
Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

حافظخوانی با محمدرضا کاکائی
چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
کانال تلگرام محمدرضاکاکائی؛ در حوزهی حافظ خوانی و حافظ پژوهی؛ شرح غزلیات حافظ و مفاخر تاریخ و ادبیات و هنر ایران فعال است.
@MR_KAKAEI
https://telegram.me/hafezaneha1
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
کانال تلگرام محمدرضاکاکائی؛ در حوزهی حافظ خوانی و حافظ پژوهی؛ شرح غزلیات حافظ و مفاخر تاریخ و ادبیات و هنر ایران فعال است.
@MR_KAKAEI
https://telegram.me/hafezaneha1
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateOct 19, 2015
Added to TGlist
Apr 02, 2025Linked chat

گروه حافظ پژوهی
185
Records
20.05.202523:59
6.2KSubscribers01.04.202523:59
0Citation index19.04.202500:02
296Average views per post17.04.202516:46
296Average views per ad post11.04.202500:08
17.14%ER09.04.202512:59
4.91%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
21.04.202506:38
⚜حدیث خوش سعدی
"اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی گرامی باد"
همچون درختِ بادیه، سعدی به برق شوق
سوزان و میوهٔ سخنش همچنان تَر است
#سعدی
سعدی را شاعر انسانیت، معلّم اخلاق، شاعر درستی و راستی، عشق، ایثار و صفا، سلطان مسلّم ملک سخن و از بزرگترین سخنسرایان ایران و جهان گفتهاند. روشنایی و سوزی که از سخنهای مجلسفروز سعدی بر جای مانده است بعد از گذشت هفت قرن هنوز گرمابخش عرصهٔ زبان و ادب فارسی است. دلیل این مدعا نیز آثار گرانقدر سعدی در نثر و نظم است که از شاهکارهای زبان و ادب فارسی به شمار آمده و همواره سرمشق سخنگویان بعد از او قرار گرفته است.
پارهای ابهامها در باب زندگی و سرگذشت سعدی هست که رفع آنها تاکنون ممکن نشده است. بیشتر آنها همچنان است که حل نهائی آنها کمک زیادی به شناخت بهتر سعدی به عنوان شاعر اندیشهور و نویسنده نمینماید. مانند مسألۀ نام او که مشرف است یا مصلح و منشأ تخلص که آیا منسوب به سعد زنگی یا نواده اوست و یا به بنیسعد از انصار خزرجی مقیم فارس!
و نیز مسأله تاریخ تولد و وفات که چند سالی پس و پیش بودن آن برای شناخت شاعر یا ارزیابی اثرش اهمیت زیادی ندارد. هرچند تصور یک عمر طولانی صدساله یا بیشتر درباره او بحثهایی را بر میانگیزد که در طرز تلقی منتقد امروزی از شعر او هم ناچار تأثیر میگذارد.
در توصیف شخصیت و فصاحت و بلاغت کلام سعدی همین کافی است که از مقبولیت و شهرت جهانی برخوردار شده و ادبیاتدوستان جهان در برابر نبوغ حیرتانگیز او سر تعظیم فرود میآورند.
سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینهای
شعرش چو آب در همه عالم چنان شده
کز پارس میرود به خراسان سفینهای
▪️گوته و سعدی
گوته در «دیوان شرق و غرب» از این دو بیت سعدی نیز الهام گرفته:
پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم
گفتم این مرتبه از قدر تو میبینم بیش
گفت خاموش که هرکس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش
در این الهام شاعر آلمانی نشان میدهد مضامین شرقی را چگونه با نیروی ذوق و قریحهٔ خود تغییر میدهد و از منبع الهام خود الهام تازه و بدیعی میگیرد:
«روزی با اعجاب و شادی پر طاووس را در ورقهای قرآن دیدم گفتم: ای ارزندهترین موجود زمینی، درین جایگاه مقدس میتوان عظمت خدا را در چیز کوچکی مشاهده کرد و دریافت که آن که با یک نظر دنیا را فرو میگیرد مظهر نظر خود را اینجا قرار داده و هر حقیقتی را چنان آراسته است که پادشاهان با دشواری توانستهاند شکوه و زیبائی مرغی را که این پر از اوست تقلید نمایند. با تواضع و شرم از این افتخار بهرهمند شو تا شایسته عبادتگاه باشی.»
گوته کتاب خود را با ترجمه این دو بیت سعدی ختم میکند:
ما نصيحت به جای خود کردیم
روزگاری درین بسر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس.
✍تحقیق و گردآوری و تألیف: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
📘منابع:
➖حدیث خوش سعدی، عبدالحسین زرینکوب، تهران: سخن ۱۳۷۹.
➖قلمرو سعدی، علی دشتی، تهران: امیرکبیر، چاپِ پنجم: ۲۵۳۶ شاهنشاهی.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
"اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی گرامی باد"
همچون درختِ بادیه، سعدی به برق شوق
سوزان و میوهٔ سخنش همچنان تَر است
#سعدی
سعدی را شاعر انسانیت، معلّم اخلاق، شاعر درستی و راستی، عشق، ایثار و صفا، سلطان مسلّم ملک سخن و از بزرگترین سخنسرایان ایران و جهان گفتهاند. روشنایی و سوزی که از سخنهای مجلسفروز سعدی بر جای مانده است بعد از گذشت هفت قرن هنوز گرمابخش عرصهٔ زبان و ادب فارسی است. دلیل این مدعا نیز آثار گرانقدر سعدی در نثر و نظم است که از شاهکارهای زبان و ادب فارسی به شمار آمده و همواره سرمشق سخنگویان بعد از او قرار گرفته است.
پارهای ابهامها در باب زندگی و سرگذشت سعدی هست که رفع آنها تاکنون ممکن نشده است. بیشتر آنها همچنان است که حل نهائی آنها کمک زیادی به شناخت بهتر سعدی به عنوان شاعر اندیشهور و نویسنده نمینماید. مانند مسألۀ نام او که مشرف است یا مصلح و منشأ تخلص که آیا منسوب به سعد زنگی یا نواده اوست و یا به بنیسعد از انصار خزرجی مقیم فارس!
و نیز مسأله تاریخ تولد و وفات که چند سالی پس و پیش بودن آن برای شناخت شاعر یا ارزیابی اثرش اهمیت زیادی ندارد. هرچند تصور یک عمر طولانی صدساله یا بیشتر درباره او بحثهایی را بر میانگیزد که در طرز تلقی منتقد امروزی از شعر او هم ناچار تأثیر میگذارد.
در توصیف شخصیت و فصاحت و بلاغت کلام سعدی همین کافی است که از مقبولیت و شهرت جهانی برخوردار شده و ادبیاتدوستان جهان در برابر نبوغ حیرتانگیز او سر تعظیم فرود میآورند.
سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینهای
شعرش چو آب در همه عالم چنان شده
کز پارس میرود به خراسان سفینهای
▪️گوته و سعدی
گوته در «دیوان شرق و غرب» از این دو بیت سعدی نیز الهام گرفته:
پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم
گفتم این مرتبه از قدر تو میبینم بیش
گفت خاموش که هرکس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش
در این الهام شاعر آلمانی نشان میدهد مضامین شرقی را چگونه با نیروی ذوق و قریحهٔ خود تغییر میدهد و از منبع الهام خود الهام تازه و بدیعی میگیرد:
«روزی با اعجاب و شادی پر طاووس را در ورقهای قرآن دیدم گفتم: ای ارزندهترین موجود زمینی، درین جایگاه مقدس میتوان عظمت خدا را در چیز کوچکی مشاهده کرد و دریافت که آن که با یک نظر دنیا را فرو میگیرد مظهر نظر خود را اینجا قرار داده و هر حقیقتی را چنان آراسته است که پادشاهان با دشواری توانستهاند شکوه و زیبائی مرغی را که این پر از اوست تقلید نمایند. با تواضع و شرم از این افتخار بهرهمند شو تا شایسته عبادتگاه باشی.»
