
یادداشتهای فقه اللُّغَوی | Semitic Philology
جُستارهایی فقه اللغوی در باب زبانهای سامی
یادداشتهای وحید صفا
یادداشتهای وحید صفا
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаMar 10, 2025
Добавлено на TGlist
Mar 27, 2025Последние публикации в группе "یادداشتهای فقه اللُّغَوی | Semitic Philology"
post.reposted:
مرکز دینپژوهی حنیف

06.04.202502:22
🔆 مرکز دینپژوهی حنیف برگزار میکند:
🎓 مدرسه بهاره زبانشناسی و زبانهای سامی در سال ۱۴۰۴
✅ آموزش زبان اکدی (ترم اول)
شنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: وحید صفا
⭐️آموزش زبان عبری کتاب مقدس (ترم اول)
سهشنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: امیررضا حقیقتخواه
✔️ آموزش زبان آرامی کتاب مقدس و گویشهای مرتبط ( ترم اول)
دوشنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: وحید صفا
✔️ دستور تاریخی زبان عبری
چهارشنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: وحید صفا
🔵 آغاز دورهها از ۲۳ فروردین
💻 برگزاری دورهها در بستر رومیت. ویدیوهای کلاس در رومیت ضبط میشود و تا انتهای هر ترم در دسترس خواهد بود.
⭐️هزینه هر دوره (۸ جلسه): ۱/۵ میلیون تومان
⭐ امکان پرداخت هزینه دورهها در دو قسط امکان پذیر است.
ℹ️ توضیحات تکمیلی دوره
❔ کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام، با پیام به یکی از آیدیهای زیر در تلگرام:
@hebclass
@gzclass
🔆@hanifcrs
🎓 مدرسه بهاره زبانشناسی و زبانهای سامی در سال ۱۴۰۴
✅ آموزش زبان اکدی (ترم اول)
شنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: وحید صفا
⭐️آموزش زبان عبری کتاب مقدس (ترم اول)
سهشنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: امیررضا حقیقتخواه
✔️ آموزش زبان آرامی کتاب مقدس و گویشهای مرتبط ( ترم اول)
دوشنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: وحید صفا
✔️ دستور تاریخی زبان عبری
چهارشنبهها: ۱۷-۱۸:۳۰
آموزگار: وحید صفا
🔵 آغاز دورهها از ۲۳ فروردین
💻 برگزاری دورهها در بستر رومیت. ویدیوهای کلاس در رومیت ضبط میشود و تا انتهای هر ترم در دسترس خواهد بود.
⭐️هزینه هر دوره (۸ جلسه): ۱/۵ میلیون تومان
⭐ امکان پرداخت هزینه دورهها در دو قسط امکان پذیر است.
ℹ️ توضیحات تکمیلی دوره
❔ کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام، با پیام به یکی از آیدیهای زیر در تلگرام:
@hebclass
@gzclass
🔆@hanifcrs


27.03.202507:52
بعد التحریر
نقدی بر احتمال اول، توسط یکی از اساتید به دستم رسید، که کاملاً صحیح بود و ناشی از بی دقتی بنده. بنابراین در این نوشته اصلاحیه ای نسبت به نوشته قبلی بیان خواهم کرد.
در دستور عربی، ظرف مکان منصوب تنها در یکی از این سه شرط میتواند به کار رود¹:
۱. مبهم باشد مثل جهات شش گانه، و مختص نباشد مگر اینکه:
۱.۱. یا فعل مربوطه "دخل"، "سکن" یا "نزل" باشد
٢.١. یا در دو عبارت خاص "ذهب الشامَ" و "توجّه مکةَ"
۲. از مقادیر باشد، مثل فرسخ
۳. بر وزن مفعَل یا مفعِل باشد، مثل جلستُ مجلِسَ الخطیبِ
بنابراین اسم مختص "إرم" چون هیچ کدام از این دو شرط ۱.۱ و ۲.۱ را ندارد، نمیتواند قید مکان برای "فَعَلَ" باشد و به همین جهت تنها احتمال دوم از نوشته فوق صحیح است.
___
¹ حسن، عباس (۱۴۲۸ق). النحو الوافی. بیروت: مکتبة المحمدي. ٢: ٢٠٠-٢٠٢
نقدی بر احتمال اول، توسط یکی از اساتید به دستم رسید، که کاملاً صحیح بود و ناشی از بی دقتی بنده. بنابراین در این نوشته اصلاحیه ای نسبت به نوشته قبلی بیان خواهم کرد.
در دستور عربی، ظرف مکان منصوب تنها در یکی از این سه شرط میتواند به کار رود¹:
۱. مبهم باشد مثل جهات شش گانه، و مختص نباشد مگر اینکه:
۱.۱. یا فعل مربوطه "دخل"، "سکن" یا "نزل" باشد
٢.١. یا در دو عبارت خاص "ذهب الشامَ" و "توجّه مکةَ"
۲. از مقادیر باشد، مثل فرسخ
۳. بر وزن مفعَل یا مفعِل باشد، مثل جلستُ مجلِسَ الخطیبِ
بنابراین اسم مختص "إرم" چون هیچ کدام از این دو شرط ۱.۱ و ۲.۱ را ندارد، نمیتواند قید مکان برای "فَعَلَ" باشد و به همین جهت تنها احتمال دوم از نوشته فوق صحیح است.
___
¹ حسن، عباس (۱۴۲۸ق). النحو الوافی. بیروت: مکتبة المحمدي. ٢: ٢٠٠-٢٠٢
27.03.202504:04
نقدی بر مقاله تازه احمد جلّاد در خصوص قوم عاد
این یادداشت را به دوست عزیزم محمد قندهاری تقدیم میکنم که اولین بار توجه من را به این اشکال جلب کرد.
احمد جلاد در مقالهای با عنوان The Epigraphy of the Tribe of ʿĀd که به تازگی در مجله Athīrat منتشر شد، بر اساس دو سنگنوشته حسمایی و یک سنگنوشته صفایی شواهدی متقن از حضور قوم عاد در شمال عربستان یافته است.
تا اینجای کار، آنچه در این مقاله مطرح شده، صحیح و قابل قبول است. مشکل از آنجایی آغاز میشود که ایشان تلاش میکند با توجه به این یافته که "إرم" نام منطقهای است که این سنگ نوشتهها در آنجا یافت شده و بنابراین مسکن این قوم بودهاست، آیات ۶-۷ سوره فجر را بازخوانی نماید:
﴿ألمْ تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ. إِرَمَ ذاتِ العِماد﴾ (فجر: ۶-۷)
ایشان بیشنهاد میکند که ترکیب "بعاد إرمَ" یک ترکیب اضافی است و در حقیقت نام قوم را به محل زندگانی ایشان اضافه میکند. اشکال اولیهای که در این تحلیل وجود دارد و جلاد خود سربسته به آن پاسخ میدهد اینست که چطور "عاد" را که در قرائات قرآنی با تنوین قرائت شده و با "ارم" در دو آیهی مختلف قرار دارند مضاف و مضاف الیه در نظر میگیریم؟
پاسخ اینست که به دلیل رعایت قافیه در این دو آیه، میان مضاف و مضافالیه فاصله ایجاد شد و قراء، به دلیل فراموشی خاطرهی قوم عاد و رابطهی آن با "ارم" تصور کردند که این دو کلمه به عنوان مثال بدل و مبدلمنه هستند، به همین جهت "عاد" را با تنوین، که به تقلید از گویشهای دارای تنوین روی رسم القرآن اعمال شده بود، قرائت کردند.
اما نقدی که به این تحلیل وجود دارد:
اضافهی "عاد" به "إرم" یک اشکال بزرگتر دارد و آن هم اینست که "عاد" اسم خاص است و در دستور زبان عربی، اضافه یک اسم خاص تنها در شرایط خاصی مجاز است.
در اینجا بخشی از کتاب شرح المفصّل تألیف ابن یَعیش (۵۵۳-۶۴۳ ق) را نقل میکنیم. این اثر در شرح کتاب المفصّل فی صنعة الإعراب تأليف زمخشری (۴۶۷-۵۳۸ ق) نگاشته شده و به حق یک دایرة المعارف بی نظیر در دستور زبان عربی به شمار میرود.
با این توضیحات، تنها در صورتی اضافه "عاد" به "ارم" قابل پذیرش است که دو قبیله یا دو گروه از یک قبیله با نام "عاد" برای مخاطب اولیه قرآن وجود داشته باشد؛ تحلیلی که برخی مفسرین سنتی بر اساس صفت "أولی" در آیه ۵۰ سوره نجم به آن متمایل شدهاند. اما جلاد با اینکه سنگ نوشتههایی سبئی و معینی در جنوب عربستان نیز یافتهاست که مشتمل بر نام ʿd است اما به درستی احتمال میدهد که این عبارت به صورت ʿīd خوانده شود، زیر بار پذیرش وجود دو "عاد" نمیرود.
با این وجود چاره چیست؟
به نظر میرسد تحلیل رابطه اضافی میان "عاد" و "ارم" درست نیست و باید "ارمَ ذات العماد" را قید مکان برای فعلِ "فَعَلَ" در آیه قبل در نظر گرفت: ألمْ تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ. إِرَمَ ذاتِ العِماد: آیا ندیدی خدایت در منطقهی ارمِ دارای عماد، با عاد چه کرد.
و یا اینکه "ارم" را همانند تحلیل سنتی بدل برای "عاد" در نظر بگیریم، اما نه بدل کل از کل بلکه بدل اشتمال، و آیه را به این صورت معنا کنیم: آیا ندیدی خدایت با عاد چه کرد، با [شهرشان] ارمِ دارای عماد چه کرد.
در این صورت ساختار آیه خیلی شبیه به آیه {قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ} میشود، که "النار" بدل اشتمال برای "الاخدود" است و با عبارت "ذات x" توضیح داده شدهاست.
با این تحلیل همهی یافتههای کتیبهای نیز حفظ میشوند و تنها ترکیب این آیه اصلاح میشود.
