▫️ «رباعیّات خاقانی در سه رباعینامۀ کهن»، سیدعلی میرافضلی، نامۀ فرهنگستان، دورۀ ۲۴، شمارۀ اول (پیاپی ۹۵)، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۴، صفحۀ ۶۱-۸۹ ..
خاقانی شروانی در تاریخ شعر فارسی با چکامههایش پُرآوازه است. زبان سخته و پُر از اشارتهای پیدا و پنهان، قصایدش را شایستۀ شرح کرده است. امّا آنچه در این گفتار در موردِ آن سخن گفتهایم، رباعیات اوست. قالبی که کمتر مورد بررسی پژوهشگرانِ اشعار خاقانی قرار گرفته است. موضوع مقالۀ حاضر بررسیِ رباعیات خاقانی در سه رباعینامۀ کهن است: نزهةالمجالسِ جمال خلیل شروانی (اواسطِ قرن هفتم ق)، خلاصةالاشعار فی الرباعیاتِ ابوالمجد تبریزی (اوایلِ قرن هشتم ق) و سفینۀ رباعیاتِ کتابخانۀ دانشگاه استانبول (اواخرِ قرن هشتم ق). در این بررسی نظری نیز به دیگر جُنگها و سفینههای شعر افکنده و رباعیاتِ موجود در آنها را با آنچه در سه منبع مذکور آمده، سنجیدهایم. در پیوست مقاله، ۲۱ رباعیِ نویافتۀ خاقانی را آوردهایم. ..
ـ رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی، اینجا ـ رباعیات صرفی کشمیری در دیوان خاقانی، اینجا ..
*رباعی حافظ در دوران زندگانی وی - نسخۀ ش 328 نافذپاشا، حاوی کتبی چون خردنامه است که استاد مجتبی مینوی به معرفی آن پرداخته و دکتر ثروت آن را تصحیح نموده است. تاریخ کتابت نسخه را، مینوی 574ق و ثروت 504ق دانسته و هر دو در موضعی دیگر به 510ق نیز اشارتی نمودهاند. در حاشیۀ این دستنویس، رباعی زیر بدون ذکر نام شاعر، کتابت شده است:
چون جامه ز تن برکند آن مشکینخال آن بت که نظیر خود ندارد به جمال در سینه معاینه دلش بتوان دید مانندۀ [اصل: مانندی] سنگ خاره در آب زلال
قلم تحریر این رباعی و چند شعر دیگر، با آنچه کاتب اول، خردنامه و متون دیگر را در سدۀ ششم کتابت کرده متفاوت است. نکتۀ جالب توجه این است که کاتب دوم، در حاشیۀ یکی از اوراق، تاریخ کتابت و نام خویش را به ثبت رسانیده است؛ آنچه من توانستم بخوانم و مبتنی بر حدس بنده است، چنین است: «تحریراً فی غره ذیلقعده سنه ست سبعین سبعمائه العبد ... ضعیف نظامالدین ...[؟]»
هیچ یک از جنابان، مینوی و ثروت که دستنویس نافذپاشا را در اختیار داشتهاند، به بررسی این رباعی نپرداختهاند. این شعر در دواوین چاپی حافظ به ثبت رسیده و در نسخ دستنویس دیوان وی در اوایل سدۀ نهم درج شده است. نسخ هندوستان مورخ 818ق و 824ق، نورعثمانیه مورخ 825ق و خلخالی مورخ 827ق از جمله منابع درج این رباعی به نام حافظاند.
اگر خوانش راقم این کلمات از متن تاریخ کتابت کاتب دوم، صحیح باشد -و در سبعمائه کمتر میتوان شک کرد- این رباعی در سال 776ق و شانزده سال پیش از درگذشت حافظ روایت و کتابت شده است. بنابراین، این متن اقدم منابعی است که به واسطۀ شخصی به نام نظامالدین، رباعی منسوب به حافظ را در زمان حیات وی در خود حفظ کرده است.
