Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
چهار خطی avatar
چهار خطی
چهار خطی avatar
چهار خطی
14.04.202516:24
▫️
«رباعیّات خاقانی در سه رباعی‌نامۀ کهن»، سیدعلی میرافضلی، نامۀ فرهنگستان، دورۀ ۲۴، شمارۀ اول (پیاپی ۹۵)، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۴، صفحۀ ۶۱-۸۹
‏..

خاقانی شروانی در تاریخ شعر فارسی با چکامه‌هایش پُرآوازه است. زبان سخته و پُر از اشارت‌های پیدا و پنهان، قصایدش را شایستۀ شرح کرده است. امّا آنچه در این گفتار در موردِ آن سخن گفته‌ایم، رباعیات اوست. قالبی که کمتر مورد بررسی پژوهشگرانِ اشعار خاقانی قرار گرفته است. موضوع مقالۀ حاضر بررسیِ رباعیات خاقانی در سه رباعی‌نامۀ کهن است: نزهةالمجالسِ جمال خلیل شروانی (اواسطِ قرن هفتم ق)، خلاصةالاشعار فی الرباعیاتِ ابوالمجد تبریزی (اوایلِ قرن هشتم ق) و سفینۀ رباعیاتِ کتابخانۀ دانشگاه استانبول (اواخرِ قرن هشتم ق). در این بررسی نظری نیز به دیگر جُنگ‌ها و سفینه‌های شعر افکنده و رباعیاتِ موجود در آنها را با آنچه در سه منبع مذکور آمده، سنجیده‌ایم.
در پیوست مقاله، ۲۱ رباعیِ نویافتۀ خاقانی را آورده‌ایم.
‏..

ـ رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی، اینجا
ـ رباعیات صرفی کشمیری در دیوان خاقانی، اینجا
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
से पुनः पोस्ट किया:
از گذشته و اکنون avatar
از گذشته و اکنون
02.04.202506:40
چون سبزه دلا میلِ صفایی نکنی!
یا آرزوی کسبِ هوایی نکنی!
گر سر‌به‌درآوری ز بیخت ‌بکنند
خوش‌باش اگر نشو‌و‌نمایی نکنی!


(دیوانِ شاپورِ تهرانی، تصحیحِ دکتر یحیی کاردگر، کتابخانهٔ موزه و مرکزِ اسناد و مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۲، ص ۶۳۹).

@azgozashtevaaknoon
27.03.202520:53
دو توضیح تکمیلی در مورد یادداشت پیشین

اول)
دوست گرامی جناب آقای منوچهر فروزنده فرد اطلاع دادند که در یواقیت‌العلوم (چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، ۲۰۳-۲۰۴) همین طلسم همراه با شعری عربی برای به‌یادسپاری‌اش آمده است. یواقیت‌العلوم را مرحوم دانش‌پژوه بر اساس سه نسخه که قدیمی‌ترین‌شان نسخۀ مورخ ۷۷۱ ق ایاصوفیاست، بی ذکر نام مصنّف منتشر کرد. بعداً آقای بهروز نوروز زادۀ چگینی در مقاله‌ای، نسخه‌ای کهن از این کتاب معرفی کرد که متعلّق به کتابخانۀ حسن‌پاشاست و در ۶۵۸ ق کتابت شده و در آنجا نام مؤلف شهاب‌الدین ابومحمد قزوینی قید شده و وی به احتمال بسیار کتاب را در ۵۷۳ ق ساخته است (شمارۀ ۳۱۱۷). قزوینی، تصویر حرز مذکور را آورده و دو قطعه شعر عربی برای حفظ آن، نقل کرده است. ما تصویر این تعویذ را آن‌چنان که در نسخۀ حسن‌پاشا مرقوم است، برای علاقه‌مندانش می‌آوریم. در حاشیۀ دستنویس، بیتی فارسی در همین موضوع نقل شده که متن آن را در توضیح بعدی خواهید خواند.

دوم)
دوست عزیز آقای علی رحیمی واریانی نیز یادآور شدند که رباعی مذکور با تغییراتی در الفاظ در جُنگ پسر حاجی که در قرن نهم گردآوری و کتابت شده موجود است (برگ ۶۴پ). گردآورنده، نخست ابیاتی عربی در «صفت اسم الله الاعظم» آورده و دنبالۀ آن سه بیت فارسی نیز نقل کرده است. بنابراین، سابقۀ رباعی فارسی به قرن نهم می‌رسد. ولی گویندۀ آن همچنان ناشناس است. اشعار فارسی جُنگ مذکور را آقای رحیمی واریانی در دفتر دوم «به یاد افشار» معرفی کرده است. و اما اشعار مذکور چنین است (همانجا، ۴۵۹):

بالفارسیة
صفر و مدّی بر سه خط با نیم میمی کورکون
نردبان و چار الف با هاء و واوی سرنگون

نوعی دیگر در وزن رباعی:
صفری سه الف کشیده مدّی بر سر
میمی کو راست نردبانی همبر
پس چار الف و هایی و واوی دُم بر
این نام بود نام خدای اکبر
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
से पुनः पोस्ट किया:
کانال رسمی گنجور avatar
کانال رسمی گنجور
چندی پیش دوست گرامی آقای حامد اشراقی پیشنهاد کردند که با پیگیری و کسب اجازه از محضر استاد رباعیات اصیل و محتمل خیام را از نظر آقای میرافضلی از روی کتاب ایشان استخراج کنند و آن را در گنجور در دسترس قرار دهند و هم‌اکنون حاصل زحمت آقای اشراقی در گنجور در دسترس است.
توضیحات بیشتر را اینجا بخوانید:
https://blog.ganjoor.net/1403/12/25/khayyam-mirafzali/
से पुनः पोस्ट किया:
راحُ الأرواح avatar
راحُ الأرواح
« بادهٔ محبّت»

ادهم[ آرتیمانی]

ای ساقی بادهٔ محبّت جامی
ای قاصد منزل وفا پیغامی

تاکی هدف تیر تغافل باشم
لطفی قهری ترحّمی دشنامی


💐💐@rahearwah
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
से पुनः पोस्ट किया:
کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران avatar
کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران
10.04.202508:29
با دریغ علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، پژوهشگر، مترجم و استاد دانشگاه، درگذشت.

