وامگیری یا تحول درونی؟
یکی از مسائل پیچیدهی فقه اللغوی تشخیص این است که یک واژه یا یک صورت زبانی (صرفی، نحوی) در بستر داخلی خود زبان شکل گرفته و تحول یافته، یا اینکه تحت تأثیر یک زبان بیرونی شکل گرفته و متحوّل شدهاست. مسئله آنجایی بغرنجتر میشود که دو زبان مورد بررسی، از یک خانواده زبانی باشند (و در نتیجه صورتهای مشابه زیادی داشته باشند) و در عین حال در یک تماس طولانی مدت با همدیگر قرار گرفته باشند؛ دقیقاً مانند زبانهای سامی.
توضیح آنکه، برخلاف خانواده بزرگی مانند هندی-اروپایی که بسیار پراکندهاند و بسیاری از شاخهها قرنها از همدیگر دور بودهاند، زبانهای سامی از ابتدا در همسایگی همدیگر زندگی کردهاند¹.
زبانشناسان مختلف از پیچیدگی تمییز میان وامگیری و تحول درونی در چنین زبانهایی نالیده اند².
در این میان نعمه پت-ایل N. Pat-El استاد سامیشناسی تطبیقی در دانشگاه تگزاس، آستین در مقاله ای³ در سال ۲۰۱۳ دو ملاک ارزشمند برای تمایزگذاری بین تحولات ناشی از تماس میان زبانها و تحولات درونی یک زبان پیشنهاد میکند:
1. Intermediate stages
بدین معنا که اگر مراحل مختلف یک تحول خاص در یک زبان، موجود بود اما در زبان دیگر تنها نتیجه نهایی آن تحول وجود داشت، به احتمال زیاد تحول در اصل متعلق به زبان اول است و زبان دوم آن را از اولی وام گرفته است.
2.Consistency across categories
بدین معنا که اگر یک تحول زبانی توزیع گستردهای در الگوهای مختلف آن زبان داشت، اما در زبان دیگر تنها به صورت محدود دیده میشد، به احتمال زیاد زبان اول مبدا انتشار این تحول در زبان دوم بوده است.
پت-ایل بعد از طرح این دو پیشنهاد به سراغ دو نمونه میرود که هر کدام با یکی از این دو ملاک رفع و رجوع خواهد شد.
در اینجا برای روشن شدن مطلب و فواید مهم دیگر، یکی از مثالها را تبیین مینماییم:
در زبان آرامی دو روش برای اضافه دو اسم وجود دارد، یکی استفاده از وضعیت مقید construct در اسم مضاف و اتصال مضافالیه به آن، و دیگری استفاده از موصول dī در میان مضاف و مضافالیه Periphrastic.
در آرامی امپراطوری اما یک روش سومی proleptic نیز وجود دارد که بر اساس آن، مضاف به ضمیری که به مضافالیه عود میکند اضافه میشود و سپس موصول و در نهایت مضاف الیه میآید:
Construct: bayt ˀělāhā: خانه خدا
Periph: baytā ḏī ˀělāhā : خانه خدا
Prolep: baytēh ḏī ˀělāhā: خانه خدا
این الگوی سوم در برخی دیگر از زبانهای سامی مانند، اکدی، حبشی و عبری میشنایی نیز دیده میشود.
در نگاه اول طبیعی است که اکدی را منشأ انتشار روش سوم در آرامی بدانیم، چه اینکه هم قدیمیتر است و هم اینکه در دوره طولانی مدتی در تماس با آرامی بودهاست.
اما ملاک دوم نشان میدهد بر خلاف انتظار این آرامی است که منشأ انتشار این الگو در اکدی بوده است.
توضیح آنکه: این الگو در بابلی باستان (۱۵۰۰-۲۰۰۰ پ.م) به ندرت به کار میرود. پس از این دوره، این الگو در اسناد کتبی تقریباً ناپدید میشود، به طوری که در بابلی میانه (۱۰۰۰-۱۵۰۰ پ.م) که قابل انتظار ترین دوره تاثیرگذاری اکدی بر روی آرامی است، به ندرت مشاهده میشود. تا اینکه نهایتاً در بابلی نو (۶۰۰-۱۰۰۰ پ.م) سر و کلهاش دوباره پیدا میشود، البته آن هم نه چندان فراوان.
اما در مورد آرامی داستان به کلی متفاوت است، به طوری که نه تنها کاربرد آن در اضافه فراوان است، علاوه بر آن در گروه حرف اضافهای (جار و مجرور) نیز به کار میرود، آن هم در گویشهای مختلف آرامی. فعال بودن این الگو در آرامی به اینجا ختم نمیشود و گویشهای متأخرتر این الگو را به مواضع دیگر نیز تسرّی دادهاند.
همه آنچه گفتیم بدین معناست که، حتی اگر این روش در اکدی مستقل از آرامی ابداع شده باشد، آرامی تأثيری جدّی در گسترش این روش اضافه در بابلی نو داشته است.
نتیجهی مهم اخلاقی اینکه، وامگیری همیشه مستقیم و در یک کلمه نیست و به قول پت-ایل frequency is also borrowable.
در فرسته بعدی یک مسئله در زبان عربی را با این ملاکها بررسی خواهیم کرد، ان شاءالله.
_
¹ تصریحی به این وجه ممیزه زبانهای سامی را در این مقاله میتوان یافت:
Huehnergard, J. (2017). "Arabic in Its Semitic Context." In A. Al-Jallad (Ed.), Arabic in Context. Brill. p.7
² به دو مقاله Dench و همچنین Aikhenvald در مجموعه زیر مراجعه نمایید:
Aikhenvald, A. Y., & Dixon, R. M. W. (Eds.). (2001). Areal diffusion and genetic inheritance: Problems in comparative linguistics. Oxford University Press.
³ Pat-El, N. (2013). "Contact or inheritance? Criteria for distinguishing internal and external change in genetically related languages". Journal of Language Contact, 6(1), 313-328.