گوته کتاب خود را با ترجمه این دو بیت سعدی ختم میکند:
ما نصيحت به جای خود کردیم
روزگاری درین بسر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس.
✍تحقیق و گردآوری و تألیف: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
📘منابع:
➖حدیث خوش سعدی، عبدالحسین زرینکوب، تهران: سخن ۱۳۷۹.
➖قلمرو سعدی، علی دشتی، تهران: امیرکبیر، چاپِ پنجم: ۲۵۳۶ شاهنشاهی.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
20.05.202507:13
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
شعر : #احمدرضا_احمدی
🎙 #محمدرضاکاکائی و #شیرین_غزل
دیماه ۱۴۰۰ خورشیدی
"۳۰ اردیبهشت زادروز احمدرضا احمدی"
(زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ کرمان - درگذشته ۲۰ تیر ۱۴۰۲ تهران)
روحش شاد و نامش جاوید.
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
شعر : #احمدرضا_احمدی
🎙 #محمدرضاکاکائی و #شیرین_غزل
دیماه ۱۴۰۰ خورشیدی
"۳۰ اردیبهشت زادروز احمدرضا احمدی"
(زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ کرمان - درگذشته ۲۰ تیر ۱۴۰۲ تهران)
روحش شاد و نامش جاوید.
18.05.202511:47
▪️"حافظ، خیامی دیگر"
هر مخاطب جدی ادبیات فارسی با خواندن اشعار خیام و حافظ به این نکته پی خواهد برد که نسبتی میان این دو برقرار است و خیام تأثیر شگرفی در جهانبینی حافظ گذاشته است. هر چند که این دو در قرون مختلف و نقاط جغرافیایی متفاوتی زیست میکردهاند اما این نکته باعث گسست معرفتی زیادی در بین این دو شاعر نشده است. در عین حال خیام متعلق به دوران شکوفایی فرهنگ ایرانی-اسلامی و حافظ متعلق به دوران انحطاط آن است.
بررسی مفصل تأثیر خیام بر شعر حافظ مستلزم استخراج فهرست موضوعی رباعیات و غزلها و مقایسه و مطابقۀ آنهاست. شکی نیست که در آن صورت هر مضمون و اندیشهای در شعر حافظ برابر با مضمون و اندیشهٔ مشابه خود در شعر خیام قرار خواهد گرفت و کمتر فکر و درونمایهای بیرفیق خواهد ماند.
در اینجا به ذکر نمونههایی اکتفا میکنیم:
اغتنام فرصت، خوشباشی و رندیِ فلسفی، اظهار حیرت و سرگشتگی در مقابل معمای هستی، تأکید بر کوتاهی و زودگذر بودن عمر، پناه بردن به بادهٔ فراموشی و فراغت.
🔹برای مرد فرزانهای که زندگی این جهانیِ آدمی را چونان پر کاهی در دست توفان سرنوشت و مرگ میبیند جز پناه بردن به حال چه راهی میماند؟ در رباعیات خیام هر اندوه و افسوسی هست به یاد مرگ و نگرانی از فناپذیری آدمی مربوط میشود؛ از این رو توصیه به اغتنام فرصت و دور کردن شبح نیستی از لحظههای زندگی کانون تفکرات و مهمترین اصل فلسفهٔ او محسوب میشود.
در شعر حافظ نیز اغتنام فرصت مضمون مکرری است که به مثابه دارویی برای درمان همهٔ دردها و غمهای ناشی از تنگناها و تلخیهای زندگی تجویز میشود.
🔸خوشباشی لازمهٔ اغتنام فرصت است. حال را به کام گذراندن و دیروز و فردا را به هیچ گرفتن و قد علم کردن در مقابل هیبت و هراس مرگ.
سر به دنیا و عقبی فرود نیاوردن و مرگ و زندگی را به بازی گرفتن و فکر و اندیشه را از تنگنای دلمشغولیهای حقیر رها ساختن از لوازم رندیِ فلسفی و از مبانی تفکر فلسفی خیامی است که به صورت یکی از شاخصههای شعر و شخصیت حافظ درآمده است.
صحن بستان ذوقبخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
..........
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زانکه هست
شیوهٔ رندی و خوشباشی عیاران خوش است
🔹خیام در رباعیات خود یک نوع حیرت و تردیدی در مسئلهٔ معاد و عقیدهٔ ثابتی در تمتع از دنیا نشان میدهد. به عبارتی چون فکرش در مبدأ و معاد به جایی منتهی نمیشود معمای وجود را غیر قابل حل میداند و چنین مینماید که یقینش در وجود مبدأ بیش از معاد است:
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی...
....
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کهآواز دهل شنیدن از دور خوش است
حافظ نیز همین عقیده را اظهار داشته:
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
.........
🔸حافظ همانند خیام آگاهی بر حقیقت وجود، سرّ غیب و راز خلقت را خارج از توانایی محدود ذهن و خرد آدمی میشمارد و تحقیق آن را فسون و فسانه میپندارد و کاری عبث و بینتیجه میخواند.
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
🔹یکی از لوازم خوشدلی و خوشباشی، پناه بردن به باده برای فراموشیِ رنج و درد دنیا و فراغت خاطر از اندیشههای ناگوار و ذهنسوز و معماهای لاینحل عالم هستی بوده است که در رباعیات خیام و بسیاری از اشعار حافظ از این شراب انگوری یاد شده است.
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لالهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
پندار که نیستی چو هستی خوش باش
حافظ که گویا از خیام الهام یافته است، همین مفهوم را به صورت ظریفتری بیان میکند:
تا بی سرو پا باشد اوضاع جهان زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
.........
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
..........
شراب تلخ میخوام که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
🔻مطلب را با نقل یک رباعی از خیام و ابیاتی از حافظ به پایان میبریم:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
.........
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام بادهٔ گلگون خراب کن
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۸ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منبع مورد بررسی:
➖دمی با خیام، علی دشتی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۴۴. بریدههایی از صص ۱۷-۴۷.
➖بریدههایی از مقالهٔ "از خیام تا حافظ"، رحمان مشتاقمهر.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
هر مخاطب جدی ادبیات فارسی با خواندن اشعار خیام و حافظ به این نکته پی خواهد برد که نسبتی میان این دو برقرار است و خیام تأثیر شگرفی در جهانبینی حافظ گذاشته است. هر چند که این دو در قرون مختلف و نقاط جغرافیایی متفاوتی زیست میکردهاند اما این نکته باعث گسست معرفتی زیادی در بین این دو شاعر نشده است. در عین حال خیام متعلق به دوران شکوفایی فرهنگ ایرانی-اسلامی و حافظ متعلق به دوران انحطاط آن است.
بررسی مفصل تأثیر خیام بر شعر حافظ مستلزم استخراج فهرست موضوعی رباعیات و غزلها و مقایسه و مطابقۀ آنهاست. شکی نیست که در آن صورت هر مضمون و اندیشهای در شعر حافظ برابر با مضمون و اندیشهٔ مشابه خود در شعر خیام قرار خواهد گرفت و کمتر فکر و درونمایهای بیرفیق خواهد ماند.
در اینجا به ذکر نمونههایی اکتفا میکنیم:
اغتنام فرصت، خوشباشی و رندیِ فلسفی، اظهار حیرت و سرگشتگی در مقابل معمای هستی، تأکید بر کوتاهی و زودگذر بودن عمر، پناه بردن به بادهٔ فراموشی و فراغت.
