转发自:
Bidar



12.04.202505:18
درسگفتار (حضوری، آنلاین و آفلاین)
عطش امحا؛ درآمدی بر شتابگرایی
بههدایت محمد جواد سیدی
روزهای سهشنبه ۱۶ تا ۱۸ ( ۸ جلسه)
شروع دوره: ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴
درست در دورانی که فلسفههای فرانسوی در آستانهی تصرفشدن توسط آکادمیهای انگلو-امریکن، و در حال مسخ در چنبرهی «چرخش زبانی» و «تفاوت فرهنگی» به سلیقهی کاپیتالیسم متأخر بودند، فیلسوفی دیوانه، از سنخ نیچه و باتای،تنها تکنگاری خود را نوشت و چند سال بعد برای همیشه از آکادمی کناره گرفت: نیک لند، بنیانگذار آنچه شتابگرایی خوانده شد، کار خود را با متنی جنونآمیز به نام «عطش امحا: باتای و نیهیلیسم زهرآگین» آغاز کرد تا از همان ابتدا نشان دهد که فلسفهی معاصر چگونه میتواند خود واقعیت را در ژرفای شیزوئیدی آن لمس کند.
اطلاعات بیشتر👇
https://t.me/bidarcourses/832
عطش امحا؛ درآمدی بر شتابگرایی
بههدایت محمد جواد سیدی
روزهای سهشنبه ۱۶ تا ۱۸ ( ۸ جلسه)
شروع دوره: ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴
درست در دورانی که فلسفههای فرانسوی در آستانهی تصرفشدن توسط آکادمیهای انگلو-امریکن، و در حال مسخ در چنبرهی «چرخش زبانی» و «تفاوت فرهنگی» به سلیقهی کاپیتالیسم متأخر بودند، فیلسوفی دیوانه، از سنخ نیچه و باتای،تنها تکنگاری خود را نوشت و چند سال بعد برای همیشه از آکادمی کناره گرفت: نیک لند، بنیانگذار آنچه شتابگرایی خوانده شد، کار خود را با متنی جنونآمیز به نام «عطش امحا: باتای و نیهیلیسم زهرآگین» آغاز کرد تا از همان ابتدا نشان دهد که فلسفهی معاصر چگونه میتواند خود واقعیت را در ژرفای شیزوئیدی آن لمس کند.
اطلاعات بیشتر👇
https://t.me/bidarcourses/832
31.03.202508:25
Dervish
Rəhman Məmmədli
@chaosmotics
Rəhman Məmmədli
@chaosmotics
已删除11.04.202505:09
28.03.202505:56
"ARTIST STUDIO AS A SITE OF REFUSAL" is a limited-edition publication by Iranian multidisciplinary artist Parham Ghalamdar. Building upon themes from his award-winning film "The Sight is a Wound," the book delves into concepts of destruction, witnessing, and the challenges of image-making in an era where visibility is often weaponized.
Inspired by early 20th-century Iranian clandestine publications, the book's design emphasizes accessibility and portability. It features an A5 format, black-and-white silk paper interiors to highlight form and contrast, and a full-color matte laminated cover. The perfect (PUR) binding ensures durability, aligning with its utilitarian aesthetic.
Parham Ghalamdar, born in 1994 in Tehran, Iran, is currently based in Manchester, UK. His diverse practice spans oil painting, ceramics, moving image, AI-generated imagery, and writing. Ghalamdar's work reinterprets Persian and Islamic historical and philosophical traditions through a decolonial lens, exploring futurism and science fiction. Recent solo exhibitions include "Painting, An Unending" at HOME, Manchester, and "Deep Desert Objekt" at Pipeline Contemporary, London.
His art has been showcased at venues such as the Rebecca Hossack Gallery, Castlefield Gallery, the Whitworth, Manchester Art Gallery, and The Lowry. Ghalamdar has received accolades including the UK New Artists bursary (2023), an Arts Council England Project Grant, a Developing Your Creative Practice (DYCP) grant, and an Innovative Grant. His work is part of esteemed collections, including the Government Art Collection.
Currently, Ghalamdar is a scholarship recipient and certificate student at The New Centre for Research & Practice. He has also been awarded a 2024/25 APP Creative Commissions Programme commission at Leeds Arts University.
Inspired by early 20th-century Iranian clandestine publications, the book's design emphasizes accessibility and portability. It features an A5 format, black-and-white silk paper interiors to highlight form and contrast, and a full-color matte laminated cover. The perfect (PUR) binding ensures durability, aligning with its utilitarian aesthetic.
Parham Ghalamdar, born in 1994 in Tehran, Iran, is currently based in Manchester, UK. His diverse practice spans oil painting, ceramics, moving image, AI-generated imagery, and writing. Ghalamdar's work reinterprets Persian and Islamic historical and philosophical traditions through a decolonial lens, exploring futurism and science fiction. Recent solo exhibitions include "Painting, An Unending" at HOME, Manchester, and "Deep Desert Objekt" at Pipeline Contemporary, London.
His art has been showcased at venues such as the Rebecca Hossack Gallery, Castlefield Gallery, the Whitworth, Manchester Art Gallery, and The Lowry. Ghalamdar has received accolades including the UK New Artists bursary (2023), an Arts Council England Project Grant, a Developing Your Creative Practice (DYCP) grant, and an Innovative Grant. His work is part of esteemed collections, including the Government Art Collection.
Currently, Ghalamdar is a scholarship recipient and certificate student at The New Centre for Research & Practice. He has also been awarded a 2024/25 APP Creative Commissions Programme commission at Leeds Arts University.
16.03.202512:26
▪️فاجعهی خورشیدی: لیوتار، فروید و رانهی مرگ
ری برسیه
فاجعه از پیش رخ داده است. مرگ خورشیدی فاجعهبار است، زیرا زمانمندی فلسفی را از اعتبار میاندازد. یعنی همان رابطهی افقی اندیشه با آینده که آن را قوام میبخشد. برخلاف آنچه ممکن است تصور شود این فاجعه در آیندهای دور، آنسوی افق زمینی، در انتظار ما نیست؛ بلکه باید آن را بهعنوان «تروما» ی آغازین درک کنیم که تاریخ حیات زمینی و فلسفهی زمینی را بهمثابهی یک مسیر پیچیدهی انحرافی از مرگ ستارهای رقم زده است.
تاریخ زمینی در میان دو واژگونی همزمان رخ میدهد: مرگی که هم پیش از تولد نخستین ارگانیسم تکسلولی بوده و هم پس از انقراض آخرین حیوان پرسلولی خواهد آمد. اگر بخواهیم عبارتی از فروید در ورای اصل لذت را بازنویسی کنیم، میتوانیم بگوییم: "در نهایت، آنچه بر تحول فلسفه اثر خود را گذاشته است تاریخِ زمینیست که بر آن زندگی میکنیم و رابطهی آن با خورشید."
این اثر، این ردپای حکشده بر اندیشه توسط نسبت آن با خورشید، همان ردپای فاجعهی خورشیدی است که هم پیش و هم پس از آن رخ میدهد. هم آغازگر و هم پایاندهندهی امکان مرگی است که قابلتأمل فلسفی باشد.
ری برسیه
فاجعه از پیش رخ داده است. مرگ خورشیدی فاجعهبار است، زیرا زمانمندی فلسفی را از اعتبار میاندازد. یعنی همان رابطهی افقی اندیشه با آینده که آن را قوام میبخشد. برخلاف آنچه ممکن است تصور شود این فاجعه در آیندهای دور، آنسوی افق زمینی، در انتظار ما نیست؛ بلکه باید آن را بهعنوان «تروما» ی آغازین درک کنیم که تاریخ حیات زمینی و فلسفهی زمینی را بهمثابهی یک مسیر پیچیدهی انحرافی از مرگ ستارهای رقم زده است.
تاریخ زمینی در میان دو واژگونی همزمان رخ میدهد: مرگی که هم پیش از تولد نخستین ارگانیسم تکسلولی بوده و هم پس از انقراض آخرین حیوان پرسلولی خواهد آمد. اگر بخواهیم عبارتی از فروید در ورای اصل لذت را بازنویسی کنیم، میتوانیم بگوییم: "در نهایت، آنچه بر تحول فلسفه اثر خود را گذاشته است تاریخِ زمینیست که بر آن زندگی میکنیم و رابطهی آن با خورشید."
این اثر، این ردپای حکشده بر اندیشه توسط نسبت آن با خورشید، همان ردپای فاجعهی خورشیدی است که هم پیش و هم پس از آن رخ میدهد. هم آغازگر و هم پایاندهندهی امکان مرگی است که قابلتأمل فلسفی باشد.
