tapswap community
tapswap community
Notcoin Community
Notcoin Community
tapswap community
tapswap community
Notcoin Community
Notcoin Community
Already Broken. avatar

Already Broken.

سابقاً Always!
طاهره، کلمه‌هاش، عکس‌هاش، وویس‌هاش و چیزهایی از این قبیل.
کامنت‌دونی:
@TaHarf_bot
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаAug 30, 2021
TGlistке кошулган дата
Mar 21, 2025

Рекорддор

17.04.202523:59
503Катталгандар
14.02.202523:59
0Цитация индекси
25.03.202523:59
1141 посттун көрүүлөрү
21.02.202501:00
671 жарнама посттун көрүүлөрү
18.04.202523:59
11.48%ER
25.03.202523:59
23.17%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
MAR '25APR '25

Already Broken. популярдуу жазуулары

17.04.202512:41
نه، لطفاً اگر این هدفتونه، به‌هیچ‌وجه دنبال روانشناس نگردید.
17.04.202509:10
استاد داشت از مراحل رشد می‌گفت و اینکه بچه از حدود سه‌سالگی دیگه کم‌کم اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنه، چون می‌فهمه به شدتِ قبل برای ادامهٔ بقا وابستهٔ حضور دائمی مادروپدرش نیست و اگر اونام نباشن، می‌تونه از پس رفع کردن بعضی نیازاش بربیاد.
بله. کم مونده بود وسط کلاس بزنم زیر گریه.
Кайра бөлүшүлгөн:
بغل خرسی🧸 avatar
بغل خرسی🧸
14.04.202504:41
آها یه چیز دیگه‌؛
من فکر می‌کنم این اشتباهه که اگه کسی به نظرمون آدم خوبیه، بخاطر کار بدی که در حق بقیه انجام می‌ده، تذکر نگیره.
منظورم اینه که درسته تو نیت خوبی داری. تو دوستم داری. و تو نمی‌خوای بهم آسیب بزنی‌. ولی وقتی داری انجامش میدی، کمترین حق من اینه که بتونم بهت اعتراض کنم.
Кайра бөлүшүлгөн:
بغل خرسی🧸 avatar
بغل خرسی🧸
14.04.202504:41
اگه قراره دلخور بشی، از خودت بشو که اون کار اشتباه رو انجام دادی. نه از من که به روت میارمش.
Кайра бөлүшүлгөн:
شیشه‌ی عمر avatar
شیشه‌ی عمر
11.04.202519:19
سپر دفاعی دیگری که احتمالا والدینتون بهتون می‌دن، اینه که طرف بهتون علاقه داره که انگولکتون می‌کنه. و خلاصه‌ی امر این‌که «اگر با دیگرانش بود میلی، چرا جام مرا بشکست لیلی».

