Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝐇𝐞𝐞𝐇𝐨𝐨𝐧 ֶָ֢ _ avatar
𝐇𝐞𝐞𝐇𝐨𝐨𝐧 ֶָ֢ _
𝐇𝐞𝐞𝐇𝐨𝐨𝐧 ֶָ֢ _ avatar
𝐇𝐞𝐞𝐇𝐨𝐨𝐧 ֶָ֢ _
26.04.202518:05
اینا کله قرمز و دوست‌پسرش نیستن پس کی‌ان؟!              
19.04.202516:46
18.04.202520:41
چقدر دلم تنگ شد واسه این مومنتاشون 😭🤧
14.04.202522:28
پیداش کن
14.04.202522:26
واسه من مهی
26.04.202518:05
19.04.202516:46
✉️نامـه سـونـو به نـیکی

مردِ من! تو آمدی؛ دست به سینه تکیه دادی به پشتی صندلی و با یک لبخند عجیب به من خیره شدی. در همان نگاه اول هم برایم منطقی نیامده بود که چرا نسبت به هر آدمی سرد و خالی بودم اما نگاه تو مرا ذوب و جاری می‌کرد. قرار بود مثل یک تکه یخ بین دست‌های تو آب بشوم و شدم.

حالا بدجوری ذوب شده‌ام. شبیه آدم‌برفی‌ای که تا رسیدن بهار مقاومت کرده اما با اولین تابش نور بی‌سروصدا خودش را تسلیم می‌کند و ناپدید می‌شود؛ ناپدید شده‌ام. چیزی از جسمی که قبلا بوده‌ام را به‌خاطر نمی‌آورم، اما تو را خوب یادم است. صورتت بین دود سیگار، بوی خوب پوستت، صدایت حین تعریف کردن یک خاطره، گرمای لب‌هایت روی شانه سمت چپم و آن نگاه‌های عجیب بامزه‌ات که با یک لبخند ریز همراه بود و باعث می‌شد قلبم برایت شبیه جوجه‌رنگی داخل جعبه، سر و صدا به پا کند.

جوجه رنگی نیمه‌جانی که قلب من بود، در نگاه اول آن‌چنان کله‌اش را برای دیدنت بالا آورد که نزدیک بود گردنش بشکند. او تا کمی قبل از تو داشت می‌مرد اما حالا شروع کرده بود به تکان دادن بال‌هایش و به‌طرز اغراق‌آمیزی جیک‌جیک کردن و دنبال تو دویدن. دیوانه‌ات بود. شیفته و شیدایت بود. چشم از تو برنمیداشت. با واقعیت‌ها کاری نداشت. فقط با تو کار داشت! یک‌جایی برای خودش در قفسه‌سینه‌ات می‌خواست که تو با اصرار می‌گفتی نمی‌توانی کسی را آنجا جا بدهی. برایش مهم نبود که گفتم در این عشق تنها می‌ماند، که این‌جور عشق‌ها با ما سازگار نیست و در نهایت ما را می‌کُشد. بی‌توجه به انگشت تهدیدی که برایش بالا برده بودم، مثل یک گلوله رنگی با حباب‌های قلبی بالای سرش، تند و سریع دور تو می‌گشت ریکیا.

تو آمدی و قرار نبود بمانی. هرکسی تا شعاع چند صد کیلومتری‌ات می‌توانست بفهمد که تو اینجا نمی‌مانی. حدس زدنش سخت نبود و من تصمیم گرفته بودم که محتاط باشم. محتاط؟ عزیزم، برای آدمی که در همان نگاه اول قلبش را دو دستی تقدیم تو کرده بود؛ محتاط کلمه خنده‌داری به‌نظر می‌رسد. تو قرار نبود بمانی و من قرار بود دوستت نداشته باشم؛ حداقل نه خیلی زیاد. نه آنقدر که کارم به تیمارستانی جایی بکشد. کشید. در بازی محتاط بودن شکست خورده بودم. بازی را باخته بودم. بعدِ آن بازی، تو را هم باختم. ‌
عزیزدلم عمر جوجه‌های رنگی خیلی کوتاه است؛ خوب می‌دانم. احتمالا حواست نبود، وقتی داشتی می‌رفتی ندیدی‌اش. ماند زیر پاهایت و بدجور له‌اش کردی. تا این‌که دیگر صدایش هم درنیامد.

