Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
یغماے بوسہ avatar

یغماے بوسہ

@naavaabot
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаСерп 12, 2024
Дадана ў TGlist
Жовт 28, 2024

Апошнія публікацыі ў групе "یغماے بوسہ"

Пераслаў з:
ڪرآنہ avatar
ڪرآنہ
تا وقتی بودی، با این که دلیل بودنت من نبودم و بودنت شبیه بودنای واقعی نبود، دلم قرص بود به وجود کمرنگ تو. الان که نیستی و همه جا بوی جنازه‌ی فاسد شده‌ی عشقی دفن شده توی قبرستون قلبم رو گرفته، وقتی شبا خسته از غر زدنای زندگی و تن رنجورم به متروکه‌‌ای که بعد تو سیاه‌پوش شد و دیگه شباهتی به کلبه‌ی سرزنده‌ی ما نداره برمیگردم، دلم گرمِ کدوم لمس و آوای آرامش بخشی باشه؟ میدونم توام دلتنگی، دلتنگ بوسیدن اشک‌های سفید رنگی که زمانی متعلق به روحی پاک بود، دلتنگ به آغوش کشیدنِ خستگی‌های خاکستری رنگی که مسبب وجودشون تو نبودی، دلتنگ لبخند قلبم به اون بوسه‌های آبی‌ رنگی که از غم عشق من نشأت میگرفتن، میدونم دنیای توام مثل دنیای من دیگه رخی از رنگاش به چشما‌ی‌ سیاه‌چالت نشون نمیده، میخوام اینطور فکر کنم که توام گاهی دلت تنگ میشه، برای رنگ و بوی همون جنگلِ نفرین شده. از امشب میخوام دلِ تنگت دلیل نفس کشیدنم باشه، می‌خوام خودم رو کسی ببینم که میتونه غم جمع شده‌ی دلت رو با بوسه‌هایی به رنگ روح فرشته‌ها کمرنگ‌ کنه، کسی که رد زخم‌هات رو با اشکای پاک تر از معصومیت کودکی میشوره و می‌بره. ولی قلب تو مثل مرگ شب، سیاه شده و قلب منم تیره‌تر از اونیه که بتونه رنگی به چشمای سیاه‌ِ شبت بده و مرواریدای دریای چشمات رو زنده کنه.
یعنی من همیشه مقابل گرداب ویرانه‌ی زندگی همین‌قدر ناتوان بودم؟
Пераслаў з:
ڪرآنہ avatar
ڪرآنہ
Пераслаў з:
خاکستر روحِ من؛ avatar
خاکستر روحِ من؛
مرا به خاطر
دلِ شکسته‌ام، ببخش.
وجودِ بی‌وجودت را پرستیدم و مستِ چشمانِ بی‌روحت شدم. جز عطر خوش گیسویَت نبوییدم، جز چهره‌ی ماه‌گونَت ندیدم و جز آن دو یاقوتِ سرخِ مست‌کننده نبوسیدم. گویا خالق برای خلق او، تمام مهارت دست‌هایش را به‌کار گرفته بود. از آن دو تیله مشکیِ مسحور کننده گرفته تا پیکره‌ی تراش خورده‌اش، حیف که نحسیِ وجودت بر چشمانت غلبه کرد.
گمان میکردم همانند کورسوی نوری در تاریکیِ زندگانی‌ام بودی. بی‌خبر از آنکه بدانم، تو خود همان سیاهیِ مطلقِ آسمانِ بی‌ستاره‌‌ی من خواهی شد.
خواستم بنویسم
بنویسم از چشمانت.
چشمانی که اگر دریاهم نبود، انسانی همچون من را غرق کرد.
به راستی که چشمان تو با من چه کرد
Пераслаў з:
خاکستر روحِ من؛ avatar
خاکستر روحِ من؛
-صدامو میشنوی..اره پسرکم؟ هنوزم صدامو میشنوی مگه نه؟
انگشت‌هاشو اروم روی گونه‌ی یخ زده‌ی پسر کشید و همزمان قطره اشکی‌ از چشم‌هاش پایین چکید

