24.04.202517:15
یاد شهدای دانشگاه
روز ۲۴ آوریل ۱۹۷۴، یک رویداد خونین و فراموشنشدنی در حافظه تاریخی کردستان ثبت شد؛ بمباران شهر قەڵادزێ (قلعه دیزه) توسط رژیم بعث صدام که به شهادت شماری از دانشجویان دانشگاه سلیمانیه و مردم آن منطقه انجامید. این واقعه، روزی را بهنام "روز شهید دانشگاه" در تقویم حافظه جمعی ملت کرد ثبت کرد؛ روزی که اکنون نهتنها برای یادبود گذشته، بلکه بهمثابه پلی میان نسلها و محرکی برای بیداری ملی گرامی داشته میشود.
دانشگاه و هویت ملی
انتقال دانشگاه سلیمانیه به قەڵادزێ، اقدامی آگاهانه برای تداوم آموزش در دل جنبش انقلابی کردها بود. دانشگاه بهعنوان مرکز علم و آگاهی، نقشی کلیدی در تقویت هویت و آگاهی ملی داشت. رژیم بعث که به خطر آگاهییافتگی جوانان پی برده بود، بمباران قەڵادزێ را راهی برای خاموش کردن این بیداری دانست. اما برخلاف انتظار، این اقدام موجب تعمیق ریشههای مقاومت و همبستگی ملی شد.
اهمیت یادآوری روز شهید دانشگاه
یاد این روز تنها بازگویی یک تراژدی تاریخی نیست، بلکه گامی در جهت حفظ حافظه ملی و انتقال آن به نسل جدید است. سه محور اصلی این یادآوری عبارتند از:
۱. حفاظت از میراث مبارزاتی:
با گرامیداشت ۲۴ آوریل، روایتی از تاریخ پرفرازونشیب کردها به نسل نو منتقل میشود؛ تاریخی که سرشار از فداکاری و پایداریست. نسل امروز میآموزد که آزادی آسان به دست نیامده، بلکه نتیجه جانفشانی کسانی چون شهدای دانشگاه است.
۲. تقویت حس مسئولیت ملی:
آگاهی از فداکاریهای نسل گذشته، حس تعهد نسل جوان به ملت و سرزمین را تقویت میکند. این احساس مسئولیت، آنان را به خدمت در مسیرهای علمی، فرهنگی و اجتماعی سوق میدهد.
۳. پندگیری از گذشته:
یاد شهدای دانشگاه، فرصتی برای بازخوانی ارزشهایی چون آزادی، کرامت انسانی و حقوق ملتهاست؛ ارزشهایی که شهدا برای آنها جان دادند و نسل امروز باید آنها را ادامه دهد.
۴. نقش جوانان در تداوم یاد شهدا
دانشجویان امروزی، وارثان واقعی آن خونهای ریختهشدهاند. آنان میتوانند با روایت داستان شهدا، خلق آثار هنری، شرکت در برنامههای یادبود، و انجام پژوهشهای علمی درباره واقعه، آن را زنده نگه دارند.
ویژهتر آنکه رشتههایی چون تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و ارتباطات میتوانند تحلیلی عمیقتر از زمینهها، پیامدها و درسهای آن روز ارائه دهند.
۵. عصر دیجیتال: فرصتی نو برای ملتسازی
امروزه ابزارهای دیجیتال مانند رسانههای اجتماعی، اپلیکیشنها و پلتفرمهای الکترونیکی، امکان انتقال پیام شهدای دانشگاه به مخاطبان جهانی را فراهم کردهاند. همچنین فناوریهای نوین مانند واقعیت افزوده (AR) و واقعیت مجازی (VR) میتوانند تجربهای ملموس از این رویداد را برای نسل امروز بازسازی کنند.
جمعبندی
روز شهید دانشگاه، نماد پیوند میان گذشته، حال و آینده است. این روز صرفاً برای اندوه و سوگواری نیست، بلکه فرصتی است برای الهام گرفتن، یادآوری مسئولیت تاریخی و ادامه راه شهدایی که با دانش و آگاهی مسیر ملتسازی را هموار کردند.
نسل جوان (اقلیم) کردستان امروز، موظف به تداوم این مسیر است؛ نه با جنگ و خشونت، بلکه با دانش، پیشرفت و خدمت به انسانیت.
در پایان، میتوان گفت:
شهدای دانشگاه، شما فراموش نشدهاید؛ ما ادامهدهنده راه شماییم.
دکتر هیرش رسول، استاد دانشگاه پلیتکنیک سلیمانیه
۲۴/۰۴/۲۰۲۵
این متن با کمک دستیار دیجیتالی هوش مصنوعی ChatGPT ترجمه و تلخیص شده است.
https://t.me/ksharifiRRB
روز ۲۴ آوریل ۱۹۷۴، یک رویداد خونین و فراموشنشدنی در حافظه تاریخی کردستان ثبت شد؛ بمباران شهر قەڵادزێ (قلعه دیزه) توسط رژیم بعث صدام که به شهادت شماری از دانشجویان دانشگاه سلیمانیه و مردم آن منطقه انجامید. این واقعه، روزی را بهنام "روز شهید دانشگاه" در تقویم حافظه جمعی ملت کرد ثبت کرد؛ روزی که اکنون نهتنها برای یادبود گذشته، بلکه بهمثابه پلی میان نسلها و محرکی برای بیداری ملی گرامی داشته میشود.
دانشگاه و هویت ملی
انتقال دانشگاه سلیمانیه به قەڵادزێ، اقدامی آگاهانه برای تداوم آموزش در دل جنبش انقلابی کردها بود. دانشگاه بهعنوان مرکز علم و آگاهی، نقشی کلیدی در تقویت هویت و آگاهی ملی داشت. رژیم بعث که به خطر آگاهییافتگی جوانان پی برده بود، بمباران قەڵادزێ را راهی برای خاموش کردن این بیداری دانست. اما برخلاف انتظار، این اقدام موجب تعمیق ریشههای مقاومت و همبستگی ملی شد.
اهمیت یادآوری روز شهید دانشگاه
یاد این روز تنها بازگویی یک تراژدی تاریخی نیست، بلکه گامی در جهت حفظ حافظه ملی و انتقال آن به نسل جدید است. سه محور اصلی این یادآوری عبارتند از:
۱. حفاظت از میراث مبارزاتی:
با گرامیداشت ۲۴ آوریل، روایتی از تاریخ پرفرازونشیب کردها به نسل نو منتقل میشود؛ تاریخی که سرشار از فداکاری و پایداریست. نسل امروز میآموزد که آزادی آسان به دست نیامده، بلکه نتیجه جانفشانی کسانی چون شهدای دانشگاه است.
۲. تقویت حس مسئولیت ملی:
آگاهی از فداکاریهای نسل گذشته، حس تعهد نسل جوان به ملت و سرزمین را تقویت میکند. این احساس مسئولیت، آنان را به خدمت در مسیرهای علمی، فرهنگی و اجتماعی سوق میدهد.
۳. پندگیری از گذشته:
یاد شهدای دانشگاه، فرصتی برای بازخوانی ارزشهایی چون آزادی، کرامت انسانی و حقوق ملتهاست؛ ارزشهایی که شهدا برای آنها جان دادند و نسل امروز باید آنها را ادامه دهد.
۴. نقش جوانان در تداوم یاد شهدا
دانشجویان امروزی، وارثان واقعی آن خونهای ریختهشدهاند. آنان میتوانند با روایت داستان شهدا، خلق آثار هنری، شرکت در برنامههای یادبود، و انجام پژوهشهای علمی درباره واقعه، آن را زنده نگه دارند.
ویژهتر آنکه رشتههایی چون تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و ارتباطات میتوانند تحلیلی عمیقتر از زمینهها، پیامدها و درسهای آن روز ارائه دهند.
۵. عصر دیجیتال: فرصتی نو برای ملتسازی
امروزه ابزارهای دیجیتال مانند رسانههای اجتماعی، اپلیکیشنها و پلتفرمهای الکترونیکی، امکان انتقال پیام شهدای دانشگاه به مخاطبان جهانی را فراهم کردهاند. همچنین فناوریهای نوین مانند واقعیت افزوده (AR) و واقعیت مجازی (VR) میتوانند تجربهای ملموس از این رویداد را برای نسل امروز بازسازی کنند.
جمعبندی
روز شهید دانشگاه، نماد پیوند میان گذشته، حال و آینده است. این روز صرفاً برای اندوه و سوگواری نیست، بلکه فرصتی است برای الهام گرفتن، یادآوری مسئولیت تاریخی و ادامه راه شهدایی که با دانش و آگاهی مسیر ملتسازی را هموار کردند.
نسل جوان (اقلیم) کردستان امروز، موظف به تداوم این مسیر است؛ نه با جنگ و خشونت، بلکه با دانش، پیشرفت و خدمت به انسانیت.
در پایان، میتوان گفت:
شهدای دانشگاه، شما فراموش نشدهاید؛ ما ادامهدهنده راه شماییم.