شعر مذکور، با استناد به همین منابع در دواوین چاپی حافظ به تصحیح خلخلالی، قزوینی، خانلری و نذیر احمد به ثبت رسیده است. نیساری نیز با استناد به نسخۀ بادلیان مورخ 843ق و نسخ دیگر -که مشخص نیستند- به ثبت رباعی به نام حافظ پرداخته است. اختلاف ضبط این رباعی در نسخ چاپی در مقایسه با حاشیۀ دستنویس مذکور جالب توجه است: چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال ماهی که نظیر خود ندارد به کمال در سینه ز نازکی دلش بتوان دید مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (خانلری: 1102)
نیساری رباعی را بر اساس نسخۀ بادلیان آورده و چنین ضبط کرده است: چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال حقّا که نظیر خود ندارد به جمال در سینه ز نازکی دلش بتوان دید مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (560)
این رباعی از جمله اشعاری است که مدعی دیگری جز حافظ ندارد و در انتساب آن به شخصی جز حافظ سخنی نرفته و مثلاً جزو رباعیاتی که جناب دکتر امینریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ بدانها پرداخته و نسبت آنها را به حافظ رد نموده، نیست. هرچند ایشان، سخنی افراطی مبنی بر این دارند که نسبت هیچ رباعیای به حافظ صحیح نیست و حافظ که غزلیاتی آسمانی دارد، شعر متوسط ندارد و رباعیات مندرج در دواوین خواجه، که به شاعران دیگر نیز منسوب نیست، اشعاری متوسطاند؛ لذا حافظ رباعی ندارد.
* خیامیاتی از سدۀ هشتم - در همان صفحه از دستنویس نافذپاشا که تاریخ احتمالیِ 776ق ثبت شده، کاتب رباعی دیگری به ثبت رسانیده است: یاران موافق همه از دست شدند ... این شعر در رباعیاتی که هدایت به نام خیام گردآورده، مشاهده میشود. - در برگ پایانی دستنویس نیز رباعی دیگری به ثبت رسیده است: در دهر کسی به گلعذاری نرسید تا بر دلش از زمانه خاری [اصل: خواری] نرسید چون شانه که تا سرش به صد پاره نشد دستش به سر زلف نگاری نرسید این رباعی در سدۀ نهم در متونی چون دستنویس ش 3892 نورعثمانیه مورخ 865ق -که اقدم مجموعهرباعیات منسوب به خیام است- به نام خیام آمده است و یکانی با استناد به منابع متأخر آن را به نام خیام ذکر کرده است.
زیر این رباعی در دستنویس نافذپاشا نیز تاریخی به شکل محو و ناخوانا مشاهده میگردد که سبعمائۀ آن خواناتر و محتملتر است. رباعیِ منسوب به خیام در سدۀ نهم، یک قرن پیشتر در دستنویس نافذپاشا به ثبت رسیده و پیشتر از آن، بی ذکر نام در اوامرالعلائیه (ص 19) و با ذکر نام سید مرتضی، در نزهةالمجالس (چ2، ص 328) آمده است.
صفر و سه الف کشیده مدّی بر سر میم کج و کور و نردباری همبر چار است الف به هاء و واوِ کج دُم این است یقین نام خذای اکبر ..
میگویند آدمهایی بودهاند که پیدا کردن «اسم اعظم» خدا از نان شب هم برایشان واجبتر بود. بعداً روزگاری آمد که به قول عطار، نام مهینِ خداوند «نان» بود و کسی را بدان دسترسی نه! ما همچنین، با کسانی سر و کار داریم که با «اسم اعظم» نان میخورند.
رباعی بالا، نمیدانم که سرودۀ یکی از خوشباوران گروه اول است یا یکی از کلاهبرداران گروه سوم. منبع رباعی، مجموعه رسایل شمارۀ ۲۲۹ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران از مجموعۀ اهدایی مشکات است. دستنویس، دربردارندۀ مجموعهای از منشآت، آداب نامهنگاری، اختیارات، و موارد دیگر است. رباعی در اوراق سفید بین دو رساله (برگ ۲۷۳ر) همراه با یادداشتهای دیگر، در اواخر سدۀ دهم هجری قمری کتابت شده است. تاریخ رباعی، خالی از این سرگرمیها و طرفهکاریها نیست. نردبار در مصراع دوم، گویا همان نردبان است. ..
اول) دوست گرامی جناب آقای منوچهر فروزنده فرد اطلاع دادند که در یواقیتالعلوم (چاپ محمدتقی دانشپژوه، ۲۰۳-۲۰۴) همین طلسم همراه با شعری عربی برای بهیادسپاریاش آمده است. یواقیتالعلوم را مرحوم دانشپژوه بر اساس سه نسخه که قدیمیترینشان نسخۀ مورخ ۷۷۱ ق ایاصوفیاست، بی ذکر نام مصنّف منتشر کرد. بعداً آقای بهروز نوروز زادۀ چگینی در مقالهای، نسخهای کهن از این کتاب معرفی کرد که متعلّق به کتابخانۀ حسنپاشاست و در ۶۵۸ ق کتابت شده و در آنجا نام مؤلف شهابالدین ابومحمد قزوینی قید شده و وی به احتمال بسیار کتاب را در ۵۷۳ ق ساخته است (شمارۀ ۳۱۱۷). قزوینی، تصویر حرز مذکور را آورده و دو قطعه شعر عربی برای حفظ آن، نقل کرده است. ما تصویر این تعویذ را آنچنان که در نسخۀ حسنپاشا مرقوم است، برای علاقهمندانش میآوریم. در حاشیۀ دستنویس، بیتی فارسی در همین موضوع نقل شده که متن آن را در توضیح بعدی خواهید خواند.
