
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

قلمانداز (مسعود راستیپور)
اینجا بعضی نکات را بدون جستوجوها و سختگیریها و ارجاعات و تکلّفهای معمول در نوشتههای تحقیقی مینویسم.
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापितविश्वसनीयता
अविश्वसनीयस्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिApr 22, 2023
TGlist में जोड़ा गया
Jan 25, 2025संलग्न समूह

گفتوگو
4
रिकॉर्ड
18.04.202523:59
663सदस्य20.01.202523:59
0उद्धरण सूचकांक01.02.202523:59
731प्रति पोस्ट औसत दृश्य13.04.202501:02
285प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य13.04.202501:02
8.07%ER11.01.202505:26
139.77%ERR15.04.202511:45
جنگ بقعۀ شیخ صفی
«جنگ بقعۀ شیخ صفی» یکی از دستنویسهای وقفشدۀ شاهان صفوی بر مقبرۀ شیخ صفیالدین اردبیلی است که بر اثر جنگها و تصرّفات روس به غارت رفتهاست و اکنون در کتابخانۀ ملّی روسیه نگهداری میشود. تصویر بیکیفیتی از این دستنویس در سال ١٣٧٧ به ایران رسیده و در بنیاد ایرانشناسی موجود است. از این عکس بیکیفیت کپیهایی در دست چند تن از پژوهشگران است که در تصحیح بعضی دواوین (از جمله تصحیح اخیرِ دیوان قطران تبریزی) از آن استفاده شدهاست. یکی از این کپیها به لطف خانم دکتر شهره معرفت و به پایمردی آقای دکتر مسعود قاسمی به دست من رسید و بر آن شدم که برای عام شدن منفعت این جنگ آن را اسکن کنم و با اجازۀ خانم دکتر معرفت در اینجا انتشار دهم.
«جنگ بقعۀ شیخ صفی» یکی از دستنویسهای وقفشدۀ شاهان صفوی بر مقبرۀ شیخ صفیالدین اردبیلی است که بر اثر جنگها و تصرّفات روس به غارت رفتهاست و اکنون در کتابخانۀ ملّی روسیه نگهداری میشود. تصویر بیکیفیتی از این دستنویس در سال ١٣٧٧ به ایران رسیده و در بنیاد ایرانشناسی موجود است. از این عکس بیکیفیت کپیهایی در دست چند تن از پژوهشگران است که در تصحیح بعضی دواوین (از جمله تصحیح اخیرِ دیوان قطران تبریزی) از آن استفاده شدهاست. یکی از این کپیها به لطف خانم دکتر شهره معرفت و به پایمردی آقای دکتر مسعود قاسمی به دست من رسید و بر آن شدم که برای عام شدن منفعت این جنگ آن را اسکن کنم و با اجازۀ خانم دکتر معرفت در اینجا انتشار دهم.
18.04.202517:22
مجموعۀ مقالات به چه کار میآید؟
(اصلاح و تکمیل)
در یادداشتی که پیشتر نوشتم از مضرّات مجموعههای مقالات گفتم و یک نوع از این مجموعهها، یعنی یادنامهها و جشننامهها، را مستثنی کردم؛ مستثنی کردن این یک نوع از آن جهت نیست که اینها ایجاد اشکال نمیکنند، بلکه از آن روی است که برای ادای احترامِ جمعی به کسانی که خدماتی به فرهنگ خود کردهاند گویا فعلاً راهی بهتر از این نیست و برای برآورده شدن این منظور نیز چارهای جز به دردسر افکندن پژوهشگران نیست؛ اما کاش گردآورندگان اینگونه مجموعهها مقالات را در فضای مجازی انتشار دهند تا هم از دشواری و گاه ناممکن بودنِ دسترسی بدین مجموعهها کاستهشود و هم نوشتههای این مجموعهها در جستوجوهای اینترنتی یافتهشود.
اما موضوع اصلیای که، بر اثر تذکّر دوستی گرامی، باید به نوشتۀ پیشین بیفزایم آن است که مجموعههای تخصّصیِ مقالات را باید از دایرۀ شمولِ آنچه نوشتم بیرون نهاد. اینگونه مجموعهها (که در ذهن من نام دو تا از آنها هست، یکی «اوراق عتیق» و دیگری «متون ایرانی»، که متأسّفانه انتشار هر دو متوقّف ماندهاست) اصولاً برای پژوهشگرانِ جدّی دردسری ایجاد نمیکنند، چرا که هر کس بخواهد مثلاً در زمینۀ نسخهشناسی تحقیق کند میداند که «اوراق عتیق» یکی از مجموعههایی است که باید بدان مراجعه کند. از سوی دیگر خریدن اینگونه مجموعهها، اگر چاپشان تمام نشدهباشد، برای اهل تخصّص در آن زمینهها ایجاد دردسر و زیانی نمیکند، چرا که همۀ مقالات این مجموعهها زمینۀ یکسانی دارند و کسی اگر به متنپژوهی علاقهمند باشد تمامیِ حجم مجموعهای مانند «متون ایرانی» به کار او خواهد آمد. همچنین اگر گردآوندۀ یک مجموعۀ تخصّصی خود در زمینهای که آن مجموعه بدان اختصاص یافتهاست از اهل تخصّص باشد، مقالات مجموعهای که از زیر دست او بیرون میآید احتمالاً قابلاعتمادتر از مقالاتی باشد که از نظر شخصی نامتخصّص گذشتهاست. با این حال یکی از مشکلات اصلیِ اینگونه مجموعهها آن است که به انتشار مجدّد نمیرسند و پس از اتمام چاپ نایاب بلکه عدیم الوجود میشوند. باری پیشنهاد من به گردآورندگان این مجموعهها دو چیز است: نخست آنکه فهرست آنها را در فضای مجازی انتشار دهند تا در جستوجوهای اینترنتی یافتهشوند؛ دیگر آنکه پس از گذشت چند سال از انتشار آنها، یعنی در زمانی که احتمالاً چاپشان تمام شده و نه خود ایشان و نه ناشران مجموعهها دیگر منفعت مادیای از آنها حاصل نخواهند کرد، این مجموعهها را در فضای مجازی انتشار دهند تا کسانی که به هر علّتی در زمان انتشار قادر به خریدشان نبودهاند (یا از انتشار آنها اطّلاع نداشتهاند یا اصلاً هنوز در آن زمینهها مشغول تحقیق نبودهاند) از دسترسی بدانها محروم نمانند.
