Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
یادداشت های حسن انصاری avatar

یادداشت های حسن انصاری

TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаOct 11, 2017
TGlistке кошулган дата
Dec 26, 2024

Рекорддор

25.04.202523:59
8.4KКатталгандар
11.03.202507:15
1000Цитация индекси
30.03.202516:37
1.5K1 посттун көрүүлөрү
30.03.202516:37
1.5K1 жарнама посттун көрүүлөрү
12.03.202506:29
9.78%ER
30.03.202516:37
18.36%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
JAN '25FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

یادداشت های حسن انصاری популярдуу жазуулары

12.05.202507:03
چرا ضبط شيخ صدوق در التوحيد دقيق تر از ضبط نسخه های موجود الکافی در نقل اين حديث است؟ (در سه فرسته)

توضیحات را سعی می کنم خیلی کوتاه در چند شماره بیان کنم.

1- از کتاب التوحید صدوق نسخه های کهنه ای باقی نمانده و احتمال تحریف در آن هست. از کافی کلینی چند نسخه نسبتا کهنه ای موجود است اما هیچ کدام از نسخه های هر دو کتاب خالی از مشکلات نسخه ای نیست و در مورد روایات همواره بررسی نقل ها و مقایسه ها لازم است.

2- در نسخه های خطی تصحیفات فراوان صورت می گیرد. گاهی متن وارد حاشیه می شود و گاهی حاشیه وارد متن می شود. در نسخه های قدیم، با علائم مختلف ویرایشی و از جمله شنگرف ها و علائم ابتدا و انتهای نقل ها را روشن می کردند و معلوم بود که کجا نص حدیث است و کجا توضیح نویسنده و مؤلف. در حاشیه ها هم با گذاشتن علاماتی معمولا منابع نقل ها و یا نسخه بدل ها و بسیاری امور دیگر را روشن می کردند. با گذشت زمان و با نسخه برداری های بازاری به جای نسخه برداری ها در طی مراحل سماع متون نزد استادان بسیاری از این فوائد و علائم نادیده گرفته می شد و حاشیه ها گاه داخل در متن می شد و گاه متن ها به حاشیه می رفت و ...بنابراین کلمات مشابه بدخوانی می شد و گاه کاتبان فاضل برای درست کردن متن در متون دست می بردند و کار را خراب تر می کردند. به همین دلیل است که معمولا کاتب کم سواد که فقط نسخه را نقاشی می کرد عموما از کاتبی با سواد نصفه نیمه که نمی دانست نباید در متن اظهار فضل کند بهتر بود و دقیق تر عمل می کرد. کاتب دقیق مانند مصحح دقیق امروزی کسی بود که سعی می کرد به اصل متن وفادار باشد و تا جایی که ممکن است نسخه را بر اساس کهنترین نسخه ها که به خود نویسنده و یا شاگردانش باز می گشت تحریر و استنساخ کند.

3- کتاب کافی کلینی دو تحریر متفاوت داشت: تحریر رازی که نخستین بار در ری توسط کلینی ارائه شد و برخی شاگردان آن نسخه را دریافت کردند و بعدا شیخ صدوق از نسخه های رازی همان شاگردان بهره می برد. و نسخه بغدادی که تحریر تازه ای بود که کلینی آنگاه که به بغداد رفت و ساکن آنجا شد با اعمال تغییراتی در آن نسخه در این شهر بر شاگردان برخواند. نسخه های موجود کافی همه از سنت بغدادی ریشه می گیرد اما ما خوشبختانه روایت رازی را عمدتا از طریق منقولات شیخ صدوق در آثارش در اختیار داریم (نک: رساله ما درباره کلینی و کافی که هنوز منتشر نشده و در واقع بخش منتشر نشده رساله دیپلم من در سوربن بود که بعدا تکمیل شد اما هنوز آماده نشر نیست).

4- اختلافاتی اگر در مواردی میان نقل شیخ صدوق با نسخه های بغدادی کافی دیده می شود گاهی به دلیل تغییراتی است که کلینی بعدا در بغداد در متن کافی اعمال کرده است. این تغییرات در عمده موارد به دلیل دستیابی کلینی به متون جدید و یا روایت های دقیقتر از متون منقولی بود که تنها در بغداد برای او فراهم شد. روایت مورد گفتگو را کلینی از خالش علان کلینی اخذ کرده و البته حدیث مرسل است و به همین دلیل احتمالا کلینی در نقل و کيفيت آن ترديد داشته. اگر اختلافی ميان اين نقل با نقل شيخ صدوق از کلينی در این مورد دیده می شود یک احتمال این است که کلینی خود بعدا در بغداد روایت دقیق تری از متن به دست آورده و بدین ترتیب تغییراتی را در متن روایت اعمال کرده. با این وصف دلائلی داریم که نشان می دهد که این تفاوت ها ناشی از مشکلات نسخه های کافی است و نه تمایز دو تحریر رازی و بغدادی کافی.