علیرضا ذکاوتی قراگوزلو (۱۳۲۲ - ۲۰ فروردین ۱۴۰۴) استاد دانشگاه آزاد همدان و عضو هیئت مؤلفان دائرةالمعارف تشیع بود و با بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و مرکز نشر دانشگاهی نیز همکاری علمی داشت.
زنده‌یاد ذکاوتی در ادب فارسی و عربی، عرفان، مذاهب و عقاید اسلامی و تاریخ اجتماعی ایران بعد از اسلام مطالعات پیوسته و گسترده داشت و تألیفات و ترجمه‌های پرشماری را از خود بر جای گذاشت.
او به سبب چاپ مقالات متعدد در نقد کتاب در سال ۱۳۷۷ به عنوان منتقد نمونه و در سال ۱۳۸۵ به عنوان منتقد پیش‌کسوت موفق به دریافت جایزه شد.
از آثار او می‌توان به قرآنیات، قصه‌های عامیانۀ ایرانی، مجموعۀ خیال در سبک هندی، بدیع‌الزمان همدانی و مقامات‌نویسی، زندگی و آثار جاحظ، عمر خیام، تصحیح اسکندرنامه و ترجمۀ تلبیس ابلیس، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری و تاریخ ادبی عرب (عصر جاهلی) اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خدمات علمی شادروان علیرضا ذکاوتی قراگوزلو را ارج می‌نهد و درگذشت آن پژوهشگر فقید را به خانوادۀ ذکاوتی قراگوزلو، جامعۀ دانشگاهی و علمی کشور و مردم شریف ایران تسلیت می‌گوید. یاد و نامش گرامی باد.

@AfsharFoundation
से पुनः पोस्ट किया:
پارسی‌شناسی avatar
پارسی‌شناسی
01.04.202517:17
فهرست برخی کانال‌های تلگرامی سودمند در زمینۀ زبان‌ و ادبیات

فهرست زیر به‌صورت الفبایی و براساس نام کانال مرتب شده‌است. نام گردانندۀ کانال نیز پس از نشانۀ | آمده‌است. این فهرست به‌روز خواهد شد.

آرخش | آرش اکبری مفاخر
آواز سرخ | سلمان ساکت
ادب‌آموز | رضا خبازها
از روسی | محمدمهدی یزدانی
از ویرایش | فرهاد قربان‌زاده
انجمن زبان‌شناسی ایران
انجمن مبارزه با نشر جعلیات
اوراق پریشان | محمدرضا ضیاء
ایران فهرست
بزم‌آورد | سید سعید میرمحمدصادق
بنیاد پژوهش‌های ایران باستان آژیار | میثم محمدی و نیما آصفی
پارسی‌شناسی | منوچهر فروزنده فرد و همکاران
تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران‌زمین | ج. ط. نژند
تالار آینه | منیره‌السادات قریشی امیری و جویا جهانبخش
تعلیق | علی پیرحیاتی
جستارهای ابوالفضل خطیبی | فریبا شکوهی
چشم‌وچراغ | سمانه ملک‌خانی و همکاران
چهارخطی | سید علی میرافضلی
دقایق زبانی | ع. پارسازاده
دهخدا
راوی | رضا خبازها و بابک سلمانی
سایه‌سار | سایه اقتصادی‌نیا
شعر، فرهنگ و ادبیات | محسن احمدوندی
صراحی | منوچهر فروزنده فرد
علی‌اکبر یاغی‌تبار
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
فصل‌نامۀ قلم | محسن احمدوندی و همکاران
فقه‌اللغه | میثم محمدی
فن ادبیات | علی شاپوران
قصۀ ارباب معرفت | محمد سوری
قلم‌انداز | مسعود راستی‌پور
کتاب عیلام (کتابستان) | سعید مهدوی‌فر
کتابخانۀ تخصصی ادبیات | اسماعیل مهدوی راد
کتابخانۀ فرهنگ و زبان‌های باستانی | میثم محمدی و نیما آصفی
کتاب‌های مجاز | منوچهر فروزنده فرد
گاهنامۀ ادبی | محسن شریفی صحی
گزیده | همایون شکری
گنجینۀ زبان‌های ایرانی | اسفندیار طاهری
گویشور (وابسته به پارسی‌شناسی) | منوچهر فروزنده فرد و همکاران
مالیخولیا | آرش عبدالله‌نژاد
مجمع پریشانی | سهیل یاری گلدره
معین‌نامک | معین پایدار
مقالات دکتر علی‌اشرف صادقی | علی‌اشرف صادقی و همکاران
مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
مهدی نوریان
میناوش | میثم موسوی
نخبۀ شاهنامه | علی شاپوران
نوشتگان | میلاد بیگدلو
واریانی | علی رحیمی واریانی
والایش | بهمن بنی‌هاشمی
ویر ویرایش | محمد یوسفی‌شیرازی
هفت شهر عشق | علی کاملی

🌐 پارسی‌شناسی: دانشنامۀ برخط زبان و ادبیات 🌐

@parsishenasi
نام خدای اکبر

صفر و سه الف کشیده مدّی بر سر
میم کج و کور و نردباری همبر
چار است الف به هاء و واوِ کج دُم
این است یقین نام خذای اکبر
‏..

