
قلمانداز (مسعود راستیپور)
اینجا بعضی نکات را بدون جستوجوها و سختگیریها و ارجاعات و تکلّفهای معمول در نوشتههای تحقیقی مینویسم.
关联群组
登录以解锁更多功能。
سر سرکشان اندرآمد به خواب
ز تازیدنِ بادپایان بر آب
اسبْ گردون است از او گر ماه بر گردون بود
خانه بستان است از او گر سرو در بستان بود
سروی گر سرو ماه دارد بر سر
ماهی گر ماه مشک بارد و عنبر
اسبْ گردون است از او، گر سرو بر گردون بود
خانه بستان است از او، گر ماه در بستان بود
﴿ انظرنی الی یوم یبعثون ۞ قال انک من المنظرین ﴾
﴿ الی یوم الوقت المعلوم ﴾
﴿ قال ربّ فانظرنی الی یوم یبعثون ۞ قال فانّک من المنظرین ۞ الی یوم الوقت المعلوم ﴾
کاربرد اندک این فعل در زبان فارسی، آشنایی نداشتن کاتبان شاهنامه را توجیه میکند. در دستنویس واتیکان، فعل «بخمید» آمده است که تفاوت چندانی با «بخنبید» ندارد؛ اما واژۀ مورد نظر که در شاهنامه آمده، به احتمال فراوان «بخنبید» بوده است که بیشتر کاتبان آن را به «بخندید» بدل کردهاند.
بخندید و برداشت خود از سرش
هنوز آن زمان گستهم خرد بود
به خردی گراینده و گرد بود
یکی خواهرش بود گرد و سوار
بداندیش و گردنکش و نامدار
اگر به صفت «بداندیش» که در کنار دو صفت دیگر یعنی «گردنکش» و «نامدار» برای توصیف گردآفرید آمده است، دقت شود، باید گفت مانند موارد مشابهی که به آن اشاره شد، احتمالاً به معنای «نگران» و «بیمناک» و «دوراندیش» است و این بدگمانی و بیمناکی و دوراندیشی او نسبت به دشمنان است. ازاینرو بیت منظور بهتر است با صفت «بداندیش» به متن اصلی برده شود.
چو آمد خروشان به تنگ اندرش
بپیچید و برداشت خود از سرش
آشکار است که واژۀ سادهای چون «بپیچید» نباید آنقدر برای کاتبان پیچیده بوده باشد که تا این اندازه آن را تغییر دهند. در این گونه موارد احتمالاً کاتبان با ضبط دشواری روبهرو بودند [کذا؛ صح: بودهاند] که بهدلیل آشنایی نداشتن، واژۀ آشنایی را جایگزین آن میکردند [کذا؛ صح: میکردهاند]. نگارنده در اینجا این احتمال را مطرح میکند که فعل منظور «بخنبید» بوده است و کاتبان آن را به «بخندید» و «بجنبید» و «بپیچید» و «بخمید» تغییر دادهاند.
که چون برکنند از چمن بیخ سرو
سزد گر گیا را نبوید تذرو
که دانست هرگز که سرو بلند
به باغ از گیا یافت خواهد گزند؟
خورشید توییّ و ذرّه ماییم
بی روی تو روی کی نماییم؟...
آخر نه ز گلبن تو خاریم؟
آخر نه ز باغ تو گیاییم؟
گر دستۀ گل نیاید از ما
هم هیزم دیگ را بشاییم