دوستانی از متن اخیر من رنجیدهخاطر شدند و محتمل است که پیشتر نیز کسانی از نگاه و نظرم دچار رنجش شده باشند.
بگذارید اعتراف کنم وقتی مینویسم حتی ملاحظهی خودم را هم ندارم چه اینکه بخواهم نگران آن باشم که به کسی بر میخورد و یا دلنگران آنکه برداشتی ناروا شکل بگیرد! این به آن معنا نیست که گمان کردهام هر چه مینویسم الزاما درست و رواست! لابد و لزوما در نظر و نوشتار من هم خطا و لغزش وجود دارد. اما یک عنصر اساسی در آن هست که میتواند خواننده را به رغم مخالفت با خود همراه کند.
من برای خوشایند کسی نمینویسم، حتی برای خوشایند خودم. گاه آنچه مینویسم روانم را رنجور و زخمی میکند. اما تلاشم آنست ملاحظهای جز ایستادن در سمت حقایق (یا آنچه به زعم خود حقیقت میدانم) در نظرم نباشد. به این فکر نمیکنم که نوشتن یک متن چه فواید و زیانهایی برایم دارد، چند نفر از آن راضی هستند و یا چه تعداد برمیخورد. با نوشتن متنها و جملات فانتزی باعث دلگرمی و امید و یا همدلیهای جعلی نمیشوم. انگشتم را میگذارم روی زخمهای کهنه تا دردش را حس کنیم و پیش از عفونت بیشتر فکری برایش بکنیم.
فرقی برایم ندارد که ده نفر آنرا بپسندند یا ده هزار نفر. تفاوتی برایم ندارد که جایی نوشتهام را چاپ کنند یا نادیده انگاشته شوم.
سرراست میروم سر اصل مطلب و سادهترین کلمات را برای بیان مقصودم به خدمت میگیرم و از اسراف در معانی و عبارات پرهیز میکنم. باور دارم که تیغ «خودسانسوری» از شمشیر «سانسور رسمی» برندهتر و خونینتر است.
من هیچکس نیستم، اما میکوشم که همین هیچکس را سانسور نکنم! چه زیر فشار اقتدار فرادستان و چه لای چرخ انتظارات فرومایهگان!
اینها شاید بتوانند یک متن را از یک کلیشهی بیاعتبار تبدیل به یک «دستخط» با امضای مشخص کنند. دستکم امیدوارم چنین باشد.