می‌گویند آدم‌هایی بود‌ه‌اند که پیدا کردن «اسم اعظم» خدا از نان شب هم برای‌شان واجب‌تر بود. بعداً روزگاری آمد که به قول عطار، نام مهینِ خداوند «نان» بود و کسی را بدان دسترسی نه! ما همچنین، با کسانی سر و کار داریم که با «اسم اعظم» نان می‌خورند.

رباعی بالا، نمی‌دانم که سرودۀ یکی از خوش‌باوران گروه اول است یا یکی از کلاهبرداران گروه سوم. منبع رباعی، مجموعه رسایل شمارۀ ۲۲۹ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران از مجموعۀ اهدایی مشکات است. دستنویس، دربردارندۀ مجموعه‌ای از منشآت، آداب نامه‌نگاری، اختیارات، و موارد دیگر است. رباعی در اوراق سفید بین دو رساله (برگ ۲۷۳ر) همراه با یادداشت‌های دیگر، در اواخر سدۀ دهم هجری قمری کتابت شده است. تاریخ رباعی، خالی از این سرگرمی‌ها و طرفه‌کاری‌ها نیست.
نردبار در مصراع دوم، گویا همان نردبان است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
15.03.202515:28
شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت

دوست فاضل جناب آقای علی عشایری توضیحی در مورد یکی از رباعیات کهن فارسی مرقوم کرده‌اند که آن را در فرستۀ قبلی به اشتراک گذاشتم. در مورد یادداشت ایشان نظری دارم که به اجمال عرضه می‌شود. امیدوارم دوستان خواننده نیز دیدگاه‌های خود را بیان کنند.

همان طور که ذکر کرده‌اند، رباعی مذکور در در روضةالناظر عزیز کاشانی (برگ ۲۹۸پ) بی نام گوینده نقل شده است. کاشانی، رباعی را به روایت زیر آورده است:
شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت
غم از دل خود به گفت بتواند رُفت
این طرفه‌گلی نگر که ما را بشکفت
نی رنگ توان نمود و نی بوی نهفت

همزمان با او، وصّاف شیرازی نیز مصراع «شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت» را به عنوان شاهد سخن در رسالۀ بدیع الربیع (چاپ دکتر قوجه‌زاده، ۳۴) نقل کرده است. همین مصراع را قاضی نظام‌الدین اصفهانی در رباعیی ـ گویا به صورت تضمین ـ جای داده است (بیاض تاج‌الدین، چاپ عکسی، ۶۹۰):
دی بلبلکی بر سر شاخی با جفت
می‌گفت غمی که در دلش بود نهفت
بی‌خود شدم از رشکش و با خود گفتم:
شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت!

رباعی مذکور، یادآور یک رباعی کهنِ دیگر است که وراوینی در مرزبان‌نامه (چاپ روشن، ۴۹۵) ثبت کرده است:
نالنده کبوتری چو من طاق از جفت
کز نالهٔ او دوش نخفتیم و نخفت؛
او ناله همی‌کرد و منش می‌گفتم:
او را چه غمی بود که بتواند گفت؟

غرض از یادآوری این رباعیات این بود که از نظر گویندگان سه رباعی بالا، درد دل کردن با دوست، یکی از راه‌های فرونشاندن اندوه است و کسی که چنین موقعیتی دارد، برای او موهبتی است؛ طبق این رباعی منسوب به حافظ (دیوان حافظ، چاپ قزوینی، ۳۷۸؛ نزهةالمجالس، ۵۷۱):
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.

در رباعی مورد بحث، اگر ضبط مصراع دوم، «نتواند رُفت» باشد، عملاً بین چنین کسی که از درد دل کردنِ با یار خود طرفی نبسته، با کسی که وصفش در بیت بعدی آمده و چنین امکانی نداشته (این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت)، تمایزی وجود نخواهد داشت! ضبط روضةالناظر هم ناظر به همین مسئله است و او از عبارت «شاد آنکه» برای بیان مزیت آنکه امکان درد دل کردن و رفع اندوه دارد، استفاده کرده است. بنابراین، من با نظر آقای ضیاء موافقم که در رباعی مورد اشاره، «بتواند رُفت» ضبط درست است، نه «نتواند رفت». اما اینکه ایشان باید ضبط نسخه را تغییر می‌دادند یا خیر، بحث دیگری است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
05.03.202520:20
داستان چراغ و خورشید

گر با دگری مجلس می‌سازم و باغ
آخر ننهم ز مهر کس بر دل داغ
لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد به جای خورشید چراغ
(نامه‌های عین‌القضات همدانی، ۱: ۲۲)
‏..

آزرده مشو گرم کسی آمد و رفت
در سر ز محالم هوسی آمد و رفت
اندر دل من، غمِ مقیمی، غم توست
ورنه غم از این دست بسی آمد و رفت!
(پوربهاء جامی، جُنگ رباعی، ۴۵۰)
‏..

هر دو رباعی، مفهوم واحدی دارند با دو بیان متفاوت. شاعر به معشوقش می‌گوید: «نگران ازدحام آدم‌های دور و برِ من نباش، عشق اصلی من تویی! این شلوغ‌بازی‌های من، عشق نیستند، بازی هستند و سرگرمی. زودگذرند و می‌روند. چراغی‌اند که هنگام غروبِ خورشید، روشن می‌کنم. وقتی خورشید وجود تو طلوع کند، خاموش‌شان می‌کنم». مُخ‌زنی است یا عذر بدتر از گناه؟ نمی‌دانم! بیان واقعیتی است که عاشقان دیگر جرئت گفتنش را ندارند.

