Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝗦‌𝗶𝘅 𝗖𝗶𝘁𝘆 (rest) avatar

𝗦‌𝗶𝘅 𝗖𝗶𝘁𝘆 (rest)

تو از تیرگیِ وجودت بگو ،
تا من عاشقانه محوِ تیرگیِ چشمانت بشوم .
talk : t.me/HidenChat_Bot?start=8063582635
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаNov 13, 2024
Дадана ў TGlist
Dec 03, 2024

Апошнія публікацыі ў групе "𝗦‌𝗶𝘅 𝗖𝗶𝘁𝘆 (rest)"

عزیزان من بیرونم و اینجا انتن به درستی ندارم
هروقت که شرایط اوکی شد جواب چلنجو میزارم و چنلارو چک میکنم
پیامام به زور میاد.
دارم مینویسم خواستار صبوریتون.
بهبه موفق باشی جانم
سعیمو میکنم
این یکیو فکر نمیکنم، اره دقیقا
تو هرچیزی که بنویسی شاهکار در میاد
نکنه فکر کردی نمیتونی بنویسی؟
واقعا کار سختیه برای اولین بار❤️
چندتا از معروف ترین فیکشن هارو خوندم ولی کمک زیادی بهم نکرد.
باورتون میشه من الان اصلا نمیدونم چیکار کنم بابتش؟
فیکشنننن
فقط فیکشنننن
متوجه منظورت شدم جانم
https://t.me/six_ci3ty/11534
ینی منظورم اینه که کلا اگه فیک هپی باشه میخونم وای حرفم چرا مثه دستوری شد یهو-.-
نظرتون؟
اگه هپی اند باشه میخونم
کسی اینجا فیکشن میخونه؟ری اکت

Рэкорды

24.03.202523:59
388Падпісчыкаў
14.02.202523:59
100Індэкс цытавання
14.03.202523:59
68Ахоп 1 паста
21.03.202514:57
45Ахоп рэкламнага паста
15.02.202523:59
200.00%ER
30.12.202412:47
40.85%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Папулярныя публікацыі 𝗦‌𝗶𝘅 𝗖𝗶𝘁𝘆 (rest)

Пераслаў з:
دژم؛ avatar
دژم؛
25.03.202514:07
— نـمایش زیـبایی بود اما تو بـازیگر زیـباتری.
تو می‌گـفتی "دوسـتت دارم"، مـن لبـخـند مـی‌زدم.
تـو وانمود می‌کردی که می‌مانی، من باور می‌کردم.
تـو قـول می‌دادی، من برایـش زندگـی می‌سـاختم.
دست‌هایـت هرگز پـناه نبـودند، اما مـن پـناه بـردم.
چشـمانت هرگز با دیدنم ندرخـشیدند،
اما من شـب‌هایم را در پـسِ روشـنیِ‌ آنـها گم ‌کردم.
باورم شد که عشق هیچ‌گاه در تاریکی گم نمی‌شود.
کـه دسـت‌هـا وقـتـی مـی‌مـانـنـد، رهــا نـمـی‌کنـنـد.
که "همـیشه" یعنی چیزی بیشتر از چند صبحِ گذرا.
اما در آخـر پرده افـتاد و قـصه به پایان رسید؛
بـی‌مقـدمـه، بـی‌دلیـل، بـی‌نـگـاه آخـر.
تـنـها سـکوتی مـانـد و جـایِ‌خالی دستـانی که هرگز
برای گرفـتن نبـودنـد. و مـن ناشـیانه؛
آن عـشقِ دروغـیـن را چـون نوری در شب‌های تیره
پـذیرفـتم، ناآگـاه از آن‌که در پـس هر رنگِ زودگـذر،
تلخیِ پایـدارِ بی‌وفایـی نهفـته اسـت.
«تو هرگز عاشـق نبودی جانانم فقط راوی‌ماهری
بـودی کـه قصـه‌ی عشـق را زیبا تعریف می‌کرد.»