دکتر هیرش رسول، استاد دانشگاه پلیتکنیک سلیمانیه
۲۴/۰۴/۲۰۲۵
این متن با کمک دستیار دیجیتالی هوش مصنوعی ChatGPT ترجمه و تلخیص شده است.
https://t.me/ksharifiRRB
04.04.202516:04
مکان پیشنهادی برای احداث دانشکدۀ هنرهای زیبا در شهر و دانشگاه فردوسی مشهد
سلام بر دکتر شریفی عزیز
سال نو بر شما و خانواده محترم مبارک باشد.
خیلی ممنون بابت متنی که به اشتراک گذاشتید. به نظر بنده اگر قرار بر تاسیس دانشکده هنرهای زیبا است، بهترین جا در پردیس دانشگاه فردوسی، ساختمانی نزدیک به بلوار وکیل آباد، در همان شش هکتاری که نزدیک بود به شهرداری واگذار شود🤔، میباشد. مقتضی است برای آن آمفی تئاترهای سرپوشیده و روباز ساخته شده تمهیداتی اندیشیده شود تا عموم مردم بتوانند، در مناسبتها و برنامههایی که اجرا میشود، از آنها استفاده کنند.
اگر قرار بر تاسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا (Fine Arts) باشد، جنب آرامگاه فردوسی نیز جای مناسبی به نظر میرسد.
با احترام
ارادتمند شما
دکتر محمد فارسی
هیئت علمی گروه بیوتکنولوژی و اصلاح نباتات
دانشکده کشاورزی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۱/۱۵
https://t.me/ksharifiRRB
سلام بر دکتر شریفی عزیز
سال نو بر شما و خانواده محترم مبارک باشد.
خیلی ممنون بابت متنی که به اشتراک گذاشتید. به نظر بنده اگر قرار بر تاسیس دانشکده هنرهای زیبا است، بهترین جا در پردیس دانشگاه فردوسی، ساختمانی نزدیک به بلوار وکیل آباد، در همان شش هکتاری که نزدیک بود به شهرداری واگذار شود🤔، میباشد. مقتضی است برای آن آمفی تئاترهای سرپوشیده و روباز ساخته شده تمهیداتی اندیشیده شود تا عموم مردم بتوانند، در مناسبتها و برنامههایی که اجرا میشود، از آنها استفاده کنند.
اگر قرار بر تاسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا (Fine Arts) باشد، جنب آرامگاه فردوسی نیز جای مناسبی به نظر میرسد.
با احترام
ارادتمند شما
دکتر محمد فارسی
هیئت علمی گروه بیوتکنولوژی و اصلاح نباتات
دانشکده کشاورزی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۱/۱۵
https://t.me/ksharifiRRB
27.03.202518:22
دومین هدیه نوروزی به لوح: شعر عقاب از پرویز ناتل خانلری
شعر عقاب در ١٣٢١ در مجله مهر منتشر و به صادق هدایت پیشکش شد. دانشنامه ایرانیکا عقاب را سرشناسترین شعر فارسی قرن بیستم، و شفیعی کدکنی آن را در مایههای سنتی شاید موفقترین شعر از ۱۳۲۰ به بعد دانسته است. وی در مبارزه با بیسوادی توانست نظریۀ خود را به مرحلۀ اجرا (سپاه دانش و سازمان پیکار با بیسوادی) برساند.
شعر آن قدر جذبه داشت که دو تن از شاعران برجسته کرد (هەژار و سواره) آن را به کردی با برد اجتماعی زیاد ترجمه کردند. دست کم دو ترجمه آذری از آن وجود دارد. مرحوم جلال ملکشاه شاعر کرد سنندجی آن را در قالب شعر نیمایی (۱۳۵۴) بازسروده است.
برخی این شعر را ملهم از دختر سروان اثر الکساندر پوشکین دانستهاند؛ خانلری در اواخر عمر و پوشکین در اوج جوانی سرنوشتی تراژیک داشتند.
شعر عقاب خانلری را با صدای قدرتمند٬ وسیع٬ پراحساس و محکم خانم شیما طبسی، دانشجوی سال آخر دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد بشنوید. با گوش دادن به صدای ایشان٬ قطعاْ موافق خواهید بود که خواندن شعر عقاب در قالب شعر نیمایی اثر جلال ملکشاه را نیز باید اجرا نمایند.
https://t.me/ksharifiRRB
شعر عقاب در ١٣٢١ در مجله مهر منتشر و به صادق هدایت پیشکش شد. دانشنامه ایرانیکا عقاب را سرشناسترین شعر فارسی قرن بیستم، و شفیعی کدکنی آن را در مایههای سنتی شاید موفقترین شعر از ۱۳۲۰ به بعد دانسته است. وی در مبارزه با بیسوادی توانست نظریۀ خود را به مرحلۀ اجرا (سپاه دانش و سازمان پیکار با بیسوادی) برساند.
شعر آن قدر جذبه داشت که دو تن از شاعران برجسته کرد (هەژار و سواره) آن را به کردی با برد اجتماعی زیاد ترجمه کردند. دست کم دو ترجمه آذری از آن وجود دارد. مرحوم جلال ملکشاه شاعر کرد سنندجی آن را در قالب شعر نیمایی (۱۳۵۴) بازسروده است.
برخی این شعر را ملهم از دختر سروان اثر الکساندر پوشکین دانستهاند؛ خانلری در اواخر عمر و پوشکین در اوج جوانی سرنوشتی تراژیک داشتند.
شعر عقاب خانلری را با صدای قدرتمند٬ وسیع٬ پراحساس و محکم خانم شیما طبسی، دانشجوی سال آخر دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد بشنوید. با گوش دادن به صدای ایشان٬ قطعاْ موافق خواهید بود که خواندن شعر عقاب در قالب شعر نیمایی اثر جلال ملکشاه را نیز باید اجرا نمایند.
https://t.me/ksharifiRRB
Переслав з:
دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی - حسین آخانی

20.03.202507:42
عیدانه ای برای سوشیان و آرتین عزیز
حسین آخانی
دفتر سال ۱۴۰۳ به پایان رسید. می دانم کمتر ایرانی از اتفاقات این سال رضایت داشته باشد. افت شدید شاخص های اقتصادی و تشدید بحرانهای محیط زیستی و از همه مهمتر تشدید بحران سیاسی و احتمال وقوع جنگ همه ما ایرانی ها را بشدت نگران کرده است. نمی توانم ترس خود را از آینده و سال آینده پنهان نکنم.
با همه مشغله هایی که داشتم روز آخر سال به اتفاق عباس محمدی به یاسوج رفتیم تا سری به دوکودکی بزنم که بعد از حمله سگ های ولگرد دچار فلج مغزی شده و در بستر رنج می کشند. این دوکودک نه در اثر حمله موشکهای اسرائیلی، نه در اثر باتوم های ماموران دولتی، نه در اثر تصادف رانندگی، نه در اثر کتک پدر یا مادر، نه در اثر بیماری سرطان، نه در اثر بیماری ژنتیکی بلکه در اثر حملات سگ های ولگردی برای نفس کشیدن تقلا می کنند که عده ای نا آگاه وجود پر شمار آنها را در کوی و برزن برابر حقوق حیوانات می دانند.
نمی خواهم روز اول عید شما را با غم انگیزترین دیدار زندگی خود پر اشک کنم. نمی خواهم شما را شریک اشکهای پدر ومادر شروشیان یادگارپور کنم. نمی خواهم روایتگر عمق رنج مادری باشم که در نبود پدر برای ماندن فرزند دلبند ۱۰ ساله اش می جنگد. نمی خواهم جزئیات سخت اقتصادی این دو خانواده را برایتان بنویسم.
وقتی شب گذشته در مسیر بازگشت بودم، وقتی بعد از ۲۰ ساعت رانندگی از دل کوههای زاگرس باز می گشتم، در ساعات اولیه صبح با همه اشکهایی که ریخته بودم به یکباره حس قشنگی تمام وجود مرا فرا گرفت. فکر می کردم چقدر من انسان خوشبختی هستم که توانستم شب عید در کنار دو فرشته بال شکسته و خانواده شان باشم.
اگر در این سالها از صاحب این صفحه چیزی یاد گرفته اید، اگر به این معلم دانشگاه اعتماد دارید، بزرگترین شاد باش به من شریکشدن در این جشن کوچک سال نو است. چقدر زیباست که در کنار هفت سین تان، سین هشتم "سوشیان" ۴ ساله را نیز اضافه کنید.
در این روزهای آخر سال ۱۴۰۳ و شروع ۱۴۰۴ می توانید با پرداخت مبلغی اندک به حساب پدر سوشیان یادگارپور و آرتین غلامی کمک کنید سهمی در کاهش آلام این خانواده داشته باشید. هر کسی را هم می شناسید تشویق به این همراهی کنید. در ضمن کسانی که در یاسوج امکان وکالت برای این دو خانواده را دارند با من حتما تماس بگیرند.
سال نوی شما عزیزان مبارک باد.
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
شماره کارت ۵۸۹۴۶۳۱۱۸۲۸۱۲۰۳۲
به نام امید یادگار پور
و شماره کارت ۶۰۳۷۷۰۱۳۲۲۴۷۲۶۴۵
به نام آرتین غلامی
#حسین_آخانی
https://www.ddinstagram.com/reel/DHaZ7D_iPTy/?igsh=d25teWI0ZHY0YzJv
حسین آخانی
دفتر سال ۱۴۰۳ به پایان رسید. می دانم کمتر ایرانی از اتفاقات این سال رضایت داشته باشد. افت شدید شاخص های اقتصادی و تشدید بحرانهای محیط زیستی و از همه مهمتر تشدید بحران سیاسی و احتمال وقوع جنگ همه ما ایرانی ها را بشدت نگران کرده است. نمی توانم ترس خود را از آینده و سال آینده پنهان نکنم.
