08.05.202510:19
اعتبار نامها از محل اعتبار صاحبان نام است. حرمت امامزادگان هم حتی به متولی است!
من ترجیح میدهم نام خلیج «عرب» باشد اما خردمندان و ایران دوستان بر آن حکم برانند تا آنکه نامش «خلیج پارس» باشد و با تفکر اعراب بادیهنشین اداره شود!
https://t.me/MortezaNemati1
من ترجیح میدهم نام خلیج «عرب» باشد اما خردمندان و ایران دوستان بر آن حکم برانند تا آنکه نامش «خلیج پارس» باشد و با تفکر اعراب بادیهنشین اداره شود!
https://t.me/MortezaNemati1
04.05.202504:01
«تنیادار»
«روایتی موزیکال از دوری و تنهایی»
باصدای: رهام خورشیدوند
شعری از: سالم پوراحمد
تنظیم: اسفندیار قربانی
کمانچهنوازی: استاد محمد باجلاوند
آهنگساز: مرتضی نعمتی
https://t.me/MortezaNemati1
«روایتی موزیکال از دوری و تنهایی»
باصدای: رهام خورشیدوند
شعری از: سالم پوراحمد
تنظیم: اسفندیار قربانی
کمانچهنوازی: استاد محمد باجلاوند
آهنگساز: مرتضی نعمتی
https://t.me/MortezaNemati1
01.05.202523:25
کارزار: قدرت بیقدرتان یا کنشگری جعلی قشر خاکستری؟!
مرتضی نعمتی
یکی از مصادیق بارز «کنشگری جعلی» معرکهایی است تحت عنوان «کارزار» که چندسال است بازار داغی دارد.
نادیده انگاری حقیقت، خودابزارانگاری و انقیاد، در فقدان فاعلیت خردمندانە و اخلاقی از مختصات کنشگری «قشر خاکستری» است که در مصادیق بسیاری با رویکرد و محتوای این کارزارهای عمدتا بیخاصیت همخوانی دارد.
در توصیف این پلتفرم جمعآوری امضا آمده است: «کارزار بستری است برای اراده و خواست جمعی». اما با مرور قوانین و مقررات آن(که از قضا خود را بیطرف میداند) به سادگی میتوان دریافت که هر مطالبه و خواست جمعی قابل طرح نیست یا بهتر بگوییم مطالبات اساسی در آن قابل طرح نیستند.
حتی اگر فرض بگیریم که برای ارادهی جمعی گوشی شنوا وجود داشته باشد، پرسش آنست که کدام مطالبه؟
کافیست لیست کارزارهای موفق یعنی آنها که مطالبه را بر کرسی نشاندهاند، را نگاهی بیاندازیم تا روشن شود از میان همان کارزارهای مجاز تنها معدودی کارزار بیخاصیت امکان تحقق پیدا کردهاند.
این میان برخی کارزارها نه تنها نشان از درجات متنابهی خوشخیالی و شیرین عقلی امضاکنندگان دارند، بلکه گونهای قلب و واژگونی واقعیت هم در آن پنهان است. مثلا کارزاری که تحت عنوان «ارتقای منزلت و رفاه اعضای هیات علمی» در حال جمعآوری امضاست. پیداست که دعوا بر سر افزایش حقوق است که مطالبهای درست و بجاست. اما پرسش این است که همین کارزار آیا برای یک مطالبه اساسیتر یعنی حذف سیستم گزینش عقیدتی و تفتیش عقاید در دانشگاه قابل طرح است؟ آیا همین امضاکنندگان حاضرند چنین کارزاری راه بیاندازند؟ آیا خود بستر کارزار حاضر است چنین مطالبهی انسانی و اخلاقی را در خود بپذیرد و طرح کند؟ آیا منزلت و شأن یک استاد دانشگاه تنها در گرو افزایش حقوق است یا شئون دیگری هم دارد؟
این پرسشها البته تا حدودی پاسخ روشن دارند. میخواهم نتیجه بگیرم که چنین کارزارهایی در فقدان امکان طرح مطالبات اساسی و نیز در نبود سازوکار مناسب برای پاسخگویی تنها یک نتیجه دارند و آن هم رفع تکلیف، تخلیه و هدر رفت انرژی و نیروی مطالبهگری در قالبی جعلی و بیحاصل است که در نهایت به سرخوردگی، ناامیدی و تن دادن به وضع موجود ختم میشود.