🔹برای مرد فرزانهای که زندگی این جهانیِ آدمی را چونان پر کاهی در دست توفان سرنوشت و مرگ میبیند جز پناه بردن به حال چه راهی میماند؟ در رباعیات خیام هر اندوه و افسوسی هست به یاد مرگ و نگرانی از فناپذیری آدمی مربوط میشود؛ از این رو توصیه به اغتنام فرصت و دور کردن شبح نیستی از لحظههای زندگی کانون تفکرات و مهمترین اصل فلسفهٔ او محسوب میشود.
در شعر حافظ نیز اغتنام فرصت مضمون مکرری است که به مثابه دارویی برای درمان همهٔ دردها و غمهای ناشی از تنگناها و تلخیهای زندگی تجویز میشود.
🔸خوشباشی لازمهٔ اغتنام فرصت است. حال را به کام گذراندن و دیروز و فردا را به هیچ گرفتن و قد علم کردن در مقابل هیبت و هراس مرگ.
سر به دنیا و عقبی فرود نیاوردن و مرگ و زندگی را به بازی گرفتن و فکر و اندیشه را از تنگنای دلمشغولیهای حقیر رها ساختن از لوازم رندیِ فلسفی و از مبانی تفکر فلسفی خیامی است که به صورت یکی از شاخصههای شعر و شخصیت حافظ درآمده است.
صحن بستان ذوقبخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
..........
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زانکه هست
شیوهٔ رندی و خوشباشی عیاران خوش است
🔹خیام در رباعیات خود یک نوع حیرت و تردیدی در مسئلهٔ معاد و عقیدهٔ ثابتی در تمتع از دنیا نشان میدهد. به عبارتی چون فکرش در مبدأ و معاد به جایی منتهی نمیشود معمای وجود را غیر قابل حل میداند و چنین مینماید که یقینش در وجود مبدأ بیش از معاد است:
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی...
....
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کهآواز دهل شنیدن از دور خوش است
حافظ نیز همین عقیده را اظهار داشته:
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
.........
🔸حافظ همانند خیام آگاهی بر حقیقت وجود، سرّ غیب و راز خلقت را خارج از توانایی محدود ذهن و خرد آدمی میشمارد و تحقیق آن را فسون و فسانه میپندارد و کاری عبث و بینتیجه میخواند.
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
🔹یکی از لوازم خوشدلی و خوشباشی، پناه بردن به باده برای فراموشیِ رنج و درد دنیا و فراغت خاطر از اندیشههای ناگوار و ذهنسوز و معماهای لاینحل عالم هستی بوده است که در رباعیات خیام و بسیاری از اشعار حافظ از این شراب انگوری یاد شده است.
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لالهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
پندار که نیستی چو هستی خوش باش
حافظ که گویا از خیام الهام یافته است، همین مفهوم را به صورت ظریفتری بیان میکند:
تا بی سرو پا باشد اوضاع جهان زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
.........
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
..........
شراب تلخ میخوام که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
🔻مطلب را با نقل یک رباعی از خیام و ابیاتی از حافظ به پایان میبریم:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
.........
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام بادهٔ گلگون خراب کن
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۸ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منبع مورد بررسی:
➖دمی با خیام، علی دشتی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۴۴. بریدههایی از صص ۱۷-۴۷.
➖بریدههایی از مقالهٔ "از خیام تا حافظ"، رحمان مشتاقمهر.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
18.05.202507:06
▪️خیام، نابغهٔ پرسشگر
"۲۸ اردیبهشت زادروز حکیم عمر خیام"
(زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ نیشابور -- درگذشته سالهای ۵۰۲ یا ۵۰۵ نیشابور)
شاید بیش از دو هزار کتاب و رساله و مقاله دربارهٔ خیام نوشته باشند خیامِ فیلسوف و ریاضیدان، موجودی است مشخص و یافتن او به واسطهٔ رسالههای علمی و فلسفی وی آسان است ولی خیامِ شاعر هنوز ناشناخته مانده و سیمایی دارد مشوش و مغشوش، زیرا وسیلهٔ تشخیص سیمای او رباعیهائی است که معلوم نیست از خیام باشد!
در حالیکه بیرون کشیدن رباعیات اصیل خیام از این بازار مکاره کار آسانی نیست و علت این امر در این است که رباعیات خیام در زمان حیات وی گردآوری و تدوین نشدهاند.
نخستین و محسوسترین خصوصیتی که از تاریخ زندگانی خیام به نظر میآید احترام و تکریم تمام کسانی است که از وی به مناسبتی نام برده و او را به بزرگی یاد کردهاند. عنوانهائی از قبیل امام، دستور، حجةالحق، فيلسوفالعالم، سيدالحكماء المشرق و المغرب به وی دادهاند.
تمام آن کسانی که از خیام ذکری به میان آوردهاند نام او را با تکریم و احترام برده و نیروی ادراک، حدت هوش، وسعت دایرهٔ اطلاعات (علاوه بر مقولات عقلی) و سلطهٔ کامل وی را بر علوم نقلی ستودهاند.
از قوهٔ حافظهٔ او امری شگفتانگیز نقل میکنند که در اصفهان کتابی را هفت مرتبه مرور کرد و سپس آن را در نیشابور املا فرمود و پس از مطابقت معلوم شد اختلاف ناچیزی با اصل متن دارد. با همهٔ اینها از روش او چندان به خوبی یاد نکرده؛ او را تندخو، تنگحوصله، کمحرف و کنارهگیر از مردم گفتهاند. مورخان معتبری چون علیبن زید بیهقی و شهرزوری او را به «بخل در تعلیم» متهم کردهاند!
کم حرفی، اجتناب از معاشرت و تندخونی خیام را میتوان بر مزاج عصبی یا حالت حجب وی حمل کرد. اینگونه اشخاص بالفطره مردمان خوشمعاشرت و بذلهگو نیستند؛ کمتر با مردم انس میگیرند و طبعاً در خود فرو میروند و بیشتر به مطالعه میپردازند. یا میتوان گفت توجه نفس به امور علمی و اشتغال فکر به حل مقولات ریاضی دیگر مجالی برای آمد و شد و پرداختن به عادیات زندگی اجتماعی باقی نمیگذارد.
بنابراین از خیام با تمام پرمایگی آثار زیادی باقی نمانده؛ جز در باب ریاضیات که صرفاً جنبهٔ فنی دارد. چند رسالهٔ مختصر نیز در دست هست که همهٔ آنها یا جواب سؤالی است یا انجام تقاضائی، یعنی از روی میل و اراده به بحث مسائل فلسفی نپرداخته است؛ بدین دلیل و شاید به علت اینکه حوزۀ درسی راه نینداخته و به پرورش شاگردانی نپرداخته یا مثل مقتدای خود ابنسینا دست به تألیف کتابهائی در فلسفه نزده است او را به بخل در تعلیم متهم کردهاند! در صورتیکه با روشنبینی میتوان قضیه را به گونهای دیگر توجیه و تحلیل کرد.
↩️اما پیام این شاعر بدبین که شادیها و زیباییهای جهان را فراموش نمیکند چیست؟
پیام مردی است که همه چیز را دیده و همه چیز را شناخته و آزموده است و با این همه در هر چه دیده است و آزموده است جز نومیدی و بیسرانجامی و جز شک و تردید هیچ نیافته است. پیام مردی است که نه فلسفه و ریاضی دردِ جانکاه نومیدش را درمان کرده است و نه دین و عرفان او را امیدوار و خوشبین و مطمئن ساخته است. به همین جهت اندیشهٔ او جز شک و حیرت و جز مرگ و نومیدی چیزی در جهان نیافته است و سراسر جهان برای او در ظلمت شک و ابهام و درد و اندوه فرو رفته است.
گر آمدنم به من بدی نامدمی
ور نیز شدن به من بدی کی شدمی
به زان نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
.......
یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۸ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منبع مورد بررسی:
➖دمی با خیام، علی دشتی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۴۴. بریدههایی از صص ۱۷-۴۷.
➖بریدهای از مقالهٔ "خیام فرزانهای سرگردان"، میثم موسوی. ص ۱۰۰.