5- اگر آنچنانکه علامه مجلسی احتمال داده شيخ صدوق در برخی الفاظ حدیث تصرف کرده تا متن روايت را با عقايد معتزله همخوان تر کند اتفاقا بايد گفت همین ضرورت شاید برای کلینی در بغداد بیشتر وجود داشته تا در متن روایت به نحوی تصرف کند تا آن را نزدیک به آرای معتزلیان و شیعیان نزدیک به معتزله کند. نه آيا جامعه امامی بغداد در دوره ای که کلینی در بغداد بود زير سيطره نوبختیانی بود که آرايشان معتزلی مشربانه بود؟ سیطره نوبختیان در جامعه امامی بغداد به مراتب بیشتر از سیطره معتزلیان در ری در زمان شیخ صدوق بود. ری در آن زمان درست است که تحت حکم آل بويه و صاحب بن عباد بود اما در همين ری مخالفان معتزله و از جمله اشعریان به سادگی آرای خود را مطرح می کردند. وانگهی در سرتاسر کتاب التوحید مضامین بسیار زیادی هست که آشکارا با آرای معتزله همخوان نیست و بلکه مخالف آن است. چرا شيخ صدوق آن مضامين را نقل کرده و تلاشی برای تصرف در الفاظ آن روايات و احادیث با هدف همخوان کردنشان با اعتقادات عدلیه و معتزله نکرده است؟
12.05.202507:03
6- مقایسه ساده ای میان دو تحریر کافی و التوحید صدوق از این حدیث روشن می کند که تحریر التوحید دقیقتر است و معنای محصل تری دارد. در روایت کافی آشکارا عبارت "حُكْمُ اللَّهِ - عَزَّ وَجَلَّ - لَايَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ ، فَلَمَّا حَكَمَ بِذلِكَ ..." مشکل دارد. اینجا حکم تصحیفی است از علم و عبارت درست همان است که در التوحید ضبط شده: " عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَلَّا يَقُومَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ فَلَمَّا عَلِمَ بِذَلِكَ ...". روایت اصولا در حال و هوای بحث های سده دوم قمری درباره موضوع استطاعت است. معتزله در آن دوران در مخالفت با مکاتب جبری گرا معتقد بودند که خداوند توانایی و قوه و استطاعت فعل انسان را پیش از انجام فعل به انسان می دهد و این استطاعت در واقع چیزی نیست جز شروط لازم و نه کافی برای تحقق و انجام فعل. برای انجام فعل، انسان اراده آزاد خود را دارد و این فعل خود انسان است و نه فعل مخلوق و یا مکتسب انسان. برخلاف معتزله در آن دوران، جبری ها و اصحاب حدیث و اسلاف اشاعره معتقد بودند که استطاعت درست همراه فعل انسان (و نه قبل از آن) از سوی خدا به انسان داده می شود و لذا استطاعت بر جنس فعل نیست بلکه بر شخص و عین فعل است. این به معنای جبری گری و نفی اراده آزاد انسان بود. در روایت ابوبصیر امام صادق (ع) به این نکته اشاره می کند که نظر هیچ کدام از این دو گروه درست نیست. استطاعت در انجام فعل از ناحیه خداست و این همانطور که معتزله در آن دوران می گفتند قبل از فعل است اما این مانع وجود توفیق و خذلان از سوی خداوند نیست (خذلان در اين عبارت تبيين شده: وَوَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ - وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ). یعنی درست است که نظر جبری ها نادرست است اما فعل آدمی بالاتر از استطاعت عمومی انسان بر انجام افعالش که خداوند قبل از انجام فعل به آدمی می دهد و این چیزی از قبیل قوه و قدرت عمومی و شرط لازم انجام فعل است؛ باری علاوه بر آن انسان از توفیق و خذلان خداوند هم برخوردار است و این توفیق و خذلان مطابق با علم سابق الهی است. با وجود آنکه مطابق علم سابق خداوند، انسان در انجام فعل و علاوه بر استطاعت عمومی مشمول توفیق و خذلان الهی هم هست اما این همه مانع از قدرت و اختيار انسان در انجام فعل نيست و بنابراين نظر جبری ها نادرست است. از نقطه نظر این ديدگاه نه نظر معتزله درست است که در فعل آدمی نقش توفیق و خصوصا خذلان الهی را ناديده می گرفتند و نه نظر جبریه که کلا فعل آدمی را مخلوق خداوند فرض می کردند. از دیدگاه امام صادق (ع) علم سابق خداوند نافذ است و فعل مخلوقات بیرون از شمول و صدق این علم نیست اما در عین حال این فعل حقیقتا متعلق به خود آدمی است و مسئولیت وجودی و اخلاقی آن با خود انسان است. با این وصف همین فعل مشمول توفیق و یا خذلان الهی است و این شمول توفیق و یا خذلان الهی در توافق با علم شمولی و سابق خداوند است که قابل تکذیب نیست و همواره صادق خواهد بود. در واقع معنای "َهُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَهُوَ سِرٌّ ." همين است: سرّ قدر در روايات همين بوده: با وجود اينکه انسان اراده آزاد دارد اما مشمول توفيق و خذلان است و علم خدا بلا معلوم است و نافذ و در عين حال که فعل آدمی حقيقتا مال خود انسان است اما بيرون از علم سابق خداوند نيست و مشيت انسان به اين معنا مطابق مشيت خداوند است؛ منتهی مشيت خداوند علم سابق اوست بی آنکه مانع اراده آزاد انسان باشد و اراده انسان حقيقتا فعل اوست گرچه همین اراده هم بر اساس توفیق و یا خذلان الهی است. "قلم اینجا رسید سر بشکست" و حقيقت توحيد هم همين است؛ و کجا معتزله و اشاعره به درک اين حقیقت عرشی برسند که حجت الهی امام صادق (ع) رشحه ای از آن را اينجا بيان کرده.
10.05.202520:17
شيخ صدوق و اتهام های پوچ