این شیوهی کنشگری جعلی و بیحاصل نمیتواند تبلور واقعی مطالبهگری جمعی و «قدرت بیقدرتان» باشد، چراکه خود مصداق بارز پذیرش و به رسمیتشناختن «نشانهها و الگوهای تمامیتخواهانهی» وضع موجود است!
https://t.me/MortezaNemati1
مرتضی نعمتی
یکی از مصادیق بارز «کنشگری جعلی» معرکهایی است تحت عنوان «کارزار» که چندسال است بازار داغی دارد.
نادیده انگاری حقیقت، خودابزارانگاری و انقیاد، در فقدان فاعلیت خردمندانە و اخلاقی از مختصات کنشگری «قشر خاکستری» است که در مصادیق بسیاری با رویکرد و محتوای این کارزارهای عمدتا بیخاصیت همخوانی دارد.
در توصیف این پلتفرم جمعآوری امضا آمده است: «کارزار بستری است برای اراده و خواست جمعی». اما با مرور قوانین و مقررات آن(که از قضا خود را بیطرف میداند) به سادگی میتوان دریافت که هر مطالبه و خواست جمعی قابل طرح نیست یا بهتر بگوییم مطالبات اساسی در آن قابل طرح نیستند.
حتی اگر فرض بگیریم که برای ارادهی جمعی گوشی شنوا وجود داشته باشد، پرسش آنست که کدام مطالبه؟
کافیست لیست کارزارهای موفق یعنی آنها که مطالبه را بر کرسی نشاندهاند، را نگاهی بیاندازیم تا روشن شود از میان همان کارزارهای مجاز تنها معدودی کارزار بیخاصیت امکان تحقق پیدا کردهاند.
این میان برخی کارزارها نه تنها نشان از درجات متنابهی خوشخیالی و شیرین عقلی امضاکنندگان دارند، بلکه گونهای قلب و واژگونی واقعیت هم در آن پنهان است. مثلا کارزاری که تحت عنوان «ارتقای منزلت و رفاه اعضای هیات علمی» در حال جمعآوری امضاست. پیداست که دعوا بر سر افزایش حقوق است که مطالبهای درست و بجاست. اما پرسش این است که همین کارزار آیا برای یک مطالبه اساسیتر یعنی حذف سیستم گزینش عقیدتی و تفتیش عقاید در دانشگاه قابل طرح است؟ آیا همین امضاکنندگان حاضرند چنین کارزاری راه بیاندازند؟ آیا خود بستر کارزار حاضر است چنین مطالبهی انسانی و اخلاقی را در خود بپذیرد و طرح کند؟ آیا منزلت و شأن یک استاد دانشگاه تنها در گرو افزایش حقوق است یا شئون دیگری هم دارد؟
این پرسشها البته تا حدودی پاسخ روشن دارند. میخواهم نتیجه بگیرم که چنین کارزارهایی در فقدان امکان طرح مطالبات اساسی و نیز در نبود سازوکار مناسب برای پاسخگویی تنها یک نتیجه دارند و آن هم رفع تکلیف، تخلیه و هدر رفت انرژی و نیروی مطالبهگری در قالبی جعلی و بیحاصل است که در نهایت به سرخوردگی، ناامیدی و تن دادن به وضع موجود ختم میشود.
این شیوهی کنشگری جعلی و بیحاصل نمیتواند تبلور واقعی مطالبهگری جمعی و «قدرت بیقدرتان» باشد، چراکه خود مصداق بارز پذیرش و به رسمیتشناختن «نشانهها و الگوهای تمامیتخواهانهی» وضع موجود است!
https://t.me/MortezaNemati1


02.11.202415:06
برادرم مصطفی از روز سهشنبه هفتم آبانماه برای تحمل چهل ماه حبس راهی اوین شده است. در بیدادگاه دستگاه قضای این نظام چه میگذرد که چنین حکمی سنگین را متوجه مصطفی کردهاند؟!
مصطفی نعمتی کارشناس اقتصاد سیاسی و پیشتر ستون نویس هفتهنامهی تجارت فردا بود و طی سالهای گذشته نقدهای جدی به سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی داشت. اما آنچه بر علیه او مستند کردند تا چنین حکمی ناروا را بر او و خانوادهاش تحمیل کنند توئیتها و اظهار نظرهای پراکندهایست که گاه در فضای مجازی منتشر میکرد.
محرز است که اتهاماتی همچون «توهین به مقدسات» چیزی نیست جز یک «دستاویز شبه حقوقی» برای خاموش کردن صدای مخالف!