➖رباعیات خیام به اهتمام محمدعلی فروغی و قاسم غنی. تهران: عارف. ۱۳۷۲
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
"۲۸ اردیبهشت زادروز حکیم عمر خیام"
(زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ نیشابور -- درگذشته سالهای ۵۰۲ یا ۵۰۵ نیشابور)
شاید بیش از دو هزار کتاب و رساله و مقاله دربارهٔ خیام نوشته باشند خیامِ فیلسوف و ریاضیدان، موجودی است مشخص و یافتن او به واسطهٔ رسالههای علمی و فلسفی وی آسان است ولی خیامِ شاعر هنوز ناشناخته مانده و سیمایی دارد مشوش و مغشوش، زیرا وسیلهٔ تشخیص سیمای او رباعیهائی است که معلوم نیست از خیام باشد!
در حالیکه بیرون کشیدن رباعیات اصیل خیام از این بازار مکاره کار آسانی نیست و علت این امر در این است که رباعیات خیام در زمان حیات وی گردآوری و تدوین نشدهاند.
نخستین و محسوسترین خصوصیتی که از تاریخ زندگانی خیام به نظر میآید احترام و تکریم تمام کسانی است که از وی به مناسبتی نام برده و او را به بزرگی یاد کردهاند. عنوانهائی از قبیل امام، دستور، حجةالحق، فيلسوفالعالم، سيدالحكماء المشرق و المغرب به وی دادهاند.
تمام آن کسانی که از خیام ذکری به میان آوردهاند نام او را با تکریم و احترام برده و نیروی ادراک، حدت هوش، وسعت دایرهٔ اطلاعات (علاوه بر مقولات عقلی) و سلطهٔ کامل وی را بر علوم نقلی ستودهاند.
از قوهٔ حافظهٔ او امری شگفتانگیز نقل میکنند که در اصفهان کتابی را هفت مرتبه مرور کرد و سپس آن را در نیشابور املا فرمود و پس از مطابقت معلوم شد اختلاف ناچیزی با اصل متن دارد. با همهٔ اینها از روش او چندان به خوبی یاد نکرده؛ او را تندخو، تنگحوصله، کمحرف و کنارهگیر از مردم گفتهاند. مورخان معتبری چون علیبن زید بیهقی و شهرزوری او را به «بخل در تعلیم» متهم کردهاند!
کم حرفی، اجتناب از معاشرت و تندخونی خیام را میتوان بر مزاج عصبی یا حالت حجب وی حمل کرد. اینگونه اشخاص بالفطره مردمان خوشمعاشرت و بذلهگو نیستند؛ کمتر با مردم انس میگیرند و طبعاً در خود فرو میروند و بیشتر به مطالعه میپردازند. یا میتوان گفت توجه نفس به امور علمی و اشتغال فکر به حل مقولات ریاضی دیگر مجالی برای آمد و شد و پرداختن به عادیات زندگی اجتماعی باقی نمیگذارد.
بنابراین از خیام با تمام پرمایگی آثار زیادی باقی نمانده؛ جز در باب ریاضیات که صرفاً جنبهٔ فنی دارد. چند رسالهٔ مختصر نیز در دست هست که همهٔ آنها یا جواب سؤالی است یا انجام تقاضائی، یعنی از روی میل و اراده به بحث مسائل فلسفی نپرداخته است؛ بدین دلیل و شاید به علت اینکه حوزۀ درسی راه نینداخته و به پرورش شاگردانی نپرداخته یا مثل مقتدای خود ابنسینا دست به تألیف کتابهائی در فلسفه نزده است او را به بخل در تعلیم متهم کردهاند! در صورتیکه با روشنبینی میتوان قضیه را به گونهای دیگر توجیه و تحلیل کرد.
↩️اما پیام این شاعر بدبین که شادیها و زیباییهای جهان را فراموش نمیکند چیست؟
پیام مردی است که همه چیز را دیده و همه چیز را شناخته و آزموده است و با این همه در هر چه دیده است و آزموده است جز نومیدی و بیسرانجامی و جز شک و تردید هیچ نیافته است. پیام مردی است که نه فلسفه و ریاضی دردِ جانکاه نومیدش را درمان کرده است و نه دین و عرفان او را امیدوار و خوشبین و مطمئن ساخته است. به همین جهت اندیشهٔ او جز شک و حیرت و جز مرگ و نومیدی چیزی در جهان نیافته است و سراسر جهان برای او در ظلمت شک و ابهام و درد و اندوه فرو رفته است.
گر آمدنم به من بدی نامدمی
ور نیز شدن به من بدی کی شدمی
به زان نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
.......
یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۸ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منبع مورد بررسی:
➖دمی با خیام، علی دشتی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۴۴. بریدههایی از صص ۱۷-۴۷.
➖بریدهای از مقالهٔ "خیام فرزانهای سرگردان"، میثم موسوی. ص ۱۰۰.
➖رباعیات خیام به اهتمام محمدعلی فروغی و قاسم غنی. تهران: عارف. ۱۳۷۲
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
18.05.202507:06
"۲۸ اردیبهشت زادروز حکیم عمر خیام"
▪️مستند عمر خيام، نابغهٔ پرسشگر
▪️مستند BBC درباره خیام
📽نخستین فیلمی که به گزارش نگاه جهانی به خیام در تاریخ معاصر بهویژه در جامعهٔ بریتانیا و ایالات متحده آمریکا میپردازد.
🗓 ۲۸ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
▪️مستند عمر خيام، نابغهٔ پرسشگر
▪️مستند BBC درباره خیام
📽نخستین فیلمی که به گزارش نگاه جهانی به خیام در تاریخ معاصر بهویژه در جامعهٔ بریتانیا و ایالات متحده آمریکا میپردازد.
🗓 ۲۸ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
07.05.202506:50
غزل ۹۱ حسین منزوی
ای یاد دوردست که دل میبری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامی خوبان سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین
عمرم گذشته است و توام درسری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سالها
از هر چراغ تازه فروزانتری هنوز
بالین و بسترم همه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درخت نخستین گناه من
از میوههای وسوسه بارآوری هنوز
آن سیبهای راه به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف تو میپروری هنوز
وان سفرهی شبانهی نان و شراب را
بر میزهای خواب تو میگستری هنوز
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
🎙 #محمدرضاکاکائی
۲۴ اسفند ماه ۱۴۰۲ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
ای یاد دوردست که دل میبری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامی خوبان سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین
عمرم گذشته است و توام درسری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سالها
از هر چراغ تازه فروزانتری هنوز
بالین و بسترم همه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درخت نخستین گناه من
از میوههای وسوسه بارآوری هنوز
آن سیبهای راه به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف تو میپروری هنوز
وان سفرهی شبانهی نان و شراب را
بر میزهای خواب تو میگستری هنوز
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
🎙 #محمدرضاکاکائی
۲۴ اسفند ماه ۱۴۰۲ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
05.05.202516:23
غزل ۳۳۲ سعدی
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به در شد، مثل کرهٔ توسن
نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مردهروانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودهست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز میبینم و دریا نه پدید است کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بیجرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
🎙 #محمدرضاکاکائی
۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
✔️کانال حافظخوانی
🔹 https://t.me/hafezaneha1
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به در شد، مثل کرهٔ توسن
نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مردهروانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودهست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز میبینم و دریا نه پدید است کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بیجرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
🎙 #محمدرضاکاکائی
۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
✔️کانال حافظخوانی
🔹 https://t.me/hafezaneha1
27.04.202519:04
غزل ۶۰ سعدی
شب فراق که داند که تا سحر چندست
مگر کسی که به زندان عشق در بندست
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانندست
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوندست
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگندست
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومندست
بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکندست
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکندست
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گلآکندست
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوندست
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوندست
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسندست
🎙 #محمدرضاکاکائی
🎼 #محسن_اونیکزی
۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
✅ https://t.me/hafezaneha1
شب فراق که داند که تا سحر چندست
مگر کسی که به زندان عشق در بندست
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانندست
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوندست
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگندست
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومندست
بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکندست
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکندست
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گلآکندست
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوندست
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوندست
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسندست
🎙 #محمدرضاکاکائی
🎼 #محسن_اونیکزی
۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
✅ https://t.me/hafezaneha1
16.05.202506:50
🔷گوته و ماریانه
(الهامِ گوته از ماریانه و حافظ)
"بخش دوم"
روابط گوته و ماریانه بصورت يک عشق افلاطونی یا صمیمیت عاشقانهٔ بیآلایشی در آمد و تا آخر نیز به همین صورت باقی ماند و بدین ترتیب حافظ شرق و زلیخای غرب مهمترین الهامدهندگان دیوان گوته به شمار میروند و این دو نمودار امتزاجی از شرق و غربند که در دیوان متجلی است.