دوم) دوست عزیز آقای علی رحیمی واریانی نیز یادآور شدند که رباعی مذکور با تغییراتی در الفاظ در جُنگ پسر حاجی که در قرن نهم گردآوری و کتابت شده موجود است (برگ ۶۴پ). گردآورنده، نخست ابیاتی عربی در «صفت اسم الله الاعظم» آورده و دنبالۀ آن سه بیت فارسی نیز نقل کرده است. بنابراین، سابقۀ رباعی فارسی به قرن نهم میرسد. ولی گویندۀ آن همچنان ناشناس است. اشعار فارسی جُنگ مذکور را آقای رحیمی واریانی در دفتر دوم «به یاد افشار» معرفی کرده است. و اما اشعار مذکور چنین است (همانجا، ۴۵۹):
بالفارسیة صفر و مدّی بر سه خط با نیم میمی کورکون نردبان و چار الف با هاء و واوی سرنگون
نوعی دیگر در وزن رباعی: صفری سه الف کشیده مدّی بر سر میمی کو راست نردبانی همبر پس چار الف و هایی و واوی دُم بر این نام بود نام خدای اکبر ..
اول) «یولقی بیک انیسی از اویماق شاملوست و در زمان ایالت خان عالیمکان علیقلیخان شاملو در دارالسلطنۀ هرات کتابدار بوده و مستعدان هرات از وجود فایض الجودش بهرهمند بودند . در ریاضی متبحّر و در موسیقی بقانون بوده و الحق شیرینگوی و خوشکلام است. ربط و انشای سخن آن هنرور، خالی از خلل است. در آن ولایت، مثنوی محمود و ایاز را پیشنهاد همت عالی ساخت و در حینی که والی توران عبدالله خان هرات را مسخّر نموده، به ماوراء النهر افتاد و از آنجا عزیمت هندوستان نمود و به خدمت نوّاب میرزا عبدالرحیم مشهور به خان خانان استعداد یافته، به مراتب بلند و مناصب ارجمند مخصوص گشت و مدت پانزده سال در آن دیار بود و با مولانا شکیبی و مولانا ملک قمی و میرحسین کفری و مولانا ظهوری و جمعی دیگر از اهل دانش که در ظلّ ظلیل آن خان بلندپایه مجتمع بودند، جلیس بود و با یکدیگر اشعار در میان میآوردند و از بحر افاضت یکیدیگر افادت مییافتند. بالاخره در شهور سنۀ عشر و الف (۱۰۱۰ ق) از صحبت یاران کناره جسته، انیس مقیمان خطّۀ خاک گشت. و له: من مست محبّتم، شرابم مدهید در آتشم افکنید و آبم مدهید گر شکوه کنم، وَگر عتاب آغازم با اوست حدیث من، جوابم مدهید». (تذکرۀ خیرالبیان، ۲: ۷۸۲ و بعد)
دوم) «اسماعیل بیک انسی خواهرزاده یا برادرزادۀ یولقی بیک انیسی است. به هر تقدیر، میان ایشان نسبت کلّی است و طبع بلند و فهم ارجمند دارد و او نیز در دیار همیشه بهار هند نشو و نما یافته، به گفتن اشعار قیام مینماید. رباعیه: دل مرغ سحرگهی است، خوابش مدهید همطبعِ سمندر است، آبش مدهید گر قاصد دوست پُرسد احوال مرا آهی به لب آرید و جوابش مدهید!». (تذکرۀ خیرالبیان، ۲: ۱۲۸۱)
سوم) هر دیده که عاشق است، خوابش مدهید هر دل که در آتش است، آبش مدهید دل از بر من رمیده، از بهر خدا گر آید و در زند، جوابش مدهید! منسوب به استاد شهابالدین عمعق بخارایی (عرفاتالعاشقین، ۴: ۲۴۰۴) ..
