🔻ونس معتقد است که لیبرالیسم کنونی جوامع محلی و ارزشهای سنتی را تضعیف کرده است. او از سیاستهایی حمایت میکند که در آنها دولت نقش فعالتری در پشتیبانی از خانوادهها، کارگران و اقتصاد داخلی ایفا کند؛ دیدگاهی که با اصل لیبرالیسم کلاسیک، یعنی دولت محدود در تضاد است. ونس همچنین بر اهمیت مذهب و سنت در زندگی اجتماعی تاکید میورزد و این امر، او را از لیبرالهای مرسوم متمایز میسازد. او خود را پستلیبرال میخواند، اما با محافظهکاران آمریکایی نیز همسو است و این همسویی نشاندهنده ترکیبی از نقد لیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی با گرایش به سیاستهای ناسیونالیستی و محافظهکارانه در دیدگاه اوست. همچنین او به ایدئولوژیهای رقیب لیبرالیسم، همچون سوسیالیسم یا کمونیسم، روی نمیآورد و بیشتر درصدد اصلاح یا جایگزینی لیبرالیسم با رویکردی عملگرا و جامعهمحور است.
🔻سه سال پیش، در مقالهای به کتاب «پستلیبرالیسم» نوشته جان گری پرداختم. گری با تکیه بر تاریخگرایی و پدیدارشناسی استدلال میکند که لیبرالیسم، همچون سایر ایدئولوژیهای سیاسی از نظر فلسفی و نظری مرده است. این ایده با دیدگاه الکساندر دوگین در «تئوری چهارم سیاست» همراستاست؛ چنانچه او معتقد است که ایدئولوژیهای سیاسی قرنهای گذشته که زمانی با یکدیگر در ستیز بودند، اکنون فروپاشیده و کارایی خود را از دست دادهاند. از منظر دوگین، سیاست به «بیوپلیتیک» تقلیل یافته و به سطح فردی و حتی پایینتر از آن سقوط کرده است. در این نگاه، نهتنها ایدئولوژیهای مغلوب، بلکه حتی سیاست لیبرال نیز از صحنه خارج شده و دیگر چیزی برای مبارزه باقی نمانده است؛ سیاستی که ما میشناختیم، به پایان خود رسیده است. چنین دیدگاههایی زمینههای فکری پستلیبرالیسم محسوب میشوند و نشان میدهند که چرا افرادی مانند ونس درصدد عبور از لیبرالیسم و بازتعریف نظم سیاسی در ابعاد اجرایی هستند.
@TheJahandideh