گوته در قطعهای به گونهای مبالغهآمیز زلیخا را «اختر اختران» مینامد. در قطعهای دیگر پیرمردی سپیدموی به نحوی مبالغهآمیز عشق خود را به وصف میکشد: «آتش عشق این پیرمرد از زیر «برف و مه» چونان آتشفشان آتنا زبانه میکشد تا معشوقه هر کجا انبوهی از خاکستر یافت؛ بگوید که: مرا به آتش کشیده است». (صفوی، ۱۳۶۷: ۳۴)
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
حافظ
«از دنیا توقع بسیار ندارم، زیرا به هر چه روزگار میدهد به چشم قبول مینگرم و آن مایه اندک را نیز که میطلبم، زمانه آسان به من ارزانی میدارد. بارها در گوشهٔ میخانه تنها مینشینم و سرخوشم. بارها نیز در خانهٔ محقر خود، خویشتن را خرسند مییابم، زیرا جز آنچه دارم آزمندانه چیزی از جهان نمیطلبم. اما همین که در خانه یا میخانه به تو اندیشم ناگهان همای خیالم بال میگیرد و در عالم اندیشه خویشتن را سرداری جهانگیر و پیروز مییابم تا همه جا را به خاطر تو زیر نگین آورم و فرمان دهم». (شفا، ۱۳۲۸: ۸۷)
گدای میکدهام، لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
حافظ
قطعهٔ زیر را گوته در آخرین ملاقات خود با زلیخا (٢٥ سپتامبر ۱۸۱۵) سرود و از آن پس دیگر این دو یکدیگر را ندیدند:
«میدانم که دوستم داری این راز را از کلام شیرین و نگاه پر مهرت دریافتم. از بوسههای آتشینی دریافتم که هر صبح و شام از لبان لعلت میربایم و از آنها پیام مهر و وفا میگیرم. با این همه همچنان در غزلهای خود نشان غمی پنهان دارم....» (همان: ۸۹)
«گویند بهرام گور نخستین کس بود که شعر موزون سرود..."دلارام" نیز که آرام دل او بود از وی آئین شعر گفتن بیاموخت و با زبان عاشقان به راز و نیاز یار پاسخ داد.
دلدار من از آن زمان که تو نیز با عشق خود مرا شاعری آموختی دیگر به بهرام ساسانی حسد نمیبرم، زیرا هم اکنون خود طبعی چون طبع او و یاری چون یار او دارم».
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
حافظ
«تو مرا آن شور بخشیدی که در این همه غزل نغز وصف شوریدگی دل کنم. همچنانکه نگاه به نگاه و شعر به شعر پاسخ میگوید، سخن من نیز انعکاس لطف تو بود». (همان: ۹۰-۹۱)
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
حافظ
قطعهٔ شیوای زیر را که در ادبیات آلمان معروف به قطعه "باد شرق" است؛ ماريان در ۱۳ سپتامبر ۱۸۱۵ هنگامی که به قصد دیدار گوته در راه بود سرود، و بعدها گوته آن را ضمیمهٔ دیوان خودش کرد. خود زلیخا در نامهای که سی و سه سال بعد از مرگ گوته به خواهرزادهاش نوشته این راز را فاش کرده و میگوید: «من این قطعه را بر اساس يک شعر حافظ که ترجمه آن را در کتاب هامر خوانده بودم سرودم»:
بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
حافظ
«مگر باد شرق پیامی خوش دارد که به شتاب میوزد و سوز درونم را فرو مینشاند؟ هر دم از زمزمهٔ نسیم پیام یار میشنوم و هر لحظه در انتظار آنم که پیش از آنکه شب بر کوهساران دامن بگستراند همراه این پیام هزاران بوسهٔ آتشین از جانبش دریافت دارم.
ای باد خوش خبر به راه خویش رو زیرا مرا به زودی دلدار خود در کنار خواهد آمد و با زبان خویش راز دل شیدائی به من خواهد گفت». (همان: ۹۲)
↩️ در نهایت وقتی که گوته دریافت که نزديک است او و ماریان زمام اختیار از کف بدهند یا شاید با خاموشی شعلههای عشقش به ماریان، بعد از اتمام سرایش دیوان شرقی، از او دوری میجوید.
ماریانه از غم عشق بیمار میگردد تا جایی که همسر ماریانه برای گوته نامه مینویسد و از او همدردی میطلبد اما عشق ماریانه برای گوته دیگر پایان پذیرفته است.
«ماریان از اینکه مدت درازی است از شما بیخبر است سخت مضطرب و آشفته است. چرا حاتم، دیگر خبری به زلیخای خودش نمیدهد!» همراه همین نامه پیامی به رمز از زلیخا بود که در آن به شعری از دیوان حافظ اشاره شده بود:
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
حافظ
(شفا، ۱۳۲۸: ۱۰۱)
یک سال پس از این ماجرا همسر گوته فوت میکند، اما گوته باز هم قدمی برای این عشق برنمیدارد!
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منابع مورد بررسی:
➖سه رساله دربارهٔ حافظ.
یوهان کریستف بورگل، برگردان: کورش صفوی، چاپ اول ۱۳۶۷ نشر مرکز. ص ۳۴.
➖دیوان شرقی، گوته. ترجمهٔ شجاعالدین شفا. چاپ اول ۱۳۲۸. نشریه کتابخانه سقراط.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
(الهامِ گوته از ماریانه و حافظ)
"بخش دوم"
روابط گوته و ماریانه بصورت يک عشق افلاطونی یا صمیمیت عاشقانهٔ بیآلایشی در آمد و تا آخر نیز به همین صورت باقی ماند و بدین ترتیب حافظ شرق و زلیخای غرب مهمترین الهامدهندگان دیوان گوته به شمار میروند و این دو نمودار امتزاجی از شرق و غربند که در دیوان متجلی است.