علیرضا ذکاوتی قراگوزلو (۱۳۲۲ - ۲۰ فروردین ۱۴۰۴) استاد دانشگاه آزاد همدان و عضو هیئت مؤلفان دائرةالمعارف تشیع بود و با بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و مرکز نشر دانشگاهی نیز همکاری علمی داشت. زندهیاد ذکاوتی در ادب فارسی و عربی، عرفان، مذاهب و عقاید اسلامی و تاریخ اجتماعی ایران بعد از اسلام مطالعات پیوسته و گسترده داشت و تألیفات و ترجمههای پرشماری را از خود بر جای گذاشت. او به سبب چاپ مقالات متعدد در نقد کتاب در سال ۱۳۷۷ به عنوان منتقد نمونه و در سال ۱۳۸۵ به عنوان منتقد پیشکسوت موفق به دریافت جایزه شد. از آثار او میتوان به قرآنیات، قصههای عامیانۀ ایرانی، مجموعۀ خیال در سبک هندی، بدیعالزمان همدانی و مقاماتنویسی، زندگی و آثار جاحظ، عمر خیام، تصحیح اسکندرنامه و ترجمۀ تلبیس ابلیس، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری و تاریخ ادبی عرب (عصرجاهلی) اشاره کرد. بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خدمات علمی شادروان علیرضا ذکاوتی قراگوزلو را ارج مینهد و درگذشت آن پژوهشگر فقید را به خانوادۀ ذکاوتی قراگوزلو، جامعۀ دانشگاهی و علمی کشور و مردم شریف ایران تسلیت میگوید. یاد و نامش گرامی باد.
@AfsharFoundation
26.03.202514:47
این مطلب نوشتۀ آقای دکتر محمد پورابراهیم است و از کانال «عمر خیّام و رباعیات» نقل شده است.
▫️ «رباعیّات خاقانی در سه رباعینامۀ کهن»، سیدعلی میرافضلی، نامۀ فرهنگستان، دورۀ ۲۴، شمارۀ اول (پیاپی ۹۵)، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۴، صفحۀ ۶۱-۸۹ ..
خاقانی شروانی در تاریخ شعر فارسی با چکامههایش پُرآوازه است. زبان سخته و پُر از اشارتهای پیدا و پنهان، قصایدش را شایستۀ شرح کرده است. امّا آنچه در این گفتار در موردِ آن سخن گفتهایم، رباعیات اوست. قالبی که کمتر مورد بررسی پژوهشگرانِ اشعار خاقانی قرار گرفته است. موضوع مقالۀ حاضر بررسیِ رباعیات خاقانی در سه رباعینامۀ کهن است: نزهةالمجالسِ جمال خلیل شروانی (اواسطِ قرن هفتم ق)، خلاصةالاشعار فی الرباعیاتِ ابوالمجد تبریزی (اوایلِ قرن هشتم ق) و سفینۀ رباعیاتِ کتابخانۀ دانشگاه استانبول (اواخرِ قرن هشتم ق). در این بررسی نظری نیز به دیگر جُنگها و سفینههای شعر افکنده و رباعیاتِ موجود در آنها را با آنچه در سه منبع مذکور آمده، سنجیدهایم. در پیوست مقاله، ۲۱ رباعیِ نویافتۀ خاقانی را آوردهایم. ..
ـ رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی، اینجا ـ رباعیات صرفی کشمیری در دیوان خاقانی، اینجا ..
علیرضا ذکاوتی قراگوزلو (۱۳۲۲ - ۲۰ فروردین ۱۴۰۴) استاد دانشگاه آزاد همدان و عضو هیئت مؤلفان دائرةالمعارف تشیع بود و با بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و مرکز نشر دانشگاهی نیز همکاری علمی داشت. زندهیاد ذکاوتی در ادب فارسی و عربی، عرفان، مذاهب و عقاید اسلامی و تاریخ اجتماعی ایران بعد از اسلام مطالعات پیوسته و گسترده داشت و تألیفات و ترجمههای پرشماری را از خود بر جای گذاشت. او به سبب چاپ مقالات متعدد در نقد کتاب در سال ۱۳۷۷ به عنوان منتقد نمونه و در سال ۱۳۸۵ به عنوان منتقد پیشکسوت موفق به دریافت جایزه شد. از آثار او میتوان به قرآنیات، قصههای عامیانۀ ایرانی، مجموعۀ خیال در سبک هندی، بدیعالزمان همدانی و مقاماتنویسی، زندگی و آثار جاحظ، عمر خیام، تصحیح اسکندرنامه و ترجمۀ تلبیس ابلیس، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری و تاریخ ادبی عرب (عصرجاهلی) اشاره کرد. بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خدمات علمی شادروان علیرضا ذکاوتی قراگوزلو را ارج مینهد و درگذشت آن پژوهشگر فقید را به خانوادۀ ذکاوتی قراگوزلو، جامعۀ دانشگاهی و علمی کشور و مردم شریف ایران تسلیت میگوید. یاد و نامش گرامی باد.