-جوابمو نمیدی قلب من؟ صدامو میشنوی و جوابمو نمیدی؟ چطور..چطور دلت اومد اینکارو با قلبم، با وجودم بکنی؟
نگاهشو به چشم های بسته‌ی پسرِ خوابیده توی بغلش داد و لبشو گزید

-مگه نگفتی کنارم میمونی؟ مگه نگفتی هر اتفاقی بیفته میشی پناه روح زخم دیدم؟ پس چرا الان بجای لبخند روی لب‌هات، دارم ذره ذره پر کشیدنتو جلوی چشمام میبینم؟
سرشو جلو برد و بوسه‌ای روی پلک‌های سرد و بسته شده‌ی پسر زد

-چرا..چرا از درد‌هات بهم نگفتی؟ چرا همیشه سعی داشتی حالمو خوب کنی وقتی خودت انقدر آسیب دیده بودی عزیزکم..لعنت به من که درد رو از توی چشم‌هات میخوندم، ولی خفه خون گرفتم و کاری برای بهتر شدنت نکردم.
دستِ سرد پسر رو توی دست‌هاش گرفت و تک به تک انگشت های ظریفش، که روزی روی کلاویه‌های پیانوی خاک خورده‌ی گوشه اتاق میرقصدند رو بوسید
-با نبودنت چیکار کنم شیرینکم..چطور با پر کشیدنت اونم درست جلوی چشم‌هام کنار بیام؟ بدون تو، منی وجود نداره پسرکم. بدون تو من یه جسم بی روحم. یه مرده‌ی متحرک. تمام وجودم رو با خودت بردی عزیزترینم.
سرش رو روی قفسه سینه‌ی پسر گذاشت، چشم‌هاش رو بست و به صدای بی‌صدای تپش‌های قلب بی‌جون پسر گوش سپرد
(  ! )𝑇ouch me, yeah
‌‌I want you to touch mꤕ there
‌‌ㅤ Make #mꤕ feel like I am breathing ?
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌      ! !‌ ‌ ‌      𝚩ruises ꤥn b꤀th my 𐓤nees f꤀r you
‌ ‌‌  ‌ ‌‌  ‌ ‌ ‌‌𝁮  ‌ ‌‌   ‌‌ ‌𝐃𑜕n’t say than𐓤 yoᥙ ꤀r please
𝚰 d𑜕 what I 𑜎ant 𑜊hen I’m want!ng t꤀‌ ‌‌  ‌ ‌‌  ‌ ‌ ‌‌  ‌ ‌‌  
‌ ⃝༆༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄
عاشق؛ رو که برعکس کنی میشه قشاع،
یعنی دردی که درمان ندارد
میلی؛ بیا، بیا و مداوا کن،
دردی را که خودت به جانم بخشیدی
دردی که همانند مایع حیاط بخشم، درون رگ هایم میجوشد و درست همانند آن،
جان به تنم میبخشد
من عاشقی ام بی درمان، عاشقی دل داده به
معشوقی، که مایل ها میان آغوششان فاصله است؛
بیا و در آغوشم بکش، بیا و تنم را وصل به تنت کن،
بیا و دردم را درمان کن
آخر میلی، مگر این بنده وصل به درگاه چشمانت، چقدر توان دوری دارد؟؛
مگر چقدر جان دارد که هرشبانگاه به هنگام تاریکی چشمانش به تو و آغوشت سفر کند و در هر سحرگاه، با نوایی که داخل گوشش میپیچد چشم باز کند و لبخندی تلخ تر از اشک بزند؛ که باز هم خواب دیده است

༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༅༄༆⃝
گمشده ام در میان افکاری که لحظه ای مرا رها نمی‌کنند