کدام مقدسات!؟ کجای شما مقدس است؛ که هر کجا قدم نهادهاید در لجن فساد و تباهی و دروغ غوطهور است!
ما به آنچه شما هستید کافریم، به همهی آنچه شمایید. گمان نکنید به اندازهی پشیزی در چشم ما مقدس و قابل احترامید. حتی برای لحظهای!
ما دادخواه نیستم! دادخواهی در بیدادگاهی که شما به پا کردهاید اقرار است به بلاهت خویش!
خشم کوچه در مشت ماست و تمامت نفرت و انزجارمان برای همیشه با شما، تا روزی که دیگر نباشید!
مرتضی نعمتی
مصطفی نعمتی کارشناس اقتصاد سیاسی و پیشتر ستون نویس هفتهنامهی تجارت فردا بود و طی سالهای گذشته نقدهای جدی به سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی داشت. اما آنچه بر علیه او مستند کردند تا چنین حکمی ناروا را بر او و خانوادهاش تحمیل کنند توئیتها و اظهار نظرهای پراکندهایست که گاه در فضای مجازی منتشر میکرد.
محرز است که اتهاماتی همچون «توهین به مقدسات» چیزی نیست جز یک «دستاویز شبه حقوقی» برای خاموش کردن صدای مخالف!
کدام مقدسات!؟ کجای شما مقدس است؛ که هر کجا قدم نهادهاید در لجن فساد و تباهی و دروغ غوطهور است!
ما به آنچه شما هستید کافریم، به همهی آنچه شمایید. گمان نکنید به اندازهی پشیزی در چشم ما مقدس و قابل احترامید. حتی برای لحظهای!
ما دادخواه نیستم! دادخواهی در بیدادگاهی که شما به پا کردهاید اقرار است به بلاهت خویش!
خشم کوچه در مشت ماست و تمامت نفرت و انزجارمان برای همیشه با شما، تا روزی که دیگر نباشید!
مرتضی نعمتی
07.05.202517:28
سوگواران خاکستری
مرتضی نعمتی
آیا حق داریم که صداقت شما در این سوگواری نمایشی را باور نکنیم وقتی از دل ساز و آواز پر افاده و پر طمطراقتان درین سالها حتی یک زخمهی ناچیز برای انبوه سوگواران بیپناه و مادران دادخواه نواخته نشد!؟
حق داریم که این «سوگواری رسمی» را نمایشی تهوعآور از «هنری خاکستری» بدانیم که نان را به نرخ روز میخورد و هر کجا که گربه شاخش نمیزند اِبا ندارد که از محل مصیبت قربانیان برای خود اعتباری جعلی دست و پا کند؟
چرا حس انساندوستی شما بصورتی گزینشی فعال میشود؟
چرا تنها در «بیگاه» است که دستگاه اخلاقیتان نغمه سر میکند؟
حق داریم بپرسیم چگونه از کاخ نیاوران تا لسآنجلس درها بروی شما باز است؟!
https://t.me/MortezaNemati1
مرتضی نعمتی
آیا حق داریم که صداقت شما در این سوگواری نمایشی را باور نکنیم وقتی از دل ساز و آواز پر افاده و پر طمطراقتان درین سالها حتی یک زخمهی ناچیز برای انبوه سوگواران بیپناه و مادران دادخواه نواخته نشد!؟
حق داریم که این «سوگواری رسمی» را نمایشی تهوعآور از «هنری خاکستری» بدانیم که نان را به نرخ روز میخورد و هر کجا که گربه شاخش نمیزند اِبا ندارد که از محل مصیبت قربانیان برای خود اعتباری جعلی دست و پا کند؟
چرا حس انساندوستی شما بصورتی گزینشی فعال میشود؟
چرا تنها در «بیگاه» است که دستگاه اخلاقیتان نغمه سر میکند؟
حق داریم بپرسیم چگونه از کاخ نیاوران تا لسآنجلس درها بروی شما باز است؟!
https://t.me/MortezaNemati1
03.05.202516:35
هیولای «والتر وایت»!
از میان همهی کارکترهایی که به تصویر درآمدهاند با «والتر وایت» در سریال «بریکینگ بد» احساس نزدیکی بیشتری دارم.