با همه مشغله هایی که داشتم روز آخر سال به اتفاق عباس محمدی به یاسوج رفتیم تا سری به دوکودکی بزنم که بعد از حمله سگ های ولگرد دچار فلج مغزی شده و در بستر رنج می کشند. این دوکودک نه در اثر حمله موشکهای اسرائیلی، نه در اثر باتوم های ماموران دولتی، نه در اثر تصادف رانندگی، نه در اثر کتک پدر یا مادر، نه در اثر بیماری سرطان، نه در اثر بیماری ژنتیکی بلکه در اثر حملات سگ های ولگردی برای نفس کشیدن تقلا می کنند که عده ای نا آگاه وجود پر شمار آنها را در کوی و برزن برابر حقوق حیوانات می دانند.
نمی خواهم روز اول عید شما را با غم انگیزترین دیدار زندگی خود پر اشک کنم. نمی خواهم شما را شریک اشکهای پدر ومادر شروشیان یادگارپور کنم. نمی خواهم روایتگر عمق رنج مادری باشم که در نبود پدر برای ماندن فرزند دلبند ۱۰ ساله اش می جنگد. نمی خواهم جزئیات سخت اقتصادی این دو خانواده را برایتان بنویسم.
وقتی شب گذشته در مسیر بازگشت بودم، وقتی بعد از ۲۰ ساعت رانندگی از دل کوههای زاگرس باز می گشتم، در ساعات اولیه صبح با همه اشکهایی که ریخته بودم به یکباره حس قشنگی تمام وجود مرا فرا گرفت. فکر می کردم چقدر من انسان خوشبختی هستم که توانستم شب عید در کنار دو فرشته بال شکسته و خانواده شان باشم.
اگر در این سالها از صاحب این صفحه چیزی یاد گرفته اید، اگر به این معلم دانشگاه اعتماد دارید، بزرگترین شاد باش به من شریکشدن در این جشن کوچک سال نو است. چقدر زیباست که در کنار هفت سین تان، سین هشتم "سوشیان" ۴ ساله را نیز اضافه کنید.
در این روزهای آخر سال ۱۴۰۳ و شروع ۱۴۰۴ می توانید با پرداخت مبلغی اندک به حساب پدر سوشیان یادگارپور و آرتین غلامی کمک کنید سهمی در کاهش آلام این خانواده داشته باشید. هر کسی را هم می شناسید تشویق به این همراهی کنید. در ضمن کسانی که در یاسوج امکان وکالت برای این دو خانواده را دارند با من حتما تماس بگیرند.
سال نوی شما عزیزان مبارک باد.
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
شماره کارت ۵۸۹۴۶۳۱۱۸۲۸۱۲۰۳۲
به نام امید یادگار پور
و شماره کارت ۶۰۳۷۷۰۱۳۲۲۴۷۲۶۴۵
به نام آرتین غلامی
#حسین_آخانی
https://www.ddinstagram.com/reel/DHaZ7D_iPTy/?igsh=d25teWI0ZHY0YzJv
24.04.202516:51
نامه رسیده، در پیوند با پستِ کوری آموزشی و پژوهشی ۳۸ -
درود بر شما کامران عزیز که نو شدن را به عهده نوروز نگذاشتی و خود دست بکار شدی.
آرزو می کنم همکاران شما در گروه و در دانشکده در مقابل نوآوری بهجا و صحیح شما جبهه نگیرند.
در اواخر دوران کار آموزشم تصمیم گرفتم بهجای آموزش استاد محور از روش دانشجو محور استفاده کنم و مثل شما سئوالاتی طراحی کردم که اگر به آنها جواب داده می شد کلیه مباحث مورد نظر اهداف آموزشی تحت پوشش قرار می گرفت و از دانشجویان میخواستم که خود به دنبال پاسخ سئوالات بروند و اگر بتوانند در کلاس پاسخگو باشند امتیاز کسب کنند که مجموعه امتیاز های کلاسی تا سقف ۱۵ نمره از ۲۰ نمره ترم میتوانست باشد ( البته در کلاس مدیریت میکردم که همه فرصت مشارکت و کسب امتیاز داشته باشند) و فقط ۵ نمره برای امتحان پایان ترم باقی میماند؛ آن هم به دلیل اجباری بودن برگزاری امتحان پایان ترم در دانشکده.
با آنکه اکثریت دانشجویان در ارزیابی نهایی این روش را بسیار مطلوب تر از بهترین سخنرانی های سنتی ارائه شده توسط استادان عنوان کردند ، من با هجمه بسیار شدیدی از طرف برخی از مدرسان گروه روبرو شدم. دلیل مخالفت آن بود که از همه گیر شدن این روش وحشت کرده بودند و آمادگی کاری اینچنین را نداشتند.
به باور من اکر می خواهیم آموزش فقط از بر کردن نباشد و به هدف اصلی خود که تغییر نگرش و عملکرد فراگیر است دست یابد باید به این سمت و سو حرکت کنیم. فراگیر محور اصلی است و ما مدیر یادگیری هستیم که باید جایگاه خود را بشناسیم. و اگر جواب سئوالی را نمی دانیم وحشت زده نشویم و در عمل به دانشجو بیاموزیم که باید فراگیری دايم العمر باشد.
البته برنامه ریزی سنتی آموزشی در دانشکده ها خود مانع روشی است که من و شما دوست داریم. یعنی اینکه مثلا برای یک درس چهار واحدی دانشجو فقط ۴ ساعت در هفته با شماست و بعد می رود تا یک هفته دیگر که دوبار با هم کلاس دارید این باعث می شود که بسیاری از مطالب مطرح شده را فراموش کند و این داستان برای ۱۶ یا ۱۷ هفته* ادامه دارد و البته امتحانات نفرت انگیز میان ترم و پایان ترم هم که خود فرمودید هست.
آزمون گیری در حال حاضر مچ گیری است و رد شدن به دنبال دارد. حال آنکه اگر ارزیابی ما در تمام کلاس ها و از میزان مشارکت فراگیران باشد ما می توانیم به کسانی که کندتر حرکت می کنند کمک کنیم تا در مسیر جا نمانند . رد شدن دانشجو به معنی ناتوانی من مدرس در مدیریت یادگیری اوست. پیشنهاد من این است که دانشجویان را برای یک درس چهار واحدی ۲ تا ۳ هفته به طور کامل در اختیار گروه قرار دهیم (مثل کار استیجرها در بخش های بیمارستان) تا ان درس را به روش دانشجو محور و با همراهی استادان پاس کرده بعد در اختیار گروه های دیگر قرار گیرند.این روش بسیار بازده بهتری خواهد داشت.
به هر صورت حرکت خوب و پیشروی شما را میستایم و برایتان آرزوی پیروزی دارم.🌹
دکتر کامبیز فرقان پرست
استاد بازنشستۀ میکروبیولوژی
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
۱۴۰۴/۰۲/۰۴
* در اینجا توضیحی از طرف "لوحبان" لازم است که از سال ۷۹، نیمسال آموزشی از ۱۸ هفته به ۱۵ هفته کاهش یافت.
درود بر شما کامران عزیز که نو شدن را به عهده نوروز نگذاشتی و خود دست بکار شدی.
آرزو می کنم همکاران شما در گروه و در دانشکده در مقابل نوآوری بهجا و صحیح شما جبهه نگیرند.
در اواخر دوران کار آموزشم تصمیم گرفتم بهجای آموزش استاد محور از روش دانشجو محور استفاده کنم و مثل شما سئوالاتی طراحی کردم که اگر به آنها جواب داده می شد کلیه مباحث مورد نظر اهداف آموزشی تحت پوشش قرار می گرفت و از دانشجویان میخواستم که خود به دنبال پاسخ سئوالات بروند و اگر بتوانند در کلاس پاسخگو باشند امتیاز کسب کنند که مجموعه امتیاز های کلاسی تا سقف ۱۵ نمره از ۲۰ نمره ترم میتوانست باشد ( البته در کلاس مدیریت میکردم که همه فرصت مشارکت و کسب امتیاز داشته باشند) و فقط ۵ نمره برای امتحان پایان ترم باقی میماند؛ آن هم به دلیل اجباری بودن برگزاری امتحان پایان ترم در دانشکده.
با آنکه اکثریت دانشجویان در ارزیابی نهایی این روش را بسیار مطلوب تر از بهترین سخنرانی های سنتی ارائه شده توسط استادان عنوان کردند ، من با هجمه بسیار شدیدی از طرف برخی از مدرسان گروه روبرو شدم. دلیل مخالفت آن بود که از همه گیر شدن این روش وحشت کرده بودند و آمادگی کاری اینچنین را نداشتند.
به باور من اکر می خواهیم آموزش فقط از بر کردن نباشد و به هدف اصلی خود که تغییر نگرش و عملکرد فراگیر است دست یابد باید به این سمت و سو حرکت کنیم. فراگیر محور اصلی است و ما مدیر یادگیری هستیم که باید جایگاه خود را بشناسیم. و اگر جواب سئوالی را نمی دانیم وحشت زده نشویم و در عمل به دانشجو بیاموزیم که باید فراگیری دايم العمر باشد.