رباعی نخست، به مولوی هم منسوب است (کلیات شمس، ۸: ۱۷۸)، این رباعی که عین القضات در نامه‌های خود‌آورده، حداقل صد سال پیش از تولد مولانا بر سرِ زبان‌ها بوده است. شمس تبریزی نیز به رباعی استناد کرده است. معلوم است که در مورد این رباعی بین او و آن دیگریِ ناشناس، مکالمه‌ای در جریان بوده است. شمس، بعد از نقل رباعی گوید: «با خود گفتم که او می‌گوید شب است، خورشید فرو رفت. من می‌بینم که فرو نرفت. خورشید برجای است» (مقالات شمس، ۲۳۴).
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
से पुनः पोस्ट किया:
دستنویس‌ها و متون کهن فارسی avatar
دستنویس‌ها و متون کهن فارسی
بِل تا برود

معشوقه چو بی‌وفاست بِل تا برود
میلش همه با جفاست بِل تا برود
او حقِ وفایِ من بنشناخت و برفت
گر جانِ عزیزِ ماست بِل تا برود

جُنگ رباعیات سعد الهی، ظاهراً تألیف در سدهٔ ۸ق و کتابت در سدهٔ ۱۰ق، نسخهٔ شمارهٔ ۱۷۰۶۳ کتابخانهٔ مجلس، برگ ۱۱۱ر.
08.04.202507:13
جوابش مدهید

اول)
«یولقی بیک انیسی از اویماق شاملوست و در زمان ایالت خان عالی‌مکان علی‌قلی‌خان شاملو در دارالسلطنۀ هرات کتابدار بوده و مستعدان هرات از وجود فایض الجودش بهره‌مند بودند . در ریاضی متبحّر و در موسیقی بقانون بوده و الحق شیرین‌گوی و خوش‌کلام است. ربط و انشای سخن آن هنرور، خالی از خلل است. در آن ولایت، مثنوی محمود و ایاز را پیش‌نهاد همت عالی ساخت و در حینی که والی توران عبدالله خان هرات را مسخّر نموده، به ماوراء النهر افتاد و از آنجا عزیمت هندوستان نمود و به خدمت نوّاب میرزا عبدالرحیم مشهور به خان خانان استعداد یافته، به مراتب بلند و مناصب ارجمند مخصوص گشت و مدت پانزده سال در آن دیار بود و با مولانا شکیبی و مولانا ملک قمی و میرحسین کفری و مولانا ظهوری و جمعی دیگر از اهل دانش که در ظلّ ظلیل آن خان بلندپایه مجتمع بودند، جلیس بود و با یکدیگر اشعار در میان می‌آوردند و از بحر افاضت یکیدیگر افادت می‌یافتند. بالاخره در شهور سنۀ عشر و الف (۱۰۱۰ ق) از صحبت یاران کناره جسته، انیس مقیمان خطّۀ خاک گشت.
و له:
من مست محبّتم، شرابم مدهید
در آتشم افکنید و آبم مدهید
گر شکوه کنم، وَگر عتاب آغازم
با اوست حدیث من، جوابم مدهید».
(تذکرۀ خیرالبیان، ۲: ۷۸۲ و بعد)

دوم)
«اسماعیل بیک انسی خواهرزاده یا برادرزادۀ یولقی بیک انیسی است. به هر تقدیر، میان ایشان نسبت کلّی است و طبع بلند و فهم ارجمند دارد و او نیز در دیار همیشه بهار هند نشو و نما یافته، به گفتن اشعار قیام می‌نماید. رباعیه:
دل مرغ سحرگهی است، خوابش مدهید
هم‌طبعِ سمندر است، آبش مدهید
گر قاصد دوست پُرسد احوال مرا
آهی به لب آرید و جوابش مدهید!».
(تذکرۀ خیرالبیان، ۲: ۱۲۸۱)

سوم)
هر دیده که عاشق است، خوابش مدهید
هر دل که در آتش است، آبش مدهید
دل از بر من رمیده، از بهر خدا
گر آید و در زند، جوابش مدهید!
منسوب به استاد شهاب‌الدین عمعق بخارایی
(عرفات‌العاشقین، ۴: ۲۴۰۴)
‏..


"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
28.03.202521:32
🟡برای خیّام
▫️شعرِ شفیعی‌کدکنی
▫️ موسیقیِ النی کارایندرو
▫️خواندنِ سعید رضادوست

هشتمِ فروردینِ هزاروچهارصدوچهار

به آفتاب صبح نیشابور بپیوندید:

@Aftabenishabur
@aftabeneyshabur
26.03.202514:47
این مطلب نوشتۀ‌ آقای دکتر محمد پورابراهیم است و از کانال «عمر خیّام و رباعیات» نقل شده است.
से पुनः पोस्ट किया:
دستنویس‌ها و متون کهن فارسی avatar
دستنویس‌ها و متون کهن فارسی
15.03.202513:12
آن را که غمی بُوَد که بتواند گفت
غم از دلِ خود به گفت نتواند رُفت
این طرفه‌گلی‌ست کز تو ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت

(رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر)

