
Sꤕalunꤤ
频道变更历史
登录以解锁更多功能。
دوباره هر چه دلتنگی است در جام دلم ته نشین شده و رسوب کرده و در حجم نبودنت دوباره پای دلم در گل و لای فرو رفته و این عشق کار به دست دلم داده.نمی دانم چرا این روز ها این قدر بی تاب تاب خوردن در هوای خیالت هستم.مست بالا رفتن از کوه یخی احساست و لیز خوردن به ته خاطراتت.نمی دانم هر چه هست میدانم امروز مرا با غرور کاری نیست دیگر نمیخواهم حرف های عریان و عاصی عشقم را پشت یک مشت غرور خاطر پنهان کنم.دیگر تردید ندارم که میخواهم چشم هایم را ببندم و حرف هایم را جار بزنم.هر جور دوست داری،قضاوت کن امروز دیگر حتی قضاوت تو هم برایم مهم نیست!
امروز می خواهم همه ی سادگی ام را قسم بخورم و بی ریا بگویم دلم برایت لک زده است هر چند شاید تو دل لک زده ام را از میان تمام دل های سالم جدا کنی و بیرون بیندازی ولی قسم به جان تو دلم برایت لک زده،امکان ندارد یک لحظه از خیالم دور شوی در دور دست های دور هم که باشی،به قلب شیدای من نزدیک تر از نزدیکی.
من با غرورم کاری ندارم؛من دوستت دارم اندازه اش را نمی دانم.فقط میدانم خیلی بیشتر از تو قدر دل و عشق و تو را می دانم این را حاضرم حتی پای میز شرط بندی هم بگویم.نمی دانی چه قدر ذوق می کنم وقتی به چشمان خاطره ات خیر می مانم؛لذتی وصف ناشدنی مثل پیچش پیچک های صورتی احساس را از پای جانم بالا می رود.
نزدیک ترین دورم،من روزی چندین بار اسم قشنگت را زیر لبم زمزمه می کنم انگار مزه مزه کردن نامت طعم گس خاطره های خلیده را شیرین میکند و هر چند از هر چه اسم من فراری،میدانم که هنوز حوصله ی دلم را نداری.باشد هر وقت حال و هوای دلت هوایی خیالم شد،برگرد فقط لای پنجره احساست را باز نگذار،می ترسم در این بی مهری دلت سرما بخورد و من هر چه شال گردن برایت ببافم،با نگاه های بی اعتنایت کلافش را از هم بدری و دلم را صد پاره کنی.گمان میکنم احساس مجنون را این روز ها خوب می فهمم!
بی هوایی های تو،هوای نفس کشیدن را از من گرفته و در خفقان نیستی ات،بدن خاطراتم سیاه روزگار دوری است.با تازیانه ی دوری ات هر دم مرا می زنی و تمام تن خاطرم کبود آن تازیانه است.نیستی و نمیدانی که قاتل تمام لحظه های سرزنده ی زندگی ام شده ای!
ضرباهنگ نفس هایت صدای پای عشق است و امروز بی نوای وجود تو، بی نوای بی نوایم و تمام روز ها و شب ها در سکوتی تلخ فرو رفته ام.تا آن جا که گمان میکنم طعم تلخ سکوت،زیر لبان احساسم مزه کرده.