انسانی وظیفهشناس در یک محیط بد و ناسپاس، در زمان و مکانی غلط! اجتماعی عوضی که در آن هر چیز خوبی نادیده انگاشته میشود و به حاشیه میرود. فضایی پر از آدمهای اشتباه که حقنشناسی و قدرناشناسیشان تنها از سر نابالغی و ناآگاهی نیست بلکه درجاتی از خباثت عامدانه نیز در آن پنهان است.
محیطی که هر چیز خوب و باارزشی را نادیده میانگارد یا بد تفسیر میکند و اشتباه میفهمد. وقتی محصول ایدههایت را همکاری هفتخط بنام خود ثبت میکند و از مواهب آن سرخوش است، وقتی انجام درستترین کارها سبب میشود در مسئولیتهای خانوادگیات ناتوان به نظر برسی، وقتی هیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست و وقتی هر آدم ناتوان و بی لیاقت و بیخاصیتی برای خودش کسی شده؛ مانند «والتر وایت» این قابلیت را داری که از یک آدم کاملا خوب و مثبت تبدیل به یک هیولای ترسناک شوی! به واقع افراد این محیط عوضی هستند که هیولای خفتهی والتر وایت را بیدار میکنند!
من این شانس را داشتم که نیروی خشم ویرانگری که در وجودم شکل گرفته بود را در مسیر متفاوتی هدایت کنم و راهی را برگزینم که به هیولای والتر وایت منتهی نشود. اما من نیز مانند او خود را در منتهای تاریک یک محیط شرور تماشا کردم و آنجا به روشنی دریافتم که:
در یک اجتماع بیمار و فاسد اگر احساس کامیابی و موفقیت و آرامش میکنید شما نه بخشی از بیماری، بلکه خودِ بیماری هستید!
مرتضی نعمتی
هیات علمی پیشین دانشگاه
https://t.me/MortezaNemati1
از میان همهی کارکترهایی که به تصویر درآمدهاند با «والتر وایت» در سریال «بریکینگ بد» احساس نزدیکی بیشتری دارم.
انسانی وظیفهشناس در یک محیط بد و ناسپاس، در زمان و مکانی غلط! اجتماعی عوضی که در آن هر چیز خوبی نادیده انگاشته میشود و به حاشیه میرود. فضایی پر از آدمهای اشتباه که حقنشناسی و قدرناشناسیشان تنها از سر نابالغی و ناآگاهی نیست بلکه درجاتی از خباثت عامدانه نیز در آن پنهان است.
محیطی که هر چیز خوب و باارزشی را نادیده میانگارد یا بد تفسیر میکند و اشتباه میفهمد. وقتی محصول ایدههایت را همکاری هفتخط بنام خود ثبت میکند و از مواهب آن سرخوش است، وقتی انجام درستترین کارها سبب میشود در مسئولیتهای خانوادگیات ناتوان به نظر برسی، وقتی هیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست و وقتی هر آدم ناتوان و بی لیاقت و بیخاصیتی برای خودش کسی شده؛ مانند «والتر وایت» این قابلیت را داری که از یک آدم کاملا خوب و مثبت تبدیل به یک هیولای ترسناک شوی! به واقع افراد این محیط عوضی هستند که هیولای خفتهی والتر وایت را بیدار میکنند!
من این شانس را داشتم که نیروی خشم ویرانگری که در وجودم شکل گرفته بود را در مسیر متفاوتی هدایت کنم و راهی را برگزینم که به هیولای والتر وایت منتهی نشود. اما من نیز مانند او خود را در منتهای تاریک یک محیط شرور تماشا کردم و آنجا به روشنی دریافتم که:
در یک اجتماع بیمار و فاسد اگر احساس کامیابی و موفقیت و آرامش میکنید شما نه بخشی از بیماری، بلکه خودِ بیماری هستید!
مرتضی نعمتی
هیات علمی پیشین دانشگاه
https://t.me/MortezaNemati1
27.04.202519:34
ما همدرد نیستیم!
بیشتر مدعیان همدردی خودشان درد بی درماناند! ابراز همدردیشان کمترین اعتبار و ارزشی ندارد.
این هم از آن دروغهای کمخرج و بیمالیات است وگرنه دردهای بسیار عمیقی هست که همدردی ندارند!
مرتضی نعمتی
بیشتر مدعیان همدردی خودشان درد بی درماناند! ابراز همدردیشان کمترین اعتبار و ارزشی ندارد.
این هم از آن دروغهای کمخرج و بیمالیات است وگرنه دردهای بسیار عمیقی هست که همدردی ندارند!