گوته در قطعهای به گونهای مبالغهآمیز زلیخا را «اختر اختران» مینامد. در قطعهای دیگر پیرمردی سپیدموی به نحوی مبالغهآمیز عشق خود را به وصف میکشد: «آتش عشق این پیرمرد از زیر «برف و مه» چونان آتشفشان آتنا زبانه میکشد تا معشوقه هر کجا انبوهی از خاکستر یافت؛ بگوید که: مرا به آتش کشیده است». (صفوی، ۱۳۶۷: ۳۴)
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
حافظ
«از دنیا توقع بسیار ندارم، زیرا به هر چه روزگار میدهد به چشم قبول مینگرم و آن مایه اندک را نیز که میطلبم، زمانه آسان به من ارزانی میدارد. بارها در گوشهٔ میخانه تنها مینشینم و سرخوشم. بارها نیز در خانهٔ محقر خود، خویشتن را خرسند مییابم، زیرا جز آنچه دارم آزمندانه چیزی از جهان نمیطلبم. اما همین که در خانه یا میخانه به تو اندیشم ناگهان همای خیالم بال میگیرد و در عالم اندیشه خویشتن را سرداری جهانگیر و پیروز مییابم تا همه جا را به خاطر تو زیر نگین آورم و فرمان دهم». (شفا، ۱۳۲۸: ۸۷)
گدای میکدهام، لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
حافظ
قطعهٔ زیر را گوته در آخرین ملاقات خود با زلیخا (٢٥ سپتامبر ۱۸۱۵) سرود و از آن پس دیگر این دو یکدیگر را ندیدند:
«میدانم که دوستم داری این راز را از کلام شیرین و نگاه پر مهرت دریافتم. از بوسههای آتشینی دریافتم که هر صبح و شام از لبان لعلت میربایم و از آنها پیام مهر و وفا میگیرم. با این همه همچنان در غزلهای خود نشان غمی پنهان دارم....» (همان: ۸۹)
«گویند بهرام گور نخستین کس بود که شعر موزون سرود..."دلارام" نیز که آرام دل او بود از وی آئین شعر گفتن بیاموخت و با زبان عاشقان به راز و نیاز یار پاسخ داد.
دلدار من از آن زمان که تو نیز با عشق خود مرا شاعری آموختی دیگر به بهرام ساسانی حسد نمیبرم، زیرا هم اکنون خود طبعی چون طبع او و یاری چون یار او دارم».
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
حافظ
«تو مرا آن شور بخشیدی که در این همه غزل نغز وصف شوریدگی دل کنم. همچنانکه نگاه به نگاه و شعر به شعر پاسخ میگوید، سخن من نیز انعکاس لطف تو بود». (همان: ۹۰-۹۱)
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
حافظ
قطعهٔ شیوای زیر را که در ادبیات آلمان معروف به قطعه "باد شرق" است؛ ماريان در ۱۳ سپتامبر ۱۸۱۵ هنگامی که به قصد دیدار گوته در راه بود سرود، و بعدها گوته آن را ضمیمهٔ دیوان خودش کرد. خود زلیخا در نامهای که سی و سه سال بعد از مرگ گوته به خواهرزادهاش نوشته این راز را فاش کرده و میگوید: «من این قطعه را بر اساس يک شعر حافظ که ترجمه آن را در کتاب هامر خوانده بودم سرودم»:
بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
حافظ
«مگر باد شرق پیامی خوش دارد که به شتاب میوزد و سوز درونم را فرو مینشاند؟ هر دم از زمزمهٔ نسیم پیام یار میشنوم و هر لحظه در انتظار آنم که پیش از آنکه شب بر کوهساران دامن بگستراند همراه این پیام هزاران بوسهٔ آتشین از جانبش دریافت دارم.
ای باد خوش خبر به راه خویش رو زیرا مرا به زودی دلدار خود در کنار خواهد آمد و با زبان خویش راز دل شیدائی به من خواهد گفت». (همان: ۹۲)
↩️ در نهایت وقتی که گوته دریافت که نزديک است او و ماریان زمام اختیار از کف بدهند یا شاید با خاموشی شعلههای عشقش به ماریان، بعد از اتمام سرایش دیوان شرقی، از او دوری میجوید.
ماریانه از غم عشق بیمار میگردد تا جایی که همسر ماریانه برای گوته نامه مینویسد و از او همدردی میطلبد اما عشق ماریانه برای گوته دیگر پایان پذیرفته است.
«ماریان از اینکه مدت درازی است از شما بیخبر است سخت مضطرب و آشفته است. چرا حاتم، دیگر خبری به زلیخای خودش نمیدهد!» همراه همین نامه پیامی به رمز از زلیخا بود که در آن به شعری از دیوان حافظ اشاره شده بود:
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
حافظ
(شفا، ۱۳۲۸: ۱۰۱)
یک سال پس از این ماجرا همسر گوته فوت میکند، اما گوته باز هم قدمی برای این عشق برنمیدارد!
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منابع مورد بررسی:
➖سه رساله دربارهٔ حافظ.
یوهان کریستف بورگل، برگردان: کورش صفوی، چاپ اول ۱۳۶۷ نشر مرکز. ص ۳۴.
➖دیوان شرقی، گوته. ترجمهٔ شجاعالدین شفا. چاپ اول ۱۳۲۸. نشریه کتابخانه سقراط.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
30.04.202506:44
.
"۱۰ اردیبهشت زادروز رهیمعیری"
(زاده ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ تهران -- درگذشته ۲۴ آبان ۱۳۴۷ تهران)
شعر و صدای زندهیاد #رهی_معیری
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
مهر ماهِ ۱۳۳۲
دیوان کامل رهی معیری به اهتمام کیومرث کیوان. تهران: انتشارات مجید ۱۳۸۸، چاپِ ۸، ص ۱۳۰.
📆 ۱۰ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
"۱۰ اردیبهشت زادروز رهیمعیری"
(زاده ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ تهران -- درگذشته ۲۴ آبان ۱۳۴۷ تهران)
شعر و صدای زندهیاد #رهی_معیری
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
مهر ماهِ ۱۳۳۲
دیوان کامل رهی معیری به اهتمام کیومرث کیوان. تهران: انتشارات مجید ۱۳۸۸، چاپِ ۸، ص ۱۳۰.
📆 ۱۰ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
16.05.202511:10
"۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی گرامی باد"
چو این نامور نامه آید به بن،
ز من روی کشور شود پر سخن!
از آن پس نميرم که من زندهام
که تخم سخن من پراگندهام!
📽در شب ۲۵ اردیبهشت ماه، مقبرهٔ حکیم ابوالقاسم فردوسی در توس با نورپردازیِ ویژه روشن شد.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
چو این نامور نامه آید به بن،
ز من روی کشور شود پر سخن!
از آن پس نميرم که من زندهام
که تخم سخن من پراگندهام!
📽در شب ۲۵ اردیبهشت ماه، مقبرهٔ حکیم ابوالقاسم فردوسی در توس با نورپردازیِ ویژه روشن شد.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1


16.05.202506:48
🔸تابلوی حافظ در میخانه
▫️اثر آنسلم فوئرباخ/ ۱۸۵۲
▫️گالری هنر مانهایم - آلمان
🔸آنسلم فوئرباخ نقاش آلمانی، این نقاشی را از روی دیوان شرقی و غربی که گوته درمورد حافظ نوشته، به تصویر کشیده است.
▫️اثر آنسلم فوئرباخ/ ۱۸۵۲
▫️گالری هنر مانهایم - آلمان
🔸آنسلم فوئرباخ نقاش آلمانی، این نقاشی را از روی دیوان شرقی و غربی که گوته درمورد حافظ نوشته، به تصویر کشیده است.
16.05.202506:49
🔷 گوته و ماریانه
(الهامِ گوته از ماریانه و حافظ)
"بخش نخست"
«ماريانه فن ويلمر» همسر یکی از بانکداران فرانکفورت بود و شوهرش با گوته دوستی داشت. گوته در ماه اوت ۱۸۱۵ ملاقاتی با این خانواده داشت و آتش احساسش نسبت به این زن زیبا و دانا که استعداد موسیقی و شعر نیز داشت برافروخته شد. گوته او را نیز چون خود، شیفتهٔ حافظ کرد. میان این دو نامههایی پر احساس رد و بدل شده و اغلب با رمز و رازی که تنها از طریق شعر حافظ مفهوم بود، نگاشته میشد.