اصلاحیهی بعد التحریر
این یادداشت را به دوست عزیزم محمد قندهاری تقدیم میکنم که اولین بار توجه من را به این اشکال جلب کرد.
احمد جلاد در مقالهای با عنوان The Epigraphy of the Tribe of ʿĀd که به تازگی در مجله Athīrat منتشر شد، بر اساس دو سنگنوشته حسمایی و یک سنگنوشته صفایی شواهدی متقن از حضور قوم عاد در شمال عربستان یافته است.
تا اینجای کار، آنچه در این مقاله مطرح شده، صحیح و قابل قبول است. مشکل از آنجایی آغاز میشود که ایشان تلاش میکند با توجه به این یافته که "إرم" نام منطقهای است که این سنگ نوشتهها در آنجا یافت شده و بنابراین مسکن این قوم بودهاست، آیات ۶-۷ سوره فجر را بازخوانی نماید:
﴿ألمْ تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ. إِرَمَ ذاتِ العِماد﴾ (فجر: ۶-۷)
ایشان بیشنهاد میکند که ترکیب "بعاد إرمَ" یک ترکیب اضافی است و در حقیقت نام قوم را به محل زندگانی ایشان اضافه میکند. اشکال اولیهای که در این تحلیل وجود دارد و جلاد خود سربسته به آن پاسخ میدهد اینست که چطور "عاد" را که در قرائات قرآنی با تنوین قرائت شده و با "ارم" در دو آیهی مختلف قرار دارند مضاف و مضاف الیه در نظر میگیریم؟
پاسخ اینست که به دلیل رعایت قافیه در این دو آیه، میان مضاف و مضافالیه فاصله ایجاد شد و قراء، به دلیل فراموشی خاطرهی قوم عاد و رابطهی آن با "ارم" تصور کردند که این دو کلمه به عنوان مثال بدل و مبدلمنه هستند، به همین جهت "عاد" را با تنوین، که به تقلید از گویشهای دارای تنوین روی رسم القرآن اعمال شده بود، قرائت کردند.
اما نقدی که به این تحلیل وجود دارد:
اضافهی "عاد" به "إرم" یک اشکال بزرگتر دارد و آن هم اینست که "عاد" اسم خاص است و در دستور زبان عربی، اضافه یک اسم خاص تنها در شرایط خاصی مجاز است.
در اینجا بخشی از کتاب شرح المفصّل تألیف ابن یَعیش (۵۵۳-۶۴۳ ق) را نقل میکنیم. این اثر در شرح کتاب المفصّل فی صنعة الإعراب تأليف زمخشری (۴۶۷-۵۳۸ ق) نگاشته شده و به حق یک دایرة المعارف بی نظیر در دستور زبان عربی به شمار میرود.
اعلم أن العَلَم الخاص لا يجوز إضافته [...] لاستغنائه بتعريف العَلَميّة عن تعريف آخَر، إلَّا أنّه ربّما شُورِكَ في اسمه، أو اعتُقد ذلك، فيخرج عن أن يكون معرفةً، ويصير من أُمّةٍ، كلُّ واحد له مثلُ اسمه، ويجري حينئذ مجرى الأسماء الشائعة، نحو: "رجل" و"فرس"، فحينئذ يُجترأ على إضافته [...] كما يفعل ذلك في الأسماء الشائعة.با توجه به این توضیحات تنها زمانی اضافه یک اسم خاص شایسته است که یا این اسم خاص، مشترک باشد و یا برای شنونده تصور شود که مشترک است، مانند اینکه دو "علی" نام در یک خانواده حضور داشته باشند و ما برای تمایز آنان مثلاً بگوییم: "علیِ ما" یا "علیِ شما".
فالإضافةُ نحو قولك: "زيدكم"، و"عمركم". وقد أنشدوا أبياتًا تشهد بصحّة الاستعمال، ومن ذلك قول الشاعر:
علا زيدنا يوم النقا ... إلخ
فالشاهد فيه أنّه أضاف "زيدًا" إلى المضمر، فجرى في تعريفه بالإضافة مجرى "أخيك" و"صاحبك"[...]
ومن ذلك قول الآخر [من الطويل]:
يَزِيدُ سُلَيْمِ سالِمُ المالِ والفَتَى ... فَتَى الأَزْدِ للأموال غيرُ مُسالِمِ
فقال: "يزيدُ سليم"، فأضافه لمّا كان ثمَّ شريكٌ في الاسم تَوهّم تنكيرَه، وأضافه للتعريف.[...]
(۱۳۸-۱/۱۳۴ ،١٤٢٢ق).
با این توضیحات، تنها در صورتی اضافه "عاد" به "ارم" قابل پذیرش است که دو قبیله یا دو گروه از یک قبیله با نام "عاد" برای مخاطب اولیه قرآن وجود داشته باشد؛ تحلیلی که برخی مفسرین سنتی بر اساس صفت "أولی" در آیه ۵۰ سوره نجم به آن متمایل شدهاند. اما جلاد با اینکه سنگ نوشتههایی سبئی و معینی در جنوب عربستان نیز یافتهاست که مشتمل بر نام ʿd است اما به درستی احتمال میدهد که این عبارت به صورت ʿīd خوانده شود، زیر بار پذیرش وجود دو "عاد" نمیرود.
با این وجود چاره چیست؟
به نظر میرسد تحلیل رابطه اضافی میان "عاد" و "ارم" درست نیست و باید "ارمَ ذات العماد" را قید مکان برای فعلِ "فَعَلَ" در آیه قبل در نظر گرفت: ألمْ تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ. إِرَمَ ذاتِ العِماد: آیا ندیدی خدایت در منطقهی ارمِ دارای عماد، با عاد چه کرد.
و یا اینکه "ارم" را همانند تحلیل سنتی بدل برای "عاد" در نظر بگیریم، اما نه بدل کل از کل بلکه بدل اشتمال، و آیه را به این صورت معنا کنیم: آیا ندیدی خدایت با عاد چه کرد، با [شهرشان] ارمِ دارای عماد چه کرد.
در این صورت ساختار آیه خیلی شبیه به آیه {قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ} میشود، که "النار" بدل اشتمال برای "الاخدود" است و با عبارت "ذات x" توضیح داده شدهاست.
با این تحلیل همهی یافتههای کتیبهای نیز حفظ میشوند و تنها ترکیب این آیه اصلاح میشود.
اصلاحیهی بعد التحریر
27.03.202502:29
ادغام در زبانهای سامی و نمونهای در عبری
این یادداشت را به دوست عزیزم آقای امیررضا حقیقتخواه تقدیم میکنم.
فرایند ادغام merger change در زبانشناسی تاریخی به فرایندی گفته میشود که به موجب آن دو یا چند واج، در طول تاریخ در همدیگر ادغام میشوند. یکی از ابتداییترین نتایج این تحول ایجاد اشتراک لفظی در زبان است، یعنی واژگانی که علیرغم ظاهر یکسان هیچ ارتباط ریشهشناختیای با همدیگر ندارند.
یکی از نمونههای مشهور این ادغامها در فارسی نو ادغام دو واکه ī و ē در همدیگر و تبدیل هر دوی آنها به ī است، که موجب ایجاد اشتراک لفظی در šīr < šēr به معنای شیر جنگل و šīr به معنای شیر خوردنی، شدهاست.
در زبانهای سامی نیز، ادغامهای مختلفی مشاهده میشود که در عربی مهمترین آنها ادغام واجهای s* و ts* سامی آغازی است. نتیجه این ادغام اینست که واج سامخ ס که به عنوان مثال در عبری وجود دارد در عربی دیده نمیشود و کلماتی که در اصل سامخ یا سین داشتهاند، هر دو با سین به عربی میرسند.
نمونه مشهور دیگر در زبانهای سامی در اکدی است که هفت واج ʿ ، ʾ ، h ، ḥ ، ǵ و در شرایطی w و y در همدیگر ادغام و همگی تبدیل به ʾ الف میشوند.
חרש شخم زدن یا کر بودن؟
یکی از نمونههای جالب ادغام در زبان عبری دو ریشه فعلی هستند که با واسطه دو ادغام مختلف نهایتاً از دوره کنعانی آغازی، مشترک لفظی شدهاند. تحولات این دو ریشه فعلی را از مرحله ۱ در سامی آغازی، تا مرحله ۲ در سامی شمالغربی آغازی تا مرحله ۳ در کنعانی آغازی میتوان اینگونه دنبال کرد. نهایتاً این دو ریشه فعلی با ظاهر یکسان חרש به عبری کتاب مقدس میرسند، در حالی که هیچ ارتباط ریشه شناختیای ندارند:
1. *ḥrθ > 2. *ḥrθ > 3. *ḥrš : شخم زدن
همریشه با حَرَثَ در عربی
1. *xrs > 2. *ḥrs > 3. *ḥrš : کر بودن
همریشه با خَرِسَ در عربی
این یادداشت را به دوست عزیزم آقای امیررضا حقیقتخواه تقدیم میکنم.
فرایند ادغام merger change در زبانشناسی تاریخی به فرایندی گفته میشود که به موجب آن دو یا چند واج، در طول تاریخ در همدیگر ادغام میشوند. یکی از ابتداییترین نتایج این تحول ایجاد اشتراک لفظی در زبان است، یعنی واژگانی که علیرغم ظاهر یکسان هیچ ارتباط ریشهشناختیای با همدیگر ندارند.
یکی از نمونههای مشهور این ادغامها در فارسی نو ادغام دو واکه ī و ē در همدیگر و تبدیل هر دوی آنها به ī است، که موجب ایجاد اشتراک لفظی در šīr < šēr به معنای شیر جنگل و šīr به معنای شیر خوردنی، شدهاست.
در زبانهای سامی نیز، ادغامهای مختلفی مشاهده میشود که در عربی مهمترین آنها ادغام واجهای s* و ts* سامی آغازی است. نتیجه این ادغام اینست که واج سامخ ס که به عنوان مثال در عبری وجود دارد در عربی دیده نمیشود و کلماتی که در اصل سامخ یا سین داشتهاند، هر دو با سین به عربی میرسند.