مرتضی نعمتی
07.05.202511:50
«فارس» یا «عرب بودن» خلیج بیش از آنکه به اسناد تاریخی و یا افاضات ترامپ بسته باشد، به تفاوت هژمونی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سواحل شمال و جنوب آن بستگی دارد. وقتی نقش ژئوپلتیکی، اقتصادی و تاریخی ایران به یک ایدئولوژی جنگطلبانه فروکاسته میشود، آنچه را که «ایران» میبازد تنها نام پارسی خلیج نیست!
شکوه، رفاه، رونق و صلح را به سواحل شمالی خلیج برگردانید آنگاه خود اعراب به آن «خلیج پارس» خواهند گفت...
https://t.me/MortezaNemati1
شکوه، رفاه، رونق و صلح را به سواحل شمالی خلیج برگردانید آنگاه خود اعراب به آن «خلیج پارس» خواهند گفت...
https://t.me/MortezaNemati1
03.05.202513:29
دوستانی از متن اخیر من رنجیدهخاطر شدند و محتمل است که پیشتر نیز کسانی از نگاه و نظرم دچار رنجش شده باشند.
بگذارید اعتراف کنم وقتی مینویسم حتی ملاحظهی خودم را هم ندارم چه اینکه بخواهم نگران آن باشم که به کسی بر میخورد و یا دلنگران آنکه برداشتی ناروا شکل بگیرد! این به آن معنا نیست که گمان کردهام هر چه مینویسم الزاما درست و رواست! لابد و لزوما در نظر و نوشتار من هم خطا و لغزش وجود دارد. اما یک عنصر اساسی در آن هست که میتواند خواننده را به رغم مخالفت با خود همراه کند.
من برای خوشایند کسی نمینویسم، حتی برای خوشایند خودم. گاه آنچه مینویسم روانم را رنجور و زخمی میکند. اما تلاشم آنست ملاحظهای جز ایستادن در سمت حقایق (یا آنچه به زعم خود حقیقت میدانم) در نظرم نباشد. به این فکر نمیکنم که نوشتن یک متن چه فواید و زیانهایی برایم دارد، چند نفر از آن راضی هستند و یا چه تعداد برمیخورد. با نوشتن متنها و جملات فانتزی باعث دلگرمی و امید و یا همدلیهای جعلی نمیشوم. انگشتم را میگذارم روی زخمهای کهنه تا دردش را حس کنیم و پیش از عفونت بیشتر فکری برایش بکنیم.
فرقی برایم ندارد که ده نفر آنرا بپسندند یا ده هزار نفر. تفاوتی برایم ندارد که جایی نوشتهام را چاپ کنند یا نادیده انگاشته شوم.
سرراست میروم سر اصل مطلب و سادهترین کلمات را برای بیان مقصودم به خدمت میگیرم و از اسراف در معانی و عبارات پرهیز میکنم. باور دارم که تیغ «خودسانسوری» از شمشیر «سانسور رسمی» برندهتر و خونینتر است.
من هیچکس نیستم، اما میکوشم که همین هیچکس را سانسور نکنم! چه زیر فشار اقتدار فرادستان و چه لای چرخ انتظارات فرومایهگان!
اینها شاید بتوانند یک متن را از یک کلیشهی بیاعتبار تبدیل به یک «دستخط» با امضای مشخص کنند. دستکم امیدوارم چنین باشد.
بگذارید اعتراف کنم وقتی مینویسم حتی ملاحظهی خودم را هم ندارم چه اینکه بخواهم نگران آن باشم که به کسی بر میخورد و یا دلنگران آنکه برداشتی ناروا شکل بگیرد! این به آن معنا نیست که گمان کردهام هر چه مینویسم الزاما درست و رواست! لابد و لزوما در نظر و نوشتار من هم خطا و لغزش وجود دارد. اما یک عنصر اساسی در آن هست که میتواند خواننده را به رغم مخالفت با خود همراه کند.
من برای خوشایند کسی نمینویسم، حتی برای خوشایند خودم. گاه آنچه مینویسم روانم را رنجور و زخمی میکند. اما تلاشم آنست ملاحظهای جز ایستادن در سمت حقایق (یا آنچه به زعم خود حقیقت میدانم) در نظرم نباشد. به این فکر نمیکنم که نوشتن یک متن چه فواید و زیانهایی برایم دارد، چند نفر از آن راضی هستند و یا چه تعداد برمیخورد. با نوشتن متنها و جملات فانتزی باعث دلگرمی و امید و یا همدلیهای جعلی نمیشوم. انگشتم را میگذارم روی زخمهای کهنه تا دردش را حس کنیم و پیش از عفونت بیشتر فکری برایش بکنیم.