مکرر نوشته ام و باز شايد پر بيراه نباشد که تذکری مجدد بدهم. از نوشته های تلگرامی و فيسبوکی در موضوعات علمی، دست کم آنچه متعلق به تاريخ و پژوهش های ادبی و متنی است، تا زمانی که نویسندگان اين نوشته ها جايگاه علمی شان را از طريق طی مدارج علمی و دانشگاهی و همزمان از طريق انتشار کتاب و يا مقاله /مقالاتی که با ارزيابی های آکادميک و پيش از نشر در مجلات معتبر سنجش گری شده باشد اثبات نکرده اند چيزی را قبول نکنيد. امروزه دستيابی به متون و تحقيقات آسان شده و با يک کليک در برنامه های جستجو در متون (مانند نور و شامله) به سادگی می توان تعدادی متن و ارجاع را پيدا کرد و به هم دوخت و دوز کرد و در فضای مفت و مجانی مجازی منتشر کرد. تحلیل علمی چیز دیگری است و آن مستلزم تحقیق است؛ نه هر تحقيقی بلکه تحقيق دانشگاهی و با معیارهای علمی پذیرفته شده در مجامع به رسمیت شناخته شده.

مدتی است عده ای با پیدا کردن اختلافات در روایت متون میان آنچه شیخ صدوق در آثارش نقل کرده با آنچه در همان سنت/ سنت ها کلينی و يا ديگر محدثان نقل کرده اند و با ابراز مطالبی استحسانی نتیجه می گیرند شیخ صدوق در نقل روایات تصرف می کرده. این نتیجه گیری ها ناشی از بی اطلاعی و عدم شناخت سنت های روایت حدیث است. شیخ صدوق اگر بنا بود به دلیل تفاوت دیدگاه هایش با مضامین پاره ای نقل های حدیثی در متن روایات تصرف کند بسیاری از آنچه در التوحید و کمال الدین و برخی ديگر از آثارش و با مضامینی گاه متناقض نقل کرده را اساسا نقل نمی کرد. دقت در آثار شيخ صدوق نشان می دهد او ناقل روايات از سنت های متفاوت و با گرايش های فکری مختلف است. دليل شماری از تفاوت ها در برخی کلمات نقل ها بر خلاف تصوری که گاهی وجود داشته و دارد تصرف شيخ صدوق در متن روايات نيست بلکه اتفاقا التزام او به نقل دقیق روایات از سنت های فکری مختلف است.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202507:03
7- بر اساس آنچه توضیح دادیم روشن است تحریر شیخ صدوق از این روایت به مراتب ادق از تحریر موجود در نسخه های کافی است. تحریر موجود در نسخه های کافی دچار مشکلات عدیده است و دچار ناهماهنگی هایی است که همان هم موجب این شده که تفسیر این روایت در طول تاریخ تفاسیر شیعی معرکه آرای مختلف باشد. در حالی که تحریر شیخ صدوق دچار این مشکل نیست و دقیقا همین چیزی را دارد بیان می کند که درباره اختلاف شیعه و امام صادق (ع) با معتزله و جبریه در موضوع فعل مخلوق و استطاعت گفتیم. در حالی که تحریر کتاب کافی ناهماهنگی داخلی دارد تحریر شیخ صدوق از روایت دقیقا با آنچه ما از عقاید معتزله در سده دوم و جبریان همان زمان می دانیم و با دیدگاه امام صادق (ع) که در تعبیر "لا جبر و لا تفويض بل أمر بين الأمرين" بارها بیان و تبیین شده هماهنگ است. تحرير کافی البته با مذهب عدلیه هماهنگ نیست اما تحرير شيخ صدوق هم با عقايد آنان هماهنگ نيست. بنابراين اگر بنا بود شيخ صدوق در روايت تصرف کند به نحوی تصرف می کرد که متن روايت کاملا با ديدگاه معتزله مطابق باشد. وانگهی معتزله بهشمی در دوره شيخ صدوق در ری (مانند قاضی عبد الجبار) آرای به مراتب پيچيده تری درباره طبیعت فعل آدمی داشتند و این امر ابدا دیگر در چارچوب بحث های ابتدایی استطاعت در سده دوم قمری نبود. اگر بنا بود شیخ صدوق رضایت معتزله دوران خود را از بابت عقیده شیعه در این موضوع جلب و تأمين کند باید در تحریر روایت بیش از اینها تصرف می کرد. از دیگر سو، تحریر کافی چنانکه گفتیم کاملا دیدگاه جبری را تأييد می کند و اگر چنین است دیگر عبارت "وَهُوَ مَعْنى « شَاءَ مَا شَاءَ » وَهُوَ سِرُّهُ" که گويا توضيحی از راوی بر روایت است معنا و محملی نداشت چرا که روایت جبری محض را پیشنهاد می دهد و اینکه گفته شود این معنا از نسبت فعل آدمی و فعل خداوند "سرّ" است معنای محصلی ندارد و ضرورتی نداشت.

