
تجربه زیسته l امین بزرگیان
آنکه خانهای ندارد، در نوشتن خانه میکند. آدورنو
(استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است)
Contact : aminbozorgian60
https://linktr.ee/amin.bozorgian
(استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است)
Contact : aminbozorgian60
https://linktr.ee/amin.bozorgian
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
РасталмағанСенімділік
СенімсізОрналасқан жеріІран
ТілБасқа
Канал құрылған күніDec 28, 2018
TGlist-ке қосылған күні
Mar 04, 2025"تجربه زیسته l امین بزرگیان" тобындағы соңғы жазбалар
21.04.202512:24
چندی پیش آقای رسولاف را بابت بیاعتنایی نه تنها نسبت به نسلکشی در غزه که حتی نسبت به دزدیده شدن و کشته شدن همکاران فلسطینیاش چون حسونه و حمدان بلال، نقد کردم. ایشان این نقد چند خطی در حد استوری را تحمل نکرد و بلاک کرد. همانگونه که نوشته بودم این عکسالعمل راه حل نیست و بالاخره باید برای این نقد نه تنها به ایشان بلکه به یک فیگور رایجشده ایرونی در میان هنرمندان پاسخی داده شود. استقبال باید کرد ازینکه به کامنتها در این زمینه پاسخ دادهاند. حالا بیایید کمی پاسخ حیرتانگیز ایشان را بررسی کنیم.
یک) روشن است که آقای رسولاف فرق بین نسلکشی و جنگ را نمیداند که در کنار غزه نام اکراین را میآورد. این چه جور سوژه سیاسی است؟ حتی نمیداند که پشت اکراین به سبب تجاوز پوتین احمق کل دنیا ایستاده و پشت فلسطین چند تا نیروی پاپتی یمنی؟ یعنی نمیداند یا برای توجیه سکوتش اینها را کنار هم گذاشته است؟
دو) آقای رسولاف میگوید توان محدودی دارد و ترجیح میدهد آن را صرف ایران و ایرانیان کند و نه بقیه ستم دیدگان؛ پاسخی بسیار رایج در بین اهالی هنر ایرونی. حتی آنهایی که بیتفاوت به وقایع سیاسی ایران هستند هم غالباً از همین ژارگون استفاده میکنند: «من توان محدودی دارم و آن را صرف کارم میکنم». بنظر من هیچ ایرادی به این پاسخ نیست. هنرمند، خیاط، بازیکن فوتبال و غیره را نمیتوان مجبور کرد که سیاسی باشند. اما مشکل «رسولاف ایسم» این است که از بقیه دنیا و دیگر هنرمندان انتظار دارد که به موضوع ایران و کشتارها و زندانهایش توجه کنند. یک جستوجوی ساده اینترنتی این انتظار را میتواند به شما نشان دهد. چطور دیگران باید به مسأله ایران توجه کنند اما شما برای فلسطین «حال» ندارید؟ مگر آنهایی که در اروپا و آمریکا میخواهید به ایران توجه کنند، خودشان در زندگی و کشورشان مسأله ندارند؟ تا به فلسطین رسید آسمان تپید؟ مگر محتوای فیلمهای شما و اصرار بر نمایش آن در جشنوارههای خارجی جز تمنای توجه مخاطب غربی به مسأله ایران نیست؟
سه) هنرمند، نویسنده و غیره با کیفیت اثرش «سیاسی» میشود. وقتی کار خودش را به خوبی انجام میدهد جهانبینی بدیلی را روی میز میگذارد و این یعنی کار سياسی.