26.02.202520:16
امروزه افقِ آینده همواره با سایهی اضمحلال خود قرین است. سایهی اضمحلال در قاموس بازآرایی نیروهایی تجلی مییابد که لحظهی این قرینگی را بهنفع خودشان شتاب بخشیدهاند. ما در یک شتاب شوم گرفتار گشتهایم که به سهولت در دام فاشیسم جولان میدهد. این بازآرایی نیروها که به منظورِ تعدیل و انسداد در بحرانِ فضایی_زمانی عصر ما حاضر شده است، مهمترین عامل این شتاب شوم است. امروزه این نیروها در بازپیکربندیشان بر بازگشت به ادیپ در صحنهی اتوپیایی انقلاب مصرانه تاکید میورزند. فاشیسم بهنحوی سرطانی از لایدرز شکافهای زاده شده از دل بحران به نفع مقاصد خشونتبارش، در درون بدن جمعی نفوذ کرده است. لیبیدوی سرطانی، افسار پارهمیکند و آنارشی ادیپی را سازماندهی میکند. فاشیسم آخرین حلقهی اتصال یک چرخهی سیاسی ویژه است. چرخهی سیاسی امروزه در شکافهای علاجناپذیرش گرفتارآمده و دچار عقوبت مسخشدگی است. فاشیسم در این ضلالتی که با ناامیدی همپیمان است، همچون کورسوی رهایی عمل کرده است و از این رهگذر تودهی بحرانزده را با سرطان لیبیدویی خود ارضا کرده و همزمان از این رهگذر تغییر وضعیت را از هرگونه کنش انقلابی به معنای دقیق کلمه تهی ساخته است. فاشیسم همواره پیش ازآنکه نقاب از چهره برکند، خود را تسری میدهد و به نحوی که قائم به استتار باشد، میل را تصرف میکند. در سطح لیبدویی جهشهای مرگباری رخ میدهد و نظریه به فانتزی تقلیل مییابد. تو گویی سرتاسر زندگی برای سربرآوردن حیاتسیاسی فاشیسم به قدر کافی برهنه شده باشد. آنچنان که فلیکس گتاری خاطرنشان میسازد: باید پرسید چگونه و چرا این میل انقلابی به میکروفاشیسم سازمانی تبدل مییابد. سرمایهگذاری برروی لیبیدوی افسار گسیخته که از فقدان توان تاسیسی بر روی چهرهی ادیپ فرا افکنده شده و نشت کرده است، گویای این مهم است که فاشیسم بر روی فقدان ها و جراحتهای تودهای منعطف میشود که میل خود برای رهایی را تنها با رانهی نابودی گره میزنند. بازآرایی فاشیسم بهمثابهی آخرین مرحلهی راهنجات از بحران، مسیر انبوهه را برای محقق کردن یک روح هوشمند جمعی به سمت تودهی منحرف میکند که اختگی نمادین خود را بدل به فانتاسم سیاسی ایجابی کرده و هرگونه توان تاسیسی اشتراکی را پیشاپیش با مرزهای فانتاسم اختگی بازقلمروگذاری میکند. رواننژندی حاصل از بحران جهانی و مالیخولیای شکست در نزد چپ، جسد ارتجاع را احیا میکند. امیال در ضلالتی تاریخی گرفتاره شدهاند که دچار گسستها و شکافهای پراکنده هستند که منحصراً برآمده از اغتشاش شتابِ مرگسوی کاپیتالیسم است. صحبت از رشد فاشیسم و نفوذ آن در امیال و در سطح لیبیدویی به واقع صحبت از این است که چگونه فاشیسم انقلابی عمل میکند. فاشیسم انقلابی است هیستریک از برای نیروهایی که از جراحتهای تاریخی به اختگی نمادین تنزل یافتهاند. این چرخهی سیاسی که فاشیسم به عنوان آخرین حلقهی اتصال آن عمل میکند شامل موارد زیر است:
۱.وخیمترین بحران جامعهی کاپیتالیستی ۲.رشد رادیکالیسم طبقهی ستمدیده و تسرییافتگی آن به سطحی عمومی ۳.رشد همفکری با طبقهی ستمدیده و اشتیاق طبقهی متوسط شهری و روستایی به تغییر ۴. سردرگمی مفرط طبقهی متوسط و خردهبروژوازی اکثریت ۵. ترفندهای مذبوحانه و جنایتکارانه که به جلوگیری از اوجگیری انقلاب کمک میکنند ۶.از پا افتادگی انبوهه ۷.اغتشاشها و بیتفاوتیهای روبه رشد ۸. وخیم شدن بحرانهای اجتماعی ۹. نومیدی نهفته در طبقهی متوسط و خردهبوروژوازی و آرزوی اخته و همزمان شدیدش به تغییر ۱۰.رواننژندی جمعی طبقهی متوسط و آمادگیاش برای باور به معجزه و اقدامات خشن ۱۱. رشد خصومت با انبوهه و پرولتاریا که با امید بستن بدانها احساس فریبخوردگی کرد.
اینها فیالمجموع فرض هایی برای تشکیل شتابان حزب فاشیستی و پیروزیاش هستند.
[ SCHIZOGRAPHI | شیزونگاری ]
۱.وخیمترین بحران جامعهی کاپیتالیستی ۲.رشد رادیکالیسم طبقهی ستمدیده و تسرییافتگی آن به سطحی عمومی ۳.رشد همفکری با طبقهی ستمدیده و اشتیاق طبقهی متوسط شهری و روستایی به تغییر ۴. سردرگمی مفرط طبقهی متوسط و خردهبروژوازی اکثریت ۵. ترفندهای مذبوحانه و جنایتکارانه که به جلوگیری از اوجگیری انقلاب کمک میکنند ۶.از پا افتادگی انبوهه ۷.اغتشاشها و بیتفاوتیهای روبه رشد ۸. وخیم شدن بحرانهای اجتماعی ۹. نومیدی نهفته در طبقهی متوسط و خردهبوروژوازی و آرزوی اخته و همزمان شدیدش به تغییر ۱۰.رواننژندی جمعی طبقهی متوسط و آمادگیاش برای باور به معجزه و اقدامات خشن ۱۱. رشد خصومت با انبوهه و پرولتاریا که با امید بستن بدانها احساس فریبخوردگی کرد.
اینها فیالمجموع فرض هایی برای تشکیل شتابان حزب فاشیستی و پیروزیاش هستند.
[ SCHIZOGRAPHI | شیزونگاری ]
13.02.202516:46
تزهای آنتیفاشیستی (۱)
از کجا باید آغاز کرد؟
فؤاد حبیبی - سروش سیدی
سیاست مترقی اگر میخواهد از ژانر اخلاقیات، آسیبشناسی و مرثیهخوانی برش کند، چارهای ندارد مگر فاصلهگذاری از این تثلیث نامقدس، با در نظر داشتن توام هر دو لحظۀ منفی (گسست) و مثبت (تأسیس)، به قصد حرکت به سوی یک اخلاق ـ سیاست رادیکال. با چنین نگرشی است که ورای دوگانههایی همچون سیاست هویت / سیاست طبقاتی، میتوان از تفاوت و کثرت به تقویم همبستگی در عین تشدید تکینگی پل زد.
@MSandUS
@chaosmotics
از کجا باید آغاز کرد؟
فؤاد حبیبی - سروش سیدی
سیاست مترقی اگر میخواهد از ژانر اخلاقیات، آسیبشناسی و مرثیهخوانی برش کند، چارهای ندارد مگر فاصلهگذاری از این تثلیث نامقدس، با در نظر داشتن توام هر دو لحظۀ منفی (گسست) و مثبت (تأسیس)، به قصد حرکت به سوی یک اخلاق ـ سیاست رادیکال. با چنین نگرشی است که ورای دوگانههایی همچون سیاست هویت / سیاست طبقاتی، میتوان از تفاوت و کثرت به تقویم همبستگی در عین تشدید تکینگی پل زد.
