
𝙏𝙪𝙘𝙠𝙚𝙧٫
【𝘞𝘪𝘴𝘩 𝘪𝘵 𝘸𝘢𝘴𝘯'𝘵 𝘮𝘢𝘯𝘥𝘢𝘵𝘰𝘳𝘺 𝘥𝘺𝘪𝘯𝘨】
•𝙐’𝙧𝙚 𝙑𝙞𝙘𝙩𝙤𝙢࿐
•𝙐’𝙧𝙚 𝙑𝙞𝙘𝙩𝙤𝙢࿐
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
TekshirilmaganIshonchnoma
ShubhaliJoylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaСіч 16, 2024
TGlist-ga qo'shildi
Жовт 13, 2024Obunachilar
656
24 soat
17-2.5%Hafta
203.1%Oy
23455.3%
Iqtiboslar indeksi
0
Eslatmalar0Kanallardagi repostlar0Kanallardagi eslatmalar0
Bitta postning o'rtacha qamrovi
81
12 soat80%24 soat81
23.7%48 soat660%
Ishtirok (ER)
4.55%
Repostlar0Izohlar0Reaksiyalar0
Qamrov bo'yicha ishtirok (ERR)
9.98%
24 soat
0.18%Hafta
6.53%Oy
4.03%
Bitta reklama postining qamrovi
49
1 soat1020.41%1 – 4 soat816.33%4 - 24 soat00%
24 soat ichidagi barcha postlar
1
Dinamika
2
"𝙏𝙪𝙘𝙠𝙚𝙧٫" guruhidagi so'nggi postlar
19.04.202521:43
چنلایی که بک زدم، میتونید پیام رو دیل کنید.
19.04.202517:30
امشب تمومش میکنم
O'chirildi19.04.202515:45
18.04.202514:24
شب برمیگردم.
18.04.202514:18
💿؛ پاکسازی : لفتیها زیاده و تعداد چنلایی که عضوم بیشتر چیزی هست که فکرش رو بکنید.
میدونم پاکسازی کردن رو دوست ندارید، اما واقعا مجبورم و اگر دوست داشتید شرکت کنید، هیچ اجباری نیست.
امیدوارم درک کنید، مچکرم// 📟-
میدونم پاکسازی کردن رو دوست ندارید، اما واقعا مجبورم و اگر دوست داشتید شرکت کنید، هیچ اجباری نیست.
سریع تمومش میکنم و نمیذارم زیاد بمونه تا اذیت نشید- هرکس که فور کنه یا تگ بده من سریعا برمیگردم و از چنل هاتون بیشتر از قبل حمایت میکنم.
امیدوارم درک کنید، مچکرم// 📟-
18.04.202514:11
18.04.202514:11
Repost qilingan:
؋ـیالبـבاهـہ

18.04.202514:10
سرنوشت چیزی نیست جز واژهای باشکوه برای نامیدن چیزی که از تغییرش ناتوانیم.
جولین بارنز
Repost qilingan:
𝖦𝗋𝖺𝗒 𝖧𝗈𝗋𝗂𝗓𝗈𝗇︎

18.04.202514:10
Даже звёзды кажутся слишком далёкими, когда ты тонешь внутри себя.
Я изо всех сил пытался дотянуться до звёзд. Но я тонул в океане своих страхов и тёмной стороны самого себя — и не было ни единого шанса выжить.
Я изо всех сил пытался дотянуться до звёзд. Но я тонул в океане своих страхов и тёмной стороны самого себя — и не было ни единого шанса выжить.


Repost qilingan:
黒猫

18.04.202514:09
-حس سردی که همیشه در وجودش داشت غم انگیز بود،جسمش هم درگیر شده بود گویی بجای خون یخ در رگ هایش جریان دارد
سکوت مانند بنزینی،حریق هیاهوی درونش را شعله ور تر میکرد؛
گه گاه اتش افکارش برنده این جدال میشد گاهی نیز برفی که در درونش میبارید...
با گذشت روز ها برگ های درخت احساساتش یکی پس از دیگری سقوط میکردند
جنگل دلش بیشتر شبیه بیابانی تسخیر شده که گردباد هایش خاطرات را به اسمان میبردند و ناپدید میشدند بود
او هنوز درگیر روزهای بارانی بود،بارانی که باعث درخشش روح ان جنگل میشد
اما او تبدیل به ان خدایی شده بود که همه ان زیبایی ها را سوزانده
و حال که خاکستر و خرابه ها را میدید پشیمان تر از همیشه بود
دود سهمگین آن اتشسوزی حال مشغول گرفتن جان خودش بود...