با تمام اهمیت این عشق هویت واقعی کسی که گوته او را در همه دیوان: «زلیخا» نامیده و بهترین قطعات خود را ارمغان وی کرده است، در تمام دوران زندگانی گوته و حتی سالها بعد از مرگ وی بر همه پوشیده ماند، زيرا شاعر سالخورده کوشیده بود تا این عشق و هر چه را مربوط بدان بود؛ حتی نام معشوقه را در پردهای از اسرار بپوشاند و با نزدیکترین دوستان خود نیز در بارهٔ آن سخنی نگوید و فقط در سال ١٨٦٦ بود که «هرمان گریم» H.Grimm خواهرزاده «زلیخا» که خود نویسنده و نقاد معروفی بود طی مقالهای نام واقعی محبوبه گوته را فاش کرد. حتی از این نیز قدم فراتر گذاشت و به استناد نامهها و نسخههای خطی ثابت کرد که قسمتی از اشعار دیوان از خود «زلیخا» است که وی آنها را برای گوته فرستاده است. (شفا، ۱۳۲۸: ۸۰)
بدین ترتیب ماجرای واقعی عشق گوته و زلیخا که بسیاری آنرا خيالی میپنداشتند؛ فاش شد.
گوته در سرودن اشعاری که در زمرۀ زیباترین اشعار غنایی قرار دارند، بیش از هر چیز از ماریانه الهام میگیرد و در جایی از دیوان میگوید:
«اکنون که تو زلیخای منی، من نیز باید نامی برای خویش بجویم. چرا نام حاتم، را بر نگزینم تا هنگامیکه برای محبوب خود غزل میسرائی او را چنین بنامی؟» (همان: ۸۲)
◾️گوته کتاب عشق خود را با نخستین قطعهای که برای زلیخا میسراید؛ آغاز میکند:
حاتم: «زمانه کسی را دزدی نمیآموزد زیرا خود بزرگترین دزد جهان است. مگر نه تصادف زمان بود که مرا با روی تو آشنا کرد تا گوهر عشق را که تنها داراییام از مال جهان بود به يغما برد و به دست تواَش سپارد و مرا چندان مستمند کند که دیگر جز تو چیزی در جهان نداشته باشم؟ ولی اکنون که در نگاه تو نشان لطف میبینم و در بازوانت عمر رفته باز مییابم؛ از این تصادف یغماگر بسی سپاسگزارم و مقدمش را گرامی میدارم». (همان: ۸۳)
زلیخا: «چرا از تصادف شکوه کنیم؟ اگر هم این یغماگر چیرهدست کالای دلت را ربود مگر نه در عوض عشق ترا به من ارزانی داشت؟
اصلا چرا سخن از یغما میگوئی؟ خودت رایگان عشق خویش را به من بخش تا بدین شاد باشم که خود دست به یغما گشودهام! مترس، در این سودا زیان نخواهی کرد زیرا من جوانی و شادابی خویش را همراه دل به دست تو میسپارم. از تنگدستی خود نیز سخن مگوی. مگر نه گنج عشق گدایان را توانگر میکند؟ من خود در آن دم که ترا در آغوش میفشارم، خوشبختی خویش را با تمام گنجهای جهان برابر نمیکنم!» (همان: ۸۴)
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
حافظ
▪️گوته در یکی از اشعار خود، که ده مصراع است، با الهام از بیت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
میگوید:
Nur wenig ist's, was ich verlange . . .
اندک است، آنچه میخواهم..
شاعر در گام نخست به آنچه دنیا به او ارزانی داشته، قانع است و تنها هنگامیکه به زلیخا میاندیشد، حریص میشود. او آرزو دارد تمامی جهان از آنش باشد تا بتواند زلیخا را خشنود سازد. در هفت مصراع بعدی آنچه را که آرزو دارد در طبق اخلاص گذارد و به زلیخا پیشکش کند بیان میدارد: (صفوی، ۱۳۶۷: ۲۹)
تیمور و تمامی سربازانش؛ لعل بدخشان؛ فیروزه، دریای خزر،
Getrocknet, honigsüße Früchte Aus Buchara dem Sonnenland, Und tausend liebliche Gedichte Auf Seidenblatt von Samarkand,
میوههای خشک و شیرین چون عسل
از بخارا، دیار آفتاب،
و هزاران شعر عاشقانه
نوشته بر حریر سمرقند...
پارچه هندی، الماس، بنگال، مروارید خلیج فارس و ادویه بصره.
گوته در بیت پایانی این شعر به رؤیای اغراقآمیز خود پایان داده، حقیقت عشق واقعی را بیان میدارد:
Doch alle diese Kaisergüter Verwirrten doch zuletzt den Blick; Und wahrhaft liebende Gemüter Eins nur im andern fühlt sein Glück.
لیک تمامی این ثروتهای شاهانه در آخر نظر را به سرگیجه میاندازد؛ و عشقورزان واقعی سعادت را تنها در یکدیگر مییابند. (همان: ۳۰)
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منابع مورد بررسی:
➖سه رساله دربارهٔ حافظ.
یوهان کریستف بورگل، برگردان: کورش صفوی، چاپ اول ۱۳۶۷، نشر مرکز. تلخیصی از صص ۲۹-۳۰
➖دیوان شرقی، گوته. ترجمهٔ شجاعالدین شفا. چاپ اول ۱۳۲۸. نشریه کتابخانه سقراط.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
(الهامِ گوته از ماریانه و حافظ)
"بخش نخست"
«ماريانه فن ويلمر» همسر یکی از بانکداران فرانکفورت بود و شوهرش با گوته دوستی داشت. گوته در ماه اوت ۱۸۱۵ ملاقاتی با این خانواده داشت و آتش احساسش نسبت به این زن زیبا و دانا که استعداد موسیقی و شعر نیز داشت برافروخته شد. گوته او را نیز چون خود، شیفتهٔ حافظ کرد. میان این دو نامههایی پر احساس رد و بدل شده و اغلب با رمز و رازی که تنها از طریق شعر حافظ مفهوم بود، نگاشته میشد.
با تمام اهمیت این عشق هویت واقعی کسی که گوته او را در همه دیوان: «زلیخا» نامیده و بهترین قطعات خود را ارمغان وی کرده است، در تمام دوران زندگانی گوته و حتی سالها بعد از مرگ وی بر همه پوشیده ماند، زيرا شاعر سالخورده کوشیده بود تا این عشق و هر چه را مربوط بدان بود؛ حتی نام معشوقه را در پردهای از اسرار بپوشاند و با نزدیکترین دوستان خود نیز در بارهٔ آن سخنی نگوید و فقط در سال ١٨٦٦ بود که «هرمان گریم» H.Grimm خواهرزاده «زلیخا» که خود نویسنده و نقاد معروفی بود طی مقالهای نام واقعی محبوبه گوته را فاش کرد. حتی از این نیز قدم فراتر گذاشت و به استناد نامهها و نسخههای خطی ثابت کرد که قسمتی از اشعار دیوان از خود «زلیخا» است که وی آنها را برای گوته فرستاده است. (شفا، ۱۳۲۸: ۸۰)
بدین ترتیب ماجرای واقعی عشق گوته و زلیخا که بسیاری آنرا خيالی میپنداشتند؛ فاش شد.