تو رفته‌ای؛ خلاصه‌اش همین است. نمی‌توانم چیزی بگویم یا واکنشی نشان بدهم. تنها واکنشم نوشتن همین کلمات است که آن هم تمامش را نمی‌توانم بنویسم که نکند تو ناراحت شوی. هرچند که ناراحت نمی‌شوی. فوق فوقش از دستم کلافه می‌شوی اما می‌ترسم عزیزم، از اینکه ناراحت و کلافه‌ات کنم بدجور می‌ترسم.
هنوز نمی‌توانم قبول کنم که ممکن است تو هم سهمی در غمی که روی قلبم است؛ داشته باشی. چون من تماما طرف تو هستم. در تیم تو هستم. وکیل مدافع تمام وقت تو هستم. همه تقصیرها گردن من است. تو کاری نکرده‌ای. همه کارها را من کرده‌ام. من می‌دانستم زهر است و چشیدم. با لذت و هیجان تا قطره آخرش را چشیدم.

تو هشدارت را دادی. حرف‌هایت را زدی. من گوش نکردم. آدم حرف گوش‌کنی نیستم. حواسم به جدیت هشدارهایت نبود. حواسم به مدل پلک زدنت و حرکت لب‌هایت بود. منتظر بودم زودتر حرف‌هایت را تمام کنی تا ببوسمت. گاهی حتی صبر نمی‌کردم تمامشان کنی. نمی‌خواستم بشنوم. نمی‌خواستم به رفتن و نبودنت فکر کنم. می‌خواستم ببوسمت آنقدر طولانی که یادم برود بیرون از این خانه دنیایی وجود دارد که تو یک روز در آن با من غریبه می‌شوی.
گوش ندادم که گفتی تله است. چاه است. باتلاق است؛ نرو. من راه خودم را رفتم. دوان‌دوان هم‌ رفتم. حالا که در تله هستم و از تو کیلومترها فاصله دارم، تو را سرزنش نمی‌کنم. خودم را هم سرزنش نمی‌کنم. افتادم دیگر! کاری نمی‌شود کرد. اگر در عشق تو نمی‌افتادم، اگر برای تو نمی‌افتادم، سرپا ماندن در این زندگی ساکن و ساکت به چه دردم می‌خورد؟

به‌مرور رفتنت را دوست داشتم. این‌که با قلب لوس و نازک من کنار آمدی و به مرور رفتی، آرام و آهسته، جوری که صدای پاهایت شنیده نشود را هم دوست داشتم. اما حتی این‌طور رفتنت هم چیزی از غصه نبودنت کم نکرد. این کارت یک‌جورهایی شبیه این بود خنجری را که فرو کرده‌ای آرام آرام بچرخانی. ولی مگر من از تو ناراحت می‌شوم؟ نمی‌شوم قربانت بروم. من آن دست‌هایت را که این خنجر را در قلبم فرو کرد و چرخاند را می‌بوسم.


دسـامبر 2001
14.04.202522:33
چارمرو از کجا میخونی ؟
14.04.202522:27
غزل رو می‌خوام
14.04.202522:25
گمشده دارم برام پیداش کن
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ⭐⭐⭐ㅤㅤ
ㅤㅤㅤ
𝗕𝗮𝗯𝘆 𝗜 𝗰𝗮𝗻 𝗯𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝘀𝗵𝗮𝗱𝗼𝘄 ,
𝗬𝗼𝘂'𝗿𝗲 𝗙𝗼𝗿𝗲𝘃𝗲𝗿 𝗛𝗮𝘂𝗻𝘁𝗲𝗱 , 𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟏

ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ⭐⭐⭐

ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ
- فقط کافیه یک بار دیگه اطراف خودم ببینمت، قول نمیدم همیشه انقدر خوب خودمو کنترل کنم.
+ تو نمیتونی به تنها کسی که بهش اعتماد کردی و حقیقت رو گفتی به راحتی ضربه بزنی.
- پس انقدر تو دست و پام بپیچ تا همونطور که میخوای لهت کنم.

14.04.202522:32
پیدا میشه خودش
14.04.202522:27
خب حالا
14.04.202522:25
من رز بودم ولی شماها هی بگین رزی
19.04.202516:47
به قدری خوشگله که چندبار هم فور کنم بازم کمه
الان فهمیدم سونگهون چرا انقدر ورزش می‌کنه!
14.04.202522:34
فاکینگ دو ماه شده :(
14.04.202522:28
وگرنه خودمو میکشم
14.04.202522:27
چی؟
14.04.202522:24
رزی
显示 1 - 24 167
登录以解锁更多功能。