
Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

Реальна Війна

NOTMEME Agent News

І.ШО? | Новини

Труха⚡️Жесть 18+

Адвокат Права

Україна | Новини

Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

Реальна Війна

NOTMEME Agent News

І.ШО? | Новини

Труха⚡️Жесть 18+

Адвокат Права

Україна | Новини

Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

𝗦𝗶𝘅 𝗖𝗶𝘁𝘆
تو از تیرگیِ وجودت بگو ،
تا من عاشقانه محوِ تیرگیِ چشمانت بشوم .
talk : t.me/HidenChat_Bot?start=8063582635
تا من عاشقانه محوِ تیرگیِ چشمانت بشوم .
talk : t.me/HidenChat_Bot?start=8063582635
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваныНадзейнасць
Не надзейныРазмяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаЛист 13, 2024
Дадана ў TGlist
Груд 03, 2024Рэкорды
24.03.202523:59
388Падпісчыкаў14.02.202523:59
100Індэкс цытавання13.03.202522:27
68Ахоп 1 паста21.03.202514:57
45Ахоп рэкламнага паста15.02.202523:59
200.00%ER30.12.202412:47
40.85%ERRРазвіццё
Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
Пераслаў з:
دژم؛

25.03.202514:07
— نـمایش زیـبایی بود اما تو بـازیگر زیـباتری.
تو میگـفتی "دوسـتت دارم"، مـن لبـخـند مـیزدم.
تـو وانمود میکردی که میمانی، من باور میکردم.
تـو قـول میدادی، من برایـش زندگـی میسـاختم.
دستهایـت هرگز پـناه نبـودند، اما مـن پـناه بـردم.
چشـمانت هرگز با دیدنم ندرخـشیدند،
اما من شـبهایم را در پـسِ روشـنیِ آنـها گم کردم.
باورم شد که عشق هیچگاه در تاریکی گم نمیشود.
کـه دسـتهـا وقـتـی مـیمـانـنـد، رهــا نـمـیکنـنـد.
که "همـیشه" یعنی چیزی بیشتر از چند صبحِ گذرا.
– اما در آخـر پرده افـتاد و قـصه به پایان رسید؛
بـیمقـدمـه، بـیدلیـل، بـینـگـاه آخـر.
تـنـها سـکوتی مـانـد و جـایِخالی دستـانی که هرگز
برای گرفـتن نبـودنـد. و مـن ناشـیانه؛
آن عـشقِ دروغـیـن را چـون نوری در شبهای تیره
پـذیرفـتم، ناآگـاه از آنکه در پـس هر رنگِ زودگـذر،
تلخیِ پایـدارِ بیوفایـی نهفـته اسـت.
«تو هرگز عاشـق نبودی جانانم فقط راویماهری
بـودی کـه قصـهی عشـق را زیبا تعریف میکرد.»
تـنها عاشـقِ این داستان فقط منی بود که احـمقانه
بــه دیـواری تـکـیـه داد کـه از ابـتـدا تـرک داشـت.
تو میگـفتی "دوسـتت دارم"، مـن لبـخـند مـیزدم.
تـو وانمود میکردی که میمانی، من باور میکردم.
تـو قـول میدادی، من برایـش زندگـی میسـاختم.
دستهایـت هرگز پـناه نبـودند، اما مـن پـناه بـردم.
چشـمانت هرگز با دیدنم ندرخـشیدند،
اما من شـبهایم را در پـسِ روشـنیِ آنـها گم کردم.
باورم شد که عشق هیچگاه در تاریکی گم نمیشود.
کـه دسـتهـا وقـتـی مـیمـانـنـد، رهــا نـمـیکنـنـد.
که "همـیشه" یعنی چیزی بیشتر از چند صبحِ گذرا.
– اما در آخـر پرده افـتاد و قـصه به پایان رسید؛
بـیمقـدمـه، بـیدلیـل، بـینـگـاه آخـر.
تـنـها سـکوتی مـانـد و جـایِخالی دستـانی که هرگز
برای گرفـتن نبـودنـد. و مـن ناشـیانه؛
آن عـشقِ دروغـیـن را چـون نوری در شبهای تیره
پـذیرفـتم، ناآگـاه از آنکه در پـس هر رنگِ زودگـذر،
تلخیِ پایـدارِ بیوفایـی نهفـته اسـت.
«تو هرگز عاشـق نبودی جانانم فقط راویماهری
بـودی کـه قصـهی عشـق را زیبا تعریف میکرد.»
تـنها عاشـقِ این داستان فقط منی بود که احـمقانه
بــه دیـواری تـکـیـه داد کـه از ابـتـدا تـرک داشـت.
Пераслаў з:
𝖠𝖾𝗈𝗇