نمونه مشهور دیگر در زبانهای سامی در اکدی است که هفت واج ʿ ، ʾ ، h ، ḥ ، ǵ و در شرایطی w و y در همدیگر ادغام و همگی تبدیل به ʾ الف میشوند.
חרש شخم زدن یا کر بودن؟
یکی از نمونههای جالب ادغام در زبان عبری دو ریشه فعلی هستند که با واسطه دو ادغام مختلف نهایتاً از دوره کنعانی آغازی، مشترک لفظی شدهاند. تحولات این دو ریشه فعلی را از مرحله ۱ در سامی آغازی، تا مرحله ۲ در سامی شمالغربی آغازی تا مرحله ۳ در کنعانی آغازی میتوان اینگونه دنبال کرد. نهایتاً این دو ریشه فعلی با ظاهر یکسان חרש به عبری کتاب مقدس میرسند، در حالی که هیچ ارتباط ریشه شناختیای ندارند:
1. *ḥrθ > 2. *ḥrθ > 3. *ḥrš : شخم زدن
همریشه با حَرَثَ در عربی
1. *xrs > 2. *ḥrs > 3. *ḥrš : کر بودن
همریشه با خَرِسَ در عربی
24.03.202511:25
شواهدی زبانشناختی از اولین برخوردها میان اقوام سامی و هندی-اروپایی (در دو فرسته)*
فرسته دوم: گاو نر
ریشهی سامی آغازی *θawr به معنای «گاو نر» در بسیاری از زبانهای سامی بازتاب دارد: در اکدی šūru، اوگاریتی θr، عبری šōr، سریانی tawrā و عربی ṯawr، که همگی به معنای «گاو نر» هستند.
ریشهای مشابه در زبانهای هندی-اروپایی نیز وجود دارد که در واژههایی مانند یونانی ταῦρος، لاتین taurus، آلبانیایی ter، ژرمنی آغازی þeura*، بالتی آغازی tauras* و اسلاوی آغازی turъ* به کار رفته که همگی همین معنای «گاو نر» را دارند.
برخی سامی شناسان این واژه را برگرفته از هندی-اروپایی میدانند¹ و برخی بر این باورند که این واژه در هر دو خانواده زبانی از منبعی مشترک وام گرفته شده است².
با این وجود اخیراً شورگو Šorgo³ با توجه به غیرعادی بودن الگوی آوایی در صورتهای هندی-اروپایی آن، استدلال میکند که این واژه از سامی به هندی-اروپایی وام گرفته شده است، نه برعکس.
توضیح آنکه دو شکل متفاوت -þeura* و -steura* در ژرمنی آغازی قابل بازسازی است. حال آنکه اگر این واژه بومی هندی-اروپایی بود، انتظار میرفت که در تمام زبانهای ژرمنی بهشکل واحدی تکامل یابد.
واژهی -þeura* احتمالاً با آوای θ در ژرمنی آغازی شروع میشده است. اما اگر این واژه در دورهای وام گرفته شده باشد که سیستم آوایی ژرمنی هنوز در حال تغییر بوده، ممکن است برخی گویشها آن را با صدای st* بازتحلیل کرده باشند و شکل -steura* را هم ایجاد کرده باشند و به این دلیل دو صورت مختلف در زبانهای ژرمنی وارد شده باشد.
مشکل دیگر اینکه معمولاً ریشه هندی-اروپایی آن را به صورت s)teh₂-u-r-ó)* بهمعنای «بزرگ» بازسازی میکنند. این تحلیل در زبانهای ژرمنی مشکلساز است، زیرا واکهٔ -eu-* در این زبانها غیرمنتظره است. همچنین در لاتین، انتظار میرود که -aur-* به -aru-* تبدیل شود، که نشده است.
همین بیقاعدگیها نشان میدهد این واژه احتمالاً وامواژه است.
اینکه این واژه در هندی-اروپایی آغازی یا در دورهای بعدتر وام گرفته شده، هنوز مشخص نیست.
بنابراین به نظر میرسد مردمان سامی پیش از گویشوران هندی-اروپایی با گاو نر آشنا بودهاند. این امر میتواند پیامدهای مهمی برای مطالعهی تاریخ مهاجرت مردمان سامی و هندی-اروپایی داشته باشد.
___
* این یادداشت خلاصهای است از مقاله
Bernard, C (2024). Indo-European Salt and Semitic Bulls On the Etymology of *milḥ “Salt” and *θawr “Bull”. Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft. 174(1), pp. 117-132.
¹ Huehnergard, J. (2011). “Proto-Semitic Language and Culture.” In: The American Heritage Dictionary of the English Language. Boston, p. 2068.
² Lipiński; E. (1997). Semitic Languages. Outline of a Comparative Grammar. Leuven. p.561
³ Šorgo, A. (2020). “Characteristics of lexemes of a substratum origin in Proto- Germanic.” In: R. Garnier (ed.): Loanwords and Substrata. Proceedings of the Colloquium held in Limoges (5 th–7 th June, 2018). Innsbruck, p. 453.
فرسته دوم: گاو نر
ریشهی سامی آغازی *θawr به معنای «گاو نر» در بسیاری از زبانهای سامی بازتاب دارد: در اکدی šūru، اوگاریتی θr، عبری šōr، سریانی tawrā و عربی ṯawr، که همگی به معنای «گاو نر» هستند.
ریشهای مشابه در زبانهای هندی-اروپایی نیز وجود دارد که در واژههایی مانند یونانی ταῦρος، لاتین taurus، آلبانیایی ter، ژرمنی آغازی þeura*، بالتی آغازی tauras* و اسلاوی آغازی turъ* به کار رفته که همگی همین معنای «گاو نر» را دارند.
برخی سامی شناسان این واژه را برگرفته از هندی-اروپایی میدانند¹ و برخی بر این باورند که این واژه در هر دو خانواده زبانی از منبعی مشترک وام گرفته شده است².
با این وجود اخیراً شورگو Šorgo³ با توجه به غیرعادی بودن الگوی آوایی در صورتهای هندی-اروپایی آن، استدلال میکند که این واژه از سامی به هندی-اروپایی وام گرفته شده است، نه برعکس.
توضیح آنکه دو شکل متفاوت -þeura* و -steura* در ژرمنی آغازی قابل بازسازی است. حال آنکه اگر این واژه بومی هندی-اروپایی بود، انتظار میرفت که در تمام زبانهای ژرمنی بهشکل واحدی تکامل یابد.
واژهی -þeura* احتمالاً با آوای θ در ژرمنی آغازی شروع میشده است. اما اگر این واژه در دورهای وام گرفته شده باشد که سیستم آوایی ژرمنی هنوز در حال تغییر بوده، ممکن است برخی گویشها آن را با صدای st* بازتحلیل کرده باشند و شکل -steura* را هم ایجاد کرده باشند و به این دلیل دو صورت مختلف در زبانهای ژرمنی وارد شده باشد.
مشکل دیگر اینکه معمولاً ریشه هندی-اروپایی آن را به صورت s)teh₂-u-r-ó)* بهمعنای «بزرگ» بازسازی میکنند. این تحلیل در زبانهای ژرمنی مشکلساز است، زیرا واکهٔ -eu-* در این زبانها غیرمنتظره است. همچنین در لاتین، انتظار میرود که -aur-* به -aru-* تبدیل شود، که نشده است.
همین بیقاعدگیها نشان میدهد این واژه احتمالاً وامواژه است.
اینکه این واژه در هندی-اروپایی آغازی یا در دورهای بعدتر وام گرفته شده، هنوز مشخص نیست.
بنابراین به نظر میرسد مردمان سامی پیش از گویشوران هندی-اروپایی با گاو نر آشنا بودهاند. این امر میتواند پیامدهای مهمی برای مطالعهی تاریخ مهاجرت مردمان سامی و هندی-اروپایی داشته باشد.
___
* این یادداشت خلاصهای است از مقاله
Bernard, C (2024). Indo-European Salt and Semitic Bulls On the Etymology of *milḥ “Salt” and *θawr “Bull”. Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft. 174(1), pp. 117-132.
¹ Huehnergard, J. (2011). “Proto-Semitic Language and Culture.” In: The American Heritage Dictionary of the English Language. Boston, p. 2068.
² Lipiński; E. (1997). Semitic Languages. Outline of a Comparative Grammar. Leuven. p.561
³ Šorgo, A. (2020). “Characteristics of lexemes of a substratum origin in Proto- Germanic.” In: R. Garnier (ed.): Loanwords and Substrata. Proceedings of the Colloquium held in Limoges (5 th–7 th June, 2018). Innsbruck, p. 453.
22.03.202503:28
شواهدی زبانشناختی از اولین برخوردها میان اقوام سامی و هندی-اروپایی (در دو فرسته)*
فرسته اول: نمک
تردیدی نیست که میتوان ریشه سامی آغازی milḥ* به معنای نمک را بازسازی کرد
این واژه در اکثر زبانهای سامی یافت میشود: گعز malləḥa به معنای «چاشنی زدن با نمک، خوشطعم کردن»، امهری mälḥ، عربی milḥ، عبری melaḥ و آرامی milḥā همگی به معنای «نمک»، فینیقی mlḥ به معنای «کارگر نمک».
بیرون از زبانهای سامی، در فضای سایر زبانهای آفروآسیایی این ریشه دیده نمیشود، تنها در زبانهای کوشی این ریشه وجود دارد که آن هم وامواژه ای عربی است [ریشه مصری mnḫ به معنای عالی، که توسط اورل و استولبوا با این ریشه سامی همریشه تلقی شده، بی ارتباط با آن است].
من پیشنهاد میکنم که این ریشه سامی به ریشه کاملاً شناختهشده هندی-اروپایی -melh₂* به معنای "آسیاب کردن، خرد کردن" بازمیگردد. این ریشه در نخستین زبانهای هندواروپایی که به ما رسیدهاند، مانند هیتی Hittite و لووی Luwian وجود دارد.