این رباعی در چندین متن کهن (با اختلافاتی) آمده و در اغلب آن‌ها نام گویندهٔ رباعی ذکر نشده است. رباعی در نسخهٔ شمارهٔ ۶۵۱ کتابخانهٔ مجلس سنا (تصحیح محمدرضا ضیاء با عنوان «سفینهٔ شاعران قدیم» در جلد سوم متون ایرانی) نیز نقل شده است. مصحح سفینهٔ مذکور، واژهٔ «نتواند» در مصراع دوم را به «بتواند» تغییر داده و در حاشیه نوشته است: «در نسخهٔ ما «نتواند» آمده بود.» (متون ایرانی، دفتر سوم: ۴۷۶).
گفتنی است که ضبط «نتواند» هیچ خللی در معنای بیت وارد نمی‌کند و مصحح بدون توجه به نص نسخه و احتمالاً به پیروی از چندین متن مصحَح، آن را به «بتواند» تصحیح کرده است. حال به گواهی دستنویس رسائل‌ العشاق و نظر به قدمت آن، ضبط «نتواند» نیز اعتبار می‌یابد. «نتواند» معنای رباعی را نه‌تنها مختل نمی‌کند، که اغراق شاعرانه‌ای دارد: «آن‌کس که غمی در دلش هست و توانایی بیان آن را دارد، با ابراز و آشکار ساختن آن، نمی‌تواند دلش را از غم پاک کند. طرفه آن‌که ما از تو غمی داریم (که از بیم رسوایی) ذره‌ای از آن را نمی‌توان بیان کرد؛ هرچند در نهایت پنهان نمی‌ماند و رسوا خواهیم شد.»
بعید نیست که کاتبان یا برخی مصححان دیگر هم «نتواند» را به «بتواند» تغییر داده باشند. باید نسخ تمامی آن متن‌ها را دید که از حوصلهٔ این یادداشت خارج است.

مآخذی که متن آن‌ها «بتواند» است: کلیات شمس، ج ۸، ص ۷۱؛ نزهة المجالس، ص ۵۲۹ (بدون نام گوینده)؛ خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ص ۳۸ (به نام کمال‌الدّین اسماعیل)؛ روضة الناظر، گ ۲۹۸پ (بدون نام گوینده)؛ مکتوبات مولانا، ص ۱۲۵؛ نامه‌های عین‌القضات، ج ۲، ص ۳۲۳؛ جامع ‌الستین، ص ۱۳۵؛ همان، ص ۴۸۲؛ لمعة السراج، ص ۲۱۶؛ رَوح‌ الارواح، ص ۵۹۹. نیز بیت نخست به‌تنهایی در سندبادنامه (آتش)، ص ۵۳؛ سندبادنامه (کمال‌الدینی)، ص ۳۹ آمده است.

مآخذی که متن آن‌ها «نتواند» است: رسائل‌ العشاق: گ ۱۳۸ر (بدون نام گوینده)؛ متون ایرانی، دفتر سوم، «سفینۀ شاعران قدیم»، ص ۴۷۶ (بدون نام گوینده)؛ جُنگ رباعیات سعد الهی، گ ۷۵ر (بدون نام گوینده)؛ راحة الارواح، ص ۱۸۲؛ سفینۀ صائب، گ ۳۶پ (به نام مولوی)؛ همان، گ ۱۹۷ر-۱۹۷پ (بدون نام گوینده).

ضمناً بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در مرزبان‌نامه، ص ۴۷۳؛ معارف بهاءِ ولد، ج ۱، ص ۱۰ نقل شده‌ است.

https://t.me/PersianManuscripts
से पुनः पोस्ट किया:
واران avatar
واران
05.03.202517:06
چون یوز گرسنه گشته ام دریوزه
از شدت ضعف غرّشم  شد  زوزه
ماه رمضان برای من یک سال است
هر سیصد و شصت و پنج روزم روزه
#واران
से पुनः पोस्ट किया:
نور سیاه avatar
نور سیاه
01.03.202518:59
پل چه کنم؟ 
(بخش سوم)

پانوشت
۱. قابوس‌نامه، عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱، ص ۲۵۱.
۲. نزهة المجالس، جمال خلیل شروانی، تصحیح محمد امین ریاحی،تهران، زوار، چاپ دوم، انتشارات علمی، ۱۳۷۵، ص ۲۷۴.
۳.مختارنامه، فریدالدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، سخن، چاپ سوم، ۱۳۸۶، ص ۱۳۰.
۴. مناقب ‌العارفین، شمس‌الدین احمد افلاکی، تصحیح تحسین یازیجی، انقره، ۱۹۵۹، افست دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ج۱، ص ۱۷۶.
۵.لغتنامه، علی اکبر دهخدا، به‌قلم گروهی از نویسندگان، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ج۶، ص ۸۳۴۸؛ امثال و حکم، علی‌اکبر دهخدا، تهران، امیرکبیر، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص ۱۱۸۳-۱۱۸۴.
۶. طهران قدیم، جعفر شهری، تهران، انتشارات معین، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ج۱، ص۳۴۳.
۷. شرفنامه منیری یا فرهنگ ابراهیمی، ابراهیم قوام فاروقی، به کوشش حکیمه دبیران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۵، ج۱، ص۲۵۰.
۸. ضبط بیت در چاپ دهلی خراب و مخدوش است. از اینجا نقل کردم: قانونی، حمیدرضا، «فرهنگ تحفة السعاده (مجموعه‌ای از لغات و اصطلاحات فارسی،عربی، ترکی و هندی قرن دهم و یازدهم هجری)»، فصلنامهٔ مطالعات شبه‌قارهٔ دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال ۹، شمارهٔ ۳۰، بهار ۱۳۹۶، ص۱۰۳.
۹. فرهنگ تحفة السعادة، شیخ محمود بن شیخ ضیاء الدین احمد، تصحیح ریحانه خاتون، دهلی نو، مرکز نسخ خطی هندوستان،  ۲۰۱۸م، ج۱، ص ۵۴۵-۵۴۸.
۱۰. شدّ الازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، معین‌الدین ابوالقاسم جنید شیرازی، تصحیح محمد قزوینی و عباس اقبال، طهران، چاپخانهٔ مجلس،۱۳۲۸، ص۳۷۱.
۱۱.تذکرهٔ هزار مزار؛ ترجمهٔ شدّ الازار (مزارات شیراز)، ترجمهٔ عیسی بن جنید شیرازی، تصحیح عبدالله نورانی وصال، شیراز، کتابخانهٔ احمدی شیراز، ۱۳۶۴، ص ۳۹۸. مرحوم نورانی وصال  جملهٔ شدّ الازار را نقل کرده است. 
۱۲. تاریخ بافت قدیمی شیراز، کرامت‌الله افسر، تهران، انتشارات انجمن آثار ملّی، ۱۳۵۳، ص ۸۳-۸۴.
۱۳. بناهای تاریخی و آثار هنری جلگهٔ شیراز، علی‌نقی بهروزی، انتشارات ادارهٔ کل فرهنگ و هنر استان فارس، چاپ دوم (با تجدید نظر کلی)، بی‌ تا، ص ۱۶۹.
۱۴. شیراز در گذشته و حال، حسن امداد، شیراز، اتحادیهٔ مطبوعاتی فارس، ۱۳۳۹ (تاریخ مقدمه)، ص ۲۱۰؛ بناهای تاریخی و آثار هنری جلگهٔ شیراز، ص ۲۳۶. 
۱۵. شیراز در گذشته و حال، ص ۲۱۰؛ راهنمای آثار تاریخی شیراز (با سه نقشه و سی و هفت گراور)، بهمن کریمی، تهران، بی نا، ۱۳۲۷، ص ۳۷؛ فهرست بناهای تاریخی و اماکن باستانی ایران، نصرت‌الله مشکوتی، تهران، سازمان ملّی حفاظت آثار باستانی، ۱۳۴۵، ص ۱۰۱.
۱۶. شیراز در گذشته و حال، ص ۲۱۰.
۱۷.بناهای تاریخی و آثار هنری جلگهٔ شیراز، ص ۱۳۹-۱۴٠.
۱۸. شیراز در گذشته و حال، ص ۲۱۰.