@MSandUS
@chaosmotics
11.04.202513:38
درسگفتار (حضوری، آنلاین و آفلاین)
عطش امحا؛ درآمدی بر شتابگرایی
بههدایت محمد جواد سیدی
روزهای سهشنبه ۱۶ تا ۱۸ ( ۸ جلسه)
شروع دوره: ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴
درست در دورانی که فلسفههای فرانسوی در آستانهی تصرفشدن توسط آکادمیهای انگلو-امریکن، و در حال مسخ در چنبرهی «چرخش زبانی» و «تفاوت فرهنگی» به سلیقهی کاپیتالیسم متأخر بودند، فیلسوفی دیوانه، از سنخ نیچه و باتای،تنها تکنگاری خود را نوشت و چند سال بعد برای همیشه از آکادمی کناره گرفت: نیک لند، بنیانگذار آنچه شتابگرایی خوانده شد، کار خود را با متنی جنونآمیز به نام «عطش امحا: باتای و نیهیلیسم زهرآگین» آغاز کرد تا از همان ابتدا نشان دهد که فلسفهی معاصر چگونه میتواند خود واقعیت را در ژرفای شیزوئیدی آن لمس کند.
از افراط تا ماتریالیسم پست، از امحا تا فساد، از هدررفت تا اروتیسم، از زمان تا تخریب، از جنون تا آیندهی ناانسانی میل، خوانش لند از باتای درآمدی است بر فلسفههای مختلفی که موضوع آنها آیندهسویی و رانهی مرگ تا فراسوی ماده است. این دوره درآمدی است بر اندیشهی پیچیدهی نیک لند و مبنای فلسفی مفاهیم محوری شتابگرایی را تشریح میکند. در این دوره میبینیم که چگونه نیهیلیسم در کنار امحا سوژه به کنشی شادمانه بدل میشود، ماتریالیسم خود را از اندیشهی عقلانی رها میکند تا به هدررفت و افراط آری گوید، انرژتیکس مبنایی بیسابقه برای فهم هستی به دست میدهد، رانهی مرگ حد کانتی اندیشه را مشخص میکند، خودویرانگری جای نقد عقل را میگیرد، «خارج» نیروهای کیهانی خود را به سمت اندیشه میکشاند، جنون شتاب میگیرد و سرمایه مدار سایبرنتیکی خود را به مصاف تفکر فلسفی میفرستد.
جلسهی اول: درآمد: باتای و رانهی امحای لَند
جلسهی دوم: ماتریالیسم پَست و پایان متافیزیک
جلسهی سوم: نیهیلیسم، مرگ خدا و انحطاط کیهانی
جلسهی چهارم: اقتصاد هدررفت: علیه سودمندی
جلسهی پنجم: باتای، شوپنهاور و خواست
جلسهی ششم: زمان همچون امحا
جلسهی هفتم: جنون، خارج و فروپاشی معنا
جلسهی هشتم: پایان: تصور باتایی لَند از آینده
محمدجواد سیدی فارغالتحصیل کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی مشهد، و کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه علامهی طباطبایی است. او در ۱۳۹۵ از رسالهی دکترایش تحت عنوان «نیچه در تفاسیر هایدگر و دلوز: خاستگاهها و مقصدها» در دانشگاه علامهی طباطبایی دفاع کرده، از آن زمان تاکنون مشغول ترجمه و تدریس فلسفهی معاصر بوده، و بر فلسفهی معاصر اروپایی، بالاخص فلسفهی معاصر فرانسوی و آلمانی متمرکز است. بخشی از مطالعات او معطوف به آثار متفکرانی چون فوکو، دلوز و آگامبن است و اندیشهی آنها را در نسبت با انقلاب هستیشناختی هایدگر و همچنین بازگشت به اسپینوزا پس از دههی شصت میلادی مورد بررسی قرار میدهد. او در همین مسیر درسگفتارهای فوکو در کولژ دو فرانس و همچنین کتاب نابهنجاری وحشی اثر آنتونیو نگری را ترجمه کرده است. این آثار از سویی در پیوند با هستیشناسیهای تفاوت مخصوصا نزد هایدگر و دلوز هستند و از سوی دیگر جنبهی سیاسی این فلسفهها را برجسته میکنند. سیدی در سالهای اخیر بر فلسفههای پسادلوزی از بدیو و ژیژک تا ماتریالیسم نظری معاصر تمرکز داشته است.
لطفا در صورت تمایل به شرکت در این دوره، از طریق یکی از راههای ارتباطی زیر با ما در تماس باشید.
شمارهی تماس و واتس اپ: ۰۹۳۸۱۳۶۰۶۹۴
۰۲۱-۸۸۸۹۱۸۴۳
سایت: www.bidar.school
ایمیل: institutebidar@gmail.com
تلگرام: t.me/bidarschool
اینستاگرام: bidar.school
کانال یوتیوب:Bidar School
آدرس: مدرسهی بیدار، خیابان نجات الهی، کوچهی نوید، پلاک ۴، طبقهی همکف شرقی
@bidarschool
@bidarcourses
عطش امحا؛ درآمدی بر شتابگرایی
بههدایت محمد جواد سیدی
روزهای سهشنبه ۱۶ تا ۱۸ ( ۸ جلسه)
شروع دوره: ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴
درست در دورانی که فلسفههای فرانسوی در آستانهی تصرفشدن توسط آکادمیهای انگلو-امریکن، و در حال مسخ در چنبرهی «چرخش زبانی» و «تفاوت فرهنگی» به سلیقهی کاپیتالیسم متأخر بودند، فیلسوفی دیوانه، از سنخ نیچه و باتای،تنها تکنگاری خود را نوشت و چند سال بعد برای همیشه از آکادمی کناره گرفت: نیک لند، بنیانگذار آنچه شتابگرایی خوانده شد، کار خود را با متنی جنونآمیز به نام «عطش امحا: باتای و نیهیلیسم زهرآگین» آغاز کرد تا از همان ابتدا نشان دهد که فلسفهی معاصر چگونه میتواند خود واقعیت را در ژرفای شیزوئیدی آن لمس کند.
از افراط تا ماتریالیسم پست، از امحا تا فساد، از هدررفت تا اروتیسم، از زمان تا تخریب، از جنون تا آیندهی ناانسانی میل، خوانش لند از باتای درآمدی است بر فلسفههای مختلفی که موضوع آنها آیندهسویی و رانهی مرگ تا فراسوی ماده است. این دوره درآمدی است بر اندیشهی پیچیدهی نیک لند و مبنای فلسفی مفاهیم محوری شتابگرایی را تشریح میکند. در این دوره میبینیم که چگونه نیهیلیسم در کنار امحا سوژه به کنشی شادمانه بدل میشود، ماتریالیسم خود را از اندیشهی عقلانی رها میکند تا به هدررفت و افراط آری گوید، انرژتیکس مبنایی بیسابقه برای فهم هستی به دست میدهد، رانهی مرگ حد کانتی اندیشه را مشخص میکند، خودویرانگری جای نقد عقل را میگیرد، «خارج» نیروهای کیهانی خود را به سمت اندیشه میکشاند، جنون شتاب میگیرد و سرمایه مدار سایبرنتیکی خود را به مصاف تفکر فلسفی میفرستد.
جلسهی اول: درآمد: باتای و رانهی امحای لَند
جلسهی دوم: ماتریالیسم پَست و پایان متافیزیک
جلسهی سوم: نیهیلیسم، مرگ خدا و انحطاط کیهانی
جلسهی چهارم: اقتصاد هدررفت: علیه سودمندی
جلسهی پنجم: باتای، شوپنهاور و خواست
جلسهی ششم: زمان همچون امحا
جلسهی هفتم: جنون، خارج و فروپاشی معنا
جلسهی هشتم: پایان: تصور باتایی لَند از آینده
محمدجواد سیدی فارغالتحصیل کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی مشهد، و کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه علامهی طباطبایی است. او در ۱۳۹۵ از رسالهی دکترایش تحت عنوان «نیچه در تفاسیر هایدگر و دلوز: خاستگاهها و مقصدها» در دانشگاه علامهی طباطبایی دفاع کرده، از آن زمان تاکنون مشغول ترجمه و تدریس فلسفهی معاصر بوده، و بر فلسفهی معاصر اروپایی، بالاخص فلسفهی معاصر فرانسوی و آلمانی متمرکز است. بخشی از مطالعات او معطوف به آثار متفکرانی چون فوکو، دلوز و آگامبن است و اندیشهی آنها را در نسبت با انقلاب هستیشناختی هایدگر و همچنین بازگشت به اسپینوزا پس از دههی شصت میلادی مورد بررسی قرار میدهد. او در همین مسیر درسگفتارهای فوکو در کولژ دو فرانس و همچنین کتاب نابهنجاری وحشی اثر آنتونیو نگری را ترجمه کرده است. این آثار از سویی در پیوند با هستیشناسیهای تفاوت مخصوصا نزد هایدگر و دلوز هستند و از سوی دیگر جنبهی سیاسی این فلسفهها را برجسته میکنند. سیدی در سالهای اخیر بر فلسفههای پسادلوزی از بدیو و ژیژک تا ماتریالیسم نظری معاصر تمرکز داشته است.