میتوان این فرضیه را مطرح کرد که گویشوران زبان هندی-اروپایی، که امروزه اغلب با فرهنگ یامنا Yamna که پژوهشهای باستانشناختی خوبی در مورد آنها انجام شده است، مرتبط دانسته میشوند، احتمالاً واژهای یکپارچه برای «نمک» نداشتند. در حالی که ریشه -sal* یا -seh₂l* در بسیاری از زبانهای هندی-اروپایی بازسازی شده و منشأ کلمه salt در انگلیسی محسوب میشود، این واژه در برخی شاخهها، بهویژه در زبانهای آناتولی (مانند هیتیایی با واژه -išuwan برای نمک) و همچنین در زبانهای هندی-ایرانی، وجود ندارد.
در زبان ایرانی باستان، واژه namaδ-ka* به معنای نمک به کار میرفته است. در زبانهای هندی نیز هیچ شکل مشترک اولیهای برای واژه «نمک» یافت نشده است، اما واژه ودايی -lavaṇá که در بسیاری از زبانهای هندی آریایی به معنای نمک است، ممکن است بهترین گزینه باشد.
هر چه باشد، هندی-اروپاییان نمک را یا به صورت سنگ نمک، یا به صورت بلوکهایی سخت با شکل و وزن استاندارد برای فروش بستهبندی میکردند¹. این بلوکهای نمکی، پس از فروش شکسته و آسیاب میشد و به صورت نمک دانهای در میآمد و برای غذا و مصارف دیگر مورد استفاده قرار میگرفت.
بنابراین اگر گویشوران زبان هندی-اروپایی واژه -seh₂l* یا هر واژه دیگری را برای اشاره به نمک داشتند، میتوانستند این نمک آسیابشده را -mḷh₂u- seh₂l* یا به طور کلی -mḷh₂u- X* به معنای «نمک آسیابشده» بنامند، که توسط گویشوران زبان سامی آغازین تنها جزء اول آن، به شکل milḥ* برای اشاره به این نمکهای وارداتی وام گرفته شده است.
توضیح آنکه زمانی که یک قوم واژهای را از یک "عبارت" وام میگیرد، بسیاری از اوقات تنها یک جزء از آن را انتخاب میکنند، حتی اگر آن جزء در زبان اصلی معنای کاملی نداشته باشد. این فرایند، یک نوع حذف رایج است خصوصاً وقتی که اهل زبان مقصد به صورت دقیق با زبان مبدا آشنا نباشند [مثل واژه mobile phone که در فارسی به صورت موبایل وامگیری شده است].
با توجه به اینکه پایانه اعرابی مرفوع nominative در زبان سامی u(m)* بوده است، جزء اول یعنی -mḷh₂u* به طور خودکار توسط اقوام سامی به milḥum که صورت مرفوع است بازتفسیر شده و از آن milḥ پدید آمده است.
با بازگشت به واژه ودایی -lavaṇá، میتوان بهراحتی پیشنهاد کرد که این واژه نتیجه همان فرایند زبانی است که در هندی-اروپایی، شرح دادیم یعنی در اصل این واژه به واژه هندی-ایرانی باستان r/l)auH-a-ná ) به معنای "چیزی که از هم جدا شده است" برمیگردد که به دانههای نمک اشاره دارد، زیرا این دانهها از سنگ نمک یا قالبهای نمک از طریق آسیاب کردن یا شکستن جدا میشدند.
باز هم، میتوان یک تحول معنایی مشابه را در لیتوانیایی druska به معنای "نمک" مشاهده کرد که از معنای "خرده، تکه" انتقال یافته است.
این نشان میدهد که این ایده که نمک از خردههای تکههای بزرگتر به دست میآید، کاملاً رایج بوده و خیلی اوقات مبنای معنایی برای ساخت واژه نمک بوده است.
_
* این یادداشت خلاصهای است از مقاله
Bernard, C (2024). Indo-European Salt and Semitic Bulls On the Etymology of *milḥ “Salt” and *θawr “Bull”. Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft. 174(1), pp. 117-132.
¹ مقاله زیر به خوبی با استفاده از شواهد باستان شناختی به نحوه تولید نمک و تجارت آن در دوران نوسنگی اروپا میپردازد:
Weller, O.(2015). “First salt making in Europe: an overview from Neolithic times.” Documenta Praehistorica 42, pp. 67–82.
فرسته اول: نمک
تردیدی نیست که میتوان ریشه سامی آغازی milḥ* به معنای نمک را بازسازی کرد
این واژه در اکثر زبانهای سامی یافت میشود: گعز malləḥa به معنای «چاشنی زدن با نمک، خوشطعم کردن»، امهری mälḥ، عربی milḥ، عبری melaḥ و آرامی milḥā همگی به معنای «نمک»، فینیقی mlḥ به معنای «کارگر نمک».
بیرون از زبانهای سامی، در فضای سایر زبانهای آفروآسیایی این ریشه دیده نمیشود، تنها در زبانهای کوشی این ریشه وجود دارد که آن هم وامواژه ای عربی است [ریشه مصری mnḫ به معنای عالی، که توسط اورل و استولبوا با این ریشه سامی همریشه تلقی شده، بی ارتباط با آن است].
من پیشنهاد میکنم که این ریشه سامی به ریشه کاملاً شناختهشده هندی-اروپایی -melh₂* به معنای "آسیاب کردن، خرد کردن" بازمیگردد. این ریشه در نخستین زبانهای هندواروپایی که به ما رسیدهاند، مانند هیتی Hittite و لووی Luwian وجود دارد.
میتوان این فرضیه را مطرح کرد که گویشوران زبان هندی-اروپایی، که امروزه اغلب با فرهنگ یامنا Yamna که پژوهشهای باستانشناختی خوبی در مورد آنها انجام شده است، مرتبط دانسته میشوند، احتمالاً واژهای یکپارچه برای «نمک» نداشتند. در حالی که ریشه -sal* یا -seh₂l* در بسیاری از زبانهای هندی-اروپایی بازسازی شده و منشأ کلمه salt در انگلیسی محسوب میشود، این واژه در برخی شاخهها، بهویژه در زبانهای آناتولی (مانند هیتیایی با واژه -išuwan برای نمک) و همچنین در زبانهای هندی-ایرانی، وجود ندارد.
در زبان ایرانی باستان، واژه namaδ-ka* به معنای نمک به کار میرفته است. در زبانهای هندی نیز هیچ شکل مشترک اولیهای برای واژه «نمک» یافت نشده است، اما واژه ودايی -lavaṇá که در بسیاری از زبانهای هندی آریایی به معنای نمک است، ممکن است بهترین گزینه باشد.
هر چه باشد، هندی-اروپاییان نمک را یا به صورت سنگ نمک، یا به صورت بلوکهایی سخت با شکل و وزن استاندارد برای فروش بستهبندی میکردند¹. این بلوکهای نمکی، پس از فروش شکسته و آسیاب میشد و به صورت نمک دانهای در میآمد و برای غذا و مصارف دیگر مورد استفاده قرار میگرفت.
بنابراین اگر گویشوران زبان هندی-اروپایی واژه -seh₂l* یا هر واژه دیگری را برای اشاره به نمک داشتند، میتوانستند این نمک آسیابشده را -mḷh₂u- seh₂l* یا به طور کلی -mḷh₂u- X* به معنای «نمک آسیابشده» بنامند، که توسط گویشوران زبان سامی آغازین تنها جزء اول آن، به شکل milḥ* برای اشاره به این نمکهای وارداتی وام گرفته شده است.
توضیح آنکه زمانی که یک قوم واژهای را از یک "عبارت" وام میگیرد، بسیاری از اوقات تنها یک جزء از آن را انتخاب میکنند، حتی اگر آن جزء در زبان اصلی معنای کاملی نداشته باشد. این فرایند، یک نوع حذف رایج است خصوصاً وقتی که اهل زبان مقصد به صورت دقیق با زبان مبدا آشنا نباشند [مثل واژه mobile phone که در فارسی به صورت موبایل وامگیری شده است].
با توجه به اینکه پایانه اعرابی مرفوع nominative در زبان سامی u(m)* بوده است، جزء اول یعنی -mḷh₂u* به طور خودکار توسط اقوام سامی به milḥum که صورت مرفوع است بازتفسیر شده و از آن milḥ پدید آمده است.
با بازگشت به واژه ودایی -lavaṇá، میتوان بهراحتی پیشنهاد کرد که این واژه نتیجه همان فرایند زبانی است که در هندی-اروپایی، شرح دادیم یعنی در اصل این واژه به واژه هندی-ایرانی باستان r/l)auH-a-ná ) به معنای "چیزی که از هم جدا شده است" برمیگردد که به دانههای نمک اشاره دارد، زیرا این دانهها از سنگ نمک یا قالبهای نمک از طریق آسیاب کردن یا شکستن جدا میشدند.
باز هم، میتوان یک تحول معنایی مشابه را در لیتوانیایی druska به معنای "نمک" مشاهده کرد که از معنای "خرده، تکه" انتقال یافته است.
این نشان میدهد که این ایده که نمک از خردههای تکههای بزرگتر به دست میآید، کاملاً رایج بوده و خیلی اوقات مبنای معنایی برای ساخت واژه نمک بوده است.
_
* این یادداشت خلاصهای است از مقاله
Bernard, C (2024). Indo-European Salt and Semitic Bulls On the Etymology of *milḥ “Salt” and *θawr “Bull”. Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft. 174(1), pp. 117-132.
¹ مقاله زیر به خوبی با استفاده از شواهد باستان شناختی به نحوه تولید نمک و تجارت آن در دوران نوسنگی اروپا میپردازد:
Weller, O.(2015). “First salt making in Europe: an overview from Neolithic times.” Documenta Praehistorica 42, pp. 67–82.