مخلص کلام آنکه نگارنده گمان میکند تسهیل دسترسی پژوهشگران به منابع و اطّلاعات از دغدغههایی است که دستکم در میان خودِ اهلِ پژوهش باید مطرح و مطمح نظر باشد و آن نگاه پیشین، که معطوف به حبس و تحدید و انحصار بود، بهمرور از میان برود.
@QalamAndaz
(اصلاح و تکمیل)
در یادداشتی که پیشتر نوشتم از مضرّات مجموعههای مقالات گفتم و یک نوع از این مجموعهها، یعنی یادنامهها و جشننامهها، را مستثنی کردم؛ مستثنی کردن این یک نوع از آن جهت نیست که اینها ایجاد اشکال نمیکنند، بلکه از آن روی است که برای ادای احترامِ جمعی به کسانی که خدماتی به فرهنگ خود کردهاند گویا فعلاً راهی بهتر از این نیست و برای برآورده شدن این منظور نیز چارهای جز به دردسر افکندن پژوهشگران نیست؛ اما کاش گردآورندگان اینگونه مجموعهها مقالات را در فضای مجازی انتشار دهند تا هم از دشواری و گاه ناممکن بودنِ دسترسی بدین مجموعهها کاستهشود و هم نوشتههای این مجموعهها در جستوجوهای اینترنتی یافتهشود.
اما موضوع اصلیای که، بر اثر تذکّر دوستی گرامی، باید به نوشتۀ پیشین بیفزایم آن است که مجموعههای تخصّصیِ مقالات را باید از دایرۀ شمولِ آنچه نوشتم بیرون نهاد. اینگونه مجموعهها (که در ذهن من نام دو تا از آنها هست، یکی «اوراق عتیق» و دیگری «متون ایرانی»، که متأسّفانه انتشار هر دو متوقّف ماندهاست) اصولاً برای پژوهشگرانِ جدّی دردسری ایجاد نمیکنند، چرا که هر کس بخواهد مثلاً در زمینۀ نسخهشناسی تحقیق کند میداند که «اوراق عتیق» یکی از مجموعههایی است که باید بدان مراجعه کند. از سوی دیگر خریدن اینگونه مجموعهها، اگر چاپشان تمام نشدهباشد، برای اهل تخصّص در آن زمینهها ایجاد دردسر و زیانی نمیکند، چرا که همۀ مقالات این مجموعهها زمینۀ یکسانی دارند و کسی اگر به متنپژوهی علاقهمند باشد تمامیِ حجم مجموعهای مانند «متون ایرانی» به کار او خواهد آمد. همچنین اگر گردآوندۀ یک مجموعۀ تخصّصی خود در زمینهای که آن مجموعه بدان اختصاص یافتهاست از اهل تخصّص باشد، مقالات مجموعهای که از زیر دست او بیرون میآید احتمالاً قابلاعتمادتر از مقالاتی باشد که از نظر شخصی نامتخصّص گذشتهاست. با این حال یکی از مشکلات اصلیِ اینگونه مجموعهها آن است که به انتشار مجدّد نمیرسند و پس از اتمام چاپ نایاب بلکه عدیم الوجود میشوند. باری پیشنهاد من به گردآورندگان این مجموعهها دو چیز است: نخست آنکه فهرست آنها را در فضای مجازی انتشار دهند تا در جستوجوهای اینترنتی یافتهشوند؛ دیگر آنکه پس از گذشت چند سال از انتشار آنها، یعنی در زمانی که احتمالاً چاپشان تمام شده و نه خود ایشان و نه ناشران مجموعهها دیگر منفعت مادیای از آنها حاصل نخواهند کرد، این مجموعهها را در فضای مجازی انتشار دهند تا کسانی که به هر علّتی در زمان انتشار قادر به خریدشان نبودهاند (یا از انتشار آنها اطّلاع نداشتهاند یا اصلاً هنوز در آن زمینهها مشغول تحقیق نبودهاند) از دسترسی بدانها محروم نمانند.
مخلص کلام آنکه نگارنده گمان میکند تسهیل دسترسی پژوهشگران به منابع و اطّلاعات از دغدغههایی است که دستکم در میان خودِ اهلِ پژوهش باید مطرح و مطمح نظر باشد و آن نگاه پیشین، که معطوف به حبس و تحدید و انحصار بود، بهمرور از میان برود.
@QalamAndaz
19.04.202517:50
اوراق عتیق
در پاسخ نوشتۀ اخیر، دوست دانشمند گرامی آقای محمّدحسین حکیم اطّلاع دادند که چند سال پیش همۀ شمارههای اوراق عتیق را به وبگاه نورمگز سپردهاند و در آنجا قابل خواندن و جستوجوست. همّتش بلند است، جایش بلند باد. امیدوارم گردآورندگان گرامی دیگر مجموعههای مقالات نیز چنین کنند و منفعت کوششی را که در راه خدمت به فرهنگ ایرانی کردهاند از این راه عام سازند.