بدین ترتیب اين داوری که شيخ صدوق در متن روايت به دليل موافق کردن مضمون آن با عقايد معتزله تصرف کرده بی وجه است و سخنی است به سبب نا آگاهی از تاريخ و عقايد و سنت نسخه های خطی در تمدن اسلامی.


https://t.me/azbarresihayetarikhi
11.05.202522:08
نقد حديث شيعی در گفتاری از آقای احمد صنوبر و بحث شیخ صدوق

آقای دکتر احمد صنوبر اخيرا به مناسبت بحثی درباره صحيح بخاری و حديث اهل سنت در گفتگویی که در يوتيوب دستياب است نظراتی هم درباره حديث اماميه مطرح کرده اند که جای بحث و گفتگو دارد. از آنجا که رساله دکتری آقای احمد صنوبر درباره حديث اماميه است (من تاکنون توفيق مطالعه آن را نيافته ام. نمی دانم اصلا منتشر شده يا نه) و در يکی از دانشگاه های ترکيه تدريس می کنند يکی از دوستان از من درخواست کرد که مناسب است نقد ايشان نسبت به حديث شيعی و امامی مورد بحث و گفتگو قرار گيرد. حالا بنا شده در چند جلسه درسگفتار پاره ای توضيحات درباره تاریخ حديث شيعی ارائه دهم. اميدوارم برای محققينی مانند ايشان که در بيرون اين سنت به نقد و بررسی تاريخ حديث اماميه می پردازند مفيد باشد.

ايشان در جایی از همين گفتارشان ادعا می کنند که محدثين اماميه در متون احاديث به دليل تأثيرپذيری از عقايد و تحولات فکری شان تصرفاتی می کرده اند و متن احاديث را بر اساس باورهای کلامی و فقهی و تحول آنها به تدريج تغيير می داده اند. اينجا آقای احمد صنوبر استناد می کنند به سخنی از علامه مجلسی در بحار الأنوار درباره شيخ صدوق و اينکه ابن بابويه متن حديثی از کافی کلينی را به دليل اختلاف مضمونش با عقيده اهل عدل (يعنی معتزله) تغيير داده است. در فرسته بعدی توضيح خواهم داد که سخن علامه مجلسی درست نيست و داوری اش درباره ابن بابويه پايه ای ندارد. سببش هم عدم آشنایی تاریخی علامه مجلسی با فضای فکری مباحث اهل کلام در دوران شيخ صدوق در ری از يک سو و عدم توجه به دانش تاریخی نسخه های خطی بوده. علامه مجلسی دریافتی تاريخی از اين موضوعات نداشته و این امری طبیعی است. بینش نقادانه تاریخی امری است که محصول عصر جدید است، اما آقای احمد صنوبر که رساله دکتری اش درباره حديث اماميه است بايد درک و تخصص تاريخی را در نظر بگيرد. عبارت علامه مجلسی که آقای احمد صنوبر به آن استناد می کند از اين قرار است:

"هذا الخبر مأخوذ من الكافي، وفيه تغييرات عجيبة تورث سوء الظن بالصدوق وإنه إنما فعل ذلك ليوافق مذهب أهل العدل".