فرقی برایم ندارد که ده نفر آنرا بپسندند یا ده هزار نفر. تفاوتی برایم ندارد که جایی نوشتهام را چاپ کنند یا نادیده انگاشته شوم.
سرراست میروم سر اصل مطلب و سادهترین کلمات را برای بیان مقصودم به خدمت میگیرم و از اسراف در معانی و عبارات پرهیز میکنم. باور دارم که تیغ «خودسانسوری» از شمشیر «سانسور رسمی» برندهتر و خونینتر است.
من هیچکس نیستم، اما میکوشم که همین هیچکس را سانسور نکنم! چه زیر فشار اقتدار فرادستان و چه لای چرخ انتظارات فرومایهگان!
اینها شاید بتوانند یک متن را از یک کلیشهی بیاعتبار تبدیل به یک «دستخط» با امضای مشخص کنند. دستکم امیدوارم چنین باشد.
10.04.202509:00
جبر جغرافیاییِ جنگ
مرتضی نعمتی
«دکتر عبدالکریم سروش» اخیرا در اظهار نظری حامیان جنگ را «خیانتپیشه، بیلیاقت و بیشرم» توصیف کرده است. مخاطب این برچسبها مشخص است اما بد نیست به این پرسش بپردازیم که «چرا گاهی مردم آرزوی جنگ میکنند»؟
ـــــــــــــــــــــــــــ
در جغرافیای انسانی که «قدرت» همهی مقدورات و امکانها برای تغییر و رهایی از افول و ابتذال را سد کرده باشد، «جنگ» به امکانی برای فرار از «جبر محیطی» تبدیل میشود. در چنین زیست بوم سیاسی این صلح است که هراسانگیز و ترسناک است نه جنگ!
دشوار نیست که میخ فضیلتِ صلحطلبی خود را دم و دستگاه اخلاقی خلایق فرو کنیم که «مرگ بر جنگ و زنده باد صلح»! اما باید دانست برای آنها که نه بانی جنگاند و نه نقشی در معادلات صلح دارند، آرزو و تمنای جنگ معنایی دیگر دارد.
خوشایند انسانِ ایرانیِ مدعی نیست، اما «او» درین بزنگاه فاعلیت چندانی ندارد! شاید درین حد صاحب اراده است که «صلح» را (اگر معنایش تداوم وضع موجود است) دوست نداشته باشد.
مردمی که چشماندازی برای آینده متصور نیستند نه جنگ میخواهند و نه صلح! آنها «تغییر» میخواهند چرا که «تداوم وضع موجود» برایشان از هر جنگی نامطلوبتر است. هنگامی که صلح چیزی جز روزمرگیِ افول و ابتذال نباشد، جنگ میتواند مطلوبیتی استوار باشد. در منطق آنها که «مرگ را زیستهاند» هیچ فضیلتی در صلح نیست، آنگاه که ترجمان فروغلتیدن خود در یک تباهی بیپایان باشد.
پس پیش از آنکه دست به تیغ ملامت و برچسبزنی ببریم، باید بدانیم که سخن ما ممکن است نه از سر دلیری، که از سیری و پیری باشد!
https://t.me/MortezaNemati1
مرتضی نعمتی
«دکتر عبدالکریم سروش» اخیرا در اظهار نظری حامیان جنگ را «خیانتپیشه، بیلیاقت و بیشرم» توصیف کرده است. مخاطب این برچسبها مشخص است اما بد نیست به این پرسش بپردازیم که «چرا گاهی مردم آرزوی جنگ میکنند»؟
ـــــــــــــــــــــــــــ
در جغرافیای انسانی که «قدرت» همهی مقدورات و امکانها برای تغییر و رهایی از افول و ابتذال را سد کرده باشد، «جنگ» به امکانی برای فرار از «جبر محیطی» تبدیل میشود. در چنین زیست بوم سیاسی این صلح است که هراسانگیز و ترسناک است نه جنگ!
دشوار نیست که میخ فضیلتِ صلحطلبی خود را دم و دستگاه اخلاقی خلایق فرو کنیم که «مرگ بر جنگ و زنده باد صلح»! اما باید دانست برای آنها که نه بانی جنگاند و نه نقشی در معادلات صلح دارند، آرزو و تمنای جنگ معنایی دیگر دارد.