@AfsharFoundation
08.04.202507:13
جوابش مدهید
اول) «یولقی بیک انیسی از اویماق شاملوست و در زمان ایالت خان عالیمکان علیقلیخان شاملو در دارالسلطنۀ هرات کتابدار بوده و مستعدان هرات از وجود فایض الجودش بهرهمند بودند . در ریاضی متبحّر و در موسیقی بقانون بوده و الحق شیرینگوی و خوشکلام است. ربط و انشای سخن آن هنرور، خالی از خلل است. در آن ولایت، مثنوی محمود و ایاز را پیشنهاد همت عالی ساخت و در حینی که والی توران عبدالله خان هرات را مسخّر نموده، به ماوراء النهر افتاد و از آنجا عزیمت هندوستان نمود و به خدمت نوّاب میرزا عبدالرحیم مشهور به خان خانان استعداد یافته، به مراتب بلند و مناصب ارجمند مخصوص گشت و مدت پانزده سال در آن دیار بود و با مولانا شکیبی و مولانا ملک قمی و میرحسین کفری و مولانا ظهوری و جمعی دیگر از اهل دانش که در ظلّ ظلیل آن خان بلندپایه مجتمع بودند، جلیس بود و با یکدیگر اشعار در میان میآوردند و از بحر افاضت یکیدیگر افادت مییافتند. بالاخره در شهور سنۀ عشر و الف (۱۰۱۰ ق) از صحبت یاران کناره جسته، انیس مقیمان خطّۀ خاک گشت. و له: من مست محبّتم، شرابم مدهید در آتشم افکنید و آبم مدهید گر شکوه کنم، وَگر عتاب آغازم با اوست حدیث من، جوابم مدهید». (تذکرۀ خیرالبیان، ۲: ۷۸۲ و بعد)
دوم) «اسماعیل بیک انسی خواهرزاده یا برادرزادۀ یولقی بیک انیسی است. به هر تقدیر، میان ایشان نسبت کلّی است و طبع بلند و فهم ارجمند دارد و او نیز در دیار همیشه بهار هند نشو و نما یافته، به گفتن اشعار قیام مینماید. رباعیه: دل مرغ سحرگهی است، خوابش مدهید همطبعِ سمندر است، آبش مدهید گر قاصد دوست پُرسد احوال مرا آهی به لب آرید و جوابش مدهید!». (تذکرۀ خیرالبیان، ۲: ۱۲۸۱)
سوم) هر دیده که عاشق است، خوابش مدهید هر دل که در آتش است، آبش مدهید دل از بر من رمیده، از بهر خدا گر آید و در زند، جوابش مدهید! منسوب به استاد شهابالدین عمعق بخارایی (عرفاتالعاشقین، ۴: ۲۴۰۴) ..
اول) دوست گرامی جناب آقای منوچهر فروزنده فرد اطلاع دادند که در یواقیتالعلوم (چاپ محمدتقی دانشپژوه، ۲۰۳-۲۰۴) همین طلسم همراه با شعری عربی برای بهیادسپاریاش آمده است. یواقیتالعلوم را مرحوم دانشپژوه بر اساس سه نسخه که قدیمیترینشان نسخۀ مورخ ۷۷۱ ق ایاصوفیاست، بی ذکر نام مصنّف منتشر کرد. بعداً آقای بهروز نوروز زادۀ چگینی در مقالهای، نسخهای کهن از این کتاب معرفی کرد که متعلّق به کتابخانۀ حسنپاشاست و در ۶۵۸ ق کتابت شده و در آنجا نام مؤلف شهابالدین ابومحمد قزوینی قید شده و وی به احتمال بسیار کتاب را در ۵۷۳ ق ساخته است (شمارۀ ۳۱۱۷). قزوینی، تصویر حرز مذکور را آورده و دو قطعه شعر عربی برای حفظ آن، نقل کرده است. ما تصویر این تعویذ را آنچنان که در نسخۀ حسنپاشا مرقوم است، برای علاقهمندانش میآوریم. در حاشیۀ دستنویس، بیتی فارسی در همین موضوع نقل شده که متن آن را در توضیح بعدی خواهید خواند.
دوم) دوست عزیز آقای علی رحیمی واریانی نیز یادآور شدند که رباعی مذکور با تغییراتی در الفاظ در جُنگ پسر حاجی که در قرن نهم گردآوری و کتابت شده موجود است (برگ ۶۴پ). گردآورنده، نخست ابیاتی عربی در «صفت اسم الله الاعظم» آورده و دنبالۀ آن سه بیت فارسی نیز نقل کرده است. بنابراین، سابقۀ رباعی فارسی به قرن نهم میرسد. ولی گویندۀ آن همچنان ناشناس است. اشعار فارسی جُنگ مذکور را آقای رحیمی واریانی در دفتر دوم «به یاد افشار» معرفی کرده است. و اما اشعار مذکور چنین است (همانجا، ۴۵۹):
بالفارسیة صفر و مدّی بر سه خط با نیم میمی کورکون نردبان و چار الف با هاء و واوی سرنگون
نوعی دیگر در وزن رباعی: صفری سه الف کشیده مدّی بر سر میمی کو راست نردبانی همبر پس چار الف و هایی و واوی دُم بر این نام بود نام خدای اکبر ..