انگار وارد جاده ای بی انتها شده ام که هر چه قدم بر می‌دارم آن جاده تمام نمی‌شود و من هر بار با پاهای بی رمق تری این مسیر را ادامه می‌دهم که شاید بالاخره به پایان این جاده برسم یا؛
حتی شاید آبادی ای در کویر خشک و خالی ذهنم پیدا کنم
ملودی مرگ؛

خنده هایش از ناقوس مرگ کلیسا هم تلخ‌تراند که حتی شنیدن تایم کمی از آن ملودی به ظاهر دلنشین می‌تواند، مرا در آغوش مرگی از جنس سالها دلتنگی بیاندازد
مرگی بی پایان .......
شاید هم زندگی‌ای بی پایان در آغوش مرگ؛
حتی خواستم ملودی ریزی از آنها را نشنوم اما انگار مغزم توانایی خاصی در به خاطر سپردن صدای خنده‌هایش داشته بوده است که این چنین مرا تا ابد محکوم به شنیدن آن ملودی آغشته به شوکران مرگ کرده است.
شوکرانی بدون پاد..
Пераслаў з:
آشویتس وی‌
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب میشود.نگاه کن که چگونه به خاطرت آب می‌شوم.نشسته‌ای و نگاه می‌کنی که چگونه از دوری تو با آن قطره‌های آب دریا می‌شوم.
نگاهم کن که چگونه به خاطرت رودخانه می‌شوم.از غم زیاد درونم دگر نمی‌دانم چه کنم که تو مرا ببینی.برایت یخ می‌شوم سردت می‌شود پسم می‌زنی برایت باران می‌شوم چتر می‌گیری بر روی سرت و از ترس خیس نشدن فرار می‌کنی برایت رود آب می‌شوم از ترس غرق نشدن در کنارم نمی‌شینی و حرف نمی‌زنی.
بخاطرت ماه‌ها به خدایی که می‌پرستی التماس کردم که بتوانم حتی شده است یک لحظه دیگر در تمام حالت‌هایی که می‌شود ببینمت.
دگر در فکر آن هستم که آب شوم و به خانه‌ات بیایم تو مرا بنوشی آنگاه می‌توانم دیگر پیشت باشم تا غم درون وجودم فروکش کند.
هم اکنون انقدر دلتنگت هستم که غم درونم دارد باعث می‌شود تا نابود و خشک شوم و از بین بروم ولی با این وجود با تمام کمال درد و ناپدید شدنی که به خاطر تو باشد را می‌پذیرم که فقط بتوانم یک لحظه دیگر ببینمت.
اکنون به خاطر دیدن تو هر روز باران می‌شوم و می‌بارم؛رود و دریا و رودخانه می‌شوم و از همه جا می‌گذرم تا شاید تو را در کناری بیابم؛ قطره آبی در لوله می‌شوم تا شاید سر از خانه تو درآورم؛قطره آبی در کشاورزی می‌شوم تا تو را میان میوه‌ها و گل‌های زیبا بیابم ولی دریغ از یک نشونی از تو هر روز نامیدتر می‌شوم. ولی امیدوارم تو را قبل از تمام شدن عمرم بیابم ای غم درون من.
Пераслаў з:
آشویتس وی‌
عشق آمد... مثل نسیمی بی صدا که از لای درختان بهاری میگذرد و از پنجره‌ی قلبم گذشت و همه‌چیز رو زیر و رو کرد. اما با خودش سایه‌های سنگین نفرت رو هم می آورد؛ نفرتی که نابودم کرد. نفرت از خودم، از روزهایی که بیهوده گذشتند، از دست‌هایی که رها کردم و از قلب بی‌قرارم که بی‌گناهانه تاوان این عشق رو می‌دهد. تاوانی که هر روز سنگین‌تر می‌شود، مثل سنگی که به پاهایم بسته‌اند و مرا به اعماق ناامیدی می‌کشاند.
و پشیمونی...، پشیمونی! مثل ابری سیاه و بی‌رحم بالای سرم چرخ می‌زند. هر لحظه فریاد می‌زنم: "ای کاش ای کاش راهی دیگر برایم بود." اما در این تاریکی، من ماندم و قلبم؛ عشقی که مرد. عشقی که هنوز با وجود همه‌ی زخم‌ها و درد ها هنوز در گوشه‌ای از قلبم زنده‌ست و آرام می‌درخشد و میخواهم با تمام وجود حفظش کنم. شاید این خاطرات، تنها چیزی‌ست که مرا از فروپاشی نجات می‌دهد... شاید.
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝗆𝖾 𝗇𝖽 𝗆𝗒 𝗉𝖾𝖺𝖼𝖾?
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝗆𝖾 𝗇𝖽 𝗐𝗁𝗈?! .. .