خوشایند انسانِ ایرانیِ مدعی نیست، اما «او» درین بزنگاه فاعلیت چندانی ندارد! شاید درین حد صاحب اراده است که «صلح» را (اگر معنایش تداوم وضع موجود است) دوست نداشته باشد.
مردمی که چشماندازی برای آینده متصور نیستند نه جنگ میخواهند و نه صلح! آنها «تغییر» میخواهند چرا که «تداوم وضع موجود» برایشان از هر جنگی نامطلوبتر است. هنگامی که صلح چیزی جز روزمرگیِ افول و ابتذال نباشد، جنگ میتواند مطلوبیتی استوار باشد. در منطق آنها که «مرگ را زیستهاند» هیچ فضیلتی در صلح نیست، آنگاه که ترجمان فروغلتیدن خود در یک تباهی بیپایان باشد.
پس پیش از آنکه دست به تیغ ملامت و برچسبزنی ببریم، باید بدانیم که سخن ما ممکن است نه از سر دلیری، که از سیری و پیری باشد!
https://t.me/MortezaNemati1
05.05.202508:26
«معلم بودن» یا «معلم ماندن»!
مرتضی نعمتی
هیات علمی پیشین دانشگاه
آنچه «معلمی و مدرسی» را از دیگر مشاغل متمایز میکند، «شان روششناختی» است نه قداست جعلی از محل آویزان شدن به «حرفهی انبیا»! شأن روششناختی ویژگی ممتازی است که از سرمنشا «دانایی»، «جویندگی حقیقت»، «شجاعت فکر کردن» و «روشنگری» سرچشمه میگیرد.
شعار روشنگری این است: «در به کارگیری فهم خود شهامت داشته باش» یا به تعبیری: «شجاع باش و فکر کن».
اگر رسالت معلم دستگیری انسان در روشنگری و شجاعت فکر کردن نباشد، پس هیچ نیست جز ادامه «دست دراز دولت» بر ذهن و روان شهروندان. این خصلت بنیادین روششناختی است که یک معلم را در اذهان و وجدان جمعی «محترم»تر میکند!
آیا هر معلمی واجد این ویژگی است؟ خیر!
آیا سیستم آموزشی ما چنین معلمانی را میخواهد و برمیتابد؟ خیر!
در حکمرانی آموزشی کنونی هزینه پایبندی به خرد و جویندگی حقیقت آنقدر بالاست که صنف معلم و مدرس بصورتی سازماندهی شده، هدفمند و تباهکننده و البته ناروا، دیگر حرفهی افراد خاص نیست! چرا که از یک طرف معیشت تنگدستانه را بر آنها تحمیل و از طرف دیگر تعهد به خرد و خردورزی را به حوزهای مخاطرهآمیز بدل کردهاند. «دانایی و روشنگری» به عنوان جوهرهی معلمی تبدیل به فعالیتی «ارزان و پرخطر» شده است چرا که «خردورزی معلمانه» برای یک «حکمرانی بد» تهدیدی جدی تلقی میشود!
اگر به عنوان یک معلم واجد ویژگی یگانهی شجاعت روشنگری و خردورزی نیستید، هیچ شان و منزلت ممتازی نسبت به سایر کارمندان دولت ندارید و اگر برای آنکه «معلم بمانید» به هر دروغ و جفنگی تن داده و حقیقت را به کرات در گزینشهای عقیدتی و در کلاس درس ذبح کردهاید، توقع احترام از جانب اجتماع رقتانگیز و مشمئزکننده است!
باری! «معلم بودن» و «معلم ماندن» دچار چنین تناقض بنیادینی است!
کانال تلگرام «جغرافیای شخصی»
https://t.me/MortezaNemati1
مرتضی نعمتی
هیات علمی پیشین دانشگاه
آنچه «معلمی و مدرسی» را از دیگر مشاغل متمایز میکند، «شان روششناختی» است نه قداست جعلی از محل آویزان شدن به «حرفهی انبیا»! شأن روششناختی ویژگی ممتازی است که از سرمنشا «دانایی»، «جویندگی حقیقت»، «شجاعت فکر کردن» و «روشنگری» سرچشمه میگیرد.
شعار روشنگری این است: «در به کارگیری فهم خود شهامت داشته باش» یا به تعبیری: «شجاع باش و فکر کن».
اگر رسالت معلم دستگیری انسان در روشنگری و شجاعت فکر کردن نباشد، پس هیچ نیست جز ادامه «دست دراز دولت» بر ذهن و روان شهروندان. این خصلت بنیادین روششناختی است که یک معلم را در اذهان و وجدان جمعی «محترم»تر میکند!
