
بیگانه
این یه کتاب زنده از اتوبایوگرافی منه و هیچ ربطی به کتاب آلبرکامو نداره.
گاهی اگر خوب بودم بذار ایده شم، اگر بد بودم لقمان شو.
شناس @nnkskhnmg
لینکهای مرتبط با من: https://zil.ink/nira
اینستای من: nikally.me
گاهی اگر خوب بودم بذار ایده شم، اگر بد بودم لقمان شو.
شناس @nnkskhnmg
لینکهای مرتبط با من: https://zil.ink/nira
اینستای من: nikally.me
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаFeb 13, 2023
TGlistке кошулган дата
Oct 31, 2024Катталгандар
15 815
24 саат
11-0.1%Жума
29-0.2%Ай
1841.2%
Цитация индекси
0
Эскерүүлөр0Каналдарда бөлүштү0Каналдарда эскерүүлөр0
1 посттун орточо көрүүлөрү
2 335
12 саат2 052
15.4%24 саат2 335
23.4%48 саат2 012
7.9%
Катышуу (ER)
1.14%
Кайра посттошту27Комментарийлер0Реакциялар0
Көрүүлөр боюнча катышуу (ERR)
15.01%
24 саат
3.05%Жума
0.13%Ай
4.4%
1 жарнама посттун орточо көрүүлөрү
2 145
1 саат83739.02%1 – 4 саат85339.77%4 - 24 саат1 68078.32%
Акыркы 24 саатта бардык посттор
13
Динамика
-
"بیگانه" тобундагы акыркы жазуулар
17.04.202513:06
من جای ننش بودم میگفتم منم خیلی چیزا تو این دنیا میخوام. خب؟
17.04.202511:10
اگر دنبال یکی هستید که بهتون بگه چیکار کنید و چیکار نکنید باید دنبال روانشناس بگردید نه انسانشناس.


17.04.202508:44
این چشمها دست نداره؟
17.04.202508:33
- چشمها و چیزهای دیگر
16.04.202521:50
تجربهی کار در رستوران
احساس کردم داشتن این تجربه توی زندگیم مهمه. وقتی فرصتش پیش اومد، بهش نه نگفتم. قبل از اینکه انجامش بدم از تجربهی بقیه پرسیدم و یکی بهم گفت: اونها برای خوشگذرونی و آرامش به اونجا میان، رفتار تو میتونه توی این مهم تاثیر بذاره. به این نکته خیلی فکر کردم چون حرف درستیه. وقتی داشتم غذا سرو میکردم متوجهش میشدم. درعوض روی دیگهی سکه رو هم دیدم. درحین آرامش مشتریها، توی پشتصحنه غوغاست. یک تلاش دستهجمعی برای اینکه همهچیز خوب، اندازه و به موقع باشه. یک هنر جمعی که درنهایت، کسی براش دست نمیزنه. وقتی داشتم به این جملهها توی سرم فکر میکردم، همزمان چیزی از عمق آزارم میداد. این فکت که سرو کردن غذا نوعی مراسم به ارث رسیده از زمان بردهداریه، راحتم نمیذاشت. احساس کردم این چیزیه که نباید براش دست زد. احساس میکردم چیزیه که باید برچیده بشه. نکات زیادی از زمان بردهداری رو میشد توش دید. از جای جدای کسانی که کار میکنن و غذا خوردنهای جدا و یواشکیشون تا تلاش برای رضایت دیگری. احساس کردم تنها وقتی این از بین میره که همه آدمها به نوعی شراکتی با قدرتی بالانس شده در این فعل داشته باشن. احساس کردم بعضی چیزها بسیار زیبان و سایدهای زیاد احساسیای با خودشون حمل میکنن اما در نهایت، بخش کثیفی درون خودشون به یادگار میبرن که نمیشه با احساسات زیاد و سانتیمانتالیسم توجیهش کرد. از این همه توجه به بشقاب غذا و بیاهمیتی فعل تغذیه کردن و تقلیلش به صرفا خوردن و مصرف کردن، ناراحت شدم. تغذیه، یک امر پر پیچ و خمه که باید به درستی از قبل چیده بشه. باید همه رو درون خودش جا بده. باید یک همکاری مداوم باشه. یک لذت از زمانی که میشه در کنار هم بود. یک ساید فراموش شده.