22.03.202503:28
نمونههایی از قالبهای استخراج و فراوری نمک در اروپا (هزارههای ۵ و ۴ پ.م)


19.03.202509:11
ة و ت در عربی قرآن:
کاربست ملاکهای پت-ایل برای حل یک پرسش در عربی
فرسته دوم
تبدیل پایانه تأنیث at- به ah- تقریباً هیچگاه در صفایی و حسمایی از گویشهای عربی باستان، مشاهده نمیشود¹. آقای احمد آلجلّاد A. Al-Jallad (نام ایشان به اشتباه به عنوان الجلاد جا افتادهاست. ما زین پس ایشان را جلّاد مینامیم) استاد زبانشناسی سامی و مطالعات عربی در دانشگاه ایالتی اوهایو، با افزودن این مشاهده که در دوره متأخر عربی-نبطی که در پاپیروسهای پترا بازتاب یافته نیز این تحول مشاهده میشود، نتیجه میگیرند که به احتمال زیاد گویشهای شهری عربی باستان در تماس با آرامی این تحول را وام گرفتهاند، در حالی که گویشهای بیابان گردان عرب زبان، مانند صفایی و حسمایی کمتر در تماس با آرامی بوده و در نتیجه این تحول در میان آنان نفوذ نکردهاست¹. در اینجا میخواهیم بررسی کنیم که آیا این تحول در قرآن (نک. فرسته قبل) نتیجه تماس با آرامی است یا صرفاً با یک تحوّل موازی Parallel Development در این دو زبان مواجه هستیم؟
برای یافتن پاسخ باید در مورد این تحول در عربی و آرامی با جزئیات بیشتری اطلاعات کسب کنیم.
در عربی قرآن (گویش حجازی کهن) تمایز اسمهای مفرد مضاف و مطلق در فرسته قبل به تفصیل توضیح داده شد. در تحلیل زبانشناختی این تحول در مورد وضعیت مطلق باید گفت که، همانطور که در برخی پژوهشها نشان داده شده است³، واج t در عربی در واقع با دمش aspiration تلفظ میشود یعنی در حقیقت باید به صورت /tʰ/ آوانویسی شود. در نتیجه بر اثر پدیده نرمشدگی lenition در واج انسدادی t در پایان واژه، تنها /h/ باقی میماند:
*tʰ> h /_#
اما در مورد آرامی، پایانه اسمهای مفرد مونث در وضعیت مطلق از at- به ā- تبدیل میشود که مشخصاً با آنچه در عربی رخ میدهد متفاوت است. توضیح زبانشناختی آن نیز تفاوت دارد:
*at > ā /_#
در اینجا بعد از اینکه پایانههای اعرابی در آرامی در دوران باستان میافتند، t در انتهای کلمه قرار میگیرد و حذف میشود و به جبران آن، بر اثر پدیده کشش جبرانی compensatory lengthening واکه پیشین آن کشیده میشود. در آرامی امپراطوری وضعیت برزخ میان این تحول را همچنان میشود دید، به طوری که در برخی شواهد اسم مطلق با ת و در برخی دیگر با ה املا میشود.
در آرامی، گروه دیگری از اسامی هستند که به ūt- و īt- ختم میشوند که در قیاس analogy با گروه قبلی، در وضعیت مطلق به ū و ī ختم میشوند. چنین پدیدهای نیز در عربی مشاهده نمیشود.
با توجه به این توضیحات:
اولاً تحول پایانه مونث در عربی با آرامی متفاوت است و ثانیاً در هر دو زبان مراحل مختلف تحول قابل مشاهده است و هیچ کدام تنها مرحله آخرِ تحول را وام نگرفتهاند.
لذا دلیلی وجود ندارد که بخواهیم این تحول در عربی را نتیجه تماس با آرامی بدانیم، بلکه تنها با یک تحول موازی در این دو زبان (و بقیه زبانهای سامی) مواجه هستیم³.
------------
¹ Al-Jallad, Ahmad. (2020). "A Manual of the Historical Grammar of Arabic". Academia.edu. 2020-1. p.75.
²Kasim, Ziyad. (2018). Aspiration in Arabic: A Spectrographic Study. Journal of Education and Science for Humanities. 21(2).
³ برای کسب اطلاعات بیشتر برای تحول موازی این پایانه در زبانهای مختلف سامی، بدون وامگیری از همدیگر، نک:
Blau, J. (1980). The Parallel Development of the Feminine Ending -at in Semitic Languages. Hebrew Union College Annual, 51, 17–28.
کاربست ملاکهای پت-ایل برای حل یک پرسش در عربی
فرسته دوم
تبدیل پایانه تأنیث at- به ah- تقریباً هیچگاه در صفایی و حسمایی از گویشهای عربی باستان، مشاهده نمیشود¹. آقای احمد آلجلّاد A. Al-Jallad (نام ایشان به اشتباه به عنوان الجلاد جا افتادهاست. ما زین پس ایشان را جلّاد مینامیم) استاد زبانشناسی سامی و مطالعات عربی در دانشگاه ایالتی اوهایو، با افزودن این مشاهده که در دوره متأخر عربی-نبطی که در پاپیروسهای پترا بازتاب یافته نیز این تحول مشاهده میشود، نتیجه میگیرند که به احتمال زیاد گویشهای شهری عربی باستان در تماس با آرامی این تحول را وام گرفتهاند، در حالی که گویشهای بیابان گردان عرب زبان، مانند صفایی و حسمایی کمتر در تماس با آرامی بوده و در نتیجه این تحول در میان آنان نفوذ نکردهاست¹. در اینجا میخواهیم بررسی کنیم که آیا این تحول در قرآن (نک. فرسته قبل) نتیجه تماس با آرامی است یا صرفاً با یک تحوّل موازی Parallel Development در این دو زبان مواجه هستیم؟
برای یافتن پاسخ باید در مورد این تحول در عربی و آرامی با جزئیات بیشتری اطلاعات کسب کنیم.
در عربی قرآن (گویش حجازی کهن) تمایز اسمهای مفرد مضاف و مطلق در فرسته قبل به تفصیل توضیح داده شد. در تحلیل زبانشناختی این تحول در مورد وضعیت مطلق باید گفت که، همانطور که در برخی پژوهشها نشان داده شده است³، واج t در عربی در واقع با دمش aspiration تلفظ میشود یعنی در حقیقت باید به صورت /tʰ/ آوانویسی شود. در نتیجه بر اثر پدیده نرمشدگی lenition در واج انسدادی t در پایان واژه، تنها /h/ باقی میماند:
*tʰ> h /_#
اما در مورد آرامی، پایانه اسمهای مفرد مونث در وضعیت مطلق از at- به ā- تبدیل میشود که مشخصاً با آنچه در عربی رخ میدهد متفاوت است. توضیح زبانشناختی آن نیز تفاوت دارد:
*at > ā /_#
در اینجا بعد از اینکه پایانههای اعرابی در آرامی در دوران باستان میافتند، t در انتهای کلمه قرار میگیرد و حذف میشود و به جبران آن، بر اثر پدیده کشش جبرانی compensatory lengthening واکه پیشین آن کشیده میشود. در آرامی امپراطوری وضعیت برزخ میان این تحول را همچنان میشود دید، به طوری که در برخی شواهد اسم مطلق با ת و در برخی دیگر با ה املا میشود.
در آرامی، گروه دیگری از اسامی هستند که به ūt- و īt- ختم میشوند که در قیاس analogy با گروه قبلی، در وضعیت مطلق به ū و ī ختم میشوند. چنین پدیدهای نیز در عربی مشاهده نمیشود.
با توجه به این توضیحات:
اولاً تحول پایانه مونث در عربی با آرامی متفاوت است و ثانیاً در هر دو زبان مراحل مختلف تحول قابل مشاهده است و هیچ کدام تنها مرحله آخرِ تحول را وام نگرفتهاند.
لذا دلیلی وجود ندارد که بخواهیم این تحول در عربی را نتیجه تماس با آرامی بدانیم، بلکه تنها با یک تحول موازی در این دو زبان (و بقیه زبانهای سامی) مواجه هستیم³.
------------
¹ Al-Jallad, Ahmad. (2020). "A Manual of the Historical Grammar of Arabic". Academia.edu. 2020-1. p.75.
²Kasim, Ziyad. (2018). Aspiration in Arabic: A Spectrographic Study. Journal of Education and Science for Humanities. 21(2).
³ برای کسب اطلاعات بیشتر برای تحول موازی این پایانه در زبانهای مختلف سامی، بدون وامگیری از همدیگر، نک:
Blau, J. (1980). The Parallel Development of the Feminine Ending -at in Semitic Languages. Hebrew Union College Annual, 51, 17–28.
16.03.202506:20
ة و ت در عربی قرآن:
کاربست ملاکهای پت-ایل برای حل یک پرسش در عربی (در دو فرسته)
فرستهی اول (این فرسته باید با دقت خوانده شود)
یکی از مشخصههای املایی قرآن، توزیع املای ة (تای مربوطه) و ت (تای مبسوطه)، در انتهای اسمهای مؤنث است که گاه در یک کلمه واحد نیز خود را نشان میدهد¹.
پرسشی که در این خصوص وجود دارد اینست که:
۱. آیا قاعدهای برای نگارش کلمات با تای مبسوطه و مربوطه در قرآن وجود دارد؟
۲. آیا تمایزی در قرائت کلمات با این دو املا وجود دارد؟
پاسخ به این دو پرسش مقدم بر مسئلهای است که قصد تحلیل آن با معیارهای پت-ایل را داریم، بنابراین در فرسته اول به پاسخ این دو پرسش میپردازیم.
اگر فرض سنتی را در نظر بگیریم که پایانه اسم مؤنث در موضع وقف به صورت /h/ و در موضع ابتدا به صورت /t/ تلفظ میشود در توزیع آماری املای ـه/ت در قرآن که از دیدگاه سنتی تصادفی تلقی میشود، یک ناهمگونی مشاهده میشود. با یک ایده اولیه آغاز میکنیم و موارد استعمال اسم مؤنث در وضعیت اضافه construct state و وضعیت مطلق (غیر اضافه) absolute state را تفکیک میکنیم. مزیت این تفکیک این است که اسمهای مضاف همواره در موضع ابتدا هستند². حال اگر املای اسمهای مضاف (و طبعاً در موضع ابتدا) را بررسی کنیم 22 درصد از آنها از املای طبیعی و رایج تر با ـه خارج میشوند و با ت نوشته شدهاند. اگر همین بررسی را در مورد اسمهای مطلق انجام دهیم با کمال تعجب مشاهده میکنیم که چه در موضع وقف و چه ابتدا، تمام اسمهای مطلق (بیش از 1800 مورد) همواره با ـه املا شدهاند!