مجموعه فرسته بعدی را ببينيد👇👇

https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202504:56
نظر علامه مجلسی در بحار الأنوار درباره حديث: بيان : هذا الخبر مأخوذ من الكافي ، وفيه تغييرات عجيبة تورث سوء الظن بالصدوق وإنه إنما فعل ذلك ليوافق مذهب أهل العدل.

نظر متفاوت علامه مجلسی درباره حديث در مرآة العقول: مرفوع وهو في غاية الصعوبة والإشكال ، وتطبيقه على مذهب العدلية يحتاج إلى تكلفات كثيرة . والعجب أن الصدوق قدس سره رواه في التوحيد ناقلا عن الكليني بهذا السند بعينه هكذا... ولا أدري أن نسخته كانت هكذا أو غيّره ليوافق قواعد العدل ، ويشكل احتمال هذا الظن في مثله. وبالجملة على ما في الكتاب لعل حمله على التقية أو تحريف الرواة أولى ولنتكلم على الخبر ظاهرا وتأويلا ، ثم نكل علمه إلى من صدر عنه ونسب إليه صلوات الله عليه...هذا غاية ما يمكن من القول في تأويل هذا الخبر وإن كان ظاهره أن الله لما علم من قوم أنهم يطيعونه سهل عليهم الطاعة ، ولما علم من قوم المعصية إن وكلوا إلى اختيارهم جعلهم بحيث لم يمكن أن يتأتى منهم الطاعة ، والقول بظاهره لا يوافق العدل ، وللسالكين مسالك الحكماء والصوفية هيهنا تحقيقات طويلة الذيل ، دقيقة المسالك لم نذكرها لئلا تتعلق بقلوب نواقص العقول والأفكار والله يعلم حقائق الأسرار.
12.05.202504:47
روايت کافی کلينی: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ ، عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :
كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ جَالِساً وَقَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ ، فَقَالَ : جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ، مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتّى حَكَمَ اللَّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلى عَمَلِهِمْ ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: « أَيُّهَا السَّائِلُ ، حُكْمُ اللَّهِ - عَزَّ وَجَلَّ - لَايَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ ، فَلَمَّا حَكَمَ بِذلِكَ ، وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلى مَعْرِفَتِهِ ، وَوَضَعَ عَنْهُمْ ثِقَلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ ، وَوَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلى مَعْصِيَتِهِمْ؛ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ ، وَمَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ ، فَوَاقَعُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ ، وَلَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا حَالًا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ ؛ لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلى بِحَقِيقَةِ التَّصْدِيقِ «وَهُوَ مَعْنى « شَاءَ مَا شَاءَ » وَهُوَ سِرُّهُ.


روايت شيخ صدوق در التوحيد به نقل از کلينی: - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ : كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً وَقَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتَّى حَكَمَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهَا السَّائِلُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَلَّا يَقُومَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ فَلَمَّا عَلِمَ بِذَلِكَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَوَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ وَوَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ - وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التَّصْدِيقِ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ وَإِنْ قَدَرُوا أَنْ يَأْتُوا خلالا [ حَالًا ] تُنْجِيهِمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَهُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَهُوَ سِرٌّه .
Кайра бөлүшүлгөн:
Mypersia | ايران من avatar
Mypersia | ايران من
10.05.202503:25
🌀موزیک جدید ⁧ شادمهر عقیلی⁩ به نام خلیج فارس منتشر شد

‏▫️من وارث یک اتحاد هستم
‏من سرخم و سفیدم و سبزم

@mypersia24 | ایران من
13.05.202517:55
آيا شيخ صدوق بنابر مقتضای عقايدش در متن روايات تصرف می کرده؟


وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا ، وَبِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ ، وَبِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ ، وَبِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ، وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا. إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ.