صفر و سه الف کشیده مدّی بر سر میم کج و کور و نردباری همبر چار است الف به هاء و واوِ کج دُم این است یقین نام خذای اکبر ..
میگویند آدمهایی بودهاند که پیدا کردن «اسم اعظم» خدا از نان شب هم برایشان واجبتر بود. بعداً روزگاری آمد که به قول عطار، نام مهینِ خداوند «نان» بود و کسی را بدان دسترسی نه! ما همچنین، با کسانی سر و کار داریم که با «اسم اعظم» نان میخورند.
رباعی بالا، نمیدانم که سرودۀ یکی از خوشباوران گروه اول است یا یکی از کلاهبرداران گروه سوم. منبع رباعی، مجموعه رسایل شمارۀ ۲۲۹ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران از مجموعۀ اهدایی مشکات است. دستنویس، دربردارندۀ مجموعهای از منشآت، آداب نامهنگاری، اختیارات، و موارد دیگر است. رباعی در اوراق سفید بین دو رساله (برگ ۲۷۳ر) همراه با یادداشتهای دیگر، در اواخر سدۀ دهم هجری قمری کتابت شده است. تاریخ رباعی، خالی از این سرگرمیها و طرفهکاریها نیست. نردبار در مصراع دوم، گویا همان نردبان است. ..
*رباعی حافظ در دوران زندگانی وی - نسخۀ ش 328 نافذپاشا، حاوی کتبی چون خردنامه است که استاد مجتبی مینوی به معرفی آن پرداخته و دکتر ثروت آن را تصحیح نموده است. تاریخ کتابت نسخه را، مینوی 574ق و ثروت 504ق دانسته و هر دو در موضعی دیگر به 510ق نیز اشارتی نمودهاند. در حاشیۀ این دستنویس، رباعی زیر بدون ذکر نام شاعر، کتابت شده است:
چون جامه ز تن برکند آن مشکینخال آن بت که نظیر خود ندارد به جمال در سینه معاینه دلش بتوان دید مانندۀ [اصل: مانندی] سنگ خاره در آب زلال
قلم تحریر این رباعی و چند شعر دیگر، با آنچه کاتب اول، خردنامه و متون دیگر را در سدۀ ششم کتابت کرده متفاوت است. نکتۀ جالب توجه این است که کاتب دوم، در حاشیۀ یکی از اوراق، تاریخ کتابت و نام خویش را به ثبت رسانیده است؛ آنچه من توانستم بخوانم و مبتنی بر حدس بنده است، چنین است: «تحریراً فی غره ذیلقعده سنه ست سبعین سبعمائه العبد ... ضعیف نظامالدین ...[؟]»
هیچ یک از جنابان، مینوی و ثروت که دستنویس نافذپاشا را در اختیار داشتهاند، به بررسی این رباعی نپرداختهاند. این شعر در دواوین چاپی حافظ به ثبت رسیده و در نسخ دستنویس دیوان وی در اوایل سدۀ نهم درج شده است. نسخ هندوستان مورخ 818ق و 824ق، نورعثمانیه مورخ 825ق و خلخالی مورخ 827ق از جمله منابع درج این رباعی به نام حافظاند.
اگر خوانش راقم این کلمات از متن تاریخ کتابت کاتب دوم، صحیح باشد -و در سبعمائه کمتر میتوان شک کرد- این رباعی در سال 776ق و شانزده سال پیش از درگذشت حافظ روایت و کتابت شده است. بنابراین، این متن اقدم منابعی است که به واسطۀ شخصی به نام نظامالدین، رباعی منسوب به حافظ را در زمان حیات وی در خود حفظ کرده است.
شعر مذکور، با استناد به همین منابع در دواوین چاپی حافظ به تصحیح خلخلالی، قزوینی، خانلری و نذیر احمد به ثبت رسیده است. نیساری نیز با استناد به نسخۀ بادلیان مورخ 843ق و نسخ دیگر -که مشخص نیستند- به ثبت رباعی به نام حافظ پرداخته است. اختلاف ضبط این رباعی در نسخ چاپی در مقایسه با حاشیۀ دستنویس مذکور جالب توجه است: چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال ماهی که نظیر خود ندارد به کمال در سینه ز نازکی دلش بتوان دید مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (خانلری: 1102)
نیساری رباعی را بر اساس نسخۀ بادلیان آورده و چنین ضبط کرده است: چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال حقّا که نظیر خود ندارد به جمال در سینه ز نازکی دلش بتوان دید مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (560)
این رباعی از جمله اشعاری است که مدعی دیگری جز حافظ ندارد و در انتساب آن به شخصی جز حافظ سخنی نرفته و مثلاً جزو رباعیاتی که جناب دکتر امینریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ بدانها پرداخته و نسبت آنها را به حافظ رد نموده، نیست. هرچند ایشان، سخنی افراطی مبنی بر این دارند که نسبت هیچ رباعیای به حافظ صحیح نیست و حافظ که غزلیاتی آسمانی دارد، شعر متوسط ندارد و رباعیات مندرج در دواوین خواجه، که به شاعران دیگر نیز منسوب نیست، اشعاری متوسطاند؛ لذا حافظ رباعی ندارد.