لطفا در صورت تمایل به شرکت در این دوره، از طریق یکی از راههای ارتباطی زیر با ما در تماس باشید.
شمارهی تماس و واتس اپ: ۰۹۳۸۱۳۶۰۶۹۴
۰۲۱-۸۸۸۹۱۸۴۳
سایت: www.bidar.school
ایمیل: institutebidar@gmail.com
تلگرام: t.me/bidarschool
اینستاگرام: bidar.school
کانال یوتیوب:Bidar School
آدرس: مدرسهی بیدار، خیابان نجات الهی، کوچهی نوید، پلاک ۴، طبقهی همکف شرقی
@bidarschool
@bidarcourses
30.03.202507:52
فایلهای صوتی درسگفتارِ
«خوانشی دیگر از شهریار ماکیاولی»
فواد حبیبی
تابستان ۱۴۰۰
آکادمی هنر شمسه
جلسهی اول (۱)
@MSandUS
«خوانشی دیگر از شهریار ماکیاولی»
فواد حبیبی
تابستان ۱۴۰۰
آکادمی هنر شمسه
جلسهی اول (۱)
@MSandUS
已删除11.04.202505:09
28.03.202505:56
15.03.202516:31
تزهای آنتیفاشیستی (۲):
چگونه میتوان در سیاست عشق ورزید؟
بسیاری در رثای عشق سخن گفتهاند. نهتنها در درازنای تاریخ و در حیطۀ شعر و ادبیات، بلکه در ساحت اندیشه و فلسفه. ولی ما نمیخواهیم آن را ستایش کنیم. هدف ما فقط نقشهنگاری عشق است. عشق چه مسیرهای بسگانهای را میپیماید و، در اینجا، چگونه راهش، گهگاه اما نه بهندرت، به نفرت میکشد؟ و اما، پیش از هر چیز، عشق چیست و چگونه عمل میکند؟ عشق میل است؛ میل به افزایش توانش شناخت و کنش، اما به مدد، از مجرا، به همراه، با، و در بطن دیگری. عشق نام دیگر پراکسیس است؛ پراکسیس میل به پایداری و پویایی در هستی. عشق تکاپویی است برای چیرگی بر چیزی به نام «فردیت»، مهر تأییدی است بر نابسندگی هویت و دفاعی است تمامعیار از تکینگی، از بسگانگی، از ناگزیری ابدی مواجهه. عشق گواهی است بر قدرت مولد بدنهای پیچیدهتر؛ قدرت توأم تأثیرگذاری و تأثیرپذیری؛ قدرت درآمیختن، قدرت گشودگی به روی امر ناهمسان، به روی تفاوت، به متفاوت ـ شدن نامتناهی. با این تفاصیل، ما هیچ ابایی از بحث در باب عشق در ساحت سیاست نداریم.
@MSandUS
@chaosmotics
چگونه میتوان در سیاست عشق ورزید؟
بسیاری در رثای عشق سخن گفتهاند. نهتنها در درازنای تاریخ و در حیطۀ شعر و ادبیات، بلکه در ساحت اندیشه و فلسفه. ولی ما نمیخواهیم آن را ستایش کنیم. هدف ما فقط نقشهنگاری عشق است. عشق چه مسیرهای بسگانهای را میپیماید و، در اینجا، چگونه راهش، گهگاه اما نه بهندرت، به نفرت میکشد؟ و اما، پیش از هر چیز، عشق چیست و چگونه عمل میکند؟ عشق میل است؛ میل به افزایش توانش شناخت و کنش، اما به مدد، از مجرا، به همراه، با، و در بطن دیگری. عشق نام دیگر پراکسیس است؛ پراکسیس میل به پایداری و پویایی در هستی. عشق تکاپویی است برای چیرگی بر چیزی به نام «فردیت»، مهر تأییدی است بر نابسندگی هویت و دفاعی است تمامعیار از تکینگی، از بسگانگی، از ناگزیری ابدی مواجهه. عشق گواهی است بر قدرت مولد بدنهای پیچیدهتر؛ قدرت توأم تأثیرگذاری و تأثیرپذیری؛ قدرت درآمیختن، قدرت گشودگی به روی امر ناهمسان، به روی تفاوت، به متفاوت ـ شدن نامتناهی. با این تفاصیل، ما هیچ ابایی از بحث در باب عشق در ساحت سیاست نداریم.
@MSandUS
@chaosmotics
23.02.202509:07
Horoob
Omar Khairat
@chaosmotics
Omar Khairat
@chaosmotics
10.02.202507:44
روشن است که به منظور سرنگونکردن آنها؛ به منظور زدودن تدریجی قدرت (سرکوبگری) که فینفسه آکنده از آن هستند. دشمن اصلی بتوارگی دولت است. امروز با مواضعی روبرو هستیم (مواضعی که دیگر قابلقبول نیستند) که فواید کارکردهای عمومی خاصی را بررسی میکنند-که در تأسیس دولت بیان شده است-حاکمیت و خودآیینی قدرت دولتی را بتواره میکنند، و بدینترتیب آزادی مبارزات را یکسره از بین میبرند. بتوارگی رهبران در برابر جنبشهای واقعی-تنها جنبشهایی که میتوانند امر اجتماعی را دگرگون کنند. پس باید به تصریح گفت که در پس بتوارگی دولت همواره دو ایدئولوژی یا رفتار وجود دارد: یکی رهبری، دیگری آنارشی، بیواسطگی، گشودگی مسیانیک. همین ارجاعات است که به شکلی حقیقی باید دورشان ریخت.
ف.ر.: مبارزهی کمونیستی خود شما برآمده از نبردهای فوقالعادهی «کارگر تودهای» بود و سپس از همان دهه هفتاد با «کارگر اجتماعی» مواجه شد: یک فیگور پرولتاریایی جدید که نتیجهی تحصیل، گسترش رفاه و مبارزاتی به سوی نفی کار بود. همین فیگور، در میانهی بحران، بیثبات میشود. در این سطح، مبارزهی کمونیستی به چه معناست؟
نگری: معنای آن عبارت است از تحقق دگردیسی رنج نیاز، فقدان، به برساخت یک «ما»ی میلگر. در انعطافپذیری و تحرکی که رژیم نئولیبرال تحمیل میکند، رنج فردی تشدید میشود. در عوض، امر جمعی باید به شکلی صریح به درون «وضعیت کار» معاصر آورده شود. سوسیالدموکراسی نمیتوانست در قالب رفاه و کاری که در پس آن بود، ضرورت تشدید امر جمعی، کل، و این واقعیت را درک کند که تکینگیها در نسبت بین خودشان زیست میکنند. امروز یک روحیهی کمونیستی جدید میتواند در کشف مجدد یک همکاری اشتراکی سربرآورد! روشن است که گامهایی مادی لازم است برای فهم این که چگونه باید از نیاز به میل گذر کرد... فرمولی قدیمی به ذهنم میآید: تصاحب، نهاد و قبضهی قدرت. تصاحب فشاری است که بر دستمزد و درآمد اعمال میشود. وهلهی بعد نهادی است: بازشناسی خودمان و کنش در مقام یک «ما». این گامی بنیادین است، که به هیچ وجه به بیواسطگی یا آگاهیبخشی صرف فروکاسته نمیشود. سپس مسالهی قبضهی قدرت را داریم، که امری اسطورهای نیست و یکسره با آنچه میشناختیم تفاوت دارد: زیرا قبضهی قدرت یعنی به کار انداختن یک روند مستمر تأسیس، روندی که هرگز به فرمهای نهادی ازپیشمستقر نمیچسبد. بلکه، همواره نهادها را به جانب توانمندیهای تازهی ائتلاف، همبستگی و همکاری میگشاید. و امروز این همه باید بر سطح بازتولید رخ دهد. پاییز قبل واقعهی مهیبی رخ داد: تظاهرات زنان در رم. تظاهراتی سرشار از نوآوری بود دقیقاً بدان سبب که صرفاً تظاهراتی علیه خشونت جنسیتی نبود، بلکه اعلامیهی بنیادینی بود علیه بهرهکشی از زنان در مقام عنصری که از تمام صور امر سیاسی، چنان که امروز خود را عرضه میکند، تفکیکناپذیر است. این صفحهی زیستسیاسیای است که روی آن حرکت میکنیم. ×
@chaosmotics
ف.ر.: مبارزهی کمونیستی خود شما برآمده از نبردهای فوقالعادهی «کارگر تودهای» بود و سپس از همان دهه هفتاد با «کارگر اجتماعی» مواجه شد: یک فیگور پرولتاریایی جدید که نتیجهی تحصیل، گسترش رفاه و مبارزاتی به سوی نفی کار بود. همین فیگور، در میانهی بحران، بیثبات میشود. در این سطح، مبارزهی کمونیستی به چه معناست؟