@QalamAndaz
در پاسخ نوشتۀ اخیر، دوست دانشمند گرامی آقای محمّدحسین حکیم اطّلاع دادند که چند سال پیش همۀ شمارههای اوراق عتیق را به وبگاه نورمگز سپردهاند و در آنجا قابل خواندن و جستوجوست. همّتش بلند است، جایش بلند باد. امیدوارم گردآورندگان گرامی دیگر مجموعههای مقالات نیز چنین کنند و منفعت کوششی را که در راه خدمت به فرهنگ ایرانی کردهاند از این راه عام سازند.
@QalamAndaz
26.03.202513:25
خطر مآخذ جنبی در تصحیح¹
ابلیس -لعنه الله- در حکمت خداوند هفت تردید اظهار میکند که در ملل و نحل شهرستانی و در منابع دیگری نیز وارد شدهاست. هفتمین پرسش و تردید او از این قرار است که «پس از آنکه از فرمان خداوند سر پیچیدم و آدم و حوّا را فریب دادم و بر فرزندان آدم تسلّط یافتم، چرا وقتی از خداوند تا روز قیامت مهلت خواستم مرا مهلت داد؟». شهرستانی گفتوگوی ابلیس با خداوند را از زبان قرآن اینگونه نقل میکند:
خواننده در نگاه نخست تصوّر میکند که این سه آیه از یک سوره گزیده شدهاند و ظاهراً خواست نویسنده نیز چنین بودهاست. آیات ٧٩ تا ٨١ سورۀ ص (٣۶ تا ٣٨ سورۀ حجر نیز عیناً همین است) از این قرارند (و ظاهراً در هیچ یک از قرائتها تفاوتی ندارند):
بهسادگی میتوان دانست که شهرستانی قصد نقل این سه آیۀ پیاپی را داشته، اما بر اثر اتّکا به حافظه بهجای دو آیۀ نخست آیات ١۴ و ١۵ سورۀ اعراف را، که بسیار به آیات ٧٩ و ٨۰ سورۀ ص (/ ٣۶ و ٣٧ سورۀ حجر) مانندهاند، نقل کرده و در پی آنها آیۀ ٨١ سورۀ ص (/ ٣٨ سورۀ حجر) را. در واقع او در نقل هیچ یک از آیهها مرتکب خطایی نشده، اما در نقل مجموعۀ آنچه منظورش بوده دچار سهو شدهاست. هیچ یک از کاتبانِ دستنویسهای قدیمِ متنِ عربیِ ملل و نحل تغییری در این آیات ندادهاند و مترجم قدیم این متن نیز آنها را به همان شکلی که شهرستانی نقل کرده باقی گذاشتهاست؛ اما افضل الدین ترکۀ اصفهانی و مصطفی خالقداد هاشمی در ترجمههای خود این آیات را با آیات ٧٩ تا ٨١ سورۀ ص (٣۶ تا ٣٨ سورۀ حجر) مطابق کردهاند.
شهرستانی مفسّر قرآن است و قطعاً سالها برای حفظ قرآن آموزش دیدهاست. اگر یک کتاب در دسترس او بودهباشد به احتمال بسیار قرآن بودهاست، با این حال با تکیه به حافظه در نقل آیات قرآن (متن مقدّس مسلمانان) دچار سهو شدهاست (احتمالاً، در روزگاری که قرآن آنلاینی نبوده، به معجم مفهرس الفاظ قرآن نیز دسترس نداشته و نمیتوانستهاست آیات مورد نظر خود را بهراحتی در قرآن بجوید). در این صورت چگونه میتوان اطمینان داشت که شمس سجاسی یا نصرالله منشی یا محمّد بن عمر رادویانی یا عبدالعزیز کاشی یا... ابیاتی را که در آثار خود نقل میکنند با دقّت و امانت نقل کردهباشند؟ بهویژه که ایشان خود ادیب بودهاند و ابیات را به مقاصدی نقل میکردهاند.
آنچه گفتهشد نشان میدهد که بهلحاظ نظری منابعی چون لغتها، کتابهای تاریخ و اخلاق، گزیدههای ابیات شعرای متفاوت، کتب عروضی و بدیعی و بهصورت کلّی هر منبعی که اشعار در آن نه از روی دیوان، که از حافظه (یا از روی منبعی که در آن به حافظه اتّکا شده) نقل شدهاند در تصحیح دواوین شاعرانی که از دواوین ایشان دستنویسهایی در دسترس است قابل اعتماد نیست. یعنی اگرچه دستنویسهای دیوان فرّخی، برای مثال، همگی متأخّرند، اما همچنان اجماع این دستنویسها بر رأی منبعی قدیم، مثلاً حدایق السحر رشید وطواط، ترجیح دارد.² این نکته را در عمل نیز میتوان نشان داد و در مقالهای که خواهم نگاشت آن را نشان خواهم داد، ولی نقداً میشود سه بیت نخست مسمّط یکمِ منوچهری را در چاپ جدید دیوان او دید و چگونگی استفادۀ مصحّح از مآخذ جنبی، بهویژه قدیمترینهایشان یعنی ترجمان البلاغه و المعجم، را مشاهده کرد (ضبطهای نامتعارف این منابع، که نسخ دیوان تأییدشان نمیکنند، در حاشیهاند). در واقع به نظر میرسد استفاده از اینگونه منابع در تصحیح دواوین شعرای قدیم نه بهضرورت که حاصل تبِ منبعافزاییای است که در سالهای اخیر به مصحّحان دست دادهاست. رواج جنگپژوهی و سفینهپژوهی، که پژوهشهای پرسودی است اما نه در این مورد، نیز موجب شدهاست که مصحّحان به زیر و رو کردن بیهودۀ این منابع تن بدهند تا از تهمت کاهلی و کمکاری در امان بمانند. دور نیست که گمان کنند انگیزۀ این نگارنده از نگارش این مطلب نیز چیزی جز تنبلی نبودهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. استاد خالقی مطلق مقالهای دارند با عنوان «اهمّیّت و خطر مآخذ جنبی در تصحیح شاهنامه».