08.03.202521:09
ای قدیسهیِ گنه کارِ من
ای معشوقهیِ پاکِ ماه
به سویم دست دراز کردی و در دستانت نیفتادم
به سویم دست دراز کردی و دستانت به وجودم نرسید تا لمس معشوق بر عاشق را برچشیم
اما مگر این رسم عاشقی است؟
ای معشوقهی من آگاهم که زندگی در روشناییِ آپولو برایت دشوار است اما مگر رسم عاشقی صبر و تحمل نبود؟
به تو قول داده بودم در روزها به دیدارت خواهم آمد و آمدم من به عهدم وفا کردم اما معشوقه ام آنقدر بی صبر و طاقت برای دیدنم بود که دیگر نمیخواهد به انتظار شب ها بنشیند؟
آگاهم که سخت است اما از تو میخواهم به زادگاه ماهِ خود پا نگذاری ای شیفتهی وجودم
این دریا عمیق است ای قلبِ ماه
این دریا عمیق است و تو نابلد
چه کنم جز التماس بر تو درجایی که صدایم به گوش های زیبایت نمیرسد؟
اکنون که آبِ سیاه رنگ این دریا به عکس من در چشمان معشوقه ام رسیده با اون خواهم گفت
که این عاشق تو را میپرستد هرچند دیگر نفسی در سینه ات نیست
که این عاشق عکس خود را درچشمانت و نگاه شیفته ات را به خود هرگز فراموش نخواهد کرد
و من از دریایی طلوع کرده ام که وجود تو در آن غروب میکند
و نام مرا ماه خونین گذارده اند
چرا که در شبی که عشقم قاتل روحت شد به رنگ سرخ خونت در آمدم
08.03.202521:07
#1977 𝖨𝗇 𝗀𝗂𝗋𝗈 𝗆𝗂 𝖼𝗁𝗂𝖺𝗆𝖺𝗇𝗈 𝗅𝖺 #𝗆𝖺𝗇𝗀𝗂𝖺𝗎𝗈𝗆𝗂𝗇𝗂, 𝖣𝗋𝗈𝗀𝖺 @𝗌e̸𝗑 𝗆𝗈𝗇𝖾𝗒
𝃣 𝖿𝗅𝖾𝗑 𝗓𝖾𝗋𝗈 𝗍𝗂𝗉𝖺 𝗓𝖾𝗋𝗈 𝖾𝗑 𝂑
𝃣 𝖿𝗅𝖾𝗑 𝗓𝖾𝗋𝗈 𝗍𝗂𝗉𝖺 𝗓𝖾𝗋𝗈 𝖾𝗑 𝂑
25.03.202514:09
وایب خاصش>>
20.03.202500:18
چه تم خاص و چشمگیری، ترکیب رنگ ها فوق العاده ست.
ادیت هم فوق العاده جذاب بود.
ادیت هم فوق العاده جذاب بود.
Пераслаў з:
یغماے بوسہ