18.04.202514:09
18.04.202514:08
Repost qilingan:
𝑒𝑛𝑐ℎ𝑎𝑛𝑡𝑒𝑟 : 𝚗𝚎𝚠 𝚙𝚘𝚜𝚝

18.04.202514:08
دیـده هـایـش هـمـچـون دریـا بـود.
گـاهـی خـروشـان،گـاهـی بـه آرامـی نـسـیـمـی دل انـگـیـز.
امـا چـه حـیـف کـه ایـن اقـیـانـوس کـه هـربـار بـا دیـدنـش غـرق آن
مـی شـدم ازان مـن نـبـود،شـیـفـتـگـی اش
بـر چـهـره مـن نـبـود،حـرف هـای نـهـفـتـه بـه درونـش،در
واقـع هـیـچ چـیـزی،جـز حـسـرت!
حـسـرت لـحـظـه ایـی نـگـاهـش و عـمـری پـرسـتـش آن
دو تـیلـه افـسـونـگـر...
گـاهـی خـروشـان،گـاهـی بـه آرامـی نـسـیـمـی دل انـگـیـز.
امـا چـه حـیـف کـه ایـن اقـیـانـوس کـه هـربـار بـا دیـدنـش غـرق آن
مـی شـدم ازان مـن نـبـود،شـیـفـتـگـی اش
بـر چـهـره مـن نـبـود،حـرف هـای نـهـفـتـه بـه درونـش،در
واقـع هـیـچ چـیـزی،جـز حـسـرت!
حـسـرت لـحـظـه ایـی نـگـاهـش و عـمـری پـرسـتـش آن
دو تـیلـه افـسـونـگـر...
Repost qilingan:
𝑒𝑛𝑐ℎ𝑎𝑛𝑡𝑒𝑟 : 𝚗𝚎𝚠 𝚙𝚘𝚜𝚝

18.04.202514:08
مـن بخـاطـر تـو دیـگـر مـن قـبـل نـبـودم.
بـخـاطـر تـو غـرور را کـنـار گـذاشـتـم
غـروری کـه هـیـچـکـس حـتـی فـکـرش را هـم
نـمـی کـرد ذره ایـی از آن کـم شـود.
بـخـاطـرت سـیـگـار را کـه عـضـوی از مـن بـود
بـه کـنـاری انـداخـتـم.بـخـاطـرت شـبـها را جـای
مـشـروب،بـا لـحـظـه شـمـاری بـرای چـشـیـدن شـیـریـنـی
وجـودت سـپـری کـردم.
جـای قـمـار بـه شـرط پـول،بـا تـو قـمـار کـردم،الـبـتـه بـه
شـرط قـلـبـم!
سـپـس بـه راحـتـی قـلـبـم را بـه نـگـاهـت،لـبـخـنـدت،صـدایـت
و خـودت بـاخـتـم...
مـن بـه عـزیـز کـرده ام بـاخـتـم.
چـه بـاخـتـی شـیـریـن تـر از بـاخـتـن بـه مـاهـکـم؟
بـخـاطـر تـو غـرور را کـنـار گـذاشـتـم
غـروری کـه هـیـچـکـس حـتـی فـکـرش را هـم
نـمـی کـرد ذره ایـی از آن کـم شـود.
بـخـاطـرت سـیـگـار را کـه عـضـوی از مـن بـود
بـه کـنـاری انـداخـتـم.بـخـاطـرت شـبـها را جـای
مـشـروب،بـا لـحـظـه شـمـاری بـرای چـشـیـدن شـیـریـنـی
وجـودت سـپـری کـردم.
جـای قـمـار بـه شـرط پـول،بـا تـو قـمـار کـردم،الـبـتـه بـه
شـرط قـلـبـم!
سـپـس بـه راحـتـی قـلـبـم را بـه نـگـاهـت،لـبـخـنـدت،صـدایـت
و خـودت بـاخـتـم...
مـن بـه عـزیـز کـرده ام بـاخـتـم.
چـه بـاخـتـی شـیـریـن تـر از بـاخـتـن بـه مـاهـکـم؟
18.04.202514:07
Repost qilingan:
خانه ای در پاریس

18.04.202514:07
آرامش، همچون نسیم ملایمی است که در یک صبح دلانگیز بر چهره میوزد. وقتی که خورشید به آرامی از افق سر برمیآورد و نور طلاییاش را بر روی زمین میپاشد، همه چیز به نظر میرسد که در سکوتی عمیق غوطهور است. صدای پرندگان که در دل درختان میخوانند، به گوش میرسد و انسان را به یاد زیباییهای ساده زندگی میاندازد.
در این لحظات، ذهن از دغدغهها و نگرانیها آزاد میشود. هر نفس عمیق، همچون جرعهای از آرامش است که روح را تازه میکند. آبشار کوچک در نزدیکی، با صدای ملایمش، همچون یک آهنگ آرامبخش، دل را تسکین میدهد. برگهای درختان با هر نسیم، به آرامی به رقص درمیآیند و این رقص طبیعی، حس هماهنگی و صلح را به وجود میآورد.
آرامش، نه تنها در سکوت طبیعت بلکه در دل انسانها نیز وجود دارد. وقتی دوستی در کنارمان نشسته و بدون کلمات، تنها با حضورش ما را در آغوش میگیرد، این احساس عمیقتر میشود. گاهی اوقات، فقط کافیست چشمانمان را ببندیم و به صدای قلب خود گوش دهیم تا آرامش را درون خود بیابیم. آرامش، یک سفر درونی است که در آن میتوانیم به عمق وجود خود نفوذ کنیم و به سادگی با خودمان آشتی کنیم.
Rekordlar
29.03.202523:59
711Obunachilar01.03.202509:29
300Iqtiboslar indeksi26.04.202523:59
81Bitta post qamrovi03.04.202521:53
49Reklama posti qamrovi18.04.202515:50
4.55%ER05.02.202523:59
17.69%ERRKo'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.