نگری: معنای آن عبارت است از تحقق دگردیسی رنج نیاز، فقدان، به برساخت یک «ما»ی میلگر. در انعطافپذیری و تحرکی که رژیم نئولیبرال تحمیل میکند، رنج فردی تشدید میشود. در عوض، امر جمعی باید به شکلی صریح به درون «وضعیت کار» معاصر آورده شود. سوسیالدموکراسی نمیتوانست در قالب رفاه و کاری که در پس آن بود، ضرورت تشدید امر جمعی، کل، و این واقعیت را درک کند که تکینگیها در نسبت بین خودشان زیست میکنند. امروز یک روحیهی کمونیستی جدید میتواند در کشف مجدد یک همکاری اشتراکی سربرآورد! روشن است که گامهایی مادی لازم است برای فهم این که چگونه باید از نیاز به میل گذر کرد... فرمولی قدیمی به ذهنم میآید: تصاحب، نهاد و قبضهی قدرت. تصاحب فشاری است که بر دستمزد و درآمد اعمال میشود. وهلهی بعد نهادی است: بازشناسی خودمان و کنش در مقام یک «ما». این گامی بنیادین است، که به هیچ وجه به بیواسطگی یا آگاهیبخشی صرف فروکاسته نمیشود. سپس مسالهی قبضهی قدرت را داریم، که امری اسطورهای نیست و یکسره با آنچه میشناختیم تفاوت دارد: زیرا قبضهی قدرت یعنی به کار انداختن یک روند مستمر تأسیس، روندی که هرگز به فرمهای نهادی ازپیشمستقر نمیچسبد. بلکه، همواره نهادها را به جانب توانمندیهای تازهی ائتلاف، همبستگی و همکاری میگشاید. و امروز این همه باید بر سطح بازتولید رخ دهد. پاییز قبل واقعهی مهیبی رخ داد: تظاهرات زنان در رم. تظاهراتی سرشار از نوآوری بود دقیقاً بدان سبب که صرفاً تظاهراتی علیه خشونت جنسیتی نبود، بلکه اعلامیهی بنیادینی بود علیه بهرهکشی از زنان در مقام عنصری که از تمام صور امر سیاسی، چنان که امروز خود را عرضه میکند، تفکیکناپذیر است. این صفحهی زیستسیاسیای است که روی آن حرکت میکنیم. ×
@chaosmotics
08.04.202516:35
اندیشهی ۶۸ چیست؟ اندیشهی ۶۸ اندیشهی بدنهاست. بدنهای ماشینی در حال تسخیر فضاهای شهری. اندیشهی ۶۸ بیش از آنکه اندیشهی طغیان باشد اندیشهی زیست جمعی و اشتراکی است. اندیشه در مقام یک تمرین کاملا عملی. حیات همچون اجرای زیستنی غیرکاپیتالیستی. مسئله هرگز نفرت از کاپیتالیسم یا تحول دیالکتیکی آن نبود. اندیشهی ۶۸ اندیشهی بدن است: حیات چیزی جز اتصال بدنها نیست، بدنهای انسانی و ناانسانی. چگونه فضایی اشغال میشود؟ به عبارت دقیقتر: چگونه بدنها فَضاهای اشتراکی را بازپسمیگیرند؟ پاسخ سهل ممتنع است: با تکیه بر خود آنچه کاپیتالیسم مهیا کرده، یعنی امکان شبکههای پیچیده و موقتی و پرتحرک. به عبارتی امکان تشکیل بدنی جدید. اندیشهی ۶۸ به زندانها میرود تا هم شکلهای نوین انقیاد بدن را مشاهده کند و هم به بدنی جدید بیندیشد: قدرت برساخته و منفی زندان بشارتی است به اینکه همهچیز برساختهی قدرت است، قدرتی دیگر. این "دیگر"، این "تفاوت"، جهان ماشینهای انتزاعی است، طرحهای همبودی، کنش مشترک. اگر کاپیتالیسم متأخر ثروت خود را مستقیما از بدنهای ما استخراج میکند، چرا خودمان در قالب پروژههای مستقل و خودآیین دست به چنین کاری نزنیم؟ اتفاقا آنچه انتزاعیشدن یا غیرمادیشدن یا شناختیشدن کار میتوان خواند، بیش از هر چیز حاصل مقاومت و زورآوری قدرت مؤسس انبوه خلق است: کنش مؤسس تقدم دارد. این قدرت ساختن فرمهای جدید است. قدرتی متکثر که به سبب تولیدگری عظیماش وحشت برمیانگیزد: هر آپاراتوس انضباط نشانهای است از وحشت، وحشت از قدرت درونماندگار انبوه خلق.
با این اصل تفسیری میتوان دید برای ساختن بدن (بدن ۶۸) امروز بیش از هر زمان فضا مناسب است. آیا درست به همین دلیل نیست که سازوکارهای اودیپی دوباره فعال شدهاند؟ تکثیر آپاراتوسهای انضباط و پلیسیشدن فضا نشان وحشت است. دوستی بدنهای رهاشده برای نظمهای کهنه وحشتآور است (گاه حتی برای خود انبوهه: ووکیسم و ناسیونالیسم همچون بحران دوستی). سراسربینی، استنطاق، هراسافکنی، عظمتپرستی فالیک، همگی واکنشهایی به بیدارشدن مجدد این هیولای خفته هستند، هیولای ۶۸.×
@chaosmotics
با این اصل تفسیری میتوان دید برای ساختن بدن (بدن ۶۸) امروز بیش از هر زمان فضا مناسب است. آیا درست به همین دلیل نیست که سازوکارهای اودیپی دوباره فعال شدهاند؟ تکثیر آپاراتوسهای انضباط و پلیسیشدن فضا نشان وحشت است. دوستی بدنهای رهاشده برای نظمهای کهنه وحشتآور است (گاه حتی برای خود انبوهه: ووکیسم و ناسیونالیسم همچون بحران دوستی). سراسربینی، استنطاق، هراسافکنی، عظمتپرستی فالیک، همگی واکنشهایی به بیدارشدن مجدد این هیولای خفته هستند، هیولای ۶۸.×
@chaosmotics
转发自:
Bidar

29.03.202510:06
♦️دورههای آفلاین (ضبطشده) / بههدایت محمد جواد سیدی
🔹 ۱- اخلاق علیه اخلاقیات؛ اسپینوزا، حلول و اخلاق / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/545
🔹 ۲- اخلاق علیه اخلاقیات؛ نیچه و فلسفهی معاصر / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/634
🔹 ۳- اخلاق علیه اخلاقیات؛ زمینشناسی اخلاقیات: علم کوچگر و سرعتهای اندیشه / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/672
🔹 اقتصاد عام؛ هدیه، افراط، ناانسان / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/779
در صورت تمایل به تهیه هر یک از این دورهها، لطفا از طریق یکی از راههای ارتباطی زیر با ما در تماس باشید.
شمارهی تماس و واتس اپ: ۰۹۳۸۱۳۶۰۶۹۴
۰۲۱-۸۸۸۹۱۸۴۳
سایت: www.bidar.school
ایمیل: institutebidar@gmail.com
تلگرام: t.me/bidarschool
اینستاگرام: bidar.school
کانال یوتیوب:Bidar School
آدرس: مدرسهی بیدار، خیابان نجات الهی، کوچهی نوید، پلاک ۴، طبقهی همکف شرقی
@bidarschool
@bidarcourses
🔹 ۱- اخلاق علیه اخلاقیات؛ اسپینوزا، حلول و اخلاق / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/545
🔹 ۲- اخلاق علیه اخلاقیات؛ نیچه و فلسفهی معاصر / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/634
🔹 ۳- اخلاق علیه اخلاقیات؛ زمینشناسی اخلاقیات: علم کوچگر و سرعتهای اندیشه / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/672
🔹 اقتصاد عام؛ هدیه، افراط، ناانسان / ۸ جلسه ۲ ساعته
https://t.me/bidarcourses/779
در صورت تمایل به تهیه هر یک از این دورهها، لطفا از طریق یکی از راههای ارتباطی زیر با ما در تماس باشید.