به همین دلیل برخلاف ادعای کتاب فرهادپور و اسلامی معتقد هستم کیارستمی هنرمندی حقيقتا سیاسی بود. این را قبلا هم نوشتم. این حرف بدین معناست که بدنبال اظهار نظر یا محکوم کردن اسراییل یا جمهوری اسلامی در بین سینماگران و غیره نیستم، کار بدرد بخوری هم چندان نمیدانم اما پارادوکسی که در موضوع امثال رسولاف وجود دارد اینجاست که امثال وی با شدت بخشیدن در اظهار نظر سیاسی اساساً جایگاه پیدا کردهاند. هاله دور آنها مرهون محتوا و اظهار نظرهای سیاسی آنهاست. از تمام دنیا میخواهند که به مسأله ایران و ستم موجود در آن حساس باشند. چیزی که كيارستمی مثلا نمیگفت. فیلمش را میساخت. اینجاست که سکوت در برابر نسلکشی فلسطین مسأله میشود. دم خروس در پس قسم حضرت عباس بيرون میزند. ما با نوعی اقتصاد اظهار نظر روبرو میشویم. بوی عدم صداقت به مشام میرسد تا حدی که اظهارنظرهای سیاسی درباره ایران را هم بیخاصیت میکند.
نه آقای رسولاف، همانطور که میدانید جامعهای که سالها رشد خود را در جاهایی مثل جنبش زن، زندگی، آزادی نشان داده است را نمیتوان به این راحتی بدنبال «نخود سیاه» فرستاد.
موضوع فقط ترس ازین نیست که سخن از فلسطین برخی مخاطبانتان را ناراحت میکند، مسأله به نوعی اقتصاد سیاسی بازار سینما بر میگردد. حمایت از فلسطین آینده اقتصادی شما در همکاری با تهیهکنندهها و بنگاهها و کارتلهای فیلمسازی را به خطر میاندازد؛ مسأله اصلی این است.
@AminBozorgiyan
یک) روشن است که آقای رسولاف فرق بین نسلکشی و جنگ را نمیداند که در کنار غزه نام اکراین را میآورد. این چه جور سوژه سیاسی است؟ حتی نمیداند که پشت اکراین به سبب تجاوز پوتین احمق کل دنیا ایستاده و پشت فلسطین چند تا نیروی پاپتی یمنی؟ یعنی نمیداند یا برای توجیه سکوتش اینها را کنار هم گذاشته است؟
دو) آقای رسولاف میگوید توان محدودی دارد و ترجیح میدهد آن را صرف ایران و ایرانیان کند و نه بقیه ستم دیدگان؛ پاسخی بسیار رایج در بین اهالی هنر ایرونی. حتی آنهایی که بیتفاوت به وقایع سیاسی ایران هستند هم غالباً از همین ژارگون استفاده میکنند: «من توان محدودی دارم و آن را صرف کارم میکنم». بنظر من هیچ ایرادی به این پاسخ نیست. هنرمند، خیاط، بازیکن فوتبال و غیره را نمیتوان مجبور کرد که سیاسی باشند. اما مشکل «رسولاف ایسم» این است که از بقیه دنیا و دیگر هنرمندان انتظار دارد که به موضوع ایران و کشتارها و زندانهایش توجه کنند. یک جستوجوی ساده اینترنتی این انتظار را میتواند به شما نشان دهد. چطور دیگران باید به مسأله ایران توجه کنند اما شما برای فلسطین «حال» ندارید؟ مگر آنهایی که در اروپا و آمریکا میخواهید به ایران توجه کنند، خودشان در زندگی و کشورشان مسأله ندارند؟ تا به فلسطین رسید آسمان تپید؟ مگر محتوای فیلمهای شما و اصرار بر نمایش آن در جشنوارههای خارجی جز تمنای توجه مخاطب غربی به مسأله ایران نیست؟
سه) هنرمند، نویسنده و غیره با کیفیت اثرش «سیاسی» میشود. وقتی کار خودش را به خوبی انجام میدهد جهانبینی بدیلی را روی میز میگذارد و این یعنی کار سياسی.