احساس کردم داشتن این تجربه توی زندگیم مهمه. وقتی فرصتش پیش اومد، بهش نه نگفتم. قبل از اینکه انجامش بدم از تجربهی بقیه پرسیدم و یکی بهم گفت: اونها برای خوشگذرونی و آرامش به اونجا میان، رفتار تو میتونه توی این مهم تاثیر بذاره. به این نکته خیلی فکر کردم چون حرف درستیه. وقتی داشتم غذا سرو میکردم متوجهش میشدم. درعوض روی دیگهی سکه رو هم دیدم. درحین آرامش مشتریها، توی پشتصحنه غوغاست. یک تلاش دستهجمعی برای اینکه همهچیز خوب، اندازه و به موقع باشه. یک هنر جمعی که درنهایت، کسی براش دست نمیزنه. وقتی داشتم به این جملهها توی سرم فکر میکردم، همزمان چیزی از عمق آزارم میداد. این فکت که سرو کردن غذا نوعی مراسم به ارث رسیده از زمان بردهداریه، راحتم نمیذاشت. احساس کردم این چیزیه که نباید براش دست زد. احساس میکردم چیزیه که باید برچیده بشه. نکات زیادی از زمان بردهداری رو میشد توش دید. از جای جدای کسانی که کار میکنن و غذا خوردنهای جدا و یواشکیشون تا تلاش برای رضایت دیگری. احساس کردم تنها وقتی این از بین میره که همه آدمها به نوعی شراکتی با قدرتی بالانس شده در این فعل داشته باشن. احساس کردم بعضی چیزها بسیار زیبان و سایدهای زیاد احساسیای با خودشون حمل میکنن اما در نهایت، بخش کثیفی درون خودشون به یادگار میبرن که نمیشه با احساسات زیاد و سانتیمانتالیسم توجیهش کرد. از این همه توجه به بشقاب غذا و بیاهمیتی فعل تغذیه کردن و تقلیلش به صرفا خوردن و مصرف کردن، ناراحت شدم. تغذیه، یک امر پر پیچ و خمه که باید به درستی از قبل چیده بشه. باید همه رو درون خودش جا بده. باید یک همکاری مداوم باشه. یک لذت از زمانی که میشه در کنار هم بود. یک ساید فراموش شده.
16.04.202521:11
تمام 🫱🏻🫲🏼
16.04.202516:20
شروع
16.04.202515:59
آقا خیلی خوبه که مشخص کردم و دارم نامرتبطترین دایرکتهای عمرم رو میگیرم. چه لذتی در گرفتن وقت و اعصاب دیگری هست؟ واقعا دوستدارم بدونم.
16.04.202515:34
بچههایی که توی کانتکست انسانشناسی/ مردمشناسی هستن و دوستدارن یه پروژه کار کنیم، من یه ایدهای دارم که برای انجامش نیاز دار به همکار دارم. اگر توی این حوزه هستید و روی یه ریسرچ انسانشناسی دیجیتال علاقه دارید، خوشحال میشم بهم پیام بدید. @nnkskhnmg
16.04.202515:20
Jannatkhah once said
16.04.202515:20
16.04.202515:13
اگه یه روز تو زندگیم رستوران بزنم، رستورانم رو سبک ایکیا میزنم. یه فضای باهم بودن و همکاری اجباری در این جهان این همه تنهایی.
16.04.202514:47
ایدههای زیادی دارم، وقتهای کمی و مشکلات دائمیای.
16.04.202512:52
توی تحلیل و دید باز نسبت به شرایطی که داخلش زندگی میکنیم خیلی مهمه که شرایط کلی جهان رو درنظر بگیرید و خیلی کلی بدونید کی به کیه و چه اتفاقاتی داره میفته. جهان یه کلاف پیچیدهاست که اگر یه قسمتی ازش کشیده شه، کل قسمتهاش دچار کشیدگی میشن و در زمونهای که اغلب جاهای این کلاف درحال کشمکشن، برای فهمیدن شرایط باید کل کلاف رو نگاه کرد نه صرفا یه ناحیه ازش رو.
16.04.202512:29
آیا خوشبینم؟ نمیدونم. فکر میکنم خیلی بستگی به ما داره. بستگی به کسی که شروع میکنه حرفهای جدید زدن. اگر که کسی بزنه.
Рекорддор
22.03.202507:08
15.9KКатталгандар31.10.202423:59
0Цитация индекси24.03.202523:59
3.7K1 посттун көрүүлөрү06.04.202523:59
3.1K1 жарнама посттун көрүүлөрү20.01.202523:59
2.45%ER24.03.202523:59
23.56%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.