از مواردی که در يکی از بحث های ارزشمند خارج فقه مطرح شده يک سطری است که در روايت حسين بن ثوير بن ابی فاختة در کتاب من لا يحضره الفقيه و در مقايسه با همان روايت که در کافی و کامل الزيارات و تهذيب شيخ هم نقل شده حذف شده. این مورد ربطی به گرايش های اعتقادی شيخ صدوق و تلاشی از ناحيه او برای حذف آنچه با عقيده اش سازگار نبوده ندارد. کتاب من لا يحضره الفقيه تاکنون به شيوه انتقادی و بر اساس نسخه های کهن تصحيح نشده و همه نسخه ها و سنت های روایی آن تاکنون شناسایی نشده. بنابراين احتياط اقتضا می کند تا قبل از بررسی همه جانبه همه نسخه های موجود در اين زمينه داوری نکنيم. وانگهی اين احتمال وجود دارد که اين عبارت در نسخه مادر نسخه های موجود هر چقدر هم کهنه بوده حذف شده و يا در حاشيه به عنوان تصحيح اضافه شده بوده اما در نسخه های بعدی آن حاشيه مورد غفلت قرار گرفته. کسانی که با نسخه های خطی و تصحيح متون سر و کار دارند صدها مورد نمونه اين را در تحقيقات خود شخصا ديده اند.

از ديگر سو عبارت حذف شده که در بالا ما آن تکه را با تأکيد نقل کرده ايم هيچ چيز غير مألوف و غير معهودی در روايات آثار شيخ صدوق ندارد و ابن بابويه روایاتی به مراتب با مضامين خاص تر شيعی را نقل کرده و اين در برابر آنها غلو محسوب نمی شود. روشن است تعبير "وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا " غاليانه تر از تعبير "وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا " نيست.

تعبير "إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ" هم هيچ گونه مضمون خارج از عرف خط اعتدالی تشيع ندارد. اين عبارت اشاره ای است به جایگاه ائمه (ع) در تبیین اراده الهی در احکام شریعت و حجیت قول آنان در بيان اراده و حکم الهی.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202522:51
داوری بی پایه حاجی نوری درباره شيخ صدوق و تصرفات او در احاديث

حاجی نوری در مستدرک الوسائل (11/ 169 تا 170) در زمينه شيخ صدوق يکجا يک داوری دارد که نه تنها نادرست است بلکه نشان می دهد تا چه اندازه برای گردآوری هر نقل بی پايه ای در جهت ادعای بی اساس و پوچ تحريف قرآن اصرار می ورزيده. عبارت او از اين قرار است:

"هذا ويظهر من بعض المواضع أن الصدوق رحمه الله كان يختصر الخبر الطويل ، ويسقط منه ما أدى نظره إلى اسقاطه ، فروى في التوحيد عن أحمد بن الحسن القطان ، عن أحمد بن يحيى ، عن بكر بن عبد الله بن حبيب قال : حدثنا أحمد بن يعقوب بن مطر قال : حدثنا محمد بن الحسن بن عبد العزيز الاحدث الجنديسابوري قال : وجدت في كتاب أبي بخطه : حدثنا طلحة بن يزيد ، عن عبد الله بن عبيد ، عن أبي معمر السعداني : ان رجلا أتى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ، وساق خبرا طويلا ، وكان الرجل من الزنادقة وجمع آيا من القرآن زعمها متناقضة ، وعرضها عليه ( عليه السلام ) ، فأزال الشبهة عنه . وهذا الخبر رواه الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي في الاحتجاج عنه ( عليه السلام ) ، بزيادات كثيرة أسقطها الصدوق في التوحيد ، والشاهد على أنه الذي أسقطها عنه ، ان الساقط هو المواضع التي صرح ( عليه السلام ) بوقوع النقص والتغيير في القرآن المجيد ، وهي تسعة مواضع ، ولما لم يكن النقص والتغير من مذهبه القى منه ما يخالف رأيه. "