این توزیع ناهمگون بر اساس فرضیه سنتی هیچ توضیحی ندارد. ماراین فن پوتن M. van Putten استاد زبانشناسی عربی دانشگاه لایدن در جستجوی یک توضیح منطقی برای این توزیع³، به جای تمرکز بر روی تفکیک سنتی میان وقف و ابتدا، بر روی مضاف یا مطلق بودن اسم تمرکز میکند، با این تفکیک اسمها وقتی در وضعیت مطلق به کار میروند همواره با ـه املا میشوند اما وقتی در وضعیت مضاف به کار میروند در 22 درصد موارد، املای آنها از ـه به ت تغییر مییابد و در 78 درصد موارد در رسم عثمانی همان ـه در املا حفظ میشود.
بر این اساس اگر رسم قرآن را بدون پیشفرض های متأخر مرجعیت دهیم، میتوان نتیجه گرفت که درعصر نزول قرآن، پایانه اسمهای مونث در وضعیت مطلق همانطور که با ـه املا شده اند همواره به صورت /h/ نیز تلفظ میشده اند. در مقابل در وضعیت مضاف همه اسمها همانطور که املای 22 درصد موارد نشان میدهد با /t/ تلفظ میشدند و 78 درصد دیگر را باید باید گونه املایی variant در نظر گرفت که تحت تأثیر گونه غالب در کل قرآن (املا با ـه) بدین صورت املا شدهاند.
مؤید این نتیجهگیری این است که در گویشهای معاصر عربی نیز این قاعده به صورت کامل رعایت میشود و اسمهای مونث مضاف با /t/ و اسمهای مؤنث مطلق با /h/ تلفظ میشوند.
مؤید دیگر این است که در برخی دیگر از زبانهای سامی نیز همین تفاوت در اسم مؤنث میان وضعیت مضاف و مطلق خود را نشان میدهد:
Hebrew:
absolute: תּוֹרָה (tôrāh) ;
construct: תּוֹרַת מֹשֶׁה (tôrat Mōšéh)
Aramaic:
abs. מִלָּה (millāh) ;
cons. מִלַּת מַלְכָּא (millat malkā)
مؤید سوم اینکه در نسخه مزمور دمشق Damascus Psalm Fragment که ترجمه عربی بخشی از مزامیر است که به خط یونانی نوشته شده و شاهد خوبی برای نحوه تلفظ کلمات در آخرین مراحل گویش حجازی کهن است نیز این تمایز خود را نشان میدهد:
abs. σαχρ(α)ὐ /ṣaḫr(a)h/ ;
cons. κουετὑ /quwwet-uh/
با روشن شدن این دو مسئله در فرسته بعدی به ملاکهای پت-ایل بازخواهیم گشت.
---------
¹ به عنوان نمونه به املای عبارت نعمة/نعمت الله به دو صورت مختلف در آیات مختلف قرآن دقت کنید. نک.
Van Putten, M. (2019). “The Grace of God” as evidence for a written Uthmanic archetype: the importance of shared orthographic idiosyncrasies, Bulletin of SOAS, V.82 (2).
²ابن انباری، محمد بن قاسم (2010). ایضاح الوقف و الابتداء. تحقیق احمد مهدلی. دارالکتب العلمیة. صص 75-76.
³van Putten, M. (2022). Quranic Arabic, from its Hijazi Origins to its Classical Reading Traditions, Brill. p.185
کاربست ملاکهای پت-ایل برای حل یک پرسش در عربی (در دو فرسته)
فرستهی اول (این فرسته باید با دقت خوانده شود)
یکی از مشخصههای املایی قرآن، توزیع املای ة (تای مربوطه) و ت (تای مبسوطه)، در انتهای اسمهای مؤنث است که گاه در یک کلمه واحد نیز خود را نشان میدهد¹.
پرسشی که در این خصوص وجود دارد اینست که:
۱. آیا قاعدهای برای نگارش کلمات با تای مبسوطه و مربوطه در قرآن وجود دارد؟
۲. آیا تمایزی در قرائت کلمات با این دو املا وجود دارد؟
پاسخ به این دو پرسش مقدم بر مسئلهای است که قصد تحلیل آن با معیارهای پت-ایل را داریم، بنابراین در فرسته اول به پاسخ این دو پرسش میپردازیم.
اگر فرض سنتی را در نظر بگیریم که پایانه اسم مؤنث در موضع وقف به صورت /h/ و در موضع ابتدا به صورت /t/ تلفظ میشود در توزیع آماری املای ـه/ت در قرآن که از دیدگاه سنتی تصادفی تلقی میشود، یک ناهمگونی مشاهده میشود. با یک ایده اولیه آغاز میکنیم و موارد استعمال اسم مؤنث در وضعیت اضافه construct state و وضعیت مطلق (غیر اضافه) absolute state را تفکیک میکنیم. مزیت این تفکیک این است که اسمهای مضاف همواره در موضع ابتدا هستند². حال اگر املای اسمهای مضاف (و طبعاً در موضع ابتدا) را بررسی کنیم 22 درصد از آنها از املای طبیعی و رایج تر با ـه خارج میشوند و با ت نوشته شدهاند. اگر همین بررسی را در مورد اسمهای مطلق انجام دهیم با کمال تعجب مشاهده میکنیم که چه در موضع وقف و چه ابتدا، تمام اسمهای مطلق (بیش از 1800 مورد) همواره با ـه املا شدهاند!
این توزیع ناهمگون بر اساس فرضیه سنتی هیچ توضیحی ندارد. ماراین فن پوتن M. van Putten استاد زبانشناسی عربی دانشگاه لایدن در جستجوی یک توضیح منطقی برای این توزیع³، به جای تمرکز بر روی تفکیک سنتی میان وقف و ابتدا، بر روی مضاف یا مطلق بودن اسم تمرکز میکند، با این تفکیک اسمها وقتی در وضعیت مطلق به کار میروند همواره با ـه املا میشوند اما وقتی در وضعیت مضاف به کار میروند در 22 درصد موارد، املای آنها از ـه به ت تغییر مییابد و در 78 درصد موارد در رسم عثمانی همان ـه در املا حفظ میشود.
بر این اساس اگر رسم قرآن را بدون پیشفرض های متأخر مرجعیت دهیم، میتوان نتیجه گرفت که درعصر نزول قرآن، پایانه اسمهای مونث در وضعیت مطلق همانطور که با ـه املا شده اند همواره به صورت /h/ نیز تلفظ میشده اند. در مقابل در وضعیت مضاف همه اسمها همانطور که املای 22 درصد موارد نشان میدهد با /t/ تلفظ میشدند و 78 درصد دیگر را باید باید گونه املایی variant در نظر گرفت که تحت تأثیر گونه غالب در کل قرآن (املا با ـه) بدین صورت املا شدهاند.
مؤید این نتیجهگیری این است که در گویشهای معاصر عربی نیز این قاعده به صورت کامل رعایت میشود و اسمهای مونث مضاف با /t/ و اسمهای مؤنث مطلق با /h/ تلفظ میشوند.
مؤید دیگر این است که در برخی دیگر از زبانهای سامی نیز همین تفاوت در اسم مؤنث میان وضعیت مضاف و مطلق خود را نشان میدهد:
Hebrew:
absolute: תּוֹרָה (tôrāh) ;
construct: תּוֹרַת מֹשֶׁה (tôrat Mōšéh)
Aramaic:
abs. מִלָּה (millāh) ;
cons. מִלַּת מַלְכָּא (millat malkā)
مؤید سوم اینکه در نسخه مزمور دمشق Damascus Psalm Fragment که ترجمه عربی بخشی از مزامیر است که به خط یونانی نوشته شده و شاهد خوبی برای نحوه تلفظ کلمات در آخرین مراحل گویش حجازی کهن است نیز این تمایز خود را نشان میدهد:
abs. σαχρ(α)ὐ /ṣaḫr(a)h/ ;
cons. κουετὑ /quwwet-uh/
با روشن شدن این دو مسئله در فرسته بعدی به ملاکهای پت-ایل بازخواهیم گشت.
---------
¹ به عنوان نمونه به املای عبارت نعمة/نعمت الله به دو صورت مختلف در آیات مختلف قرآن دقت کنید. نک.
Van Putten, M. (2019). “The Grace of God” as evidence for a written Uthmanic archetype: the importance of shared orthographic idiosyncrasies, Bulletin of SOAS, V.82 (2).
²ابن انباری، محمد بن قاسم (2010). ایضاح الوقف و الابتداء. تحقیق احمد مهدلی. دارالکتب العلمیة. صص 75-76.
³van Putten, M. (2022). Quranic Arabic, from its Hijazi Origins to its Classical Reading Traditions, Brill. p.185


14.03.202512:44
14.03.202512:44
مرثیهای برای رشته فقه اللعة سامی در ایران
از بدو تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ رشته الهیات نیز آغاز به کار کرد¹ و از همان زمان، ادبیات عرب در این نهاد تازه تأسیس تدریس شد. بگذریم که سنت کهن حوزوی در ایران از خیلی قبلتر مشغول مطالعه بر روی متن قرآن و همچنین زبان عربی بوده است.
با همه این اوصاف، هیچگاه مطالعه خانواده زبانهای سامی که عربی بخشی از این خانواده است برای نهاد سنتی و مدرن علم در ایران کاری جدّی تلقی نشد.
این درحالی است که به عنوان مثال (1908)Grundriss بروکلمان که شاهکار سامیشناسی تطبیقی در زمان خود به شمار میرود حدوداً سه دهه پیش از تأسيس دانشگاه تهران، منتشر شده و پژوهشگران را در دنیا متحیّر کرده بود.