البته برنامه ریزی سنتی آموزشی در دانشکده ها خود مانع روشی است که من و شما دوست داریم. یعنی اینکه مثلا برای یک درس چهار واحدی دانشجو فقط ۴ ساعت در هفته با شماست و بعد می رود تا یک هفته دیگر که دوبار با هم کلاس دارید این باعث می شود که بسیاری از مطالب مطرح شده را فراموش کند و این داستان برای ۱۶ یا ۱۷ هفته* ادامه دارد و البته امتحانات نفرت انگیز میان ترم و پایان ترم هم که خود فرمودید هست.
آزمون گیری در حال حاضر مچ گیری است و رد شدن به دنبال دارد. حال آنکه اگر ارزیابی ما در تمام کلاس ها و از میزان مشارکت فراگیران باشد ما می توانیم به کسانی که کندتر حرکت می کنند کمک کنیم تا در مسیر جا نمانند . رد شدن دانشجو به معنی ناتوانی من مدرس در مدیریت یادگیری اوست. پیشنهاد من این است که دانشجویان را برای یک درس چهار واحدی ۲ تا ۳ هفته به طور کامل در اختیار گروه قرار دهیم (مثل کار استیجرها در بخش های بیمارستان) تا ان درس را به روش دانشجو محور و با همراهی استادان پاس کرده بعد در اختیار گروه های دیگر قرار گیرند.این روش بسیار بازده بهتری خواهد داشت.
به هر صورت حرکت خوب و پیشروی شما را میستایم و برایتان آرزوی پیروزی دارم.🌹
دکتر کامبیز فرقان پرست
استاد بازنشستۀ میکروبیولوژی
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
۱۴۰۴/۰۲/۰۴
* در اینجا توضیحی از طرف "لوحبان" لازم است که از سال ۷۹، نیمسال آموزشی از ۱۸ هفته به ۱۵ هفته کاهش یافت.
04.04.202510:36
کوری آموزشی و پژوهشی ۳۷: دروغی که بیش از هر راستی شایستۀ تحقق است-دانشکدۀ هنرهای زیبا
ادامه از اینجا و نیز بخش٣٦
دروغ سیزده "لوح" (قبلی) به صورت یک سنت در آمده است، تعدادی از دانشجویان پیشین که اینک همکار نگارنده هستند، گاهی پیشدستی کرده میپرسند: دروغ امسال چیه؟
از نظر شفیعی کدکنی، هنر مجموعهای از "تخیل و "رمز"ها است که خود را در گونه مجموعهای از صورتهای جمال شناسانه و به عنوان نظامی از نشانهها (sign systems) عرضه میکند. وی تصوف را نیز رویکردی هنری بە مذهب میداند. آیا بدون هنر به چیزی به عنوان انسانیت، قائل هستید؟
یکی از ویژگیهای موجودی به نام انسان این است که نمیخواهد همان چیزی بماند که اینک هست. این خصلت سرک کشیدن و کنجکاوی بیوقفه، پای اجداد ما را از افریقا بیرون کشیده به بالای کوهها، تا قطبها و فعلا تا ماه کشانده است. بخش مهمی از این مجاهدت بیپایان در قالب هنر جلوهگر شدە که تاریخ هنر، خود داستان بلندی دارد.
طبیب فقرا گمان میکرد با طرح تحول سلامت و اختصاص حقوق چشمگیر به پزشکان میتواند آنها را به روستاهای دورافتاده بکشاند. تصور کنید متخصص جوانی را که به رغم درآمد مکفی به شهری رفته که در اصل یک گرۀ کوچک بر جادهای بیانتها در بیابانهای تفتیدۀ کشور است. اگر نتواند برای اوقات فراغت و تنهایی خود سازی بنوازد، یا نقاشیای بکشد، یا با هنرهای دیگر نتواند علاوه بر تعالی خود، به لحاظ فرهنگی با مردمِ محل خدمت خود وارد تعامل شود، چگونه دوام بیاورد؟ به فرض دوام خودش، خانوادهاش چگونه دوام بیاورند؟ حتی دانشجویان مناطق دورافتاده نیز در تلاشند که به سرزمین پدری برنگردند، همانها که فرض بر این است که باید بیابانهای کشور را آباد کنند.
دست کم برای اشتغال به حرفۀ دامپزشکی در عرصۀ حیوانات مزرعه، به میزان قابل توجهی باید پیه رفتن به نقاط دورافتاده و شهرهای کوچک را به تن مالید. هنرهای زیبا برای همۀ رشتهها از جمله دامپزشکی بسیار ضروری است، در حالی که احتمالاً پیش فرض این است که قاعدتاً نباید با دامپزشکی ارتباطی داشته باشد. برای توفیق در حرفۀ دامپزشکی باید نگاه هنری نیز به علم، علاوه بر اشراف بر آخرین یافتهها و روندهای رشته داشت. جالب آن که حتی حیوانات نیز در حد خود در مواجهه با هنر واکنش نشان داده به وجد میآیند.
جامعۀ دامپزشکی ایالات متحده در ۱۹۳۱، برنامۀ آموزشی حرفۀ دامپزشکی را بازنگری و بر «نیاز به آموزش عمومی فراگیر با تأکید بر ایجاد مهارت در ارتباطات گفتاری و نوشتاری و درکی یکپارچه و منسجم از جهان، مردم و فرهنگهای آنان» تاکید کرد؛ این یک روشنبینی ستودنی برای چنین رشتهای در آن چارچوب زمانی است. در آن بازنگری از خدمات آن دسته از اعضای هيئت علمی که کولهباری از سالها مطالعه و سیر و سلوک در تجربیات خود را بر دوش میکشیدند، قدردانی شد. بدونشک، آنها نقش انکارناپذیری در آموختن دانش حرفهای و همچنین دادنِ آگاهی از جهان پیرامون به دانشجویان داشتند. پس از یک سده، در روزگار حاضر میبینیم که اعضای هيئت علمی تمامی رشتهها همچنان در بند ادامۀ شیوۀ نظام آموزشی پرتنش، توانفرسا، غیرمنعطف و ماهیتاً علمیِ فعلی که خود نیز دستپرورده آناند، اسیرند. امروزه اعضای هیئت علمی علاوه بر توان تدریس و پژوهشی، باید از تجربۀ جامع در کار عملی و احاطۀ عمیق و وسیع بر فعالیت حرفهای، فرهنگی و اجتماعی در سطح ملی و بینالمللی برخوردار باشند که البته یک ویژگی نادر در بین آنهاست. در حالی که باید بیش و پیش از هر چیزی، "آموزش فراگیر" محور آموزش باشد (صص ۸-۱۴ این کتاب).
یک تعریف از آموزش فراگیر، «برخورداری از معرفت لازم در فهم وقایع روزمرّه و اتفاقات جهان، روابط بین مردم و اندرکنش (تعامل) بین جوامع و فرهنگها و توانایی کاربرد آن معرفت» است؛ بخش مهمی از القای آن در دانشجویان، برعهدۀ هنرهای زیبا به عنوان دانش پایه و راهی برای بلوغِ سواد است.
در مورد هنرهای زیبا، کار به منازعۀ خرده فرهنگها کشیده است. در اپرای خوابگرد در پاییز ۱۴۰۲ در مشهد، ارکستر فلک زده را با تخته نئوپان، ناشیانه مثلاً از انظار پنهان کرده بودند. در دانشگاه تهران، در دانشگاه شیراز و اخیرا در دانشگاه فردوسی مشهد مهارت دانشجویان در تئاتر واقعاً تحسین برانگیز بوده است.
هنرهای زیبا راهی برای پاسخ به نیاز حس تعالی، استغنا و استعلای روح و روان است. هنرهای زیبا در کنار ادبیات، الهیات، معماری، فلسفه و علوم انسانی بخشی و بُعدی مهم از ملاط اجتماعی و پایۀ انسانیت است.
مفهومی به نام شهر، باید هنرهای زیبا هم داشته باشد. برای تاسیس دانشکده هنرهای زیبا و گسترش ابعاد مختلف هنرهای زیبا در سطح اجتماع و هم در دل دانشگاه در راه تحقق این فکر، حتی اگر دروغ سیزده باشد، شایسته است همه تلاش کنیم.
ادامه در بخش ۳۸
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۱/۱۵
https://t.me/ksharifiRRB
ادامه از اینجا و نیز بخش٣٦
دروغ سیزده "لوح" (قبلی) به صورت یک سنت در آمده است، تعدادی از دانشجویان پیشین که اینک همکار نگارنده هستند، گاهی پیشدستی کرده میپرسند: دروغ امسال چیه؟
از نظر شفیعی کدکنی، هنر مجموعهای از "تخیل و "رمز"ها است که خود را در گونه مجموعهای از صورتهای جمال شناسانه و به عنوان نظامی از نشانهها (sign systems) عرضه میکند. وی تصوف را نیز رویکردی هنری بە مذهب میداند. آیا بدون هنر به چیزی به عنوان انسانیت، قائل هستید؟
یکی از ویژگیهای موجودی به نام انسان این است که نمیخواهد همان چیزی بماند که اینک هست. این خصلت سرک کشیدن و کنجکاوی بیوقفه، پای اجداد ما را از افریقا بیرون کشیده به بالای کوهها، تا قطبها و فعلا تا ماه کشانده است. بخش مهمی از این مجاهدت بیپایان در قالب هنر جلوهگر شدە که تاریخ هنر، خود داستان بلندی دارد.
