اندیشهی ۶۸ چیست؟ اندیشهی ۶۸ اندیشهی بدنهاست. بدنهای ماشینی در حال تسخیر فضاهای شهری. اندیشهی ۶۸ بیش از آنکه اندیشهی طغیان باشد اندیشهی زیست جمعی و اشتراکی است. اندیشه در مقام یک تمرین کاملا عملی. حیات همچون اجرای زیستنی غیرکاپیتالیستی. مسئله هرگز نفرت از کاپیتالیسم یا تحول دیالکتیکی آن نبود. اندیشهی ۶۸ اندیشهی بدن است: حیات چیزی جز اتصال بدنها نیست، بدنهای انسانی و ناانسانی. چگونه فضایی اشغال میشود؟ به عبارت دقیقتر: چگونه بدنها فَضاهای اشتراکی را بازپسمیگیرند؟ پاسخ سهل ممتنع است: با تکیه بر خود آنچه کاپیتالیسم مهیا کرده، یعنی امکان شبکههای پیچیده و موقتی و پرتحرک. به عبارتی امکان تشکیل بدنی جدید. اندیشهی ۶۸ به زندانها میرود تا هم شکلهای نوین انقیاد بدن را مشاهده کند و هم به بدنی جدید بیندیشد: قدرت برساخته و منفی زندان بشارتی است به اینکه همهچیز برساختهی قدرت است، قدرتی دیگر. این "دیگر"، این "تفاوت"، جهان ماشینهای انتزاعی است، طرحهای همبودی، کنش مشترک. اگر کاپیتالیسم متأخر ثروت خود را مستقیما از بدنهای ما استخراج میکند، چرا خودمان در قالب پروژههای مستقل و خودآیین دست به چنین کاری نزنیم؟ اتفاقا آنچه انتزاعیشدن یا غیرمادیشدن یا شناختیشدن کار میتوان خواند، بیش از هر چیز حاصل مقاومت و زورآوری قدرت مؤسس انبوه خلق است: کنش مؤسس تقدم دارد. این قدرت ساختن فرمهای جدید است. قدرتی متکثر که به سبب تولیدگری عظیماش وحشت برمیانگیزد: هر آپاراتوس انضباط نشانهای است از وحشت، وحشت از قدرت درونماندگار انبوه خلق.
با این اصل تفسیری میتوان دید برای ساختن بدن (بدن ۶۸) امروز بیش از هر زمان فضا مناسب است. آیا درست به همین دلیل نیست که سازوکارهای اودیپی دوباره فعال شدهاند؟ تکثیر آپاراتوسهای انضباط و پلیسیشدن فضا نشان وحشت است. دوستی بدنهای رهاشده برای نظمهای کهنه وحشتآور است (گاه حتی برای خود انبوهه: ووکیسم و ناسیونالیسم همچون بحران دوستی). سراسربینی، استنطاق، هراسافکنی، عظمتپرستی فالیک، همگی واکنشهایی به بیدارشدن مجدد این هیولای خفته هستند، هیولای ۶۸.×
@chaosmotics