شمارهی تماس و واتس اپ: ۰۹۳۸۱۳۶۰۶۹۴
۰۲۱-۸۸۸۹۱۸۴۳
سایت: www.bidar.school
ایمیل: institutebidar@gmail.com
تلگرام: t.me/bidarschool
اینستاگرام: bidar.school
کانال یوتیوب:Bidar School
آدرس: مدرسهی بیدار، خیابان نجات الهی، کوچهی نوید، پلاک ۴، طبقهی همکف شرقی
@bidarschool
@bidarcourses
25.03.202503:23
نیچه و پارادوکس بازگشت جاودان
سروش سیدی
@chaosmotics
سروش سیدی
@chaosmotics
11.03.202517:06
اقتصاد عام کاپیتالیسم متأخر
سروش سیدی
(بخشی از جلسهی هفتم دوره "اقتصاد عام"، مدرسهی بیدار- زمستان ۱۴۰۳)
@chaosmotics
@bidarschool
سروش سیدی
(بخشی از جلسهی هفتم دوره "اقتصاد عام"، مدرسهی بیدار- زمستان ۱۴۰۳)
@chaosmotics
@bidarschool
17.02.202507:48
Prisoner of the Road
Sivert Høyem
@chaosmotics
Sivert Høyem
@chaosmotics
10.02.202507:44
کمونیسم به مثابه یک روند تأسیسی مستمر
آنتونیو نگری/ 18 ژانویه 2017
فرانچسکو راپارلّی: در کار دیونیزوس (که به همراه مایکل هارت نوشته شده) شما بر مرکزیت «استلزامات کمونیسم» تاکید دارید در توصیف وجه معاصر تولید، و مقصود شما از آن زبان، تأثرات و تحرک است، که بدل به ستونهای تولید ارزش کاپیتالیستی شدهاند. بحرانی که در ۲۰۰۸ همچون یک انفجار سربرآورد، ظاهراً این تحلیل را تائید میکند. موافقید؟
نگری: بله فکر کنم. کتاب تلاشی بود برای تلخیص عناصر تحلیل کار و دگردیسیهای آن، که سالها پیش آغاز شده بود، یعنی همزمان با پژوهشهای جمعی در گروه پوتره اوپرائیو. نقدی بود بر جنبش سنتی کارگران، متکی بر تغییر ژرفی در ترکیب سیاسی و تکنیکی طبقه کارگر. به خصوص، تغییرات رادیکال در روندهای انقیاد ایجاد شد. نبردهای دانشجویان، به خصوص پس از ۱۹۸۶، جنبههای بسیاری از نبرد کارگران را در آن زمان شامل میشد. به همین شکل، تکنولوژی اطلاعات و کار دیجیتال هرچه بیشتر طی این مبارزات جنبهی مرکزی یافت. از همان ۱۹۸۶ نبردهایی عظیمی که فوران کرد-از دانش تا سلامت، خدمات شهری تا مستمریها-در حوزهی بازتولید جای داشت و در مراکز کلانشهرها مفصلبندی میشد. روشن است که بحران همچنان به این بستر جدید وابسته است. وانگهی: این بحرانی است که میکوشد شکلی از حکومتمندی را بر فراز وجه رادیکال سوژهی تولیدگر مستقر سازد.
ف.ر.: لوکاچ، در مقالهای در باب لنین [لنین: پژوهشی در باب وحدت اندیشهی او] میگوید که ماتریالیسم تاریخی بدون درک فعلیت انقلاب در مقام پسزمینهی این عصر وجود ندارد. به نظر میرسد که چنین فعلیتی اکنون در هیچ جا یافت نمیشود. اما، همانطور که گفتیم، امروز بیش از هر زمان «استلزامات کمونیسم» وجه ممیز شیوهی تولید هستند. در برابر این توحش بحران و جنگ، آیا انقلاب بار دیگر تنها بدیل است؟
نگری: بیشک هر وساطتی بین سطح فرمان چنان که امروز در بعد مالی پیکربندی میشود و بستر عامی که کار زنده در آن عمل میکند، شکست خورده است. همراه با این شکست، روشن است که تنها یک روند انقلابی میتواند راهحل چنین تناقض رادیکال و گذرناپذیری باشد. اما همچنان باید روشن کرد که امروز انقلاب به چه معناست. از همان دهه ۱۹۸۰، در نوشتههایم توجه خاصی نسبت به رفتارهای کنشگر وجود داشت، تولید سوبژکتیویته که از دل وضعیت پرولتاریایی جدید ظهور میکند. به نظر من سخنگفتن از انقلاب دیگر به معنای سخنگفتن از گسست بین فرمان و مقاومت نیست، یعنی گسست بین صور سرمایهی ثابت و مسئولیتهایی که کار زنده در مواجهه با فرمان فعال میکند، به عبارت دیگر به معنای سخنگفتن از گسست از دیالکتیک نیست. درواقع دیگر این مسالهی محوری نیست. مساله فهم این است که پرولتاریای جدید کدام رفتارها، سطوح سازماندهی، و توانمندیهای بیان را در اختیار دارد. زیرا، وقتی میگوییم «راهحلی جز انقلاب وجود ندارد»، در این نقطه دیگر حرف ما حرف مبتذلی است. مساله این نیست که بفهمیم آیا [انقلاب] ضروری است، بلکه این است که دریابیم چگونه ضروری است و چگونه ممکن است. حذف هر راهحل اصلاحطلبانه امروز بیش از هر زمان یعنی پافشاری بر یک راهحل عملیاتی و فرآیندی که عبارت است از ایجاد نهادهای ضد-قدرت واقعی. عنصر دیگری که باید در خاطر داشت، فراسوی شکل فرآیندی، این واقعیت است که این فرآیند یکسره روی سطح بازتولید بسط مییابد. تولید در انقیاد بازتولید است، کارخانه در انقیاد جامعه است، فرد در انقیاد امر جمعی است که در جامعه شکل میگیرد. ما خود را در برابر ضرورت ساختن نهادهای امر مشترک مییابیم، نه در مقام نتیجهی نهایی روند انقلابی، بلکه در مقام شرط اصلی آن. از این منظر، به نظر من میتوانیم بار دیگر از فعلیت انقلاب حرف بزنیم، از فعلیت انقلاب در اکنون حرف بزنیم، و نه فعلیت چیزی که در راه است.
ف.ر.: درونمایهی دولت بار دیگر به صحنهی معاصر بازگشته است به علاوهی ضرورت «تصرف دولت» به دست فرودستان. آیا میتوان تجربهای کمونیستی داشت-در دوران جهانیسازی روندهای ارزشگذاری- بدون نقد رادیکالی بر شکلِ دولت؟
نگری: روشن است که نقد رادیکال شکل دولت [یا دولت به مثابه شکل] ضروری است، اما از بسیاری جهات زائد است. منظورم این است که، اگر چیزی که قبلاً گفتیم درست باشد (یعنی اگر گسست تامی از وساطت حادث شده باشد) در این صورت خود کارکرد دولت دیگر نمیتواند در قالب رفورمیستی بازیافت شود. کارکرد دولت چیزی جز سرکوب نیست. از این منظر، دولت هستندهای انگلی است؛ بدین معنا دولت دیگر نمیتواند جایگاهی درون تامل انقلابی داشته باشد. اما با وجود این باید مراقب بود، زیرا مساله استفاده از دولت بماهو نیست. در هر مرحله از انتقال، نمیتوانیم کاری کنیم جز استفاده از ابزارهای عامی که دولت عرضه کرده است.
@chaosmotics
آنتونیو نگری/ 18 ژانویه 2017
فرانچسکو راپارلّی: در کار دیونیزوس (که به همراه مایکل هارت نوشته شده) شما بر مرکزیت «استلزامات کمونیسم» تاکید دارید در توصیف وجه معاصر تولید، و مقصود شما از آن زبان، تأثرات و تحرک است، که بدل به ستونهای تولید ارزش کاپیتالیستی شدهاند. بحرانی که در ۲۰۰۸ همچون یک انفجار سربرآورد، ظاهراً این تحلیل را تائید میکند. موافقید؟
نگری: بله فکر کنم. کتاب تلاشی بود برای تلخیص عناصر تحلیل کار و دگردیسیهای آن، که سالها پیش آغاز شده بود، یعنی همزمان با پژوهشهای جمعی در گروه پوتره اوپرائیو. نقدی بود بر جنبش سنتی کارگران، متکی بر تغییر ژرفی در ترکیب سیاسی و تکنیکی طبقه کارگر. به خصوص، تغییرات رادیکال در روندهای انقیاد ایجاد شد. نبردهای دانشجویان، به خصوص پس از ۱۹۸۶، جنبههای بسیاری از نبرد کارگران را در آن زمان شامل میشد. به همین شکل، تکنولوژی اطلاعات و کار دیجیتال هرچه بیشتر طی این مبارزات جنبهی مرکزی یافت. از همان ۱۹۸۶ نبردهایی عظیمی که فوران کرد-از دانش تا سلامت، خدمات شهری تا مستمریها-در حوزهی بازتولید جای داشت و در مراکز کلانشهرها مفصلبندی میشد. روشن است که بحران همچنان به این بستر جدید وابسته است. وانگهی: این بحرانی است که میکوشد شکلی از حکومتمندی را بر فراز وجه رادیکال سوژهی تولیدگر مستقر سازد.