20.03.202500:33
می دانم آشنای دیروز و غریبه ی امروزم ولی با همه ی غریبگی ام،هنوز آشنای هر روز رویایم هستی و این غریبگی برایم آشناست؛
میان همهمه باد های گیج بهاری خش خش یاد تو،زیر پاهای جانم شنیدنی است ولی چه قدر سخت است که مجبورم دست هایم را روی گوش هایم بگذارم تا نکند ضرباهنگ پای یادت،تنگ بلور قلب منتظرم را بلرزاند.
قدم میزنم در کوچه باغ های یادت و روی صندلی خاطره ها به نظارت ی افق های دور دست می نشینم.باد بهاری مرا یاد لحن یخ زده ی کلامت می اندازد و آن شب پر اصرار من و پر انکار تو!همان شب که بال بال میزدم برای تلاقی جرقه نگاهم باتو تا خرمن هر چه احساسم را به آتش بکشانی و در هوای نیاز خاکسترم کنی.آن شب که من پر پر میزدم تا با آرامش سکر آور نگاهت،آرامم کنی..ولی تو آن شب سنگ تر از همین صندلی سنگی شده بودی که رویش نشسته ام.انگار هر چه پنبه در دنیا بود در گوش تو جا شده بود که صدای تمنایم را نمی شنیدی.آن شب میخواستم تمام تنهایی هایم را با پونه ی آغوشت پیوند زنم و عطر مخملی هر چه عشق را به تن خسته جانم بپاشانم ولی تو آن شب با پیوند بیگانه بودی و حتی وقتی میخواستی با من از جدایی بگویی مثل همیشه با لبخند به بزم جدایی دعوتم میکردی.تو آن شب بر من و تمام پریشانی گیسو هایم خندیدی.خندیدی بر من و داغی که بر شقایق دلم گذاشته بودی.تو شمس گونه از لا به لای شب خاطره هایم پر کشیدی و من مولانا وار به انتظاری فرجامت چه تلخ نشستم.آن شب صدای«دوستت دارم»هایم به امتداد هفت آسمان میرسید ولی تو حاضر نشدی در یک قدمی من بایستی.
Пераслаў з:
𝖠𝖾𝗈𝗇

20.03.202500:20
دیوار ها میچرخند
گوش هایم خونی از فریاد هاییست که در سکوتی بدون صدای نفس هایم زده شده
شادی ای نیست؟ یا نغمه های شادی از همچون منی که ارمغان تاریکی را می آورد فرار میکنند؟
چنگ ها بر صورتم کشیده اند این مردمانی که تاریکی را لعن میکنند
شما چه میدانید که فقدان وجود من روشنایی را از شما میگرفت و شما مبهم در دیوانه خانهی دنیا رها میشدید
دست هایم از نگاه شما مردمان نحس است آنها را بر تن تضاد نورانیم کشیدم اما در من غرق شد و دریافتم
همه چیز منِ نحسی است که روزها از آن فرار میکنید و در حضورش چشم بر هم میگذارید تا نبینید وحشتی که شمارا در آغوش میگیرد
25.03.202513:50
@llXDlAN
10.03.202519:18
به معنای واقعی شاهکاره
20.03.202500:30
حس ناامیدی و بیپناهی در متن موج میزنه، یه نوع غم و سردرگمی که از باختهای مداوم میاد. خیلی خوب تونستی این حسها رو به تصویر بکشی.
خیلی دلنشینه، خسته نباشی شازده.
خیلی دلنشینه، خسته نباشی شازده.
02.04.202509:43
عزیزان من بیرونم و اینجا انتن به درستی ندارم
هروقت که شرایط اوکی شد جواب چلنجو میزارم و چنلارو چک میکنم
پیامام به زور میاد.
هروقت که شرایط اوکی شد جواب چلنجو میزارم و چنلارو چک میکنم
پیامام به زور میاد.
31.03.202520:46
دارم مینویسم خواستار صبوریتون.
29.03.202517:07
بهبه موفق باشی جانم
سعیمو میکنم
سعیمو میکنم
29.03.202516:41
این یکیو فکر نمیکنم، اره دقیقا
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.