٢. دربارۀ اشعار شعرای بیدیوان نیز البته نقل این منابع آنطور قابل اعتماد نیست، اما در آنجا متأسفانه منبع دیگری در دسترس نداریم. با این حال همچنان قصیدۀ مادر می که در دستنویس مغلوط تاریخ سیستان نقل شده از ابیاتی که مثلاً در ترجمان البلاغه نقل شده قابلاستنادتر است. این از آن روست که کاتب این دستنویس آن ابیات را از روی متن مکتوبی نوشته و مؤلّف تاریخ سیستان نیز احتمالاً متن مکتوبی از آن قصیده پیش چشم داشتهاست، خلاف رادویانی که به احتمال بسیار به حافظه اتّکا میکردهاست.
@QalamAndaz
ابلیس -لعنه الله- در حکمت خداوند هفت تردید اظهار میکند که در ملل و نحل شهرستانی و در منابع دیگری نیز وارد شدهاست. هفتمین پرسش و تردید او از این قرار است که «پس از آنکه از فرمان خداوند سر پیچیدم و آدم و حوّا را فریب دادم و بر فرزندان آدم تسلّط یافتم، چرا وقتی از خداوند تا روز قیامت مهلت خواستم مرا مهلت داد؟». شهرستانی گفتوگوی ابلیس با خداوند را از زبان قرآن اینگونه نقل میکند:
﴿ انظرنی الی یوم یبعثون ۞ قال انک من المنظرین ﴾
﴿ الی یوم الوقت المعلوم ﴾
خواننده در نگاه نخست تصوّر میکند که این سه آیه از یک سوره گزیده شدهاند و ظاهراً خواست نویسنده نیز چنین بودهاست. آیات ٧٩ تا ٨١ سورۀ ص (٣۶ تا ٣٨ سورۀ حجر نیز عیناً همین است) از این قرارند (و ظاهراً در هیچ یک از قرائتها تفاوتی ندارند):
﴿ قال ربّ فانظرنی الی یوم یبعثون ۞ قال فانّک من المنظرین ۞ الی یوم الوقت المعلوم ﴾
بهسادگی میتوان دانست که شهرستانی قصد نقل این سه آیۀ پیاپی را داشته، اما بر اثر اتّکا به حافظه بهجای دو آیۀ نخست آیات ١۴ و ١۵ سورۀ اعراف را، که بسیار به آیات ٧٩ و ٨۰ سورۀ ص (/ ٣۶ و ٣٧ سورۀ حجر) مانندهاند، نقل کرده و در پی آنها آیۀ ٨١ سورۀ ص (/ ٣٨ سورۀ حجر) را. در واقع او در نقل هیچ یک از آیهها مرتکب خطایی نشده، اما در نقل مجموعۀ آنچه منظورش بوده دچار سهو شدهاست. هیچ یک از کاتبانِ دستنویسهای قدیمِ متنِ عربیِ ملل و نحل تغییری در این آیات ندادهاند و مترجم قدیم این متن نیز آنها را به همان شکلی که شهرستانی نقل کرده باقی گذاشتهاست؛ اما افضل الدین ترکۀ اصفهانی و مصطفی خالقداد هاشمی در ترجمههای خود این آیات را با آیات ٧٩ تا ٨١ سورۀ ص (٣۶ تا ٣٨ سورۀ حجر) مطابق کردهاند.
شهرستانی مفسّر قرآن است و قطعاً سالها برای حفظ قرآن آموزش دیدهاست. اگر یک کتاب در دسترس او بودهباشد به احتمال بسیار قرآن بودهاست، با این حال با تکیه به حافظه در نقل آیات قرآن (متن مقدّس مسلمانان) دچار سهو شدهاست (احتمالاً، در روزگاری که قرآن آنلاینی نبوده، به معجم مفهرس الفاظ قرآن نیز دسترس نداشته و نمیتوانستهاست آیات مورد نظر خود را بهراحتی در قرآن بجوید). در این صورت چگونه میتوان اطمینان داشت که شمس سجاسی یا نصرالله منشی یا محمّد بن عمر رادویانی یا عبدالعزیز کاشی یا... ابیاتی را که در آثار خود نقل میکنند با دقّت و امانت نقل کردهباشند؟ بهویژه که ایشان خود ادیب بودهاند و ابیات را به مقاصدی نقل میکردهاند.