Рэкорды

12.04.202511:09
1.6KПадпісчыкаў
28.03.202516:11
50Індэкс цытавання
16.01.202523:59
147Ахоп 1 паста
27.03.202516:39
68Ахоп рэкламнага паста
20.03.202523:59
6.12%ER
17.01.202512:43
14.41%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
ЛИСТ '24ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Папулярныя публікацыі یغماے بوسہ

ملودی مرگ؛

خنده هایش از ناقوس مرگ کلیسا هم تلخ‌تراند که حتی شنیدن تایم کمی از آن ملودی به ظاهر دلنشین می‌تواند، مرا در آغوش مرگی از جنس سالها دلتنگی بیاندازد
مرگی بی پایان .......
شاید هم زندگی‌ای بی پایان در آغوش مرگ؛
حتی خواستم ملودی ریزی از آنها را نشنوم اما انگار مغزم توانایی خاصی در به خاطر سپردن صدای خنده‌هایش داشته بوده است که این چنین مرا تا ابد محکوم به شنیدن آن ملودی آغشته به شوکران مرگ کرده است.
شوکرانی بدون پاد..
19.03.202521:23
امشب مثل هر شب چشم می سایم به بلندای آسمان و باز می جویم ستاره ی دنباله دار را ولی این قصه،قصه ی پر غصه ای است که تا هنوز دنباله دارد؛
با نگاهی خسته،سرد و نا امید بدرقه می کنم عشق را!فرصت از دست رفته ی رویت ستاره ی دنباله دار را!آن گاه که ستاره ی بختم کوچ کرد به دنبالش آواره ی غربت و سردرگمی شدم و شروع شد فصل های در به دری،آغاز شد روز های خالی از خیال خوب که از میان هر چه ستاره همه بی دنباله ولی دنباله ی عشق در به در تو تا هنوز به دنبالم می اید و هنوز آسمان دلم تاریک است و بی فروغ و تو گرچه شبرنگی ولی به همان ستاره گونی ات قسم،دشت آسمان بختم رخت شب پوشیده و سوگوار کوچ ناباورانه ی توست.
11.04.202510:00
ꪆ𓏲 فور کنید+ایدی بزارید؛
با توجه به وایبی که از اکانتتون میگیرم یکی از نوشته های قدیمیمو تقدیمتون کنم.
11.04.202510:00
این دو پست + پست + این تکست و فور کنید؛
دو پست مشخص کنید فور کنم بزارم دو روز بمونه ویو بگیره.
19.03.202521:23
می دانم آشنای دیروز و غریبه ی امروزم ولی با همه ی غریبگی ام،هنوز آشنای هر روز رویایم هستی و این غریبگی برایم آشناست؛
میان همهمه باد های گیج بهاری خش خش یاد تو،زیر پاهای جانم شنیدنی است ولی چه قدر سخت است که مجبورم دست هایم را روی گوش هایم بگذارم تا نکند ضرباهنگ پای یادت،تنگ بلور قلب منتظرم را بلرزاند.