* خیامیاتی از سدۀ هشتم - در همان صفحه از دستنویس نافذپاشا که تاریخ احتمالیِ 776ق ثبت شده، کاتب رباعی دیگری به ثبت رسانیده است: یاران موافق همه از دست شدند ... این شعر در رباعیاتی که هدایت به نام خیام گردآورده، مشاهده میشود. - در برگ پایانی دستنویس نیز رباعی دیگری به ثبت رسیده است: در دهر کسی به گلعذاری نرسید تا بر دلش از زمانه خاری [اصل: خواری] نرسید چون شانه که تا سرش به صد پاره نشد دستش به سر زلف نگاری نرسید این رباعی در سدۀ نهم در متونی چون دستنویس ش 3892 نورعثمانیه مورخ 865ق -که اقدم مجموعهرباعیات منسوب به خیام است- به نام خیام آمده است و یکانی با استناد به منابع متأخر آن را به نام خیام ذکر کرده است.
زیر این رباعی در دستنویس نافذپاشا نیز تاریخی به شکل محو و ناخوانا مشاهده میگردد که سبعمائۀ آن خواناتر و محتملتر است. رباعیِ منسوب به خیام در سدۀ نهم، یک قرن پیشتر در دستنویس نافذپاشا به ثبت رسیده و پیشتر از آن، بی ذکر نام در اوامرالعلائیه (ص 19) و با ذکر نام سید مرتضی، در نزهةالمجالس (چ2، ص 328) آمده است.
چندی پیش دوست گرامی آقای حامد اشراقی پیشنهاد کردند که با پیگیری و کسب اجازه از محضر استاد رباعیات اصیل و محتمل خیام را از نظر آقای میرافضلی از روی کتاب ایشان استخراج کنند و آن را در گنجور در دسترس قرار دهند و هماکنون حاصل زحمت آقای اشراقی در گنجور در دسترس است. توضیحات بیشتر را اینجا بخوانید: https://blog.ganjoor.net/1403/12/25/khayyam-mirafzali/
15.03.202515:28
شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت
دوست فاضل جناب آقای علی عشایری توضیحی در مورد یکی از رباعیات کهن فارسی مرقوم کردهاند که آن را در فرستۀ قبلی به اشتراک گذاشتم. در مورد یادداشت ایشان نظری دارم که به اجمال عرضه میشود. امیدوارم دوستان خواننده نیز دیدگاههای خود را بیان کنند.
همان طور که ذکر کردهاند، رباعی مذکور در در روضةالناظر عزیز کاشانی (برگ ۲۹۸پ) بی نام گوینده نقل شده است. کاشانی، رباعی را به روایت زیر آورده است: شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت غم از دل خود به گفت بتواند رُفت این طرفهگلی نگر که ما را بشکفت نی رنگ توان نمود و نی بوی نهفت
همزمان با او، وصّاف شیرازی نیز مصراع «شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت» را به عنوان شاهد سخن در رسالۀ بدیع الربیع (چاپ دکتر قوجهزاده، ۳۴) نقل کرده است. همین مصراع را قاضی نظامالدین اصفهانی در رباعیی ـ گویا به صورت تضمین ـ جای داده است (بیاض تاجالدین، چاپ عکسی، ۶۹۰): دی بلبلکی بر سر شاخی با جفت میگفت غمی که در دلش بود نهفت بیخود شدم از رشکش و با خود گفتم: شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت!
رباعی مذکور، یادآور یک رباعی کهنِ دیگر است که وراوینی در مرزباننامه (چاپ روشن، ۴۹۵) ثبت کرده است: نالنده کبوتری چو من طاق از جفت کز نالهٔ او دوش نخفتیم و نخفت؛ او ناله همیکرد و منش میگفتم: او را چه غمی بود که بتواند گفت؟
غرض از یادآوری این رباعیات این بود که از نظر گویندگان سه رباعی بالا، درد دل کردن با دوست، یکی از راههای فرونشاندن اندوه است و کسی که چنین موقعیتی دارد، برای او موهبتی است؛ طبق این رباعی منسوب به حافظ (دیوان حافظ، چاپ قزوینی، ۳۷۸؛ نزهةالمجالس، ۵۷۱): غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.