https://t.me/n00re30yah
से पुनः पोस्ट किया:
نشر سخن avatar
نشر سخن
به زودی از نشر سخن منتشر خواهد شد ...

کتاب رباعیات افضل کاشانی | پژوهش سیدعلی میرافضلی .

www.sokhanpub.net
یواقیت العلوم و دراری النجوم، دستنویس ۳۱۱۷ کتابخانۀ حسن‌پاشا (شهر چورم ترکیه)، کتابت علی بن ابراهیم ارزن‌الرومی در ۱۹ رجب ۶۵۸ ق، برگ ۱۰۶پ، تصویر حرز اکبر (مربوط به یادداشت بالا)
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4..
से पुनः पोस्ट किया:
گاهنامۀ ادبی avatar
گاهنامۀ ادبی
23.03.202518:30
*رباعی حافظ در دوران زندگانی وی
- نسخۀ ش 328 نافذپاشا، حاوی کتبی چون خردنامه است که استاد مجتبی مینوی به معرفی آن پرداخته و دکتر ثروت آن را تصحیح نموده است. تاریخ کتابت نسخه را، مینوی 574ق و ثروت 504ق دانسته‌ و هر دو در موضعی دیگر به 510ق نیز اشارتی نموده‌اند. در حاشیۀ این دستنویس، رباعی زیر بدون ذکر نام شاعر، کتابت شده است:

چون جامه ز تن برکند آن مشکین‌خال
آن بت که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه معاینه دلش بتوان دید
مانندۀ [اصل: مانندی] سنگ خاره در آب زلال

قلم تحریر این رباعی و چند شعر دیگر، با آنچه کاتب اول، خردنامه و متون دیگر را در سدۀ ششم کتابت کرده متفاوت است. نکتۀ جالب توجه این است که کاتب دوم، در حاشیۀ یکی از اوراق، تاریخ کتابت و نام خویش را به ثبت رسانیده است؛ آنچه من توانستم بخوانم و مبتنی بر حدس بنده است، چنین است:
«تحریراً فی غره ذیلقعده سنه ست سبعین سبعمائه العبد ... ضعیف نظام‌الدین ...[؟]»

هیچ یک از جنابان، مینوی و ثروت که دستنویس نافذپاشا را در اختیار داشته‌اند، به بررسی این رباعی نپرداخته‌اند. این شعر در دواوین چاپی حافظ به ثبت رسیده و در نسخ دستنویس دیوان وی در اوایل سدۀ نهم درج شده است. نسخ هندوستان مورخ 818ق و 824ق، نورعثمانیه مورخ 825ق و خلخالی مورخ 827ق از جمله منابع درج این رباعی به نام حافظ‌اند.

اگر خوانش راقم این کلمات از متن تاریخ کتابت کاتب دوم، صحیح باشد -و در سبعمائه کمتر می‌توان شک کرد- این رباعی در سال 776ق و شانزده سال پیش از درگذشت حافظ روایت و کتابت شده است. بنابراین، این متن اقدم منابعی است که به واسطۀ شخصی به نام نظام‌الدین، رباعی منسوب به حافظ را در زمان حیات وی در خود حفظ کرده است.

شعر مذکور، با استناد به همین منابع در دواوین چاپی حافظ به تصحیح خلخلالی، قزوینی، خانلری و نذیر احمد به ثبت رسیده است. نیساری نیز با استناد به نسخۀ بادلیان مورخ 843ق و نسخ دیگر -که مشخص نیستند- به ثبت رباعی به نام حافظ پرداخته است. اختلاف ضبط این رباعی در نسخ چاپی در مقایسه با حاشیۀ دستنویس مذکور جالب توجه است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین‌خال
ماهی که نظیر خود ندارد به کمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (خانلری: 1102)

نیساری رباعی را بر اساس نسخۀ بادلیان آورده و چنین ضبط کرده است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین‌خال
حقّا که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (560)

این رباعی از جمله اشعاری است که مدعی دیگری جز حافظ ندارد و در انتساب آن به شخصی جز حافظ سخنی نرفته و مثلاً جزو رباعیاتی که جناب دکتر امین‌ریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ بدان‌ها پرداخته و نسبت آن‌ها را به حافظ رد نموده، نیست. هرچند ایشان، سخنی افراطی مبنی بر این دارند که نسبت هیچ رباعی‌ای به حافظ صحیح نیست و حافظ که غزلیاتی آسمانی دارد، شعر متوسط ندارد و رباعیات مندرج در دواوین خواجه، که به شاعران دیگر نیز منسوب نیست، اشعاری متوسط‌اند؛ لذا حافظ رباعی ندارد.