روایت مورد اشاره متنی است منسوب به حضرت امير (ع) که شیخ صدوق در التوحید (ص 254 به بعد) نقل کرده و البته حدیثی است که سند مورد اعتمادی ندارد و معلوم است از ساخته های دوره های بعدی است. اتفاقا عياشی (1/ 357) هم تحريری بسيار مختصرتر از آن را در تفسير نقل کرده. نقل عياشی البته بسیار مختصرتر از نقل شيخ صدوق است. بعدها طبرسی در الاحتجاج (1/ 315 تا 339) بدون نقل سند و بی ذکر منبع متن بسیار مفصلی را به عنوان احتجاج حضرت با يک زنديق نقل می کند که از هر دو تحریر شیخ صدوق و عیاشی به مراتب مفصل تر است و جالب اینکه بخش هایی از متن آشکارا معلوم است توضیحات یک نویسنده متقدمی است که این روایت را همراه با توضیحات و اضافاتی نقل کرده و شاید کل آنچه طبرسی اينجا به عنوان احتجاج نقل می کند در حقيقت کل متنی باشد که طبرسی از آن نويسنده متقدم در دست داشته و به گمان اینکه کل آن روایت احتجاج منسوب به حضرت است آن را در کتاب الاحتجاج نقل می کند. با اندک تأملی حاجی نوری طَبَرسی (و سلف او طَبَرسی صاحب کتاب الاحتجاج) می توانستند متوجه شوند که متن روایت شده صرفا روایت حدیث نیست بلکه همراه است با اضافات نویسنده ای متقدم که در لا به لای روایت منسوب به حضرت توضیحات خود را افزوده. طبرسی البته اشاره ای به منبع و سند خود نمی کند اما شاید منبع روایت/ متنی که نقل می کند ربطی به تحریر و روایت شیخ صدوق نداشته. حاجی نوری بدون توجه به این دو نکته یعنی اینکه اولا طبرسی و شیخ صدوق ممکن است از دو منبع متفاوت نقل کرده و تحریرهایشان از روایت به این دلیل متفاوت است و دوم بی توجه به اینکه اساسا متن طبرسی صرفا روایت نیست و اتفاقا آنجاهایی که سخن از تحریف قرآن می رود مربوط به توضیحات و اضافات آن منبع واسطه است شیخ صدوق را متهم به تصرف در نقل روایات می کند. شگفتا و شگفتا.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Кайра бөлүшүлгөн:
یادداشت های حسن انصاری avatar
یادداشت های حسن انصاری
05.05.202521:42
شش گفتار درباره تاریخ مختصر انديشه و مذهب زيدیه (اگر می خواهيد با تاريخ مختصر زيديه آشنا شويد شايد شنيدن اين درسگفتارها بد نباشد)

https://t.me/DGoftarha/417
https://t.me/DGoftarha/419
https://t.me/DGoftarha/425
https://t.me/DGoftarha/431
https://t.me/DGoftarha/432
https://t.me/DGoftarha/434


https://t.me/azbarresihayetarikhi
16.05.202505:34
آيا شيخ صدوق متن حديثی از امام صادق (ع) را به دليل باور اعتقادی اش تغيير داده؟ (در دو فرسته)

آقای احمد عابدی در کتاب مکتب کلامی قم بدون هیچ دلیل و یا بحثی قابل اعتنا اظهار داشته اند شيخ صدوق حديث ياد شده در بالا و منقول در کافی را به دليل مخالفت با باورش و موافقت با جبری گری تغيير داده. بعد هم فرض کرده اند که احتمالا اين کار وسيله ابن وليد قمی که استاد ابن بابويه بوده انجام شده است. در ادامه به اشتباه گمان کرده اند تحرير موجود در المحاسن برقی هم موافق نقل شيخ صدوق است، در حالی که نقل المحاسن عينا مانند کافي کلينی است.

از سند محاسن برقی و کافی کليني معلوم می شود که حديث منصور بن حازم به روايت صفوان بن يحیی در دفتری از روايات صفوان در قم موجود بوده و اين دفتر از روايات صفوان عينا در خراسان هم موجود و در دسترس فضل بن شاذان بوده. بسيار بعيد است که احمد برقی صرفا بر اساس روايت فضل بن شاذان اين روايت را بدون نگاه به دفتر صفوان و صرفا بر اساس سنت مستخرج نويسی با سندی عام از خودش به صفوان که از ناحيه پدرش بوده روايت کرده باشد. اصولا در زمان احمد برقی قمی ها دسترسی به آثار معاصر بزرگسالتر احمد برقی یعنی فضل بن شاذان نیشابوری تقريبا نداشته اند (در اين مورد نک: فصل فضل بن شاذان در کتاب امامت و غيبت چاپ بريل). محمد بن اسماعیل نیشابوری در خراسان از راویان اصلی فضل بن شاذان بوده و کلینی هم از طریق اوست که به دفاتر فضل دسترسی داشته و بنابراین می توان به روایت او از فضل اعتماد کرد. با این حساب واقعا در قم روایت منصور بن حازم در دفتری از صفوان و با تحریر محاسن/ کافی موجود بوده و این تحریر موافق با نقل خراسانی ها از دفاتر صفوان بوده.