به همین دلیل برخلاف ادعای کتاب فرهادپور و اسلامی معتقد هستم کیارستمی هنرمندی حقيقتا سیاسی بود. این را قبلا هم نوشتم. این حرف بدین معناست که بدنبال اظهار نظر یا محکوم کردن اسراییل یا جمهوری اسلامی در بین سینماگران و غیره نیستم، کار بدرد بخوری هم چندان نمیدانم اما پارادوکسی که در موضوع امثال رسولاف وجود دارد اینجاست که امثال وی با شدت بخشیدن در اظهار نظر سیاسی اساساً جایگاه پیدا کردهاند. هاله دور آنها مرهون محتوا و اظهار نظرهای سیاسی آنهاست. از تمام دنیا میخواهند که به مسأله ایران و ستم موجود در آن حساس باشند. چیزی که كيارستمی مثلا نمیگفت. فیلمش را میساخت. اینجاست که سکوت در برابر نسلکشی فلسطین مسأله میشود. دم خروس در پس قسم حضرت عباس بيرون میزند. ما با نوعی اقتصاد اظهار نظر روبرو میشویم. بوی عدم صداقت به مشام میرسد تا حدی که اظهارنظرهای سیاسی درباره ایران را هم بیخاصیت میکند.
نه آقای رسولاف، همانطور که میدانید جامعهای که سالها رشد خود را در جاهایی مثل جنبش زن، زندگی، آزادی نشان داده است را نمیتوان به این راحتی بدنبال «نخود سیاه» فرستاد.
موضوع فقط ترس ازین نیست که سخن از فلسطین برخی مخاطبانتان را ناراحت میکند، مسأله به نوعی اقتصاد سیاسی بازار سینما بر میگردد. حمایت از فلسطین آینده اقتصادی شما در همکاری با تهیهکنندهها و بنگاهها و کارتلهای فیلمسازی را به خطر میاندازد؛ مسأله اصلی این است.
@AminBozorgiyan


21.04.202512:20
05.04.202509:02
~ برنامهای را به واسطه حضور دوست و همدانشگاهی قدیمی، شروین وکیلی، به میزبانی سروش صحت میدیدم که بسیار جالب بود. در واقع، از همان ابتدا تبدیل به مثال خوبی شد برای فهم یک موقعیت جامعهشناسانه در ایران و حتی جهان امروز. شروین در ابتدای صحبتهای خود در پاسخ به این سؤال که هویت ایرانی چیست، بعد از توضیحاتی میگوید: تمدن ایران اولین جایی بود که کشاورزی در آن شکل گرفت، حیوانات اهلی شدند، روستاها شکل گرفتند، آب جو درست شد و خط به وجود آمد. این حرف شروین در یک برنامه عمومی حیرتانگیز بود. حافظه من از سالهای دوران لیسانس خبر از یک دستکاری معنادار در روایت تاریخی او میداد.
همه این اولینها مربوط به جغرافیایی است که ما آن را امروزه تحت عنوان «هلال حاصلخیز» میشناسیم، جایی در بینالنهرین و مربوط به تمدن سومری. این منطقه شامل بخشهایی از عراق، سوریه، جنوب شرقی ترکیه، غرب ایران و شمال اردن امروزی میشود. آیا تمدن سومریان (بینالنهرین) همان تمدن ایران بود؟ نه. سومر در بخش جنوبی منطقه بینالنهرین، بین دو رودخانه دجله و فرات قرار داشت. خط میخی و هیروگلیف در چه تمدنهایی ظاهر شدند؟ اولین خط نوشتاری به طور رسمی در بینالنهرین با خط میخی و در مصر باستان با خط هیروگلیف شکل گرفت.
اینجاست که سوال ابتدایی سروش صحت معنادار میشود که پرسید: جامعهشناسی یعنی چهکاری؟ جامعهشناسی به این موضوع میپردازد که جامعه اکنونی در چه شرایطی است که چنین دستکاریهایی (یا بهتر بگویم چنین تفسیرهایی) بیان میشود و مورد استقبال قرار میگیرد؟ اینکه جامعه برخوردار از چه وضعیتی است که آگاهی کاذب در آن رشد میکند؟ چه دردی، چه معضلی وجود دارد که قرار است روایتی اغراقشده از شکوه تاریخی آن را التیام ببخشد؟- شکوهی که حتی یکبار اسم از دیگر تمدنها و جغرافیاهای دخیل در آن به میان نمیآید.