* خیامیاتی از سدۀ هشتم
- در همان صفحه از دستنویس نافذپاشا که تاریخ احتمالیِ 776ق ثبت شده، کاتب رباعی دیگری به ثبت رسانیده است:
یاران موافق همه از دست شدند ... این شعر در رباعیاتی که هدایت به نام خیام گردآورده، مشاهده می‌شود.
- در برگ پایانی دستنویس نیز رباعی دیگری به ثبت رسیده است:
در دهر کسی به گلعذاری نرسید
تا بر دلش از زمانه خاری [اصل: خواری] نرسید
چون شانه که تا سرش به صد پاره نشد
دستش به سر زلف نگاری نرسید
این رباعی در سدۀ نهم در متونی چون دستنویس ش 3892 نورعثمانیه مورخ 865ق -که اقدم مجموعه‌رباعیات منسوب به خیام است- به نام خیام آمده است و یکانی با استناد به منابع متأخر آن را به نام خیام ذکر کرده است.

زیر این رباعی در دستنویس نافذپاشا نیز تاریخی به شکل محو و ناخوانا مشاهده می‌گردد که سبعمائۀ آن خواناتر و محتمل‌تر است. رباعیِ منسوب به خیام در سدۀ نهم، یک قرن پیشتر در دستنویس نافذپاشا به ثبت رسیده و پیشتر از آن، بی ذکر نام در اوامرالعلائیه (ص 19) و با ذکر نام سید مرتضی، در نزهةالمجالس (چ2، ص 328) آمده است.

*
https://t.me/gahnameyeadabi
12.03.202519:51
خامیِ خیّام؛ پختگیِ میردوست محمد

خامی خیّام! پختگی می‌بایست
کز جهل نگویی سخن ناشایست
کی علم خدا علّت می خوردن توست
چون می‌خوردی تو مَی، خدا می‌دانست!

میر دوست محمد کتابدار (قرن ۱۱-۱۲ ق)
‏..

میردوست محمد، کتابدار آستان قدس رضوی بود و گردآورندۀ جواهرالخیال دو رباعی از او در کتاب خود نقل کرده که یکی از آن‌ها همین رباعی است (دستنویس ۴۵۱۸ آستان قدس رضوی، ۶۶). میر دوست محمد کتابدار، رباعی را در پاسخ یکی از رباعیات منسوب به خیّام سروده که محمدصالح رضوی آن را در جوار همین رباعی نقل کرده است:

من می خورم و هرکه چو من اهل بود
می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می‌دانست
گر می نخورم، علم خدا جهل بود!

رباعی، همان گونه که حمد مستوفی نوشته، سرودۀ سراج‌الدین قمری آملی است (تاریخ گزیده، ۷۳۵) و چند شاعر از جمله خواجه نصیر طوسی به آن پاسخ گفته‌اند که مبادا این شبهه پایدار بماند و در ایمان خلایق خللی اندازد. مسئلۀ خیّام، مسئلۀ چند نسل از شاعران فارسی زبان بوده است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
04.03.202508:02
▫️«رباعیات صرفی کشمیری در دیوان خاقانی»، سیدعلی میرافضلی،‌ آینۀ پژوهش، سال سی‌وپنجم، شمارۀ ششم (پیاپی ۲۱۰)، بهمن و اسفند ۱۴۰۳، ۳۱۵-۳۳۴
‏..

دیوان خاقانی نخستین بار در ۱۲۹۳ و ۱۲۹۵ ق در دو جلد در شهر لکهنو به چاپ رسید. این چاپ با شرح اشعار خاقانی به قلم سید محمد صادق‌علی رضوی لکهنوی متخلّص به «غالب» همراه است و طبق یادداشتی که او در انتهای بخش رباعیات نوشته، تحشیه و حلّ مشکلات کلیات خاقانی از جانب منشی نول‌کشور به او محول شده است. متأسفانه اشعار خاقانی در این چاپ درآمیخته با اشعار دیگران است و این مسئله، در بخش رباعیات نمودِ بیشتری دارد. پیشتر در مقالۀ «رباعیات اسیر در دیوان خاقانی» که در همین نشریه به چاپ رسید، موفق به شناسایی و معرفی ۲۲ رباعی اسیر شهرستانی در این چاپ شدم. برخی از رباعیات الحاقیِ چاپ لکهنو، به سایر چاپ‌های دیوان خاقانی نیز رسوخ کرده است. در مقالۀ حاضر به معرفی ۳۹ رباعی دیگرِ این چاپ که سرودۀ صرفی کشمیری شاعر قرن دهم هجری است، پرداخته‌ام. در برخی از این رباعیات، تخلّص «صرفی» به خاقانی و خاقان تبدیل شده است.
‏..
#خاقانی

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
से पुनः पोस्ट किया:
نور سیاه avatar
نور سیاه
01.03.202518:59
پل چه کنم؟ 
(بخش یکم)


«چه‌کنم‌ چه کنم» در فرهنگ ما سابقه دارد. در قابوس‌نامه حکایتی هست که اساسش وسواس «چکنم چکنم» و رستن از آن است (۱).
 در شعر هم این توجه به شکل‌های گوناگون هست و مضمون‌ها با «چه کنم» ساخته شده است. برای نمونه: 
 جمال‌الدین شاهفور بن محمد اشهری نیشابوری، از شاعران قرن ششم، گفته است:
تا کی گویم کجا روم یا چه کنم؟ 
افتاد حدیث من همه با «چه کنم» (۲) 