در رباعی مورد بحث، اگر ضبط مصراع دوم، «نتواند رُفت» باشد، عملاً بین چنین کسی که از درد دل کردنِ با یار خود طرفی نبسته، با کسی که وصفش در بیت بعدی آمده و چنین امکانی نداشته (این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت)، تمایزی وجود نخواهد داشت! ضبط روضةالناظر هم ناظر به همین مسئله است و او از عبارت «شاد آنکه» برای بیان مزیت آنکه امکان درد دل کردن و رفع اندوه دارد، استفاده کرده است. بنابراین، من با نظر آقای ضیاء موافقم که در رباعی مورد اشاره، «بتواند رُفت» ضبط درست است، نه «نتواند رفت». اما اینکه ایشان باید ضبط نسخه را تغییر میدادند یا خیر، بحث دیگری است. ..
آن را که غمی بُوَد که بتواند گفت غم از دلِ خود به گفت نتواند رُفت این طرفهگلیست کز تو ما را بشکفت نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت (رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر)
این رباعی در چندین متن کهن (با اختلافاتی) آمده و در اغلب آنها نام گویندهٔ رباعی ذکر نشده است. رباعی در نسخهٔ شمارهٔ ۶۵۱ کتابخانهٔ مجلس سنا (تصحیح محمدرضا ضیاء با عنوان «سفینهٔ شاعران قدیم» در جلد سوم متون ایرانی) نیز نقل شده است. مصحح سفینهٔ مذکور، واژهٔ «نتواند» در مصراع دوم را به «بتواند» تغییر داده و در حاشیه نوشته است: «در نسخهٔ ما «نتواند» آمده بود.» (متون ایرانی، دفتر سوم: ۴۷۶). گفتنی است که ضبط «نتواند» هیچ خللی در معنای بیت وارد نمیکند و مصحح بدون توجه به نص نسخه و احتمالاً به پیروی از چندین متن مصحَح، آن را به «بتواند» تصحیح کرده است. حال به گواهی دستنویس رسائل العشاق و نظر به قدمت آن، ضبط «نتواند» نیز اعتبار مییابد. «نتواند» معنای رباعی را نهتنها مختل نمیکند، که اغراق شاعرانهای دارد: «آنکس که غمی در دلش هست و توانایی بیان آن را دارد، با ابراز و آشکار ساختن آن، نمیتواند دلش را از غم پاک کند. طرفه آنکه ما از تو غمی داریم (که از بیم رسوایی) ذرهای از آن را نمیتوان بیان کرد؛ هرچند در نهایت پنهان نمیماند و رسوا خواهیم شد.» بعید نیست که کاتبان یا برخی مصححان دیگر هم «نتواند» را به «بتواند» تغییر داده باشند. باید نسخ تمامی آن متنها را دید که از حوصلهٔ این یادداشت خارج است.
مآخذی که متن آنها «بتواند» است: کلیات شمس، ج ۸، ص ۷۱؛ نزهة المجالس، ص ۵۲۹ (بدون نام گوینده)؛ خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ص ۳۸ (به نام کمالالدّین اسماعیل)؛ روضة الناظر، گ ۲۹۸پ (بدون نام گوینده)؛ مکتوبات مولانا، ص ۱۲۵؛ نامههای عینالقضات، ج ۲، ص ۳۲۳؛ جامع الستین، ص ۱۳۵؛ همان، ص ۴۸۲؛ لمعة السراج، ص ۲۱۶؛ رَوح الارواح، ص ۵۹۹. نیز بیت نخست بهتنهایی در سندبادنامه (آتش)، ص ۵۳؛ سندبادنامه (کمالالدینی)، ص ۳۹ آمده است.
مآخذی که متن آنها «نتواند» است: رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر (بدون نام گوینده)؛ متون ایرانی، دفتر سوم، «سفینۀ شاعران قدیم»، ص ۴۷۶ (بدون نام گوینده)؛ جُنگ رباعیات سعد الهی، گ ۷۵ر (بدون نام گوینده)؛ راحة الارواح، ص ۱۸۲؛ سفینۀ صائب، گ ۳۶پ (به نام مولوی)؛ همان، گ ۱۹۷ر-۱۹۷پ (بدون نام گوینده).
ضمناً بیت دوم این رباعی بهتنهایی در مرزباننامه، ص ۴۷۳؛ معارف بهاءِ ولد، ج ۱، ص ۱۰ نقل شده است.