
Лёха в Short’ах Long’ует

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

𝖠𝖾𝗈𝗇
记录
03.04.202523:59
417订阅者22.11.202423:59
0引用指数20.03.202523:59
72每帖平均覆盖率08.03.202513:31
36广告帖子的平均覆盖率04.03.202514:59
10.00%ER20.03.202523:59
21.82%ERR03.04.202506:01
فـور ڪنید شما رو به یکی از مکان های کریپی ایران تشبیه کنم و مشخص کنم موقعه صحبت با دیگران چند درصد ممکنه ترسو تو دلشون بجا بزارید.🤩🌟؛
جوین باش چک میکنم!
27.03.202506:43
درد هودی خون
转发自:
فلورانس ؛



24.03.202505:11
تو ؛ همان تویی که عطر لاوندر ها و لیلیوم ها به رایحه ی تنت غبطه میخورند!
تو همان آرزوی مُحال همه که در خاطراتم جاودانه شدی..همان بار آخری که میانمان تنها یک نگاه شکل گرفت ، چشمانت غربتِ با چشمانم را عربده میکشید.
مگر من چه کردم به جز مُردن برایت ؟ که دلت آرام نگرفت و بار دیگری هم جانم را گرفتی جانم به قُربانت؟!
دلی دادم ، دلم را بردی و دلداده ای شد یک دلِ بی رمقُ دلباخته.
دلبُرده ی دلربای دل برافشان ناز من ، دلبُرده ی تاریکِ دل دزدیده ی روحم مشو!
چون چنین قاتل شدی ، چِشمِ چشمه شد چموش و چهچه بلبل شکست و شد ، غمی غمباده بر غمگویی خود شد همان غمگینِ غمناک سیاه چشمِ غمگینت.
اگر فرهاد تو بودم اگر شیرین من بودی به موهایت قسم یک پیچِشَش بر دور انگشتم محکم تر از یک بیستون میبود ، که آواره بر سرِ فرهادهِ دلداده ؛
گُنَه کاران ز عشقِ فرهاد و شیرینش آوار کردند یک قله را بر سرِ آن عشقِ دلداده.
19.03.202520:05
دیوار ها میچرخند
گوش هایم خونی از فریاد هاییست که در سکوتی بدون صدای نفس هایم زده شده
شادی ای نیست؟ یا نغمه های شادی از همچون منی که ارمغان تاریکی را می آورد فرار میکنند؟
چنگ ها بر صورتم کشیده اند این مردمانی که تاریکی را لعن میکنند
شما چه میدانید که فقدان وجود من روشنایی را از شما میگرفت و شما مبهم در دیوانه خانهی دنیا رها میشدید
دست هایم از نگاه شما مردمان نحس است آنها را بر تن تضاد نورانیم کشیدم اما در من غرق شد و دریافتم
همه چیز منِ نحسی است که روزها از آن فرار میکنید و در حضورش چشم بر هم میگذارید تا نبینید وحشتی که شمارا در آغوش میگیرد
26.03.202511:35
17.03.202508:56
دونفر؟!
17.03.202507:16
آدامس تمشک؟
转发自:
ꤕ꤂ꤤ꤄٭



01.04.202518:21
« -از فردا، این ثناست که به خاطر وقت نشناسیهات باید ازش عذرخواهی کنی.»
𝐍𝖺𝗆𝖾 ː #𝐓𝗋𝗎𝗌𝗍 ּ 𝀒
៹𝐆𝖾𝗇𝗋𝖾 ː #𝐑꤀𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 , #𝐀ꤍ𝗍ı𝗈𝗇 , #𝐒𝗆𝗎𝗍
𝐂꤀𝗎𝗉𝗅𝖾 ː 𝐕𝐊
𝐏𝖺𝗋𝗍 𝟏𝟓𝀠
𝃜 𝐓𝖺𝗉 𝐓𝖺𝗉 𝐓꤀ 𝐑𝖾𝖺𝖽 𝂅
شرطِ آپ : +100 𝗋𝖾𝖺𝖽𝖾𝗋
ㅤ ┈┈─┈─┈┈─┈─┈┈─
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤ
ㅤ
𝐍𝖺𝗆𝖾 ː #𝐓𝗋𝗎𝗌𝗍 ּ 𝀒
៹𝐆𝖾𝗇𝗋𝖾 ː #𝐑꤀𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 , #𝐀ꤍ𝗍ı𝗈𝗇 , #𝐒𝗆𝗎𝗍
𝐂꤀𝗎𝗉𝗅𝖾 ː 𝐕𝐊
𝐏𝖺𝗋𝗍 𝟏𝟓𝀠
𝃜 𝐓𝖺𝗉 𝐓𝖺𝗉 𝐓꤀ 𝐑𝖾𝖺𝖽 𝂅
شرطِ آپ : +100 𝗋𝖾𝖺𝖽𝖾𝗋
ㅤ ┈┈─┈─┈┈─┈─┈┈─
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤ
ㅤ
31.03.202518:57
31.03.202515:10
@S0xAli
30.03.202511:08
27.03.202515:54
@S0xAli
27.03.202512:25


27.03.202506:48
می دانی چه سخت است؟
آنکه روزی تمام دنیایت را در نگاهش می جستی،
حال از تو آن قدر دور است،
که حتی سایهاش را هم دیگر به یاد نمیآوری.
گفتند زمان درمان هر دردی است،
اما نگفتند که زخمی که هر روز بیشتر باز می شود،
چگونه درمان می شود؟
تو رفتی،
و با خودت هزار قصه ای بردی که هرگز پایان نیافت.
من ماندم،
با خیالی از تو که هر شب بر پیکر خسته ام سایه می اندازد،
و خوابی که هرگز آرام نمی گیرد.
نه، گم کردن تو درد نبود،
بدست نیاوردن تو، مرگ بود.
یک مرگ آرام،
یک مرگ بیصدا،
که در تک تک نفس هایم جاری است.
در گوشه ای که سایه ها به رقص اند،
بر خاک سرد حسرت، زمان به خواب است.
چشم هایم خسته از راهی بی پایان،
دستی که نرسید، فریادی که خاموش ماند.
27.03.202506:46
بالاتر نمیبریدش؟
登录以解锁更多功能。