15.04.202505:22
-
Кайра бөлүшүлгөн:
لبخند مارسِی

09.04.202516:01
گفتی دوستت دارم و من ب خیابان رفتم؛
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود .
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود .
09.04.202512:43
08.04.202520:50
08.04.202520:36
یه پست یهویی لیاقت فور شدن داره؟
06.04.202512:40
-
14.04.202510:47
این پیام + این پستو فور کنید ازتون یه پست فور کنم به علاوه عدد بگید فور کنم
08.04.202520:50
قلبم
08.04.202520:50
:)
08.04.202520:36
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖥𝖾𝗋𝗇𝗐𝖾𝗁

06.04.202512:39
تو تصویری در آینهای بودی که از ترس شکستن،
هیچگاه لمست نکردهام...
#Scenario ﹙🪞﹚ @TKFernweh
هیچگاه لمست نکردهام...
حالا آینهها را از من گرفتهاند، اما بازتاب چشمانت را در هر خاطره ای میبینم!
#Scenario ﹙🪞﹚ @TKFernweh
Кайра бөлүшүлгөн:
𝚩 𝚬 𝚨 𝚻

12.04.202510:07
این پست + این پیام رو فور کنید ازتون دو پست فور کنم
یکم بریم بالاتر
09.04.202512:43
فور ببینم ادمینا؟
08.04.202520:45
گوشه ای از من تو اون آپارتمان گیر کرده
و هر روز تو کافه آقای سالیوان در حالی که به موسیقی گوش میده و قهوه میخوره با لبخند به پیرمرد نگاه میکنه و منتظره ژنرال و دزیرشه
و هر روز تو کافه آقای سالیوان در حالی که به موسیقی گوش میده و قهوه میخوره با لبخند به پیرمرد نگاه میکنه و منتظره ژنرال و دزیرشه
08.04.202520:33
-نه... نیازی نیست یادم بیاری.
صدای پسر لرز داشت، اما چشماش... نه، چشماش هنوز میسوخت. همون شعلهای که کیم دوسش داشت. همون لعنتیای که همیشه تحریکش میکرد برای بیشتر، برای بدتر.
کیم لبخند زد. آروم، مثل کسی که تازه بُرده؛ توی بازی ای که همیشه نتیجهش از قبل مشخص بوده.
-پس بذار امشب بازنده نباشی.
لبهاش رو نزدیک گردن پسر برد، جایی بین نبض و نفس. سیاهیِ نگاهش روی پوست اون قفل شد، درست قبل از بوسهای که قرار نبود آروم باشه.
پسر لب پایینش رو گاز گرفت، دستی پشت کیم حلقه کرد و زمزمه کرد:
همیشه اینجوری ظلمت قشنگتره... وقتی با لذت قاطی میشه.
کیم لبخندش عمیقتر شد.
- تو بالاخره فهمیدی، عزیزترین. فهمیدی که عشق من، نجات نیست. نابودیه با طعم عسل.
و تاریکی، نه با وحشت، که با اشتیاق فرو نشست روی تنهای درهمشون.
صدای نفسها و بوی سوختهی سیگار، آخرین چیزهایی بود که از اون اتاق مونده بودن...
صدای پسر لرز داشت، اما چشماش... نه، چشماش هنوز میسوخت. همون شعلهای که کیم دوسش داشت. همون لعنتیای که همیشه تحریکش میکرد برای بیشتر، برای بدتر.
کیم لبخند زد. آروم، مثل کسی که تازه بُرده؛ توی بازی ای که همیشه نتیجهش از قبل مشخص بوده.
-پس بذار امشب بازنده نباشی.
لبهاش رو نزدیک گردن پسر برد، جایی بین نبض و نفس. سیاهیِ نگاهش روی پوست اون قفل شد، درست قبل از بوسهای که قرار نبود آروم باشه.
پسر لب پایینش رو گاز گرفت، دستی پشت کیم حلقه کرد و زمزمه کرد:
همیشه اینجوری ظلمت قشنگتره... وقتی با لذت قاطی میشه.
کیم لبخندش عمیقتر شد.
- تو بالاخره فهمیدی، عزیزترین. فهمیدی که عشق من، نجات نیست. نابودیه با طعم عسل.
و تاریکی، نه با وحشت، که با اشتیاق فرو نشست روی تنهای درهمشون.
صدای نفسها و بوی سوختهی سیگار، آخرین چیزهایی بود که از اون اتاق مونده بودن...
Кайра бөлүшүлгөн:
𝚩 𝚬 𝚨 𝚻

12.04.202510:07
𝖨 𝖽𝗈𝗇'𝗍 𝗐𝖺𝗇𝗇𝖺 𝗅𝗈𝗈𝗄 𝖺𝗍 𝖺𝗇𝗒𝗍𝗁𝗂𝗇𝗀 𝖾𝗅𝗌𝖾
𝗇𝗈𝗐 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝖨 𝗌𝖺𝗐 𝗒𝗈𝗎
𝗇𝗈𝗐 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝖨 𝗌𝖺𝗐 𝗒𝗈𝗎
09.04.202512:43
08.04.202520:44
آقای سالیوان!
زندگی بدون تو خیلی سخته..
از زمانی که تو هبیتیت مارسی رو ترک کردی
در و دیوارای این خونه خاک گرفته
دیگه فنجون های این کافه پر نمیشه
و دیگه گرامافون آقای سالیوان روشن نمیشه..
هیچ چیز مثل گذشته نیست،و همه چیز از آن جایی شروع شد که تو تصمیم گرفتی مارسی و ما رو ترک کنی.
زندگی بدون تو خیلی سخته..
از زمانی که تو هبیتیت مارسی رو ترک کردی
در و دیوارای این خونه خاک گرفته
دیگه فنجون های این کافه پر نمیشه
و دیگه گرامافون آقای سالیوان روشن نمیشه..
هیچ چیز مثل گذشته نیست،و همه چیز از آن جایی شروع شد که تو تصمیم گرفتی مارسی و ما رو ترک کنی.
07.04.202520:08
یعنی هنوز تو این چنلا جوین نشدی ؟؟ پس از کجا میخوای آپدیتارو چک کنی کلک 🤨
05.04.202520:41
-
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 1015
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.