و این رباعی عطار: 
چون عمر بشد زادِ رهم از «چه کنم»
تدبیرِ گشادِ گرهم از «چه کنم»
چون از «چه کنم» هیچ نخواهد آمد
آخر چه کنم تا برهم از «چه کنم» (۳) 

و این سخن خداوندگار ما: 
«قطب‌الدین سؤال کرد که راه شما چیست؟ فرمود که راه ما مردن و نقد خود را به آسمان بردن؛ تا نمیری نرسی. چنانک صدر جهان گفت تا نمردی نبردی. قطب‌الدین گفت: آه دریغا «چه کنم»؟ فرمود که: «همین که چه کنم». پس آنگاه در سماع این رباعی را فرمود: 
گفتم «چه کنم» گفت: «همین که چه کنم»
 گفتم به ازین چاره ببین که «چه کنم»
 رو کرده به من بگفت ای طالب دین
 پیوسته برین باش برین که «چه کنم» (۴) 

«کاسهٔ چه کنم  به دست داشتن»  کنایه از درماندگی و سرگردانی و فروماندن در کار خود است (۵). همچنین نفرینی بوده که:
«ای کسی که… کاسۀ چکنم چکنم به دستم دادی خدا به چکنم چکنم روزگار گرفتار[ت کند] و به دردی دچارت کند که دوا نداشته باشد» (۶). جالب اینکه درخت چکنم هم وجود داشته است (بخوانید).

در همین چشم‌انداز در شرف‌نامهٔ مَنْیَری که فرهنگی ارزشمند است که در پایان قرن نهم در هند تألیف شده، نکتهٔ جالبی دیدم:
«پل چکنم: نام پلی است در شیراز و وجه تسمیهٔ او آن است که بازرگانی با تجمّل و تموّل در شیراز آمده بود. آخر الامر همۀ مال در خرابات درباخت. مفلس شد. به‌ضرورت از شهر به در آمده چون بر سر آن پل رسید اندیشید که چکنم و خلق را چه روی نمایم؛ چه نه روی رفتن داشت و نه سبب ماندن. از غایت حزن بیهوش گشت و هم در گفتار چکنم چکنم ماند. بدان سبب آن پل را چکنم نام افتاد» (۷).

این حکایت با قدری تفصیل بیشتر در تحفة ‌السعادة که در سال ۹۱۶ قمری در هند تألیف شده هم آمده است: 
«پل چکنم […] پلی است در شهر شیراز مخصوص آن را پل چه کنم گویند و این تعلق به قصه دارد و آن این‌چنین بود. حکایت:
 در اوان ماضیه سوداگری بود با مال و منال قوی‌حال.  با تمام قماش و ساز به تجارت در شهر شیراز آمده بود.[...] خواجه مذکور تمام مال خود را در خرابات خورد و به شاهد و شراب یکبارگی درباخت زیرا که شهر شیراز عشق‌انگیز و تقوی‌گذار است چنان‌که یک غمزهٔ شاهد صدهزار تقوای زاهد برهم زند [...]. 
خواجه مذکور بی‌مایه و مفلس و معذور شد. جز فقر و مسکنت سود نیامد به حدّی که قوت یک‌روزه نماند و یکبارگی به پای درآمد که دست دل از سروری بیفشاند. و اهل خرابات که طایفهٔ بی‌وفا و پردغااند، خواجهٔ مفلس را از  خرابات بیرون کردند و آيت «هذا فراق بينی» خواندند. 
خواجهٔ سرنگون جز بیرون آمدن از شهر چاره ندید. با رخت آوارگی یکبارگی بیرون آمد. بر سر پل مذکور رسید که گذرگاه شهر بود، با خود اندیشید که چکنم؛ اگر در شهر  می‌روم منفعل می‌شوم. چه خورم؟ و اگر به مسکن اصلی گرایم با خلق و اهل خاندان چه رو نمایم که آن‌چنان غنی و مایه‌دار آمده بودم و این‌چنین فقیر سفل‌حال و خوار شدم و اگر رخ به بلاد دیگر نهم و از این شهر به در می‌روم ترسم تا از حوادث روزگار غدّار چه پیش آید و از دور پر جور فلکی چه رو نماید و کجا شب گردانم؟ 
و در اندیشهٔ چکنم چکنم شد؛ آن‌چنان حزن و فکر مستولی [شد] و اندوه و غمِ جان به لب آمد که بیهوش و مدهوش گشت و بی‌خواب و بی‌خور شده و بر تاب‌وتب گفتار چکنم و بر سر پل چکنم ماند و هم درین مقال از حال رفت [و] درگذشت. همراه قوافل مراحل عقبی گشت.
از آن باز آن پل را پل چکنم نام افتاد و هر که در شیراز رفته باشد او بداند. چنان‌چه بزرگی فرماید:
 حالت من شد چو حال تاجر من چه کنم (۸) 
 بی زر و بی زور حیران مانده‌ام در رهگذر» (۹). 

ملاحظه می‌کنید که با اطمینان نوشته هر کس به شیراز رفته باشد، پل چه کنم را می‌شناسد.
 

در لغتنامهٔ دهخدا هم به نقل از آنندراج آمده:
«پل چکنم. نام پلی است در شیراز… گویند تاجری مال خود را صرف می و معشوق کرد و بر سر آن پل نشسته چکنم چکنم می‌گفت از آن باز به پل چکنم شهرت گرفته است».

https://t.me/n00re30yah
दिखाया गया 1 - 24 का 41
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।