ف.ر.: لوکاچ، در مقالهای در باب لنین [لنین: پژوهشی در باب وحدت اندیشهی او] میگوید که ماتریالیسم تاریخی بدون درک فعلیت انقلاب در مقام پسزمینهی این عصر وجود ندارد. به نظر میرسد که چنین فعلیتی اکنون در هیچ جا یافت نمیشود. اما، همانطور که گفتیم، امروز بیش از هر زمان «استلزامات کمونیسم» وجه ممیز شیوهی تولید هستند. در برابر این توحش بحران و جنگ، آیا انقلاب بار دیگر تنها بدیل است؟
نگری: بیشک هر وساطتی بین سطح فرمان چنان که امروز در بعد مالی پیکربندی میشود و بستر عامی که کار زنده در آن عمل میکند، شکست خورده است. همراه با این شکست، روشن است که تنها یک روند انقلابی میتواند راهحل چنین تناقض رادیکال و گذرناپذیری باشد. اما همچنان باید روشن کرد که امروز انقلاب به چه معناست. از همان دهه ۱۹۸۰، در نوشتههایم توجه خاصی نسبت به رفتارهای کنشگر وجود داشت، تولید سوبژکتیویته که از دل وضعیت پرولتاریایی جدید ظهور میکند. به نظر من سخنگفتن از انقلاب دیگر به معنای سخنگفتن از گسست بین فرمان و مقاومت نیست، یعنی گسست بین صور سرمایهی ثابت و مسئولیتهایی که کار زنده در مواجهه با فرمان فعال میکند، به عبارت دیگر به معنای سخنگفتن از گسست از دیالکتیک نیست. درواقع دیگر این مسالهی محوری نیست. مساله فهم این است که پرولتاریای جدید کدام رفتارها، سطوح سازماندهی، و توانمندیهای بیان را در اختیار دارد. زیرا، وقتی میگوییم «راهحلی جز انقلاب وجود ندارد»، در این نقطه دیگر حرف ما حرف مبتذلی است. مساله این نیست که بفهمیم آیا [انقلاب] ضروری است، بلکه این است که دریابیم چگونه ضروری است و چگونه ممکن است. حذف هر راهحل اصلاحطلبانه امروز بیش از هر زمان یعنی پافشاری بر یک راهحل عملیاتی و فرآیندی که عبارت است از ایجاد نهادهای ضد-قدرت واقعی. عنصر دیگری که باید در خاطر داشت، فراسوی شکل فرآیندی، این واقعیت است که این فرآیند یکسره روی سطح بازتولید بسط مییابد. تولید در انقیاد بازتولید است، کارخانه در انقیاد جامعه است، فرد در انقیاد امر جمعی است که در جامعه شکل میگیرد. ما خود را در برابر ضرورت ساختن نهادهای امر مشترک مییابیم، نه در مقام نتیجهی نهایی روند انقلابی، بلکه در مقام شرط اصلی آن. از این منظر، به نظر من میتوانیم بار دیگر از فعلیت انقلاب حرف بزنیم، از فعلیت انقلاب در اکنون حرف بزنیم، و نه فعلیت چیزی که در راه است.
ف.ر.: درونمایهی دولت بار دیگر به صحنهی معاصر بازگشته است به علاوهی ضرورت «تصرف دولت» به دست فرودستان. آیا میتوان تجربهای کمونیستی داشت-در دوران جهانیسازی روندهای ارزشگذاری- بدون نقد رادیکالی بر شکلِ دولت؟
نگری: روشن است که نقد رادیکال شکل دولت [یا دولت به مثابه شکل] ضروری است، اما از بسیاری جهات زائد است. منظورم این است که، اگر چیزی که قبلاً گفتیم درست باشد (یعنی اگر گسست تامی از وساطت حادث شده باشد) در این صورت خود کارکرد دولت دیگر نمیتواند در قالب رفورمیستی بازیافت شود. کارکرد دولت چیزی جز سرکوب نیست. از این منظر، دولت هستندهای انگلی است؛ بدین معنا دولت دیگر نمیتواند جایگاهی درون تامل انقلابی داشته باشد. اما با وجود این باید مراقب بود، زیرا مساله استفاده از دولت بماهو نیست. در هر مرحله از انتقال، نمیتوانیم کاری کنیم جز استفاده از ابزارهای عامی که دولت عرضه کرده است.
@chaosmotics
03.04.202517:05
تزهای آنتیفاشیستی (۳):
میم مثل میکروفاشیسم: چگونه سالی نو بیافرینیم؟
سال نو مبارک! بیایید برای هم بهترینها را آرزو کنیم، زیباترین پیامها را جستوجو و برای هم ارسال کنیم، عکس گلی، سبزهای، درختی چیزی هم اگر باشد چه بهتر. ما که بهترین تقویم کل جهان را به لطف همان اصل بنیادیِ «هنر نزد ایرانیان و بس» داریم، بیایید در تکراریترین صورتهای مختلف بیسابقهترین محتواهای ممکن را جا کنیم. چه ایرادی دارد که دیدوبازدید میرویم، حتی عالی است، اما دستکم «خلاق» باشیم و در عوض راهاندازی دستگاه تفتیش عقاید و علایق، سرمان توی کار خودمان باشد، خب یکی از مهمترین خوبیهای گوشیهای هوشمند همین است دیگر. راستی، در خود شبکههای اجتماعی انبوهی از اساتید و متخصصان نحوۀ تبریک گفتن سال نو، طرح پرسشوپاسخهای مطلوب و بیپاسخ گذاشتن پرسشهای نامطلوب در ایام عید و سرانجام شیوۀ کهن برگزاری روز سیزدهبدر، بهشدت در حال تولید محتوا هستند تا ما فهمی به دست آریم و از این ایام به غفلت نگذریم. دوستان، هرچند متأسفانه جشن طولانی نوروز به پایان رسیده، اما خبر خوبی داریم، کل سال برای ادامۀ همین کارها فرصت هست.
@MSandUS
@chaosmotics
میم مثل میکروفاشیسم: چگونه سالی نو بیافرینیم؟
سال نو مبارک! بیایید برای هم بهترینها را آرزو کنیم، زیباترین پیامها را جستوجو و برای هم ارسال کنیم، عکس گلی، سبزهای، درختی چیزی هم اگر باشد چه بهتر. ما که بهترین تقویم کل جهان را به لطف همان اصل بنیادیِ «هنر نزد ایرانیان و بس» داریم، بیایید در تکراریترین صورتهای مختلف بیسابقهترین محتواهای ممکن را جا کنیم. چه ایرادی دارد که دیدوبازدید میرویم، حتی عالی است، اما دستکم «خلاق» باشیم و در عوض راهاندازی دستگاه تفتیش عقاید و علایق، سرمان توی کار خودمان باشد، خب یکی از مهمترین خوبیهای گوشیهای هوشمند همین است دیگر. راستی، در خود شبکههای اجتماعی انبوهی از اساتید و متخصصان نحوۀ تبریک گفتن سال نو، طرح پرسشوپاسخهای مطلوب و بیپاسخ گذاشتن پرسشهای نامطلوب در ایام عید و سرانجام شیوۀ کهن برگزاری روز سیزدهبدر، بهشدت در حال تولید محتوا هستند تا ما فهمی به دست آریم و از این ایام به غفلت نگذریم. دوستان، هرچند متأسفانه جشن طولانی نوروز به پایان رسیده، اما خبر خوبی داریم، کل سال برای ادامۀ همین کارها فرصت هست.