آیا هر معلمی واجد این ویژگی است؟ خیر!
آیا سیستم آموزشی ما چنین معلمانی را میخواهد و برمیتابد؟ خیر!
در حکمرانی آموزشی کنونی هزینه پایبندی به خرد و جویندگی حقیقت آنقدر بالاست که صنف معلم و مدرس بصورتی سازماندهی شده، هدفمند و تباهکننده و البته ناروا، دیگر حرفهی افراد خاص نیست! چرا که از یک طرف معیشت تنگدستانه را بر آنها تحمیل و از طرف دیگر تعهد به خرد و خردورزی را به حوزهای مخاطرهآمیز بدل کردهاند. «دانایی و روشنگری» به عنوان جوهرهی معلمی تبدیل به فعالیتی «ارزان و پرخطر» شده است چرا که «خردورزی معلمانه» برای یک «حکمرانی بد» تهدیدی جدی تلقی میشود!
اگر به عنوان یک معلم واجد ویژگی یگانهی شجاعت روشنگری و خردورزی نیستید، هیچ شان و منزلت ممتازی نسبت به سایر کارمندان دولت ندارید و اگر برای آنکه «معلم بمانید» به هر دروغ و جفنگی تن داده و حقیقت را به کرات در گزینشهای عقیدتی و در کلاس درس ذبح کردهاید، توقع احترام از جانب اجتماع رقتانگیز و مشمئزکننده است!
باری! «معلم بودن» و «معلم ماندن» دچار چنین تناقض بنیادینی است!
کانال تلگرام «جغرافیای شخصی»
https://t.me/MortezaNemati1
03.05.202506:32
کجای کارید و با خود چه فکر میکنید؟!
هیچگاه این قدر خودم را بیدفاع و تنها احساس نکردهام! من در برابر پیامهای تبریک «روز معلم» خودم را کاملا بیدفاع و تنها احساس میکنم.
بیپرده بگویم که تبریک گفتن یک مناسبت دستوری که متولیاش بانی سازوکاری فاسد از تفتیش عقیده است که مرا را از تدریس محروم کرده و وجه نامگذاریش شخصیتی است که بنیان فکری این سازوکار را تئوریزه کرده؛ درست مثل فروکردن یک خنجر زهرآلود در قلبم دردناک و کشنده است. همین پیام تبریک شما برای آنکه یک انسان را به ورطهی ناامیدی و پریشانی و هلاکت برساند کافی است.
کجای کارید و با خود چه فکر میکنید؟!
مرتضی نعمتی
هیات علمی پیشین دانشگاه
هیچگاه این قدر خودم را بیدفاع و تنها احساس نکردهام! من در برابر پیامهای تبریک «روز معلم» خودم را کاملا بیدفاع و تنها احساس میکنم.
بیپرده بگویم که تبریک گفتن یک مناسبت دستوری که متولیاش بانی سازوکاری فاسد از تفتیش عقیده است که مرا را از تدریس محروم کرده و وجه نامگذاریش شخصیتی است که بنیان فکری این سازوکار را تئوریزه کرده؛ درست مثل فروکردن یک خنجر زهرآلود در قلبم دردناک و کشنده است. همین پیام تبریک شما برای آنکه یک انسان را به ورطهی ناامیدی و پریشانی و هلاکت برساند کافی است.
کجای کارید و با خود چه فکر میکنید؟!
مرتضی نعمتی
هیات علمی پیشین دانشگاه
30.01.202509:05
«ماردوشِ پیر»
شعر و آهنگ: مرتضی نعمتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
هنگامی که خوراک ماردوش مغزِ گرامیترینِ جانهاست، تنهایی آن جانِ شیرینی را تصور کن که مرگ فرا میخواندش، به نخستین دیدار بامدادی!
آن گمنامی غریب را دریاب و بر مصلحت زیستن تُف کن!
https://t.me/MortezaNemati1
شعر و آهنگ: مرتضی نعمتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
هنگامی که خوراک ماردوش مغزِ گرامیترینِ جانهاست، تنهایی آن جانِ شیرینی را تصور کن که مرگ فرا میخواندش، به نخستین دیدار بامدادی!
آن گمنامی غریب را دریاب و بر مصلحت زیستن تُف کن!
https://t.me/MortezaNemati1
Shown 1 - 13 of 13
Log in to unlock more functionality.