طبیب فقرا گمان میکرد با طرح تحول سلامت و اختصاص حقوق چشمگیر به پزشکان میتواند آنها را به روستاهای دورافتاده بکشاند. تصور کنید متخصص جوانی را که به رغم درآمد مکفی به شهری رفته که در اصل یک گرۀ کوچک بر جادهای بیانتها در بیابانهای تفتیدۀ کشور است. اگر نتواند برای اوقات فراغت و تنهایی خود سازی بنوازد، یا نقاشیای بکشد، یا با هنرهای دیگر نتواند علاوه بر تعالی خود، به لحاظ فرهنگی با مردمِ محل خدمت خود وارد تعامل شود، چگونه دوام بیاورد؟ به فرض دوام خودش، خانوادهاش چگونه دوام بیاورند؟ حتی دانشجویان مناطق دورافتاده نیز در تلاشند که به سرزمین پدری برنگردند، همانها که فرض بر این است که باید بیابانهای کشور را آباد کنند.
دست کم برای اشتغال به حرفۀ دامپزشکی در عرصۀ حیوانات مزرعه، به میزان قابل توجهی باید پیه رفتن به نقاط دورافتاده و شهرهای کوچک را به تن مالید. هنرهای زیبا برای همۀ رشتهها از جمله دامپزشکی بسیار ضروری است، در حالی که احتمالاً پیش فرض این است که قاعدتاً نباید با دامپزشکی ارتباطی داشته باشد. برای توفیق در حرفۀ دامپزشکی باید نگاه هنری نیز به علم، علاوه بر اشراف بر آخرین یافتهها و روندهای رشته داشت. جالب آن که حتی حیوانات نیز در حد خود در مواجهه با هنر واکنش نشان داده به وجد میآیند.
جامعۀ دامپزشکی ایالات متحده در ۱۹۳۱، برنامۀ آموزشی حرفۀ دامپزشکی را بازنگری و بر «نیاز به آموزش عمومی فراگیر با تأکید بر ایجاد مهارت در ارتباطات گفتاری و نوشتاری و درکی یکپارچه و منسجم از جهان، مردم و فرهنگهای آنان» تاکید کرد؛ این یک روشنبینی ستودنی برای چنین رشتهای در آن چارچوب زمانی است. در آن بازنگری از خدمات آن دسته از اعضای هيئت علمی که کولهباری از سالها مطالعه و سیر و سلوک در تجربیات خود را بر دوش میکشیدند، قدردانی شد. بدونشک، آنها نقش انکارناپذیری در آموختن دانش حرفهای و همچنین دادنِ آگاهی از جهان پیرامون به دانشجویان داشتند. پس از یک سده، در روزگار حاضر میبینیم که اعضای هيئت علمی تمامی رشتهها همچنان در بند ادامۀ شیوۀ نظام آموزشی پرتنش، توانفرسا، غیرمنعطف و ماهیتاً علمیِ فعلی که خود نیز دستپرورده آناند، اسیرند. امروزه اعضای هیئت علمی علاوه بر توان تدریس و پژوهشی، باید از تجربۀ جامع در کار عملی و احاطۀ عمیق و وسیع بر فعالیت حرفهای، فرهنگی و اجتماعی در سطح ملی و بینالمللی برخوردار باشند که البته یک ویژگی نادر در بین آنهاست. در حالی که باید بیش و پیش از هر چیزی، "آموزش فراگیر" محور آموزش باشد (صص ۸-۱۴ این کتاب).
یک تعریف از آموزش فراگیر، «برخورداری از معرفت لازم در فهم وقایع روزمرّه و اتفاقات جهان، روابط بین مردم و اندرکنش (تعامل) بین جوامع و فرهنگها و توانایی کاربرد آن معرفت» است؛ بخش مهمی از القای آن در دانشجویان، برعهدۀ هنرهای زیبا به عنوان دانش پایه و راهی برای بلوغِ سواد است.
در مورد هنرهای زیبا، کار به منازعۀ خرده فرهنگها کشیده است. در اپرای خوابگرد در پاییز ۱۴۰۲ در مشهد، ارکستر فلک زده را با تخته نئوپان، ناشیانه مثلاً از انظار پنهان کرده بودند. در دانشگاه تهران، در دانشگاه شیراز و اخیرا در دانشگاه فردوسی مشهد مهارت دانشجویان در تئاتر واقعاً تحسین برانگیز بوده است.
هنرهای زیبا راهی برای پاسخ به نیاز حس تعالی، استغنا و استعلای روح و روان است. هنرهای زیبا در کنار ادبیات، الهیات، معماری، فلسفه و علوم انسانی بخشی و بُعدی مهم از ملاط اجتماعی و پایۀ انسانیت است.
مفهومی به نام شهر، باید هنرهای زیبا هم داشته باشد. برای تاسیس دانشکده هنرهای زیبا و گسترش ابعاد مختلف هنرهای زیبا در سطح اجتماع و هم در دل دانشگاه در راه تحقق این فکر، حتی اگر دروغ سیزده باشد، شایسته است همه تلاش کنیم.
ادامه در بخش ۳۸
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۱/۱۵
https://t.me/ksharifiRRB
22.03.202516:56
هدیۀ نوروزی به کانال لوح با شعری از سید علی صالحی
"
با صدای هنرمند خوش الحان، خانم شبنم مدیر، دانشجوی سال پنجم دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ، که دکلمۀ ایشان از شعر سید علی صالحی، که خود را همچون شیرکو بیکس، فرزند زاگرس میداند، پهلو به پهلوی دکلمۀ مرحوم خسرو شکیبایی از این شاعر نامدار میزند.
نوروزتان پیروز
۱۴۰۴/۰۲/۰۲
https://t.me/ksharifiRRB
"
ماَوای ما گلبرگ کوچکی ست، بازمانده از باغی دور
با هزار زمستان دیوانهاش در پی
و سهم ستاره از آفتاب، تنها تبسم پنهانیست
که در انعکاس تکلم شب جاریست.
خدایا از آن پرنده ی کوچک سبز اگر خبر داری،
بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن.
"
با صدای هنرمند خوش الحان، خانم شبنم مدیر، دانشجوی سال پنجم دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ، که دکلمۀ ایشان از شعر سید علی صالحی، که خود را همچون شیرکو بیکس، فرزند زاگرس میداند، پهلو به پهلوی دکلمۀ مرحوم خسرو شکیبایی از این شاعر نامدار میزند.
شاهد تولد یک هنرمند خوش صدا باشید.
نوروزتان پیروز
۱۴۰۴/۰۲/۰۲
https://t.me/ksharifiRRB
18.04.202509:05
کوری آموزشی و پژوهشی ۳۸: تغییری اساسی در کمین موجودی به نام هیئت علمی با هوش مصنوعی، و با یادی از دکتر رامپور صدر نبوی
بخش پیشین ۳۷
"لوحبان" پس از نوروز امسال تغییر اساسی در شیوۀ تدریس خود داد. سالهاست که تمامی دروس خود را مبتنی بر کتاب و نه جزوه، تدریس میکند، و به غیر از یک درس، ارزیابی را به صورت "کتاب و کامپیوتر باز" نه امتحان سنتی تدریس انجام میدهد. از ارزیابی مبتنی بر حافظه که مبتلا به مصادره به مطلوب و چرخۀ باطل است، و نیز میانترمهای لعنتی متنفر بوده امتحانات جامع را مخل برای روند آموزش و سلامت عقلی و جسمی دانشجویان میداند و هیچ نفعی در کارآیی حرفهای دانشآموختگان در آن نمیبیند؛ نشان به آن نشان که احتمالاً در سال ۸۲ وقتی که دانشکدۀ دامپزشکی فردوسی مشهد با تقلیدی غلط از دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران که آن هم به تقلید ناشیانه از اشتباه دانشکدههای پزشکی، امتحان تهوعآور جامع پیش درمانگاهی را برگزار کرد، نامهای به معاون آموزشی نوشته این شیوه را با تخت پروکروست مقایسه نمود. مگر مرض داریم که این همه دانشجویان را با روشی آزار میدهیم که هیچگاه کارآیی آن را ارزیابی نکردهایم؟ مثل تمامی مقالات، کتاب و توصیههای "لوحبان" به این هشدار هم توجهی نشد.
هنوز برای قضاوت زود است. "لوحبان" از دانشجویان خواست هوش مصنوعی را احضار کنند. در این جلسه به جای تدریس فقط سئوال کرد و از دانشجویان خواست که پاسخها را خود بیابند. پس از آن کلیپها و اسلایدهای برآمده از تجربیات، مکاشفات و تجربیات شخصی را به آنها نشان داد. گستاخی خطرناکی است اگر درسی را برای تدریس به استادی واگذار کنیم که هیچ تجربۀ ملموسی از محتوای آن نداشته باشد.