آنچه گفتهشد نشان میدهد که بهلحاظ نظری منابعی چون لغتها، کتابهای تاریخ و اخلاق، گزیدههای ابیات شعرای متفاوت، کتب عروضی و بدیعی و بهصورت کلّی هر منبعی که اشعار در آن نه از روی دیوان، که از حافظه (یا از روی منبعی که در آن به حافظه اتّکا شده) نقل شدهاند در تصحیح دواوین شاعرانی که از دواوین ایشان دستنویسهایی در دسترس است قابل اعتماد نیست. یعنی اگرچه دستنویسهای دیوان فرّخی، برای مثال، همگی متأخّرند، اما همچنان اجماع این دستنویسها بر رأی منبعی قدیم، مثلاً حدایق السحر رشید وطواط، ترجیح دارد.² این نکته را در عمل نیز میتوان نشان داد و در مقالهای که خواهم نگاشت آن را نشان خواهم داد، ولی نقداً میشود سه بیت نخست مسمّط یکمِ منوچهری را در چاپ جدید دیوان او دید و چگونگی استفادۀ مصحّح از مآخذ جنبی، بهویژه قدیمترینهایشان یعنی ترجمان البلاغه و المعجم، را مشاهده کرد (ضبطهای نامتعارف این منابع، که نسخ دیوان تأییدشان نمیکنند، در حاشیهاند). در واقع به نظر میرسد استفاده از اینگونه منابع در تصحیح دواوین شعرای قدیم نه بهضرورت که حاصل تبِ منبعافزاییای است که در سالهای اخیر به مصحّحان دست دادهاست. رواج جنگپژوهی و سفینهپژوهی، که پژوهشهای پرسودی است اما نه در این مورد، نیز موجب شدهاست که مصحّحان به زیر و رو کردن بیهودۀ این منابع تن بدهند تا از تهمت کاهلی و کمکاری در امان بمانند. دور نیست که گمان کنند انگیزۀ این نگارنده از نگارش این مطلب نیز چیزی جز تنبلی نبودهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. استاد خالقی مطلق مقالهای دارند با عنوان «اهمّیّت و خطر مآخذ جنبی در تصحیح شاهنامه».
٢. دربارۀ اشعار شعرای بیدیوان نیز البته نقل این منابع آنطور قابل اعتماد نیست، اما در آنجا متأسفانه منبع دیگری در دسترس نداریم. با این حال همچنان قصیدۀ مادر می که در دستنویس مغلوط تاریخ سیستان نقل شده از ابیاتی که مثلاً در ترجمان البلاغه نقل شده قابلاستنادتر است. این از آن روست که کاتب این دستنویس آن ابیات را از روی متن مکتوبی نوشته و مؤلّف تاریخ سیستان نیز احتمالاً متن مکتوبی از آن قصیده پیش چشم داشتهاست، خلاف رادویانی که به احتمال بسیار به حافظه اتّکا میکردهاست.
@QalamAndaz
14.04.202516:37
سنّتهای ادبی، شرط و جزای شرط، و بعضی مسائل دیگر
(در حین آماده ساختنِ دیوانِ عنصری، بهتصحیح استاد علیاشرف صادقی، برای انتشار به بعضی نکات مهم برمیخورم که چند تایی را، با اجازۀ ایشان، در اینجا نشر میدهم.)
یکی از نکاتی که میتواند در دریافت شعر شعرای قدیم، بهویژه شعرای خراسانی، ایجاد اشکال کند نگاه متفاوت آنان به منطق جملات است. بسیاری جملاتِ وابسته به یکدیگر (چه شرط و جزای شرط باشند و چه رابطۀ علّت و معلولی داشتهباشند) در شعر ایشان نسبت به آنچه امروز معمول است برعکس به نظر میرسد. نمونهای که اکنون در ذهن من است، و با جستوجویی اندک نمونههای بسیاری از آن یافته خواهد شد، این بیت است:
اگر کسی بخواهد این بیت را به نثر بازنویسی کند به احتمال قوی ابتدا علّت را مینویسد (از تازیدنِ نرمِ اسبان روی آب) سپس معلول را (جنگجویان خوابآلود شدند)، آنطور که استاد جیحونی نوشتهاند. اما روشن است که برای فردوسی همین ترتیبِ از نگاهِ ما برعکس کاملاً طبیعی و منطقی بودهاست، و الّا بهسادگی میتوانست مصراعها را جابهجا کند. همین نگاه متفاوت به ترتیب علّت و معلول را فردوسی و دیگر شعرای خراسانی به شرط و جزای شرط نیز دارند و نمونهاش این بیت عنصری است:
برای فهم درست این بیت نیز باید جای شرط و جزای شرط را عوض کرد: اگر جای ماه بر گردون است (که هست)، اسب بهواسطۀ او تبدیل به گردون میشود؛ اگر سرو در بوستان جای دارد (که دارد)، خانه بهواسطۀ او تبدیل به بوستان میشود.
اما نکتۀ مهم دیگری که در این بیت وجود دارد آن است که هیچ یک از شرط و جزای شرطهای این بیت با آنچه خوانندگانِ امروزیِ شعر خراسانی بهعنوان سنّت شعری شاعران آن دوره میشناسند تناسب ندارد. خوانندگان انتظار دارند که شاعر گردون بودنِ اسب را تعلیق به محال کردهباشد، تا نتیجه آن شود که اسبِ معشوق (این بیت در تشبیبِ قصیده است) از گردون برتر است؛ همچنین در مصراع دوم شرطِ محالی وضع کردهباشد تا نتیجهاش آن شود که خانه، بر اثر حضور معشوق، از بوستان بهتر است. نمونۀ مشهور این نوع تصویرسازی را در این بیت فرّخی میتوان دید:
اینکه خوانندگان چنین انتظاری داشتهباشند اشکالی ایجاد نمیکند، اما هر گاه مصحّحان این صورت دوم را «سنّت ادبی» بپندارند و بر اثر آن بیت را دستکاری کنند موجب اشکال است؛ کاری که مصحّحان پیشینِ دیوان عنصری کرده و بیت را اینگونه ضبط کردهاند:
ایشان جای «سرو» و «ماه» را عوض کردهاند تا آن شرط محال، که سنّت ادبی میپنداشتهاندش، محقّق شود؛ در حالی که دستنویسهای قدیم دیوان عنصری، که در تصحیح اخیر دیوان مورد استفادهاند، هیچ یک آن صورت را تأیید نمیکنند.