خدمت این دسته والدین عارضم که، بزرگواران! یه دلیلی داره که اون کسی که این دیالوگو گفته، اسمش «مجنون»ه. آدم از کسی که به دیوانگی شهره‌ست پیام خردمندانه نقل‌قول نمی‌کنه. عه. عجبا.
14.04.202505:50
و داشتم فکر می‌کردم شاید به حرف ساده و درست باشه، اما توی واقعیت خیلی سخته کنار اومدن باهاش. اول باید بپذیری که کم‌توانی، بعد باید بپذیری که طبیعتاً مایهٔ زحمتی و در آخر باید بپذیری که این مایهٔ زحمت بودن ربطی به‌ت نداره و بقیه‌ای که دوستت دارن و کنارتن، این وظیفه رو در قبال تو دارن که تا جایی که براشون ممکن هست محدودیتای فیزیکت‌و پوشش بدن و اگر نمی‌دن، یا می‌دن اما با منت، در حقیقت دارن حقت‌و می‌خورن! این آخری، این محق و مدعی شدنه به شکل درستش و بدون اینکه بخواد به خودخواهی و استحقاق ناسالم برسه، تا به این برسی پوستت کنده می‌شه. و می‌دونم که خیلیا هرگزِ عمرشون نمی‌تونن از پس پذیرشش بربیان. سخته. وحشتناک سخته. می‌فهمم🫂
13.04.202505:40
به‌نظرم رنج‌کشیدنم طبقه‌بندی‌شده‌س، مثل جهنم. اگه به‌اندازهٔ کافی خوش‌شانس باشی، رنجی از طبقات اول به‌ت می‌دن و اگه بدشانس باشی، پرتت می‌کنن به آخرین طبقهٔ درک. برای نمونه، شاید دست‌کمش بگیرید اما، یکی از بزرگ‌ترین شانس‌هایی که آدم می‌تونه بیاره اینه که خودش یا انسان‌های دیگر مسبب رنجش باشن. جدی. اینکه بتونی یقهٔ یکی‌و بگیری... یا نه، حتی همین که فقط بتونی اسمش‌و ببری یا انگشت اتهامت‌و به‌سمتش بگیری و کل ماجرا رو بندازی گردنش خودش نوعی خوشبختی در رنج کشیدن به‌حساب می‌آد در برابر اینکه بفهمی همهٔ آنچه برات پیش اومده صرفاً کرم‌ریزی‌های رندوم نیروهای ناشناخته و نامرئی‌ای مثل خداوند، طبیعت، کائنات و امثالهم بوده! و اصلاً برای همینه که آدم‌ها به سیستم خودمرکزبینی نیاز پیدا کرده‌ن: خیلی مهمه که بتونی برای دررفتن باد معدهٔ خری در قاف هم دیگری/ خودت‌و مقصر بدونی! می‌دونی همین چقدر از میزان ابهام و اضطراب ماجرا کم می‌کنه؟ می‌دونی همین تو رو از چند طبقهٔ منفی جهنم به سطحِ صفر نزدیک‌تر می‌کنه؟ می‌دونی همین چه خوش‌شانسی بزرگیه؟
و اصلاً برای همینه که وقتی آدمی‌و می‌بینیم که رنجش به‌تمامی از جبر زندگی و نیروهای ناشناخته‌س، آن‌قدر مضطرب می‌شیم که نمی‌تونیم باورش کنیم و باز هم دلیل و علت این‌همه بدبیاریِ رندوم‌و به گناه نسل‌های پیشینش نسبت می‌دیم مثلاً! خود این قضیه‌م یکی از شکنجه‌های مخصوص این طبقه از جهنمِ رنج‌هاست: آدما باورت نمی‌کنن و چون باعث می‌شی یادشون بیاد چقدر بی‌کنترلن روی زندگی، از دیدنت مضطرب می‌شن و ترجیح می‌دن تو رو نادیده بگیرن یا بالأخره یه انگی به‌ت بچسبونن!
Кайра бөлүшүлгөн:
نباید می‌ماندیم avatar
نباید می‌ماندیم
11.04.202510:38
یک پرت‌و‌پلا: "مردمی که مطالعه نمی‌کنند، لایق آزادی نیستند"


یک:
از آن جمله‌های گنده است که از بس تکرار شد، گاهی هم گولمان زد و فکر کرده بودیم حقیقتی در آن هست. اگرچه همه‌ی ما فواید مطالعه را می‌دانیم، این‌ را هم می‌دانیم که ملت ناآگاه ممکن است علیه آزادی‌ِ خودش اقدام کند. و این را هم می‌دانیم که این "اقدام علیه آزادی خود" می‌تواند متأثر از "مطالعه‌ی کتاب‌های بد" باشد!
‌‌‌
دو:
ربط دادن «مطالعه» به «استحقاق آزادی» درواقع شرط‌گذاریِ غلط‌انداز، برای یک حق بنیادین بشر است. روحیه‌ای استبدادی است و ذاتا، علیه آزادی است. آزادی برای همه است. جایزه‌ای نیست که فقط به باسوادها یا کتاب‌خوان‌ها و درس‌خوانده‌ها تقدیم کنیم.

سه:
مطالعه‌نکردن مردم، می‌تواند دلایل متعددی داشته باشد: فقر، ضعف آموزش، سانسور، گرانی کتاب، کار روزانه فرساینده، خستگی روانی و غیره. چطور می‌توانیم بدون توجه به این‌ها، مردم را بخاطر کتاب‌ نخواندن تحقیر کنیم؟ این نخبه‌گرایی تقلبی، اساسا ضدانسانی است.