به گمان "لوحبان" اینک اصل کار از تدریس سنتی مطالب تئوری، به توانایی خلق پرسشهای درست، بازیابی درست اطلاعات و توانایی تشخیص درستی اطلاعات و تفکیک آن از مهملات معطوف خواهد شد. به این ترتیب، نقش استاد از متکلم وحده به تسهیلگر روند آموزشی تغییر خواهد یافت؛ به نحوی که خود نیز به نوعی، همکلاسِ دانشجویانش خواهد شد. تغییرات گستردهای در راه است.
سالها بود که یک خاطره در ذهن "لوحبان" مانده بود که پیش از پرداختن به آن باید به طور خلاصه شرایط مکانی و زمانی اوایل دهۀ هفتاد توصیف شود. دوران دولت سازندگی بود و هنوز یکی دو سالی مانده بود که یکی از به یادماندنیترین تورمهای کشور که مو به تن همه سیخ کرد، برسیم. به گمانم سال ۷۴ بود که درعرض یک هفته قیمت دلار از ۳۰۰ به ۷۰۰ تومان جهید؛ به قول شیرازیها، هنوز نرفته بودیم میمن، که بگوییم وای بر من.
وارد شدن ایالات متحدۀ آمریکا در اواخر جنگ به منازعۀ بین ایران و عراق، در ایران دیوار بی اعتمادی بلندی برپا کرد. در این جو بیاعتمادی، مرحوم دکتر سعید رجائی خراسانی جسارت بزرگی به خرج داد و بر اهمیت برقراری رابطه با این کشور در آن زمانِ نازمان تاکید کرد و به حیات سیاسی خود پایان داد. از بابت تورم، شرایط اقتصادی و دوراهی رابطه یا برقراری وضعیت نه جنگ و نه صلح مثل بازی مار و پله دوباره به خانههای ابتدایی صفحۀ بازی غلتیدهایم.
با این توصیف باید به این خاطره اشاره کرد که روزی بنیانگذار و سرپرست وقت دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد، احتمالأ سال ۷۱ به دانشکده آمد و گفت یکی از اعضای هیئت علمی دانشکدۀ ادبیات در سخنرانیاش گفته (با اشاره به دنیای غرب): ما با دشمنی روبرو هستیم که روی تک تک ویژگیهای انسانی مطالعه و در آنها غور کرده است.
بر نگارنده معلوم نیست که آیا این سخنرانی برای ایشان پیآمدی داشته یا خیر، به ویژه که برخلاف دانشگاههای دیگر در ایران، نسبتاً تا حدی جو دانشگاه فردوسی مشهد مبتنی بر مدارا و تساهل، به غیر از دوران کوتاه مدیریت پیشین دانشگاه، بوده است. دکتر رامپور صدر نبوی سخنران این جلسه بود. در تماسی تلفنی کلامی بسیار دلنشین داشتند. اصل سخنرانی را تایید کرده اما جزئیات و حتی سال سخنرانی را به یاد نمیآوردند. بر حاضران در آن جلسه است که با ثبت شنیدهها، بخشی از تاریخ شفاهی دانشگاه فردوسی مشهد، شهر مشهد و خراسان را زنده نگه دارند؛ ضرورت دارد تا دیر نشده از ایشان تقدیر و شاید هم دلجویی شود.
روشن بینی ایشان در مورد غور در تک تک مختصات انسانی، در هوش مصنوعی و دورنمای تحققِ زودتر از موعدِ پیش بینی حیات مبتنی بر سیلیکون متبلور شده است.
اینک شرایط همانند اواخر قرن ۱۹ در وضعیتِ shituation است که با موتورهای چهارزمانه و به صورت نمادین، با پرواز برادران رایت به طور موقت برای فقط چند دهه به situation تبدیل شد. هوش مصنوعی موتور چهار زمانۀ این دوران است. به زودی تاریخِ شغل عضو هیئت علمی، در هیئت فعلی منقضی میشود؛ اگر نتوانیم در تبدیل Shituation به situation مشارکت کنیم.
ادامه: بخش ۳۹
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۱/۲۹
https://t.me/ksharifiRRB
بخش پیشین ۳۷
"لوحبان" پس از نوروز امسال تغییر اساسی در شیوۀ تدریس خود داد. سالهاست که تمامی دروس خود را مبتنی بر کتاب و نه جزوه، تدریس میکند، و به غیر از یک درس، ارزیابی را به صورت "کتاب و کامپیوتر باز" نه امتحان سنتی تدریس انجام میدهد. از ارزیابی مبتنی بر حافظه که مبتلا به مصادره به مطلوب و چرخۀ باطل است، و نیز میانترمهای لعنتی متنفر بوده امتحانات جامع را مخل برای روند آموزش و سلامت عقلی و جسمی دانشجویان میداند و هیچ نفعی در کارآیی حرفهای دانشآموختگان در آن نمیبیند؛ نشان به آن نشان که احتمالاً در سال ۸۲ وقتی که دانشکدۀ دامپزشکی فردوسی مشهد با تقلیدی غلط از دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران که آن هم به تقلید ناشیانه از اشتباه دانشکدههای پزشکی، امتحان تهوعآور جامع پیش درمانگاهی را برگزار کرد، نامهای به معاون آموزشی نوشته این شیوه را با تخت پروکروست مقایسه نمود. مگر مرض داریم که این همه دانشجویان را با روشی آزار میدهیم که هیچگاه کارآیی آن را ارزیابی نکردهایم؟ مثل تمامی مقالات، کتاب و توصیههای "لوحبان" به این هشدار هم توجهی نشد.
هنوز برای قضاوت زود است. "لوحبان" از دانشجویان خواست هوش مصنوعی را احضار کنند. در این جلسه به جای تدریس فقط سئوال کرد و از دانشجویان خواست که پاسخها را خود بیابند. پس از آن کلیپها و اسلایدهای برآمده از تجربیات، مکاشفات و تجربیات شخصی را به آنها نشان داد. گستاخی خطرناکی است اگر درسی را برای تدریس به استادی واگذار کنیم که هیچ تجربۀ ملموسی از محتوای آن نداشته باشد.
به گمان "لوحبان" اینک اصل کار از تدریس سنتی مطالب تئوری، به توانایی خلق پرسشهای درست، بازیابی درست اطلاعات و توانایی تشخیص درستی اطلاعات و تفکیک آن از مهملات معطوف خواهد شد. به این ترتیب، نقش استاد از متکلم وحده به تسهیلگر روند آموزشی تغییر خواهد یافت؛ به نحوی که خود نیز به نوعی، همکلاسِ دانشجویانش خواهد شد. تغییرات گستردهای در راه است.
سالها بود که یک خاطره در ذهن "لوحبان" مانده بود که پیش از پرداختن به آن باید به طور خلاصه شرایط مکانی و زمانی اوایل دهۀ هفتاد توصیف شود. دوران دولت سازندگی بود و هنوز یکی دو سالی مانده بود که یکی از به یادماندنیترین تورمهای کشور که مو به تن همه سیخ کرد، برسیم. به گمانم سال ۷۴ بود که درعرض یک هفته قیمت دلار از ۳۰۰ به ۷۰۰ تومان جهید؛ به قول شیرازیها، هنوز نرفته بودیم میمن، که بگوییم وای بر من.
وارد شدن ایالات متحدۀ آمریکا در اواخر جنگ به منازعۀ بین ایران و عراق، در ایران دیوار بی اعتمادی بلندی برپا کرد. در این جو بیاعتمادی، مرحوم دکتر سعید رجائی خراسانی جسارت بزرگی به خرج داد و بر اهمیت برقراری رابطه با این کشور در آن زمانِ نازمان تاکید کرد و به حیات سیاسی خود پایان داد. از بابت تورم، شرایط اقتصادی و دوراهی رابطه یا برقراری وضعیت نه جنگ و نه صلح مثل بازی مار و پله دوباره به خانههای ابتدایی صفحۀ بازی غلتیدهایم.
با این توصیف باید به این خاطره اشاره کرد که روزی بنیانگذار و سرپرست وقت دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد، احتمالأ سال ۷۱ به دانشکده آمد و گفت یکی از اعضای هیئت علمی دانشکدۀ ادبیات در سخنرانیاش گفته (با اشاره به دنیای غرب): ما با دشمنی روبرو هستیم که روی تک تک ویژگیهای انسانی مطالعه و در آنها غور کرده است.
بر نگارنده معلوم نیست که آیا این سخنرانی برای ایشان پیآمدی داشته یا خیر، به ویژه که برخلاف دانشگاههای دیگر در ایران، نسبتاً تا حدی جو دانشگاه فردوسی مشهد مبتنی بر مدارا و تساهل، به غیر از دوران کوتاه مدیریت پیشین دانشگاه، بوده است. دکتر رامپور صدر نبوی سخنران این جلسه بود. در تماسی تلفنی کلامی بسیار دلنشین داشتند. اصل سخنرانی را تایید کرده اما جزئیات و حتی سال سخنرانی را به یاد نمیآوردند. بر حاضران در آن جلسه است که با ثبت شنیدهها، بخشی از تاریخ شفاهی دانشگاه فردوسی مشهد، شهر مشهد و خراسان را زنده نگه دارند؛ ضرورت دارد تا دیر نشده از ایشان تقدیر و شاید هم دلجویی شود.