اما نتیجۀ کلّیتری که از این موضوع میتوان گرفت آن است که استخراج قواعد شعرسرایی از دواوین تصحیحشدۀ موجود و استفاده از آن قواعد در تصحیح دیگر دواوین (یا تصحیح مجدّدِ همان دواوین) نوعی دور ایجاد میکند. ابتدا باید با استفاده از دستنویسهای معتبر و قدیم دواوین را تصحیح دوباره کرد (و در این تصحیح دوباره از اعتماد به ضبطهای منفرد پرهیز کرد، بهویژه ضبطهای منفردِ کتابهای عروضی و بلاغی و منابعی که در آنها ابیات با اتّکاء به حافظه نقل شدهاند یا ابیات قصاید گزینش شدهاند یا ابیات به قصدهایی نقل شدهاند یا...) و آنگاه با توجّه به ضبطهای این دستنویسها ضوابط رعایتشده در اشعار آن دوران را استخراج نمود. تا پیش از تصحیح دوبارۀ همۀ این دواوین البتّه میتوان احتمالاتی را طرح کرد و، مهمتر از آن، نکاتی را که باید مورد دقّت بیشتر قرار گیرند مشخّص ساخت، اما طرح قواعدی بهعنوان ضوابطِ قطعی و بطّیِ شعرسرایی در این دوران بیگمان چیزی جز سادهاندیشی نیست.
@QalamAndaz
(در حین آماده ساختنِ دیوانِ عنصری، بهتصحیح استاد علیاشرف صادقی، برای انتشار به بعضی نکات مهم برمیخورم که چند تایی را، با اجازۀ ایشان، در اینجا نشر میدهم.)
یکی از نکاتی که میتواند در دریافت شعر شعرای قدیم، بهویژه شعرای خراسانی، ایجاد اشکال کند نگاه متفاوت آنان به منطق جملات است. بسیاری جملاتِ وابسته به یکدیگر (چه شرط و جزای شرط باشند و چه رابطۀ علّت و معلولی داشتهباشند) در شعر ایشان نسبت به آنچه امروز معمول است برعکس به نظر میرسد. نمونهای که اکنون در ذهن من است، و با جستوجویی اندک نمونههای بسیاری از آن یافته خواهد شد، این بیت است:
سر سرکشان اندرآمد به خواب
ز تازیدنِ بادپایان بر آب
اگر کسی بخواهد این بیت را به نثر بازنویسی کند به احتمال قوی ابتدا علّت را مینویسد (از تازیدنِ نرمِ اسبان روی آب) سپس معلول را (جنگجویان خوابآلود شدند)، آنطور که استاد جیحونی نوشتهاند. اما روشن است که برای فردوسی همین ترتیبِ از نگاهِ ما برعکس کاملاً طبیعی و منطقی بودهاست، و الّا بهسادگی میتوانست مصراعها را جابهجا کند. همین نگاه متفاوت به ترتیب علّت و معلول را فردوسی و دیگر شعرای خراسانی به شرط و جزای شرط نیز دارند و نمونهاش این بیت عنصری است:
اسبْ گردون است از او گر ماه بر گردون بود
خانه بستان است از او گر سرو در بستان بود
برای فهم درست این بیت نیز باید جای شرط و جزای شرط را عوض کرد: اگر جای ماه بر گردون است (که هست)، اسب بهواسطۀ او تبدیل به گردون میشود؛ اگر سرو در بوستان جای دارد (که دارد)، خانه بهواسطۀ او تبدیل به بوستان میشود.
اما نکتۀ مهم دیگری که در این بیت وجود دارد آن است که هیچ یک از شرط و جزای شرطهای این بیت با آنچه خوانندگانِ امروزیِ شعر خراسانی بهعنوان سنّت شعری شاعران آن دوره میشناسند تناسب ندارد. خوانندگان انتظار دارند که شاعر گردون بودنِ اسب را تعلیق به محال کردهباشد، تا نتیجه آن شود که اسبِ معشوق (این بیت در تشبیبِ قصیده است) از گردون برتر است؛ همچنین در مصراع دوم شرطِ محالی وضع کردهباشد تا نتیجهاش آن شود که خانه، بر اثر حضور معشوق، از بوستان بهتر است. نمونۀ مشهور این نوع تصویرسازی را در این بیت فرّخی میتوان دید:
سروی گر سرو ماه دارد بر سر
ماهی گر ماه مشک بارد و عنبر
اینکه خوانندگان چنین انتظاری داشتهباشند اشکالی ایجاد نمیکند، اما هر گاه مصحّحان این صورت دوم را «سنّت ادبی» بپندارند و بر اثر آن بیت را دستکاری کنند موجب اشکال است؛ کاری که مصحّحان پیشینِ دیوان عنصری کرده و بیت را اینگونه ضبط کردهاند:
اسبْ گردون است از او، گر سرو بر گردون بود
خانه بستان است از او، گر ماه در بستان بود
ایشان جای «سرو» و «ماه» را عوض کردهاند تا آن شرط محال، که سنّت ادبی میپنداشتهاندش، محقّق شود؛ در حالی که دستنویسهای قدیم دیوان عنصری، که در تصحیح اخیر دیوان مورد استفادهاند، هیچ یک آن صورت را تأیید نمیکنند.