چهار:
در همین قرن گذشته، اگر دنیا را مرور کنیم، می‌بینیم که بزرگترین دشمنان آزادی، اتفاقا کتاب هم می‌خواندند، و حتی می‌نوشتند. خوب هم می‌نوشتند‌. پس همیشه رابطه‌ای مثبت و سازنده بین "مطالعه" و "آزادی" برقرار نیست. مهم‌تر از خودِ مطالعه، این نکته‌ی مناقشه‌برانگیز است که "چه بخوانیم؟" از همین‌جاست که توصیه‌ها و تحمیل‌ها و سرکوب‌های جدید شروع می‌شوند: "تو باید کتاب بخوانی. کتابی که من می‌خوانم بخوانی!"
‌‌
پنج:
مردم باید این آزادی را داشته باشند که کتاب نخوانند، و همچنان انسانیت و کرامتشان حفظ شود. مردم چه کتاب بخوانند، چه نخوانند، لایق آزادی‌اند. چه برای آزادی هزینه بپردازند، چه نخواهند یا نتوانند بپردازند، لایق آزادی‌اند.


#معین_دهاز
@nabayad_m
Кайра бөлүшүлгөн:
This Moment ᡣ𐭩 avatar
This Moment ᡣ𐭩
17.04.202508:42
اصلا تا بدهی نداشته باشی بزرگسال حساب نمیشی🦦
15.04.202520:09
مسئله اینه که آن‌قدر مجبور بوده‌م و هستم به تحمل کردن که الان دو ثانیه تحمل کردن مزاحمت یه پشه با یه عمر تحمل کردن درد سرطان برام یکیه! جدی. مغزم دیگه تفاوتشون‌و تشخیص نمی‌ده و نسبت‌به بزرگ تا کوچیکِ تحمل کردن هر کوفتی چنان حساسه که فقط بمیریم راحت شیم چیه این زندگی.
Кайра бөлүшүлгөн:
بیگانه avatar
بیگانه
12.04.202512:12
" رنجت رو به خدا بده نه (نفر) بعدیت"
- نوشته شده بر روی kanga
14.04.202511:53
همه‌چیز خوبه تا وقتی نخوابم.
12.04.202504:29
باباش نشونده بودش روی میز روبه‌روی من. پسرک گرمایی نق‌نق می‌کرد، مامانش به باباش گفت لباساش‌و کمتر کن. درحالی‌که بابا مشغول درآوردن ژاکت کوچولوی پسرک شد، منم دست بردم جورابش‌و دربیارم. جورابه سفت نبود، ولی وقتی دیدم نمی‌تونم زود انجامش بدم، بیخیالش شدم. اما باباش گفت اگه از جلو بکشیش درمی‌آد. کشیدم و درنیومد. بیشتر هول کردم، چون نمی‌تونستم تند و فرز باشم و احساس می‌کردم معطل من مونده‌ن. گفتم نمی‌تونم، ولی باباش یا نشنید یا به‌روش نیاورد که شنیده. و منم این‌بار به تلاشم ادامه دادم تا تونستم جوراباش‌و دربیارم.
مرسی بابای پسرک!
من تمام کودکی بابت آهستگی سرزنش شدم و تمام بزرگسالی چون یواش و کم‌توان بودم، در برابر این‌همه زن و مرد تروفرز که اطرافمن و آروم و بی‌عجله بودن بقیه رو مسخره می‌کنن، احساس کردم به‌دردنخور و ناتوان و ناکافی‌ام و همه باید کلی معطلم بمونن تا بتونم یه کار ساده رو انجام بدم. ولی تو به‌اندازهٔ کافی صبر کردی تا دستای من از پسش بربیان؛ به‌اندازهٔ کافی، بی‌سرزنش و در سکوت.
ممنونم ازت بابای بچه!
تو به من احساس دیده شدن، پذیرفته بودن، امنیت و توانمند بودن دادی، بدون اینکه حتی خبر داشته باشی چنین کاری کردی.
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.