روشن بینی ایشان در مورد غور در تک تک مختصات انسانی، در هوش مصنوعی و دورنمای تحققِ زودتر از موعدِ پیش بینی حیات مبتنی بر سیلیکون متبلور شده است.
اینک شرایط همانند اواخر قرن ۱۹ در وضعیتِ shituation است که با موتورهای چهارزمانه و به صورت نمادین، با پرواز برادران رایت به طور موقت برای فقط چند دهه به situation تبدیل شد. هوش مصنوعی موتور چهار زمانۀ این دوران است. به زودی تاریخِ شغل عضو هیئت علمی، در هیئت فعلی منقضی میشود؛ اگر نتوانیم در تبدیل Shituation به situation مشارکت کنیم.
ادامه: بخش ۳۹
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۱/۲۹
https://t.me/ksharifiRRB
Переслав з:
🥀 یک حرف از هزاران

03.04.202522:17
🔹یک دروغ سیزده که ایکاش راست بود!
دیروز یادداشتی را دوست و همکار عزیزم دکتر شریفی در کانال «لوح» منتشر کرد که من و احتمالاً بسیاری از خوانندگانش با ناباوری آن را راست پنداشتیم. آدم وقتی از یک آدم راستگو دروغی را هم بشنود باور میکند. البته او این دروغِ دلپذیر را بسیار استادانه نوشته بود، تحلیلی هنرشناسانه در استقبال از تأسیس دانشگاه هنرهای زیبا در مشهد.
بنابراین بلافاصله تصمیم گرفتم آن را در «یک حرف از هزاران» بازنشر دهم. بنا به عرف معهودِ خویش، ابتدا اصل خبر را در گوگل جستجو کردم تا یادداشت ایشان را با استناد به آن منتشر کنم. در اینجا بود که معلوم شد خبری که او یادداشت زیبایش را براساس آن نوشته، دروغ سیزده بوده است.
این دروغ اما چنان زیباست که من همچنان دلم میخواهد آن را بازنشر دهم و آرزو کنم روزی فرا برسد که تحقق پیدا کند.
#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran
دیروز یادداشتی را دوست و همکار عزیزم دکتر شریفی در کانال «لوح» منتشر کرد که من و احتمالاً بسیاری از خوانندگانش با ناباوری آن را راست پنداشتیم. آدم وقتی از یک آدم راستگو دروغی را هم بشنود باور میکند. البته او این دروغِ دلپذیر را بسیار استادانه نوشته بود، تحلیلی هنرشناسانه در استقبال از تأسیس دانشگاه هنرهای زیبا در مشهد.
بنابراین بلافاصله تصمیم گرفتم آن را در «یک حرف از هزاران» بازنشر دهم. بنا به عرف معهودِ خویش، ابتدا اصل خبر را در گوگل جستجو کردم تا یادداشت ایشان را با استناد به آن منتشر کنم. در اینجا بود که معلوم شد خبری که او یادداشت زیبایش را براساس آن نوشته، دروغ سیزده بوده است.
این دروغ اما چنان زیباست که من همچنان دلم میخواهد آن را بازنشر دهم و آرزو کنم روزی فرا برسد که تحقق پیدا کند.
#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran
04.04.202519:57
پیشنهادی نو برای شیوۀ راهاندازی دانشکدۀ هنرهای زیبا در دانشگاه فردوسی مشهد
با سلام
به باور من رشتههای حوزه معماری و هنر ویژگیهایی دارند که آن را از دیگر رشتههای دانشگاهی متفاوت میکند. بر این اساس به نظر میرسد توجه به چند موضوع به پیشبرد ایده شکلگیری دانشکده هنرهای زیبای مشهد کمک خواهد کرد:
۱- با توجه به ویژگیهای ذاتی این رشته، میطلبد که به جای بخش دولتی، بخش خصوصی وارد عرصه شود.
۲- حضور افراد صاحب نام در حوزه هنر در جمع موسسین این موسسه به موفقیت آن کمک شایانی خواهد کرد.
۳- پا پیش گذاشتن دانشگاهیان علاقهمند به تحقق این هدف، به عنوان یک جامعه منسجم در این حوزه، میتواند این فرایند را سرعت ببخشد.
بر این اساس پیشنهاد میکنم، جمعی از علاقهمندان دانشگاهی کمیتهای را تشکیل دهند و با دعوت از افراد اثرگذار فرهنگی و هنری، برای تشکیل هیات موسس، قدمهای اولیه برای تحقق این آرزو را بردارند. این افراد ضرورتا در ادامه تیم را همراهی نخواهند کرد و میتوانند کار را به هیات موسس واگذار کنند.
با احترام
دکتر حمیدرضا پوررضا،
عضو هیات علمی دانشکده مهندسی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۱/۱۵
https://t.me/ksharifiRRB
با سلام
به باور من رشتههای حوزه معماری و هنر ویژگیهایی دارند که آن را از دیگر رشتههای دانشگاهی متفاوت میکند. بر این اساس به نظر میرسد توجه به چند موضوع به پیشبرد ایده شکلگیری دانشکده هنرهای زیبای مشهد کمک خواهد کرد:
۱- با توجه به ویژگیهای ذاتی این رشته، میطلبد که به جای بخش دولتی، بخش خصوصی وارد عرصه شود.
۲- حضور افراد صاحب نام در حوزه هنر در جمع موسسین این موسسه به موفقیت آن کمک شایانی خواهد کرد.
۳- پا پیش گذاشتن دانشگاهیان علاقهمند به تحقق این هدف، به عنوان یک جامعه منسجم در این حوزه، میتواند این فرایند را سرعت ببخشد.
بر این اساس پیشنهاد میکنم، جمعی از علاقهمندان دانشگاهی کمیتهای را تشکیل دهند و با دعوت از افراد اثرگذار فرهنگی و هنری، برای تشکیل هیات موسس، قدمهای اولیه برای تحقق این آرزو را بردارند. این افراد ضرورتا در ادامه تیم را همراهی نخواهند کرد و میتوانند کار را به هیات موسس واگذار کنند.
با احترام
دکتر حمیدرضا پوررضا،
عضو هیات علمی دانشکده مهندسی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۱/۱۵
https://t.me/ksharifiRRB
01.04.202520:39
برآورده شدنِ یک رویای سی و سه ساله: تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا در مشهد
دانشگاههای مستقر در خراسان بزرگ وظیفه و نقش بی بدیلی برای حفاظت از حوزۀ فرهنگی ایران دارند. بار سنگینی که در خراسان بزرگ مشتمل بر کشورهای افغانستان، ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان و حتی کشورهایی مثل قزاقستان و قرقیزستان وجود دارد از عهدۀ یک دانشکده خارج است و بنا بر این درست است که دانشگاه فردوسی مشهد از همۀ دانشگاهها مستعدتر و تواناتر در تاسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا است، اما گسترۀ فرهنگی این منطقه غنیتر از آن است که بتوان با یک دانشکده از پس آن برآمد و ضرورتاً کاری چند دانشکدهای، چند دانشگاهی و حتی چند کشوری است.
https://t.me/salehnikbakht/13446
نوروز را دیدید که چه گسترهای را فروزان کرد؟ مشعلهای فروزان از کردستان عراق، ترکیه و سوریه تا دیگر بخشها در قفقاز، ایران، پاکستان و افغانستان، شمالغربی چین و آسیای میانه به تنهایی برای تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا دلیلی کافی است. معلوم نیست که سلطان عثمانی شیفتۀ نوروز است یا از وسعت آن هراسان شده که در برابر آن، آن هم در ترکیهای که در قرن بیستم تا یکی دو دهه پیش میانهای با نوروز نداشته، چنین علاقه نشان داده است. یا این که دنبالِ بهرهبرداری از میراث مشترک کهن برای تثبیت فاشیسم فرامرزی است؟ بنابراین، دانشگاه هنرهای زیبا برای حفاظت و شکوفایی میراث مشترک ضروری است تا همه، حتی ایشان به راحتی بر این خوان فرهنگی با احترام بنشینند و از دست درازیِ سیاست به گنجینۀ مشترک جهانی، از جمله نوروز، ممانعت شود.
بانو سیما بینا با گردآوری ملودیهای موسیقیهای نواحی و نیز کتاب لالاییهای ایران یک تنه نشان داد که چه گنجینۀ عظیمی از بابت موسیقایی و هنری وجود دارد. این گنجینه را باید ثبت و منتشر کرد؛ پیش از این که در تندباد فضای مجازی به فراموشی سپرده شود.
رقص کردهای خراسان از یک قَرصه تا دوازده قَرصه چنان گسترش یافته که به میراث مشترک همگانی در خراسان تبدیل شده تقریباً منطقهای در خراسان نیست که این رقص در آنجا رواج نداشته باشد یا با آن آشنا نباشند. برای ثبت جهانی آن باید تلاش کرد.
میراث مرحوم عثمان محمدپرست نباید در سینۀ وی در خاک بمیرد. وی معتقد بود: "خاستگاه دوتار، شهرهای خواف، تایباد و تربت جام است که بیشتر به آهنگهای فارسی و محلی میپردازند و بعد از آن هم در قوچان، شیروان و بجنورد "دوتار" رایج است که با آن آهنگهای کردی و ترکی میزدند، از آنجا هم به ترکمنها در گنبد کاووس رسید که با دوتار، آهنگهای ترکمنی مینواختند." این دانشگاه هنرهای زیبا است که باید یادگارِ این عثمان خوافی را به میراثِ آن عثمان دیگر، عثمان هورامی پیوند بزند.