چند دهه گذشت و در دهه چهل، رشته فرهنگ و زبانهای باستانی ایران تأسیس شد، اما با اینکه امید میرفت لا اقل عربی، آرامی و اکدی که ربط کاملی به تاریخ و فرهنگ ایران دارند، به صورت جدّی و روشمند دنبال شوند، اما باز هم سلسلهای نجنبید و تنها در دورهای در دهه پنجاه استفان پانوسی در این گروه زبان آرامی تدریس میکرد که آن هم با رفتن ایشان به محاق رفت.
در این میان دانشپژوهانی مانند عبدالمجید ارفعی که به فرنگ رفته بودند تا از محضر دانشمندانی مانند گلب و هلک زبانهایی غیر از اوستا و پهلوی را، که دیگران نیز در ایران میخواندند، فراگیرند، با بازگشت به وطن با بی مهری مواجه شدند و تلاشهایشان برای تأسیس رشته آشورشناسی بی نتیجه ماند و ناچار، برای امرار معاش به شغل شریف پیتزا فروشی روی آوردند. عجبا! یعنی نه علاقه طولانی مدت ایرانیان به قرآن، نه علاقه ایشان به زبان عربی و نه علاقه ایشان به فرهنگ و تاریخ خودشان، آنقدر قدرت نداشت که ایشان را متقاعد کند لوازم این علایق خود را دنبال کنند.
در این میان، اما ما فرصتهایی طلایی را از دست دادهایم. یکی از این فرصتها حضور یک سامیشناس برجسته به نام رودلف ماتسوخ در دهه ۴۰ در دانشگاه تهران بود. ماتسوخ را عمدتا از مطالعات دسته اولاش در مورد زبان مندایی (از گویشهای مهم آرامی) به خوبی میشناسیم. از نامه ای که تصویر آن در ادامه میآید، پیداست که ماتسوخ مدتی در استخدام دانشگاه تهران و به شغل شریف کتابداری! مشغول بوده و به قول خودش چون "دانشکده احتیاجی به رشته تحصیلی و معلومات من نداشت" و از طرفی "دانشگاه برلن غربی مرا به استادی السنه سامی گماشته و ریاست موسسه زبانهای مزبور را به عهده من گذاشته است"، درخواست انفصال خدمت میکند و تأكید میکند "هر وقت دانشکده ادبیات تهران به معلومات من احتیاج داشته باشد با کمال میل برای خدمت حاضرم". البته دانشگاه تهران هیچگاه به معلومات ایشان احتیاج نیافت.
امروز اما روحی تازه بر این کالبد بیجان دمیده شده، و علاقهمندان ضرورت این دست مطالعات را دریافتهاند، با این اوصاف سه اشکال عمده در این مطالعات وجود دارد:
۱. جریانات و مکاتب مختلف در زبانشناسی تاریخی و زبانهای سامی مورد توجه نیستند و نگاهها تنها معطوف به یک جریان خیلی خاص است.
۲. مطالعات عمدتاً، منحصر در بحثهای واژگانی است و حوزه دستور کاملاً مغفول است، در حالی که تلاشهای دو قرن اخیر عمدتاً در حوزه دستور متبلور است.
۳. مقدمات علمی ضروری برای ورود به این حوزه در میان پژوهشگران چندان مطرح نیست.
به امید روزی که این حوزه در ایران نیز جای خود را به درستی باز نماید.
___
¹ رک. مقاله "تاریخچه دانشکده الهیات و معارف اسلامی" از نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، اسفند ۱۳۴۵، ش۱
از بدو تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ رشته الهیات نیز آغاز به کار کرد¹ و از همان زمان، ادبیات عرب در این نهاد تازه تأسیس تدریس شد. بگذریم که سنت کهن حوزوی در ایران از خیلی قبلتر مشغول مطالعه بر روی متن قرآن و همچنین زبان عربی بوده است.
با همه این اوصاف، هیچگاه مطالعه خانواده زبانهای سامی که عربی بخشی از این خانواده است برای نهاد سنتی و مدرن علم در ایران کاری جدّی تلقی نشد.
این درحالی است که به عنوان مثال (1908)Grundriss بروکلمان که شاهکار سامیشناسی تطبیقی در زمان خود به شمار میرود حدوداً سه دهه پیش از تأسيس دانشگاه تهران، منتشر شده و پژوهشگران را در دنیا متحیّر کرده بود.
چند دهه گذشت و در دهه چهل، رشته فرهنگ و زبانهای باستانی ایران تأسیس شد، اما با اینکه امید میرفت لا اقل عربی، آرامی و اکدی که ربط کاملی به تاریخ و فرهنگ ایران دارند، به صورت جدّی و روشمند دنبال شوند، اما باز هم سلسلهای نجنبید و تنها در دورهای در دهه پنجاه استفان پانوسی در این گروه زبان آرامی تدریس میکرد که آن هم با رفتن ایشان به محاق رفت.
در این میان دانشپژوهانی مانند عبدالمجید ارفعی که به فرنگ رفته بودند تا از محضر دانشمندانی مانند گلب و هلک زبانهایی غیر از اوستا و پهلوی را، که دیگران نیز در ایران میخواندند، فراگیرند، با بازگشت به وطن با بی مهری مواجه شدند و تلاشهایشان برای تأسیس رشته آشورشناسی بی نتیجه ماند و ناچار، برای امرار معاش به شغل شریف پیتزا فروشی روی آوردند. عجبا! یعنی نه علاقه طولانی مدت ایرانیان به قرآن، نه علاقه ایشان به زبان عربی و نه علاقه ایشان به فرهنگ و تاریخ خودشان، آنقدر قدرت نداشت که ایشان را متقاعد کند لوازم این علایق خود را دنبال کنند.
در این میان، اما ما فرصتهایی طلایی را از دست دادهایم. یکی از این فرصتها حضور یک سامیشناس برجسته به نام رودلف ماتسوخ در دهه ۴۰ در دانشگاه تهران بود. ماتسوخ را عمدتا از مطالعات دسته اولاش در مورد زبان مندایی (از گویشهای مهم آرامی) به خوبی میشناسیم. از نامه ای که تصویر آن در ادامه میآید، پیداست که ماتسوخ مدتی در استخدام دانشگاه تهران و به شغل شریف کتابداری! مشغول بوده و به قول خودش چون "دانشکده احتیاجی به رشته تحصیلی و معلومات من نداشت" و از طرفی "دانشگاه برلن غربی مرا به استادی السنه سامی گماشته و ریاست موسسه زبانهای مزبور را به عهده من گذاشته است"، درخواست انفصال خدمت میکند و تأكید میکند "هر وقت دانشکده ادبیات تهران به معلومات من احتیاج داشته باشد با کمال میل برای خدمت حاضرم". البته دانشگاه تهران هیچگاه به معلومات ایشان احتیاج نیافت.
امروز اما روحی تازه بر این کالبد بیجان دمیده شده، و علاقهمندان ضرورت این دست مطالعات را دریافتهاند، با این اوصاف سه اشکال عمده در این مطالعات وجود دارد:
۱. جریانات و مکاتب مختلف در زبانشناسی تاریخی و زبانهای سامی مورد توجه نیستند و نگاهها تنها معطوف به یک جریان خیلی خاص است.
۲. مطالعات عمدتاً، منحصر در بحثهای واژگانی است و حوزه دستور کاملاً مغفول است، در حالی که تلاشهای دو قرن اخیر عمدتاً در حوزه دستور متبلور است.
۳. مقدمات علمی ضروری برای ورود به این حوزه در میان پژوهشگران چندان مطرح نیست.
به امید روزی که این حوزه در ایران نیز جای خود را به درستی باز نماید.
___
¹ رک. مقاله "تاریخچه دانشکده الهیات و معارف اسلامی" از نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، اسفند ۱۳۴۵، ش۱
12.03.202511:22
وامگیری یا تحول درونی؟
یکی از مسائل پیچیدهی فقه اللغوی تشخیص این است که یک واژه یا یک صورت زبانی (صرفی، نحوی) در بستر داخلی خود زبان شکل گرفته و تحول یافته، یا اینکه تحت تأثیر یک زبان بیرونی شکل گرفته و متحوّل شدهاست. مسئله آنجایی بغرنجتر میشود که دو زبان مورد بررسی، از یک خانواده زبانی باشند (و در نتیجه صورتهای مشابه زیادی داشته باشند) و در عین حال در یک تماس طولانی مدت با همدیگر قرار گرفته باشند؛ دقیقاً مانند زبانهای سامی.
توضیح آنکه، برخلاف خانواده بزرگی مانند هندی-اروپایی که بسیار پراکندهاند و بسیاری از شاخهها قرنها از همدیگر دور بودهاند، زبانهای سامی از ابتدا در همسایگی همدیگر زندگی کردهاند¹.
زبانشناسان مختلف از پیچیدگی تمییز میان وامگیری و تحول درونی در چنین زبانهایی نالیده اند².
در این میان نعمه پت-ایل N. Pat-El استاد سامیشناسی تطبیقی در دانشگاه تگزاس، آستین در مقاله ای³ در سال ۲۰۱۳ دو ملاک ارزشمند برای تمایزگذاری بین تحولات ناشی از تماس میان زبانها و تحولات درونی یک زبان پیشنهاد میکند:
1. Intermediate stages
بدین معنا که اگر مراحل مختلف یک تحول خاص در یک زبان، موجود بود اما در زبان دیگر تنها نتیجه نهایی آن تحول وجود داشت، به احتمال زیاد تحول در اصل متعلق به زبان اول است و زبان دوم آن را از اولی وام گرفته است.
2.Consistency across categories
بدین معنا که اگر یک تحول زبانی توزیع گستردهای در الگوهای مختلف آن زبان داشت، اما در زبان دیگر تنها به صورت محدود دیده میشد، به احتمال زیاد زبان اول مبدا انتشار این تحول در زبان دوم بوده است.