اما نتیجۀ کلّیتری که از این موضوع میتوان گرفت آن است که استخراج قواعد شعرسرایی از دواوین تصحیحشدۀ موجود و استفاده از آن قواعد در تصحیح دیگر دواوین (یا تصحیح مجدّدِ همان دواوین) نوعی دور ایجاد میکند. ابتدا باید با استفاده از دستنویسهای معتبر و قدیم دواوین را تصحیح دوباره کرد (و در این تصحیح دوباره از اعتماد به ضبطهای منفرد پرهیز کرد، بهویژه ضبطهای منفردِ کتابهای عروضی و بلاغی و منابعی که در آنها ابیات با اتّکاء به حافظه نقل شدهاند یا ابیات قصاید گزینش شدهاند یا ابیات به قصدهایی نقل شدهاند یا...) و آنگاه با توجّه به ضبطهای این دستنویسها ضوابط رعایتشده در اشعار آن دوران را استخراج نمود. تا پیش از تصحیح دوبارۀ همۀ این دواوین البتّه میتوان احتمالاتی را طرح کرد و، مهمتر از آن، نکاتی را که باید مورد دقّت بیشتر قرار گیرند مشخّص ساخت، اما طرح قواعدی بهعنوان ضوابطِ قطعی و بطّیِ شعرسرایی در این دوران بیگمان چیزی جز سادهاندیشی نیست.
@QalamAndaz
से पुनः पोस्ट किया:
شهرام یاری

27.03.202510:05
تصحیح شعر
حضرت صبا استدعا دارم چند سطر ذیل را برای بنده چاپ بفرمائید.
دیروز در جریده ادبی گل زرد غزلی از بنده چاپ شده بود بعد از تشکر از اینکه آقای ریحان به آثار قریحه بنده توجه فرمودهاند از ایشان گلهمندم که چرا در ادبیات بنده تصرف میفرمایند.
مطلع غزل بنده این بوده است:
«یاران عبث نصیحت بیحاصلم کنید / دیوانهام من عقل ندارم ولم کنید»
آقای ریحان در مصرع دوم تصرف فرمودهاند و چنین ذکر کردهاند:
«دیوانه گشته عقل ندارم ولم کنید»
برای آنکه بنده ع عقل را به نحو همزه در شعر ذکر کرده بودم ایشان خواستهاند این غلط عروضی را غزل بنده نداشته باشد ولی فکر نکردهاند «دیوانه گشته عقل ندارم ولم کنید» چقدر خنک است و بنده اگر هزار سال شعر خنک بخواهم بگویم به این خنکی شعر نخواهم گفت و مسئله همزه کردن ع اختصاص به این گوینده ندارد اساتید و متقدمین غالب این کار را کردهاند.
در خاتمه از آقای ریحان و سائر آقایان جریدهنگارانی که به بنده حسن توجه دارند استدعا میکنم که در اشعار بنده تصرف نفرمایند به عقیده این گوینده شعر اگر غلط باشد بهتر از این است که خنک و بیمزه باشد.
ر. م. عشقی
مأخذ: روزنامه ستاره ایران. شماره 76. سال نهم. چهارشنبه 3 جمادیالاول 1342 مطابق با 20 قوس 1302 و 12 سپتامبر 1923.
@Shsyari
.
حضرت صبا استدعا دارم چند سطر ذیل را برای بنده چاپ بفرمائید.
دیروز در جریده ادبی گل زرد غزلی از بنده چاپ شده بود بعد از تشکر از اینکه آقای ریحان به آثار قریحه بنده توجه فرمودهاند از ایشان گلهمندم که چرا در ادبیات بنده تصرف میفرمایند.
مطلع غزل بنده این بوده است:
«یاران عبث نصیحت بیحاصلم کنید / دیوانهام من عقل ندارم ولم کنید»
آقای ریحان در مصرع دوم تصرف فرمودهاند و چنین ذکر کردهاند:
«دیوانه گشته عقل ندارم ولم کنید»
برای آنکه بنده ع عقل را به نحو همزه در شعر ذکر کرده بودم ایشان خواستهاند این غلط عروضی را غزل بنده نداشته باشد ولی فکر نکردهاند «دیوانه گشته عقل ندارم ولم کنید» چقدر خنک است و بنده اگر هزار سال شعر خنک بخواهم بگویم به این خنکی شعر نخواهم گفت و مسئله همزه کردن ع اختصاص به این گوینده ندارد اساتید و متقدمین غالب این کار را کردهاند.
در خاتمه از آقای ریحان و سائر آقایان جریدهنگارانی که به بنده حسن توجه دارند استدعا میکنم که در اشعار بنده تصرف نفرمایند به عقیده این گوینده شعر اگر غلط باشد بهتر از این است که خنک و بیمزه باشد.
ر. م. عشقی
مأخذ: روزنامه ستاره ایران. شماره 76. سال نهم. چهارشنبه 3 جمادیالاول 1342 مطابق با 20 قوس 1302 و 12 سپتامبر 1923.
@Shsyari
.
04.04.202518:29
در ستایش خامی یا سهم شما کِی تمام میشود؟
بسیاری از دانشجویان یک دورۀ خامی و نادانی را گذراندهاند که با خود، و به هم، میگفتهاند که «من مثل فلانی کمسوادِ پرمدّعایِ زیادهخواه نمیشوم»¹، «من مثل فلانی دزد نمیشوم»، «من مثل فلانی شاگردانم را تحقیر نمیکنم»، «من مثل فلانی مجیزگو نمیشوم» و...² این دانشجویان همانها هستند که ده سال بعد ازشان کمسوادِ پرمدّعایِ زیادهخواه، دزد، معلمی که شاگردش را تحقیر میکند یا مجیزگو بیرون میآید، در حالی که همگی همچنان خود را از همۀ آن تهمتها مبرّا میدانند (و این نگارنده نیز خود را از بیرون نمیبیند، ولی همیشه به خود نهیب میزند). علّت این تغییر موضعِ غالباً ناخودآگاه یکی از این سه چیز است:
١. شخص توان نقد خود را ندارد و رذیلتهای خود را نمیبیند، که بیماریای لاعلاج است؛
٢. شخص با واقعیّتهای زندگی رویارو میشود و میبیند با آن خیالهای خام و خوابهای جوانانه نمیشود زندگی کرد و پدر و مادر و اهل و عیال و... را راضی نگه داشت؛
٣. شخص دچار سختیهایی میشود و در آن سختیها هزینههایی میپردازد که او را به این نتیجه میرساند که «تو دیگر سهمت را پرداختهای، بعد از این دیگر وظیفهای نداری».
