دیـدگانم همچـون پـرتـوی نـور در دلِ تـاریکـیِ شـب وجـود تـو را حـس میکـند و نـاخواسـته بـه سـمت رخـسارِ مـاهچهـره ایـن دیـار پنـاه میبرد.
آن دو چـشـم فریـبا دل ما را بـه اسـارت جـاودانـه محـکمـه عُـشـاق فرسـتاده.
مـدهـوش در سـتایـش آن دو گـوی خـانـمان سـوز، در بـنـد اسـارت، انـتـظـار حـضـور ربـوبـی بـه نـام حضـرت عـشـق را میکشـیم.
گـویی کـه در وصـف نمیگـنجد و در وهـم نمییـابی،
چـنین انـسی از نـسـیان گـرد ایـن کـرسی مشغـول بـه زیـستن میباشـد؟
ای تـار قـالیِ ابـریشـم نـقش بسـته بـر گیـسوانـت.
ای سـرخی بـاده نـقـش بسته بر لـعـل لـبانـت.
چـگـونه فـدایـت شـوم کـه شـایسـته قـبله پـاکِ وجـودت بـاشد؟