پت-ایل بعد از طرح این دو پیشنهاد به سراغ دو نمونه میرود که هر کدام با یکی از این دو ملاک رفع و رجوع خواهد شد.
در اینجا برای روشن شدن مطلب و فواید مهم دیگر، یکی از مثالها را تبیین مینماییم:
در زبان آرامی دو روش برای اضافه دو اسم وجود دارد، یکی استفاده از وضعیت مقید construct در اسم مضاف و اتصال مضافالیه به آن، و دیگری استفاده از موصول dī در میان مضاف و مضافالیه Periphrastic.
در آرامی امپراطوری اما یک روش سومی proleptic نیز وجود دارد که بر اساس آن، مضاف به ضمیری که به مضافالیه عود میکند اضافه میشود و سپس موصول و در نهایت مضاف الیه میآید:
Construct: bayt ˀělāhā: خانه خدا
Periph: baytā ḏī ˀělāhā : خانه خدا
Prolep: baytēh ḏī ˀělāhā: خانه خدا
این الگوی سوم در برخی دیگر از زبانهای سامی مانند، اکدی، حبشی و عبری میشنایی نیز دیده میشود.
در نگاه اول طبیعی است که اکدی را منشأ انتشار روش سوم در آرامی بدانیم، چه اینکه هم قدیمیتر است و هم اینکه در دوره طولانی مدتی در تماس با آرامی بودهاست.
اما ملاک دوم نشان میدهد بر خلاف انتظار این آرامی است که منشأ انتشار این الگو در اکدی بوده است.
توضیح آنکه: این الگو در بابلی باستان (۱۵۰۰-۲۰۰۰ پ.م) به ندرت به کار میرود. پس از این دوره، این الگو در اسناد کتبی تقریباً ناپدید میشود، به طوری که در بابلی میانه (۱۰۰۰-۱۵۰۰ پ.م) که قابل انتظار ترین دوره تاثیرگذاری اکدی بر روی آرامی است، به ندرت مشاهده میشود. تا اینکه نهایتاً در بابلی نو (۶۰۰-۱۰۰۰ پ.م) سر و کلهاش دوباره پیدا میشود، البته آن هم نه چندان فراوان.
اما در مورد آرامی داستان به کلی متفاوت است، به طوری که نه تنها کاربرد آن در اضافه فراوان است، علاوه بر آن در گروه حرف اضافهای (جار و مجرور) نیز به کار میرود، آن هم در گویشهای مختلف آرامی. فعال بودن این الگو در آرامی به اینجا ختم نمیشود و گویشهای متأخرتر این الگو را به مواضع دیگر نیز تسرّی دادهاند.
همه آنچه گفتیم بدین معناست که، حتی اگر این روش در اکدی مستقل از آرامی ابداع شده باشد، آرامی تأثيری جدّی در گسترش این روش اضافه در بابلی نو داشته است.
نتیجهی مهم اخلاقی اینکه، وامگیری همیشه مستقیم و در یک کلمه نیست و به قول پت-ایل frequency is also borrowable.
در فرسته بعدی یک مسئله در زبان عربی را با این ملاکها بررسی خواهیم کرد، ان شاءالله.
_
¹ تصریحی به این وجه ممیزه زبانهای سامی را در این مقاله میتوان یافت:
Huehnergard, J. (2017). "Arabic in Its Semitic Context." In A. Al-Jallad (Ed.), Arabic in Context. Brill. p.7
² به دو مقاله Dench و همچنین Aikhenvald در مجموعه زیر مراجعه نمایید:
Aikhenvald, A. Y., & Dixon, R. M. W. (Eds.). (2001). Areal diffusion and genetic inheritance: Problems in comparative linguistics. Oxford University Press.
³ Pat-El, N. (2013). "Contact or inheritance? Criteria for distinguishing internal and external change in genetically related languages". Journal of Language Contact, 6(1), 313-328.
یکی از مسائل پیچیدهی فقه اللغوی تشخیص این است که یک واژه یا یک صورت زبانی (صرفی، نحوی) در بستر داخلی خود زبان شکل گرفته و تحول یافته، یا اینکه تحت تأثیر یک زبان بیرونی شکل گرفته و متحوّل شدهاست. مسئله آنجایی بغرنجتر میشود که دو زبان مورد بررسی، از یک خانواده زبانی باشند (و در نتیجه صورتهای مشابه زیادی داشته باشند) و در عین حال در یک تماس طولانی مدت با همدیگر قرار گرفته باشند؛ دقیقاً مانند زبانهای سامی.
توضیح آنکه، برخلاف خانواده بزرگی مانند هندی-اروپایی که بسیار پراکندهاند و بسیاری از شاخهها قرنها از همدیگر دور بودهاند، زبانهای سامی از ابتدا در همسایگی همدیگر زندگی کردهاند¹.
زبانشناسان مختلف از پیچیدگی تمییز میان وامگیری و تحول درونی در چنین زبانهایی نالیده اند².
در این میان نعمه پت-ایل N. Pat-El استاد سامیشناسی تطبیقی در دانشگاه تگزاس، آستین در مقاله ای³ در سال ۲۰۱۳ دو ملاک ارزشمند برای تمایزگذاری بین تحولات ناشی از تماس میان زبانها و تحولات درونی یک زبان پیشنهاد میکند:
1. Intermediate stages
بدین معنا که اگر مراحل مختلف یک تحول خاص در یک زبان، موجود بود اما در زبان دیگر تنها نتیجه نهایی آن تحول وجود داشت، به احتمال زیاد تحول در اصل متعلق به زبان اول است و زبان دوم آن را از اولی وام گرفته است.
2.Consistency across categories
بدین معنا که اگر یک تحول زبانی توزیع گستردهای در الگوهای مختلف آن زبان داشت، اما در زبان دیگر تنها به صورت محدود دیده میشد، به احتمال زیاد زبان اول مبدا انتشار این تحول در زبان دوم بوده است.
پت-ایل بعد از طرح این دو پیشنهاد به سراغ دو نمونه میرود که هر کدام با یکی از این دو ملاک رفع و رجوع خواهد شد.
در اینجا برای روشن شدن مطلب و فواید مهم دیگر، یکی از مثالها را تبیین مینماییم:
در زبان آرامی دو روش برای اضافه دو اسم وجود دارد، یکی استفاده از وضعیت مقید construct در اسم مضاف و اتصال مضافالیه به آن، و دیگری استفاده از موصول dī در میان مضاف و مضافالیه Periphrastic.
در آرامی امپراطوری اما یک روش سومی proleptic نیز وجود دارد که بر اساس آن، مضاف به ضمیری که به مضافالیه عود میکند اضافه میشود و سپس موصول و در نهایت مضاف الیه میآید:
Construct: bayt ˀělāhā: خانه خدا
Periph: baytā ḏī ˀělāhā : خانه خدا
Prolep: baytēh ḏī ˀělāhā: خانه خدا
این الگوی سوم در برخی دیگر از زبانهای سامی مانند، اکدی، حبشی و عبری میشنایی نیز دیده میشود.
در نگاه اول طبیعی است که اکدی را منشأ انتشار روش سوم در آرامی بدانیم، چه اینکه هم قدیمیتر است و هم اینکه در دوره طولانی مدتی در تماس با آرامی بودهاست.
اما ملاک دوم نشان میدهد بر خلاف انتظار این آرامی است که منشأ انتشار این الگو در اکدی بوده است.
توضیح آنکه: این الگو در بابلی باستان (۱۵۰۰-۲۰۰۰ پ.م) به ندرت به کار میرود. پس از این دوره، این الگو در اسناد کتبی تقریباً ناپدید میشود، به طوری که در بابلی میانه (۱۰۰۰-۱۵۰۰ پ.م) که قابل انتظار ترین دوره تاثیرگذاری اکدی بر روی آرامی است، به ندرت مشاهده میشود. تا اینکه نهایتاً در بابلی نو (۶۰۰-۱۰۰۰ پ.م) سر و کلهاش دوباره پیدا میشود، البته آن هم نه چندان فراوان.
اما در مورد آرامی داستان به کلی متفاوت است، به طوری که نه تنها کاربرد آن در اضافه فراوان است، علاوه بر آن در گروه حرف اضافهای (جار و مجرور) نیز به کار میرود، آن هم در گویشهای مختلف آرامی. فعال بودن این الگو در آرامی به اینجا ختم نمیشود و گویشهای متأخرتر این الگو را به مواضع دیگر نیز تسرّی دادهاند.
همه آنچه گفتیم بدین معناست که، حتی اگر این روش در اکدی مستقل از آرامی ابداع شده باشد، آرامی تأثيری جدّی در گسترش این روش اضافه در بابلی نو داشته است.
نتیجهی مهم اخلاقی اینکه، وامگیری همیشه مستقیم و در یک کلمه نیست و به قول پت-ایل frequency is also borrowable.
در فرسته بعدی یک مسئله در زبان عربی را با این ملاکها بررسی خواهیم کرد، ان شاءالله.
_
¹ تصریحی به این وجه ممیزه زبانهای سامی را در این مقاله میتوان یافت:
Huehnergard, J. (2017). "Arabic in Its Semitic Context." In A. Al-Jallad (Ed.), Arabic in Context. Brill. p.7
² به دو مقاله Dench و همچنین Aikhenvald در مجموعه زیر مراجعه نمایید:
Aikhenvald, A. Y., & Dixon, R. M. W. (Eds.). (2001). Areal diffusion and genetic inheritance: Problems in comparative linguistics. Oxford University Press.
³ Pat-El, N. (2013). "Contact or inheritance? Criteria for distinguishing internal and external change in genetically related languages". Journal of Language Contact, 6(1), 313-328.
Рекорды
10.04.202523:59
246Подписчиков27.03.202523:59
67Индекс цитирования28.03.202523:59
165Охват одного поста23.04.202520:42
0Охват рекламного поста24.03.202519:20
7.88%ER24.03.202519:20
80.10%ERRВойдите, чтобы разблокировать больше функциональности.