گوته در سرودن اشعاری که در زمرۀ زیباترین اشعار غنایی قرار دارند، بیش از هر چیز از ماریانه الهام میگیرد و در جایی از دیوان میگوید:
«اکنون که تو زلیخای منی، من نیز باید نامی برای خویش بجویم. چرا نام حاتم، را بر نگزینم تا هنگامیکه برای محبوب خود غزل میسرائی او را چنین بنامی؟» (همان: ۸۲)
◾️گوته کتاب عشق خود را با نخستین قطعهای که برای زلیخا میسراید؛ آغاز میکند:
حاتم: «زمانه کسی را دزدی نمیآموزد زیرا خود بزرگترین دزد جهان است. مگر نه تصادف زمان بود که مرا با روی تو آشنا کرد تا گوهر عشق را که تنها داراییام از مال جهان بود به يغما برد و به دست تواَش سپارد و مرا چندان مستمند کند که دیگر جز تو چیزی در جهان نداشته باشم؟ ولی اکنون که در نگاه تو نشان لطف میبینم و در بازوانت عمر رفته باز مییابم؛ از این تصادف یغماگر بسی سپاسگزارم و مقدمش را گرامی میدارم». (همان: ۸۳)
زلیخا: «چرا از تصادف شکوه کنیم؟ اگر هم این یغماگر چیرهدست کالای دلت را ربود مگر نه در عوض عشق ترا به من ارزانی داشت؟
اصلا چرا سخن از یغما میگوئی؟ خودت رایگان عشق خویش را به من بخش تا بدین شاد باشم که خود دست به یغما گشودهام! مترس، در این سودا زیان نخواهی کرد زیرا من جوانی و شادابی خویش را همراه دل به دست تو میسپارم. از تنگدستی خود نیز سخن مگوی. مگر نه گنج عشق گدایان را توانگر میکند؟ من خود در آن دم که ترا در آغوش میفشارم، خوشبختی خویش را با تمام گنجهای جهان برابر نمیکنم!» (همان: ۸۴)
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
حافظ
▪️گوته در یکی از اشعار خود، که ده مصراع است، با الهام از بیت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
میگوید:
Nur wenig ist's, was ich verlange . . .
اندک است، آنچه میخواهم..
شاعر در گام نخست به آنچه دنیا به او ارزانی داشته، قانع است و تنها هنگامیکه به زلیخا میاندیشد، حریص میشود. او آرزو دارد تمامی جهان از آنش باشد تا بتواند زلیخا را خشنود سازد. در هفت مصراع بعدی آنچه را که آرزو دارد در طبق اخلاص گذارد و به زلیخا پیشکش کند بیان میدارد: (صفوی، ۱۳۶۷: ۲۹)
تیمور و تمامی سربازانش؛ لعل بدخشان؛ فیروزه، دریای خزر،
Getrocknet, honigsüße Früchte Aus Buchara dem Sonnenland, Und tausend liebliche Gedichte Auf Seidenblatt von Samarkand,
میوههای خشک و شیرین چون عسل
از بخارا، دیار آفتاب،
و هزاران شعر عاشقانه
نوشته بر حریر سمرقند...
پارچه هندی، الماس، بنگال، مروارید خلیج فارس و ادویه بصره.
گوته در بیت پایانی این شعر به رؤیای اغراقآمیز خود پایان داده، حقیقت عشق واقعی را بیان میدارد:
Doch alle diese Kaisergüter Verwirrten doch zuletzt den Blick; Und wahrhaft liebende Gemüter Eins nur im andern fühlt sein Glück.
لیک تمامی این ثروتهای شاهانه در آخر نظر را به سرگیجه میاندازد؛ و عشقورزان واقعی سعادت را تنها در یکدیگر مییابند. (همان: ۳۰)
✍تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
⤵️ منابع مورد بررسی:
➖سه رساله دربارهٔ حافظ.
یوهان کریستف بورگل، برگردان: کورش صفوی، چاپ اول ۱۳۶۷، نشر مرکز. تلخیصی از صص ۲۹-۳۰
➖دیوان شرقی، گوته. ترجمهٔ شجاعالدین شفا. چاپ اول ۱۳۲۸. نشریه کتابخانه سقراط.
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
14.05.202506:49
به درخواست یکی از دوستان.
در این فایل در مصراع دومِ بیت سوم: ("نگذار" بسوزیم در این دوزخ جاری)، به جای "نگذار"، "بگذار" خواندم.
به نظرم هر دو درسته، اما من اگر جای شاعر بودم انتخابم "بگذار" بود.
چون فکر میکنم "بگذار" با بیت قبل که به صورت کنایه است تناسب بیشتری دارد.البته این سلیقه شخصی بنده است و کلام شاعر همان است که در شعر آمده که هر دو مدل را خواندم.
ماییم و خزانی و دل بیبروباری
گور پدر باغ و بهاری که تو داری
ای بغض هزارانشبه ای ابر سخنریز
یک وقت بر این خاک ترکخورده نباری
جوبار لهیب است غزلمرثیهٔ اشک
نگذار بسوزیم در این دوزخ جاری
گاهی قلمی هرزهقدم شو که دمادم
بیهودگی روز و شبم را بنگاری
بردار و ببر جای دگر هر چه قرار است
در خاک خیانتزدهٔ عشق بکاری
از عرعر و عوعو بنویسید برایم
ما را چه به زیبایی آواز قناری
هرگز کسی از شاعر بنبست نپرسید:
غیر از غزلی تیره چه داری که بیاری
بگذار تو را نیز به دشنام ببندیم
حالا که به کار دل ما کار نداری
✍ علیاکبر یاغیتبار فیروزجائی
🎙 محمدرضاکاکائی
۲۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
در این فایل در مصراع دومِ بیت سوم: ("نگذار" بسوزیم در این دوزخ جاری)، به جای "نگذار"، "بگذار" خواندم.
به نظرم هر دو درسته، اما من اگر جای شاعر بودم انتخابم "بگذار" بود.
چون فکر میکنم "بگذار" با بیت قبل که به صورت کنایه است تناسب بیشتری دارد.البته این سلیقه شخصی بنده است و کلام شاعر همان است که در شعر آمده که هر دو مدل را خواندم.
ماییم و خزانی و دل بیبروباری
گور پدر باغ و بهاری که تو داری
ای بغض هزارانشبه ای ابر سخنریز
یک وقت بر این خاک ترکخورده نباری
جوبار لهیب است غزلمرثیهٔ اشک
نگذار بسوزیم در این دوزخ جاری
گاهی قلمی هرزهقدم شو که دمادم
بیهودگی روز و شبم را بنگاری
بردار و ببر جای دگر هر چه قرار است
در خاک خیانتزدهٔ عشق بکاری
از عرعر و عوعو بنویسید برایم
ما را چه به زیبایی آواز قناری
هرگز کسی از شاعر بنبست نپرسید:
غیر از غزلی تیره چه داری که بیاری
بگذار تو را نیز به دشنام ببندیم
حالا که به کار دل ما کار نداری
✍ علیاکبر یاغیتبار فیروزجائی
🎙 محمدرضاکاکائی
۲۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
06.05.202506:36
"۱۶ اردیبهشت سالروز درگذشت حسین منزوی"
(زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران)
📽 شعرخوانیِ حسین منزوی به سال ۱۳۷۸ در شهر رشت.
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوختهام ناامید و بیبرکت
که جز مراتع نفرت نمیچرید از من
خدا به نیمهای از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بستهاید بر من و باز
در انتظار نفسهای دیگرید از من!
خزان به قیمت جان جار میزنید اما
بهار را به پشیزی نمیخرید از من
شما هر آینه، آیینهاید و من همه آه!
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من!
نه! در تبرّی من نیز بیم رسوایی است؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟
شما که قاصد صد شانه برسرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
مجموعه اشعار حسین منزوی، به کوشش محمد فتحی، تهران: آفرینش، نگاه ۱۳۸۷، ص ۳۵۵.
📆 ۱۶ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
(زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران)
📽 شعرخوانیِ حسین منزوی به سال ۱۳۷۸ در شهر رشت.
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوختهام ناامید و بیبرکت
که جز مراتع نفرت نمیچرید از من
خدا به نیمهای از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بستهاید بر من و باز
در انتظار نفسهای دیگرید از من!
خزان به قیمت جان جار میزنید اما
بهار را به پشیزی نمیخرید از من
شما هر آینه، آیینهاید و من همه آه!
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من!
نه! در تبرّی من نیز بیم رسوایی است؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟
شما که قاصد صد شانه برسرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
مجموعه اشعار حسین منزوی، به کوشش محمد فتحی، تهران: آفرینش، نگاه ۱۳۸۷، ص ۳۵۵.
📆 ۱۶ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹کانال حافظخوانی
🔗 https://t.me/hafezaneha1
Log in to unlock more functionality.