واقعیّت زشتی که گویا باید پذیرفتش آن است که با آن خامیها کار جهان از پیش نمیرود. آدمها اگر زیاد هم در فکر این باشند که پایشان را کج نگذارند خیلی از پیشرفتها حاصل نمیشود. بسیاری از پیشرفتهای بزرگ علمی و آثار بزرگ فرهنگی و هنری حاصل تبعیض و تمرکز پول و قدرت و خرد شدن قشر ضعیف جامعهاند (این بخش واقعیّت دیگر زشت نیست، کثیف است). پس حالا که اینطور است بیاییم همه با هم واقعیّتها را بپذیریم و با اعتراض بیجا مانع کسب نشویم؟
جهانی که من امروز میبینم حاصل همین واقعنگریِ جنگلی است. شرق و غرب و نه شرقی نه غربیاش را کاسبهایی گرفتهاند که جز سود خود به چیزی نمیاندیشند و میراث چندهزارسالۀ تلاش انسان برای متمدّن شدن را به سرعتی هرچه تمامتر به قهقرا میبرند. حالا که دست من به جایی نمیرسد که در این روند قهقرایی اصلاحی کنم، آیا بهتر است خودم هم جزوی از آن شوم یا در برابر آن ساکت باشم؟ نمیدانم. آنقدر میدانم که در میان این همه آدم عاقل وجود چند دیوانه به جایی ضرری نمیزند، جز به خود ایشان.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. من ممکن است بخواهم بیسواد باشم و به هیچ کس ربطی ندارد؛ ولی وقتی نسبت به سوادم زیادهخواه و پرمدّعا بودم دیگران حق اعتراض دارند، بلکه باید اعتراض کنند.
٢. بعضی از دانشجویان هم البته قبل از رسیدن به دانشگاه پخته بودهاند و هیچ گاه از این سوداهای خام نپختهاند.
@QalamAndaz
بسیاری از دانشجویان یک دورۀ خامی و نادانی را گذراندهاند که با خود، و به هم، میگفتهاند که «من مثل فلانی کمسوادِ پرمدّعایِ زیادهخواه نمیشوم»¹، «من مثل فلانی دزد نمیشوم»، «من مثل فلانی شاگردانم را تحقیر نمیکنم»، «من مثل فلانی مجیزگو نمیشوم» و...² این دانشجویان همانها هستند که ده سال بعد ازشان کمسوادِ پرمدّعایِ زیادهخواه، دزد، معلمی که شاگردش را تحقیر میکند یا مجیزگو بیرون میآید، در حالی که همگی همچنان خود را از همۀ آن تهمتها مبرّا میدانند (و این نگارنده نیز خود را از بیرون نمیبیند، ولی همیشه به خود نهیب میزند). علّت این تغییر موضعِ غالباً ناخودآگاه یکی از این سه چیز است:
١. شخص توان نقد خود را ندارد و رذیلتهای خود را نمیبیند، که بیماریای لاعلاج است؛
٢. شخص با واقعیّتهای زندگی رویارو میشود و میبیند با آن خیالهای خام و خوابهای جوانانه نمیشود زندگی کرد و پدر و مادر و اهل و عیال و... را راضی نگه داشت؛
٣. شخص دچار سختیهایی میشود و در آن سختیها هزینههایی میپردازد که او را به این نتیجه میرساند که «تو دیگر سهمت را پرداختهای، بعد از این دیگر وظیفهای نداری».
واقعیّت زشتی که گویا باید پذیرفتش آن است که با آن خامیها کار جهان از پیش نمیرود. آدمها اگر زیاد هم در فکر این باشند که پایشان را کج نگذارند خیلی از پیشرفتها حاصل نمیشود. بسیاری از پیشرفتهای بزرگ علمی و آثار بزرگ فرهنگی و هنری حاصل تبعیض و تمرکز پول و قدرت و خرد شدن قشر ضعیف جامعهاند (این بخش واقعیّت دیگر زشت نیست، کثیف است). پس حالا که اینطور است بیاییم همه با هم واقعیّتها را بپذیریم و با اعتراض بیجا مانع کسب نشویم؟
جهانی که من امروز میبینم حاصل همین واقعنگریِ جنگلی است. شرق و غرب و نه شرقی نه غربیاش را کاسبهایی گرفتهاند که جز سود خود به چیزی نمیاندیشند و میراث چندهزارسالۀ تلاش انسان برای متمدّن شدن را به سرعتی هرچه تمامتر به قهقرا میبرند. حالا که دست من به جایی نمیرسد که در این روند قهقرایی اصلاحی کنم، آیا بهتر است خودم هم جزوی از آن شوم یا در برابر آن ساکت باشم؟ نمیدانم. آنقدر میدانم که در میان این همه آدم عاقل وجود چند دیوانه به جایی ضرری نمیزند، جز به خود ایشان.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. من ممکن است بخواهم بیسواد باشم و به هیچ کس ربطی ندارد؛ ولی وقتی نسبت به سوادم زیادهخواه و پرمدّعا بودم دیگران حق اعتراض دارند، بلکه باید اعتراض کنند.
٢. بعضی از دانشجویان هم البته قبل از رسیدن به دانشگاه پخته بودهاند و هیچ گاه از این سوداهای خام نپختهاند.
@QalamAndaz
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।