حالا سبب اختلاف جزیی در روایت شیخ صدوق چیست؟ روايت صفوان را شيخ صدوق از طريق استادش ابن الوليد قمی در اختيار داشته. بعيد نيست که اين روايت در کتاب الجامع ابن الوليد نقل شده بوده. اينکه آيا ابن الوليد اين حديث را از طريق دفتری از صفار قمی نقل کرده معلوم نيست. گرچه اين احتمال هست که ابن الوليد صرفا سندی عام را برای نقل روايات دفاتر صفوان که از طريق يعقوب بن يزيد بوده استفاده کرده است، اما احتمال قوی تر با توجه به عناوين آثار يعقوب بن یزيد که درباره بداء و رد بر يونس بن عبد الرحمن نوشته بوده و ارتباط اين موضوعات با روايت مورد گفتگو اين احتمال بسيار قوی است که ابن الوليد اين حديث را در الجامع خود با واسطه صفار از کتاب های يعقوب بن يزيد نقل کرده باشد (می دانيم که سند ابن الوليد به اين کتاب های يعقوب به تصريح نجاشی از طريق صفار بوده). بنابراین احتمالا میان شیخ صدوق و صفوان سه منبع مکتوب یکی کتاب ابن الولید و دیگری کتاب يعقوب بن يزيد و دست آخر دفتر خود صفوان واسطه وجود دارد. اگر هم ابن الوليد واقعا حدیث را در دفتری از خود ثبت نکرده بوده و صرفا نقش راوی دارد این واسطه های مکتوب تعدادشان به دو عدد نهايتا قابل تقليل است: يکی کتاب يعقوب بن يزيد و ديگری دفتر صفوان. حال با توجه به اينکه يعقوب بن يزيد به احتمال قوی حديث را شفاها از صفوان شنيده احتمال خطای نسخه ای در هر حال در دو منبع مکتوب (ابن الوليد و يعقوب بن يزيد) و يا حداقل يک منبع مکتوب (يعقوب بن يزيد) وجود دارد.

روشن است که ابن الولید قمی با روایت المحاسن و ضبط اين کتاب نسبت به روايت منصور بن حازم آشنا بوده. چون خود او قمی است و از راويان سنت های روایی احمد برقی بود. با اين همه می بینیم که ابن الوليد اين روايت را از طریق دیگری و با اندک تفاوتی نقل کرده. بسیار بعید است که سند ابن الولید سندی صرفا استخراجی باشد و او روایت را از روی کتاب محاسن و صرفا با اضافه کردن سندی مستخرج گونه نقل کرده باشد. اصولا قمی ها در دوره ابن الولید نقل از منابع جانشین را بر نقل از المحاسن برقی ترجیح می دادند. مثلا روايت از صفار قمی و سعد اشعري و سنت های اين دو بر روايت از احمد برقی و سنت هايش حتما ترجيح داشته. وانگهی چنانکه گفتم اين روايت به ظن متآخم به يقين در کتاب يعقوب بن يزيد نقل شده بوده و ابن الوليد از راويان کتاب های او بوده و این روایت هم متناسب است با موضوعات کتاب های یعقوب بن یزید و به ويژه رديه او بر يونس بن عبد الرحمن، کسی که فضل بن شاذان در بسياری از باورهای کلامی و فقهی اش با او پيوستگی داشت.

با توجه به آنچه گذشت چند نتيجه را در رابطه با تمايز جزیی ميان متن روايت منصور بن حازم آنطور که در المحاسن/ الکافي نقل شده با آنچه در روايت التوحيد است می توان مطرح کرد:

1) اگر تمایزها به نسخه های التوحید بر نگردد، به دلیل وجود واسطه های مکتوب در نقل امکان تغییر در لفظ در روایت التوحید کاملا وجود دارد و این یعنی این احتمال که تغییرات و اختلافات نسخه ای به منابع واسطه صدوق بر گردد.
Өчүрүлгөн09.05.202516:11
09.05.202501:53
"خلیج فارس در نقشه های تاریخی"
بخش مرکز اسناد و کتابخانه
مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
(مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی)
@CGIE_channel
درگذشت حکیم الهی استاد محمد حسین حشمت‌پور را به شاگردان آن استاد و همه علاقمندان به فلسفه اسلامی تسليت عرض می کنم. اين کمترين متأسفانه توفيق شرکت و حضور مستقیم در درس های آن مرحوم را نداشتم اما چند سالی هست به راهنمایی یکی از بهترین شاگردان ایشان به مناسبت های مختلف و خاصه برای رفع پاره ای از مشکلات و فهم دقیق پاره ای از عبارات و سخنان شیخ الرئیس به فایل های صوتی درس های ایشان که خوشبختانه همه موجود است مراجعه می کنم که حقیقتا راهگشاست. اميدوارم با انتشار متن اين درسگفتارها استفاده از محضر علمی او سهل تر و دستیاب‌تر شود. ظاهرا مرحوم استاد دوره کتاب شفای بوعلی را تماما تدریس کرده بود؛ اين پديده نادری است در طول تاريخ تمدن اسلامی و امیدوارم در بحثی که بناست به مناسبت بزرگداشت‌نامه ایشان (و اينک لابد يادنامه) از اين کمترين منتشر شود جایگاه شفای بوعلی در کلام و اصول امامیه را در یک بررسی تاریخی به بحث بگذارم. خداوند روح این استاد برجسته و متقی را غریق رحمت واسعه خود گرداند.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.