@MSandUS
@chaosmotics
已删除11.04.202505:09
28.03.202507:27
Artist Studio as a Site of Refusal
Parham Ghalamdar
(Exclusively here for download with consent from the author)
Parham Ghalamdar
(Exclusively here for download with consent from the author)
19.03.202516:30
زمین فلسفه به چه معنا سیاسی است؟
سروش سیدی
(بخشی از جلسهی آخر دوره "اقتصاد عام"، مدرسهی بیدار- زمستان ۱۴۰۳)
@chaosmotics
@bidarschool
سروش سیدی
(بخشی از جلسهی آخر دوره "اقتصاد عام"، مدرسهی بیدار- زمستان ۱۴۰۳)
@chaosmotics
@bidarschool
14.02.202512:56
تزهای آنتیفاشیستی (۱)
از کجا باید آغاز کرد؟
فؤاد حبیبی - سروش سیدی
بهمن، ۱۴۰۳
@msandus
@chaosmotics
از کجا باید آغاز کرد؟
فؤاد حبیبی - سروش سیدی
بهمن، ۱۴۰۳
@msandus
@chaosmotics
已删除17.02.202509:44
转发自:
جغد مینروا

09.02.202519:25
«چپ افراطی»
احتمالا خیلی غریب به نظر میرسد که کسی رادیو فردا یا صدای آمریکا را رسانههای «چپ افراطی» بنامد. اما در دنیای وارونهای کنونی نباید دیگر از چیزی تعجب کرد. ایلان ماسک فاشیست و همکار مجنونش ریچارد گرنل نماد روزهای خوش راست افراطیاند. آنها سنت نیاکان هیتلری خود را پیش میبرند، با یک تفاوت کوچک که به جای «یهود»، «چپ افراطی» نماد تمام ویژگیهایی است که فاشیسم کنونی خود را ضد آن تعریف میکند. در واقع دستگاه رهبری آمریکا خیلی خوب کانون اختلاف جهانی را یافته است: حکومت الیگارشها و میلیاردرهای فاشیست در مقابل «چپ افراطی» که گسترهی آن تقریباً تمامی جهان غیر از متحدان سرسپردهی آمریکا را در برمیگیرد. «چپ افراطی» اسم رمزی است که میتوان تمامی دستاوردهای دمکراتیک در سراسر جهان را بدان منتسب کرد: از تلاش برای بسط و گسترش حقوق دمکراتیک، حقوق جنسیتی، دفاع از طبیعت در مقابل دستاندازیهای سرمایهداری، خودگردانی، تنوع و تفاوت، مدارای سیاسی، سیاست هویت و از همه مهمتر کثرتباوری که از افتخارات لیبرالیسم پسامدرن در دهههای اخیر بهشمار میآمد.
در واقع ما با شورشی همهجانبه علیه همان سیاست پسامدرنی روبرو هستیم (نماد ایدئولوژیک نولیبرالیسم؟) که در چند دههی گذشته علیه سیاست طبقاتی کمونیستها شورید: یادمان نرفته که مدافعان جامعه مدنی مدعی بودند که اکنون دوران همبستگیهای طبقاتی نیست، و در مقابل، جنبشهای اجتماعیِ مبتنی بر هویتهای دیگر و مقاومت در برابر ستمهای دیگر را برجسته میکردند، جنبشهایی که به مسائل جنسیت، نژاد، قومیت، گرایش جنسی و مانند آن میپرداختند. میگفتند این تحولات به طرزگستردهیی دامنهی انتخاب فردی را در الگوهای مصرفی و سبكِ زندگی گسترش میدهند. جهتگیری این بود كه باید از ایدهی سوسیالیسم دست بشوییم و به جای آن دموکراسی را قرار دهیم، یعنی مفهومی كه برخلاف تلقی سوسیالیسم سنتی برای طبقه «اولویت» قائل نیست، اما بهیكسان با تمام ستمها برخورد میكند.
اکنون بازی به آخر رسیده. فاشیسم عریان پا به صحنه گذشته و با دستی آهنین زیر بساط بازی با کارت «جامعهی مدنی» زده. دو جنس داریم. تفاوت بیتفاوت. عزیزم استخراج کن استخراج. حقوق بشر مال کسی است که معادن بکر دارد و بیجهت نیست زلنسکی با وقاحت تمام معادن کشورش را تقدیم عالیجناب میکند. احترام به حقوق اقلیتها؟ خانم {خبرنگار افغانی معترض به سیاستهای تبعیض جنسیتی طالبان} صدایتان زیباست اما من نمیفهمم. خوش باشید! و توسعه کشورهای جهان سوم : ریورا در غزه و زمین کوبیده و شخمزده در تهران: ایرانیها نمیخواهند بمیرند!
اکنون باید متحمل عقوبت سیاستی شویم که به جای امیدهای جهانروای سوسیالیسم و سیاستهای یكپارچه برای مبارزه با استثمار طبقاتی، به مبارزاتِ خاص و اساساً بیارتباطی تن داد كه در نهایت به تسلیم به سرمایهداری انجامید. با دوران مهیب و خوفناکی روبرو هستیم.
احتمالا خیلی غریب به نظر میرسد که کسی رادیو فردا یا صدای آمریکا را رسانههای «چپ افراطی» بنامد. اما در دنیای وارونهای کنونی نباید دیگر از چیزی تعجب کرد. ایلان ماسک فاشیست و همکار مجنونش ریچارد گرنل نماد روزهای خوش راست افراطیاند. آنها سنت نیاکان هیتلری خود را پیش میبرند، با یک تفاوت کوچک که به جای «یهود»، «چپ افراطی» نماد تمام ویژگیهایی است که فاشیسم کنونی خود را ضد آن تعریف میکند. در واقع دستگاه رهبری آمریکا خیلی خوب کانون اختلاف جهانی را یافته است: حکومت الیگارشها و میلیاردرهای فاشیست در مقابل «چپ افراطی» که گسترهی آن تقریباً تمامی جهان غیر از متحدان سرسپردهی آمریکا را در برمیگیرد. «چپ افراطی» اسم رمزی است که میتوان تمامی دستاوردهای دمکراتیک در سراسر جهان را بدان منتسب کرد: از تلاش برای بسط و گسترش حقوق دمکراتیک، حقوق جنسیتی، دفاع از طبیعت در مقابل دستاندازیهای سرمایهداری، خودگردانی، تنوع و تفاوت، مدارای سیاسی، سیاست هویت و از همه مهمتر کثرتباوری که از افتخارات لیبرالیسم پسامدرن در دهههای اخیر بهشمار میآمد.
در واقع ما با شورشی همهجانبه علیه همان سیاست پسامدرنی روبرو هستیم (نماد ایدئولوژیک نولیبرالیسم؟) که در چند دههی گذشته علیه سیاست طبقاتی کمونیستها شورید: یادمان نرفته که مدافعان جامعه مدنی مدعی بودند که اکنون دوران همبستگیهای طبقاتی نیست، و در مقابل، جنبشهای اجتماعیِ مبتنی بر هویتهای دیگر و مقاومت در برابر ستمهای دیگر را برجسته میکردند، جنبشهایی که به مسائل جنسیت، نژاد، قومیت، گرایش جنسی و مانند آن میپرداختند. میگفتند این تحولات به طرزگستردهیی دامنهی انتخاب فردی را در الگوهای مصرفی و سبكِ زندگی گسترش میدهند. جهتگیری این بود كه باید از ایدهی سوسیالیسم دست بشوییم و به جای آن دموکراسی را قرار دهیم، یعنی مفهومی كه برخلاف تلقی سوسیالیسم سنتی برای طبقه «اولویت» قائل نیست، اما بهیكسان با تمام ستمها برخورد میكند.
اکنون بازی به آخر رسیده. فاشیسم عریان پا به صحنه گذشته و با دستی آهنین زیر بساط بازی با کارت «جامعهی مدنی» زده. دو جنس داریم. تفاوت بیتفاوت. عزیزم استخراج کن استخراج. حقوق بشر مال کسی است که معادن بکر دارد و بیجهت نیست زلنسکی با وقاحت تمام معادن کشورش را تقدیم عالیجناب میکند. احترام به حقوق اقلیتها؟ خانم {خبرنگار افغانی معترض به سیاستهای تبعیض جنسیتی طالبان} صدایتان زیباست اما من نمیفهمم. خوش باشید! و توسعه کشورهای جهان سوم : ریورا در غزه و زمین کوبیده و شخمزده در تهران: ایرانیها نمیخواهند بمیرند!
اکنون باید متحمل عقوبت سیاستی شویم که به جای امیدهای جهانروای سوسیالیسم و سیاستهای یكپارچه برای مبارزه با استثمار طبقاتی، به مبارزاتِ خاص و اساساً بیارتباطی تن داد كه در نهایت به تسلیم به سرمایهداری انجامید. با دوران مهیب و خوفناکی روبرو هستیم.
显示 1 - 24 共 35
登录以解锁更多功能。