تـنها عاشـقِ این داستان فقط منی بود که احـمقانه
بــه دیـواری تـکـیـه داد کـه از ابـتـدا تـرک داشـت.
25.03.202514:09
وایب خاصش>>
20.03.202500:18
چه تم خاص و چشمگیری، ترکیب رنگ ها فوق العاده ست.
ادیت هم فوق العاده جذاب بود.
Пераслаў з:
یغماے بوسہ avatar
یغماے بوسہ
20.03.202500:33
می دانم آشنای دیروز و غریبه ی امروزم ولی با همه ی غریبگی ام،هنوز آشنای هر روز رویایم هستی و این غریبگی برایم آشناست؛
میان همهمه باد های گیج بهاری خش خش یاد تو،زیر پاهای جانم شنیدنی است ولی چه قدر سخت است که مجبورم دست هایم را روی گوش هایم بگذارم تا نکند ضرباهنگ پای یادت،تنگ بلور قلب منتظرم را بلرزاند.
قدم میزنم در کوچه باغ های یادت و روی صندلی خاطره ها به نظارت ی افق های دور دست می نشینم.باد بهاری مرا یاد لحن یخ زده ی کلامت می اندازد و آن شب پر اصرار من و پر انکار تو!همان شب که بال بال میزدم برای تلاقی جرقه نگاهم باتو تا خرمن هر چه احساسم را به آتش بکشانی و در هوای نیاز خاکسترم کنی.آن شب که من پر پر میزدم تا با آرامش سکر آور نگاهت،آرامم کنی..ولی تو آن شب سنگ تر از همین صندلی سنگی شده بودی که رویش نشسته ام.انگار هر چه پنبه در دنیا بود در گوش تو جا شده بود که صدای تمنایم را نمی شنیدی.آن شب میخواستم تمام تنهایی هایم را با پونه ی آغوشت پیوند زنم و عطر مخملی هر چه عشق را به تن خسته جانم بپاشانم ولی تو آن شب با پیوند بیگانه بودی و حتی وقتی میخواستی با من از جدایی بگویی مثل همیشه با لبخند به بزم جدایی دعوتم میکردی.تو آن شب بر من و تمام پریشانی گیسو هایم خندیدی.خندیدی بر من و داغی که بر شقایق دلم گذاشته بودی.تو شمس گونه از لا به لای شب خاطره هایم پر کشیدی و من مولانا وار به انتظاری فرجامت چه تلخ نشستم.آن شب صدای«دوستت دارم»هایم به امتداد هفت آسمان میرسید ولی تو حاضر نشدی در یک قدمی من بایستی.
20.03.202500:20
دیوار ها میچرخند
گوش هایم خونی از فریاد هاییست که در سکوتی بدون صدای نفس هایم زده شده
شادی ای نیست؟ یا نغمه های شادی از همچون منی که ارمغان تاریکی را می آورد فرار میکنند؟
چنگ ها بر صورتم کشیده اند این مردمانی که تاریکی را لعن میکنند
شما چه میدانید که فقدان وجود من روشنایی را از شما میگرفت و شما مبهم در دیوانه‌ خانه‌ی دنیا رها میشدید
دست هایم از نگاه شما مردمان نحس است آنها را بر تن تضاد نورانیم کشیدم اما در من غرق شد و دریافتم
همه چیز منِ نحسی است که روزها از آن فرار میکنید و در حضورش چشم بر هم میگذارید تا نبینید وحشتی که شمارا در آغوش میگیرد
25.03.202513:50
@llXDlAN
20.03.202500:30
حس ناامیدی و بی‌پناهی در متن موج می‌زنه، یه نوع غم و سردرگمی که از باخت‌های مداوم میاد. خیلی خوب تونستی این حس‌ها رو به تصویر بکشی.
خیلی دلنشینه، خسته نباشی شازده.
02.04.202509:43
عزیزان من بیرونم و اینجا انتن به درستی ندارم
هروقت که شرایط اوکی شد جواب چلنجو میزارم و چنلارو چک میکنم
پیامام به زور میاد.
31.03.202520:46
دارم مینویسم خواستار صبوریتون.
29.03.202517:07
بهبه موفق باشی جانم
سعیمو میکنم
29.03.202516:41
این یکیو فکر نمیکنم، اره دقیقا
29.03.202516:40
تو هرچیزی که بنویسی شاهکار در میاد
نکنه فکر کردی نمیتونی بنویسی؟
29.03.202516:39
واقعا کار سختیه برای اولین بار❤️
29.03.202516:38
چندتا از معروف ترین فیکشن هارو خوندم ولی کمک زیادی بهم نکرد.
29.03.202516:38
باورتون میشه من الان اصلا نمیدونم چیکار کنم بابتش؟
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.