به خطر انداختن جان دانشجوی دختر دکتری دانشگاه تهران توسط معاون اداری مالی دانشکدگان علوم
سالهاست دانشجویان دانشگاه از مشکلات تحریم، نبود بودجه، فقر اعضای هیئت علمی، استخدام افراد ناشایست و انواع فشارهای مالی و اجتماعی رنج می برند. جان باختن امیر محمد خالقی شاید یک نمونه بارز از تهدیدهای جان دانشجویان است.
دانشجویان تحصیلات تکمیلی و بخصوص دکتری در صدر این دردها و رنجها هستند. نه بودجه کافی برای تحقیقاتشان است، نه ازمایشگاهها امکانات کافی دارند، نه مانند همتایان خود در دنیا حقوق می گیرند و نه به دلیل شرایط فعلی به امکانات مناسب دسترسی دارند. ارتباطات بین المللی نیز به شدت سخت و محدود شده است. رخداد چندین خود کشی، افسردگی گسترده و تمایل به خروج از کشور همگی از وجود بحران جدی در بدنه دانشگاه حکایت دارد.
سفرهای علمی از نیازهای جدی رشته های زیست شناسی و منابع طبیعی است. چند سالی – بخصوص در دوران دولت سابق – مسئولینی که درکی ناقص از کارهای تحقیقاتی دارند تا توانسته اند برای هر سفری مانع و بخشنامه تراشیدند. کاری کرده اند که عملا انجام سفرهای علمی ناممکن شده است و یا اگر با اصرار انجام شود بسیار رنج آور است. شمار مدیران نالایق کم نیست، مدیرانی که شناختی از مسئولیتهای دانشگاهی ندارند و گاهی هم به دلیل کاستی های خود از آزار و اذیت همکاران و دانشجویان کم نمی گذارند.
فقط کافی است به نامه معاون اداری و مالی دانشکدگان علوم دانشگاه تهران (پست بالا) نگاه کنید که به راننده دانشگاه دستور می دهد که دانشجوی دکتری که در 1000 کیلومتر از تهران دورترمشغول کارش است را رها کرده و به تهران برگردد. بعد از تهدیدهای تلفنی مکرر مدیر پشتیبانی و خودشان، کتبا راننده را تهدید کرده است که اگر به تهران برنگردد، او را به تخلفات معرفی می کند. راننده با شرافت محکم ایستاده و گفته حتی اگر من اخراج شوم دانشجو را رها نمی کنم.
راستی با وجود چنین معاونی دانشگاه تهران و این مملکت به دشمن نیاز دارد؟ آیا با وجود چنین معاونی که گستاخی را به حد اعلا رسانده است کسی حاضر است در این مملکت بماند؟
من قصد انتشار و علنی کردن این ماجرا را نداشتم ولی به دلیل فوریت موضوع و نتیجه نگرفتن از گفتگو و نامه نگاری و آزار و اذیت معاون اداری مالی و مدیر پشتیبانی اش فکر می کنم بهتر است مسئولین دانشگاه و وزارت علوم بدانند که امور دانشگاه را به دست چه کسانی سپرده اند.
«سلطان سنجر را در آن وقت كه به دست غزان گرفتار شده بود، پرسيدند: علت چه بود كه ملكی بدين وسعت و آراستگی كه تو را بود چنين مختل شد؟
گفت: كارهای بزرگ به مردم خرد فرمودم و كارهای خرد به مردم بزرگ، كه مردم خرد كارهای بزرگ را نتوانستند كرد و مردم بزرگ از كارهای خرد عار داشتند و در پی نرفتند. هر دو كار تباه شد و نقصان به ملك رسيد و كار لشگری و كشوری روی به فساد آورد. استاد محمود حكيمی، هزار و يك حكايت تاريخی (جلد دوم)، صفحه ۱۲۶.«