با معماریهای زیبا در خراسان، گنجینۀ بزرگ و ارزشمندی که در موزههای آستان قدس رضوی وجود دارد، جای چنین دانشگاهی خالی است و اگر بود، آیا آن قدرناشیانه و به راحتی میشد بازار قدیمیِ چند صد سالۀ اطراف حرم امام رضا (ع) را ذبح کرد؟
با این اشتیاق و ولعی که نسل جوان برای موسیقی، نقاشی، نوازندگی، خطاطی، برگزاری تئاتر، و کنسرتهای بزرگی همانند کنسرتهای آندره ریو نشان میدهد، باید پشتوانۀ آموزشی و پژوهشی فراهم کرد. آثار بتهوون و چایکوفسکی، اشتراوس، پاواروتی، بوچلی و ... میراث بشری بوده باید حفظ شده لازم است که نواخته شوند، از روی آنها تئاتر و فیلم تدوین، و به فستیوالهای جهانی عرضه شود. دانشگاه هنرهای زیبا در شرق کشور کار بزرگی برای حفظ میراث بشری و شکوفایی آن دارد. حتی شهرداری مشهد هم متوجه این خلاء شده امسال اِلِمانهای نوروزی مشهد را بر اساس سازهای موسیقی، خیلی زیبا و استادانه طراحی کرده است؛ این سازمان بهتر از همه متوجه این شده است که با معرفتی زیباشناختی، باید شهری دلپذیر، زندگیپذیر و زیبا ساخت. شهر به عنوان موجودی زنده، بدون معیارهای زیباشناختی، بدون تلفیق معماری هنری مدرن و سنتی، بدون یک نقشۀ فیزیکی شهری چشم نواز، و یک فضای فرهنگی دلپذیر (تئاتر، سینما، کنسرت، ورزش، کتابخانه و بسیاری از ویژگیهای یک شهر متاورسی) ممکن است از یک جنگلِ انبوهِ پر از حیوانات وحشی برای انسان تهیتر از الزامات زیستی باشد. بدون دانشگاه هنرهای زیبا، داشتن شهری متاورسی ممکن نیست.
از هنردوستانی که بر اهمیت تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا درشهر مشهد تاکید دارند، خواهشمند است با نگاهی تخصصی، بهترین مکانی را که به نظرشان میرسد، برای تاسیس دانشگاهی که قرار است روح و روان انسانها را صیقل و جلا داده میراث مشترک بشری در این نقطۀ ارجمند از جهان را حفظ کرده گسترش دهد، به اطلاع "لوحبان" برسانند.
تبریک صمیمانۀ "لوح" به مناسبتِ تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا نثار شما هنردوستانِ بافرهنگ باد؛ آرزویی ۳۳ ساله که میرود محقق شود.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
1st April 2025
https://t.me/ksharifiRRB
دانشگاههای مستقر در خراسان بزرگ وظیفه و نقش بی بدیلی برای حفاظت از حوزۀ فرهنگی ایران دارند. بار سنگینی که در خراسان بزرگ مشتمل بر کشورهای افغانستان، ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان و حتی کشورهایی مثل قزاقستان و قرقیزستان وجود دارد از عهدۀ یک دانشکده خارج است و بنا بر این درست است که دانشگاه فردوسی مشهد از همۀ دانشگاهها مستعدتر و تواناتر در تاسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا است، اما گسترۀ فرهنگی این منطقه غنیتر از آن است که بتوان با یک دانشکده از پس آن برآمد و ضرورتاً کاری چند دانشکدهای، چند دانشگاهی و حتی چند کشوری است.
https://t.me/salehnikbakht/13446
نوروز را دیدید که چه گسترهای را فروزان کرد؟ مشعلهای فروزان از کردستان عراق، ترکیه و سوریه تا دیگر بخشها در قفقاز، ایران، پاکستان و افغانستان، شمالغربی چین و آسیای میانه به تنهایی برای تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا دلیلی کافی است. معلوم نیست که سلطان عثمانی شیفتۀ نوروز است یا از وسعت آن هراسان شده که در برابر آن، آن هم در ترکیهای که در قرن بیستم تا یکی دو دهه پیش میانهای با نوروز نداشته، چنین علاقه نشان داده است. یا این که دنبالِ بهرهبرداری از میراث مشترک کهن برای تثبیت فاشیسم فرامرزی است؟ بنابراین، دانشگاه هنرهای زیبا برای حفاظت و شکوفایی میراث مشترک ضروری است تا همه، حتی ایشان به راحتی بر این خوان فرهنگی با احترام بنشینند و از دست درازیِ سیاست به گنجینۀ مشترک جهانی، از جمله نوروز، ممانعت شود.
بانو سیما بینا با گردآوری ملودیهای موسیقیهای نواحی و نیز کتاب لالاییهای ایران یک تنه نشان داد که چه گنجینۀ عظیمی از بابت موسیقایی و هنری وجود دارد. این گنجینه را باید ثبت و منتشر کرد؛ پیش از این که در تندباد فضای مجازی به فراموشی سپرده شود.
رقص کردهای خراسان از یک قَرصه تا دوازده قَرصه چنان گسترش یافته که به میراث مشترک همگانی در خراسان تبدیل شده تقریباً منطقهای در خراسان نیست که این رقص در آنجا رواج نداشته باشد یا با آن آشنا نباشند. برای ثبت جهانی آن باید تلاش کرد.
میراث مرحوم عثمان محمدپرست نباید در سینۀ وی در خاک بمیرد. وی معتقد بود: "خاستگاه دوتار، شهرهای خواف، تایباد و تربت جام است که بیشتر به آهنگهای فارسی و محلی میپردازند و بعد از آن هم در قوچان، شیروان و بجنورد "دوتار" رایج است که با آن آهنگهای کردی و ترکی میزدند، از آنجا هم به ترکمنها در گنبد کاووس رسید که با دوتار، آهنگهای ترکمنی مینواختند." این دانشگاه هنرهای زیبا است که باید یادگارِ این عثمان خوافی را به میراثِ آن عثمان دیگر، عثمان هورامی پیوند بزند.
با معماریهای زیبا در خراسان، گنجینۀ بزرگ و ارزشمندی که در موزههای آستان قدس رضوی وجود دارد، جای چنین دانشگاهی خالی است و اگر بود، آیا آن قدرناشیانه و به راحتی میشد بازار قدیمیِ چند صد سالۀ اطراف حرم امام رضا (ع) را ذبح کرد؟
با این اشتیاق و ولعی که نسل جوان برای موسیقی، نقاشی، نوازندگی، خطاطی، برگزاری تئاتر، و کنسرتهای بزرگی همانند کنسرتهای آندره ریو نشان میدهد، باید پشتوانۀ آموزشی و پژوهشی فراهم کرد. آثار بتهوون و چایکوفسکی، اشتراوس، پاواروتی، بوچلی و ... میراث بشری بوده باید حفظ شده لازم است که نواخته شوند، از روی آنها تئاتر و فیلم تدوین، و به فستیوالهای جهانی عرضه شود. دانشگاه هنرهای زیبا در شرق کشور کار بزرگی برای حفظ میراث بشری و شکوفایی آن دارد. حتی شهرداری مشهد هم متوجه این خلاء شده امسال اِلِمانهای نوروزی مشهد را بر اساس سازهای موسیقی، خیلی زیبا و استادانه طراحی کرده است؛ این سازمان بهتر از همه متوجه این شده است که با معرفتی زیباشناختی، باید شهری دلپذیر، زندگیپذیر و زیبا ساخت. شهر به عنوان موجودی زنده، بدون معیارهای زیباشناختی، بدون تلفیق معماری هنری مدرن و سنتی، بدون یک نقشۀ فیزیکی شهری چشم نواز، و یک فضای فرهنگی دلپذیر (تئاتر، سینما، کنسرت، ورزش، کتابخانه و بسیاری از ویژگیهای یک شهر متاورسی) ممکن است از یک جنگلِ انبوهِ پر از حیوانات وحشی برای انسان تهیتر از الزامات زیستی باشد. بدون دانشگاه هنرهای زیبا، داشتن شهری متاورسی ممکن نیست.
از هنردوستانی که بر اهمیت تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا درشهر مشهد تاکید دارند، خواهشمند است با نگاهی تخصصی، بهترین مکانی را که به نظرشان میرسد، برای تاسیس دانشگاهی که قرار است روح و روان انسانها را صیقل و جلا داده میراث مشترک بشری در این نقطۀ ارجمند از جهان را حفظ کرده گسترش دهد، به اطلاع "لوحبان" برسانند.
تبریک صمیمانۀ "لوح" به مناسبتِ تاسیس دانشگاه هنرهای زیبا نثار شما هنردوستانِ بافرهنگ باد؛ آرزویی ۳۳ ساله که میرود محقق شود.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
1st April 2025
https://t.me/ksharifiRRB
20.03.202516:21
چه متنی بهتر از این برای تبریک سال نو؟
https://t.me/anarchonomy/14743
https://t.me/anarchonomy/14743
Показано 1 - 13 із 13
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.