قدم میزنم در کوچه باغ های یادت و روی صندلی خاطره ها به نظارت ی افق های دور دست می نشینم.باد بهاری مرا یاد لحن یخ زده ی کلامت می اندازد و آن شب پر اصرار من و پر انکار تو!همان شب که بال بال میزدم برای تلاقی جرقه نگاهم باتو تا خرمن هر چه احساسم را به آتش بکشانی و در هوای نیاز خاکسترم کنی.آن شب که من پر پر میزدم تا با آرامش سکر آور نگاهت،آرامم کنی..ولی تو آن شب سنگ تر از همین صندلی سنگی شده بودی که رویش نشسته ام.انگار هر چه پنبه در دنیا بود در گوش تو جا شده بود که صدای تمنایم را نمی شنیدی.آن شب میخواستم تمام تنهایی هایم را با پونه ی آغوشت پیوند زنم و عطر مخملی هر چه عشق را به تن خسته جانم بپاشانم ولی تو آن شب با پیوند بیگانه بودی و حتی وقتی میخواستی با من از جدایی بگویی مثل همیشه با لبخند به بزم جدایی دعوتم میکردی.تو آن شب بر من و تمام پریشانی گیسو هایم خندیدی.خندیدی بر من و داغی که بر شقایق دلم گذاشته بودی.تو شمس گونه از لا به لای شب خاطره هایم پر کشیدی و من مولانا وار به انتظاری فرجامت چه تلخ نشستم.آن شب صدای«دوستت دارم»هایم به امتداد هفت آسمان میرسید ولی تو حاضر نشدی در یک قدمی من بایستی.
25.03.202519:50
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌🥢 ‌// ‌ ‌ℱ𝑖𝑙𝑙𝑒𝑑 𝑤𝑖𝑡𝒉 𝑝𝑜𝑖𝑠𝑜𝑛 𝑏𝑢𝑡
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝑏𝑙𝑒𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑤𝑖𝑡𝒉 𝑏𝑒𝑎𝑢𝑡𝑦
‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌𝒜𝑛𝑑 𝑟𝑎𝑔𝑒 ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌
11.04.202510:00
این تکست رو فور کنید؛ ꪆ𓏲
چنلاتونو با هم شیپ کنم و به شیپ فیوم پک تقدیم کنم.
25.03.202510:41
10.04.202523:14
چرا نمیخوابم؟
29.03.202518:00
«برخی خاطرات، مثل قهوه‌ی تلخی هستند که سال‌ها پیش در فنجانی سرد جا مانده‌اند؛ نه آن‌قدر زنده که تسکین دهند، نه آن‌قدر مرده که فراموش شوند.
با هر نگاه، با هر لمس،《 بوی کهنگی‌شان 》 در جانت رسوخ می‌کند و تو را به لبه‌ی پرتگاهی می‌برد که بارها از آن سقوط کرده‌ای.»
سناریو را هم بخوانید♡
Пераслаў з:
ڪرآنہ avatar
ڪرآنہ
21.03.202514:45
تا وقتی بودی، با این که دلیل بودنت من نبودم و بودنت شبیه بودنای واقعی نبود، دلم قرص بود به وجود کمرنگ تو. الان که نیستی و همه جا بوی جنازه‌ی فاسد شده‌ی عشقی دفن شده توی قبرستون قلبم رو گرفته، وقتی شبا خسته از غر زدنای زندگی و تن رنجورم به متروکه‌‌ای که بعد تو سیاه‌پوش شد و دیگه شباهتی به کلبه‌ی سرزنده‌ی ما نداره برمیگردم، دلم گرمِ کدوم لمس و آوای آرامش بخشی باشه؟ میدونم توام دلتنگی، دلتنگ بوسیدن اشک‌های سفید رنگی که زمانی متعلق به روحی پاک بود، دلتنگ به آغوش کشیدنِ خستگی‌های خاکستری رنگی که مسبب وجودشون تو نبودی، دلتنگ لبخند قلبم به اون بوسه‌های آبی‌ رنگی که از غم عشق من نشأت میگرفتن، میدونم دنیای توام مثل دنیای من دیگه رخی از رنگاش به چشما‌ی‌ سیاه‌چالت نشون نمیده، میخوام اینطور فکر کنم که توام گاهی دلت تنگ میشه، برای رنگ و بوی همون جنگلِ نفرین شده. از امشب میخوام دلِ تنگت دلیل نفس کشیدنم باشه، می‌خوام خودم رو کسی ببینم که میتونه غم جمع شده‌ی دلت رو با بوسه‌هایی به رنگ روح فرشته‌ها کمرنگ‌ کنه، کسی که رد زخم‌هات رو با اشکای پاک تر از معصومیت کودکی میشوره و می‌بره. ولی قلب تو مثل مرگ شب، سیاه شده و قلب منم تیره‌تر از اونیه که بتونه رنگی به چشمای سیاه‌ِ شبت بده و مرواریدای دریای چشمات رو زنده کنه.
یعنی من همیشه مقابل گرداب ویرانه‌ی زندگی همین‌قدر ناتوان بودم؟
29.03.202518:24
اخ اخ قلمت همیشه مورد پسندم بوده جانا..
29.03.202518:01
اخ اخ خودت میدونی که چقد قلمتو دوست دارم در جریانی که؟
من از قبل خونده بودم*
Пераслаў з:
ڪرآنہ avatar
ڪرآنہ
25.03.202510:41
درود به تمام ادمین‌‌های عزیز، بنده ارغوان (شاعر، نویسنده و گوینده‌ی پادکست) هستم و این متن به منظور افزایش آگاهی شما نوشته شده، امیدوارم بتونم قدم کوچکی برای کمک به شما بردارم تا این اتفاق بعدها برای خودتون پیش نیاد .
چندین سال پیش افتخار این رو داشتم که نوشته‌هام مورد استقبال قرار بگیره،
و همچنین پادکستی که با عنوان "هبوط" تونست به مراتب خوبی از حمایت ارزشمند افرادی مثل شما برسه .
فکر می‌کنم بهتره کلام رو مختصر کنم،
نوشته‌ای که شما ملاحظه فرمودین و من لینکش رو براتون قرار دادم، نوشته‌ای هست که سال‌ها پیش به عنوان محتوای پادکست هبوط انتخاب شد، بنده شخصا نویسنده‌ی این متن بودم و ادمین محترم این چنل لطف کرده علاوه بر کپی برداری متن، آشکاراً خودش رو نویسنده‌ی این اثر معرفی کرده .
از همه‌ی شما عزیزان تقاضا دارم قبل از حمایت و دنبال کردن یک سری افراد، چنین چیز‌هایی رو در نظر بگیرید، به نویسنده‌هایی که صرفا کپی برداری می‌کنن نگید قلم خوبی دارن، و البته خواهشمندم اگر یک سری افراد توانایی تولید محتوا یا نویسندگی رو ندارن قبلش دوره ببینن یا حداقل تمرین کنن .
https://t.me/CHIKAGE_CK
خیلی ممنون از همراهی و حمایت شما با به اشتراک گذاری این متن در چنل‌های قشنگتون و البته ممنون از ساوی عزیز، که این فرصت رو در اختیار من گذاشت تا بتونم این صحبت‌ها رو با شما در میون بزارم .
- ارغوان دیباج ،، جهت آشنایی با بنده :
@violetpoet / @xxxaeo
Пераслаў з:
𝗁𝗂𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁 avatar
𝗁𝗂𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁
25.03.202523:25
“چشم‌ها روایت‌گر داستان‌هایی‌اند
که کلمات از گفتنشان عاجزند.”
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.