کار جامعهشناس اندیشیدن به این سؤالهاست.
@AminBozorgiyan
همه این اولینها مربوط به جغرافیایی است که ما آن را امروزه تحت عنوان «هلال حاصلخیز» میشناسیم، جایی در بینالنهرین و مربوط به تمدن سومری. این منطقه شامل بخشهایی از عراق، سوریه، جنوب شرقی ترکیه، غرب ایران و شمال اردن امروزی میشود. آیا تمدن سومریان (بینالنهرین) همان تمدن ایران بود؟ نه. سومر در بخش جنوبی منطقه بینالنهرین، بین دو رودخانه دجله و فرات قرار داشت. خط میخی و هیروگلیف در چه تمدنهایی ظاهر شدند؟ اولین خط نوشتاری به طور رسمی در بینالنهرین با خط میخی و در مصر باستان با خط هیروگلیف شکل گرفت.
اینجاست که سوال ابتدایی سروش صحت معنادار میشود که پرسید: جامعهشناسی یعنی چهکاری؟ جامعهشناسی به این موضوع میپردازد که جامعه اکنونی در چه شرایطی است که چنین دستکاریهایی (یا بهتر بگویم چنین تفسیرهایی) بیان میشود و مورد استقبال قرار میگیرد؟ اینکه جامعه برخوردار از چه وضعیتی است که آگاهی کاذب در آن رشد میکند؟ چه دردی، چه معضلی وجود دارد که قرار است روایتی اغراقشده از شکوه تاریخی آن را التیام ببخشد؟- شکوهی که حتی یکبار اسم از دیگر تمدنها و جغرافیاهای دخیل در آن به میان نمیآید.
کار جامعهشناس اندیشیدن به این سؤالهاست.
@AminBozorgiyan
04.04.202507:02
موضوع آرشیو، حافظه و تاریخ، پس از جنگ جهانی دوم اهمیتی فوقالعاده یافت. فاجعهی همگانی مقدماتی را برای بازخوانی تاریخهای فردی و جمعی گشود.
فضای فرهنگی و هنری ایران معاصر هم چندی است بر این موضوع تمرکز معناداری یافته است. در متنی که بهزودی منتشر خواهم کرد با اتکا به بحث ژاک دریدا در کتاب «تب آرشیو: برداشتی فرویدی» کمی دربارهی این موضوع در ایران سخن خواهم گفت. پیش از آن مناسب دیدم که برای آشنایی با مبحث دریدا بخش نخست کتاب او را به فارسی ارائه دهم. امیدوارم ترجمهی کامل کتاب «تب آرشیو» دریدا را بتوانیم بهزودی به پایان برسانیم. تمامی پانوشتها از مترجمان است.
@AminBozorgiyan
فضای فرهنگی و هنری ایران معاصر هم چندی است بر این موضوع تمرکز معناداری یافته است. در متنی که بهزودی منتشر خواهم کرد با اتکا به بحث ژاک دریدا در کتاب «تب آرشیو: برداشتی فرویدی» کمی دربارهی این موضوع در ایران سخن خواهم گفت. پیش از آن مناسب دیدم که برای آشنایی با مبحث دریدا بخش نخست کتاب او را به فارسی ارائه دهم. امیدوارم ترجمهی کامل کتاب «تب آرشیو» دریدا را بتوانیم بهزودی به پایان برسانیم. تمامی پانوشتها از مترجمان است.
@AminBozorgiyan
Қайта жіберілді:
نقد اقتصاد سیاسی

04.04.202507:01
هر آرشیوی همزمان هم بنیانگذار است و هم تداومدهنده. آرشیو هم انقلابی است و هم سنتگرا. اقتصاد آرشیو در این کارکرد دوگانه از طریق نگهداری، ذخیرهسازی و صرفهجویی عمل میکند اما به شکلی غیر متعارف؛ یعنی از طریق ایجاد قانون و نظم یا مجبور کردن دیگران به رعایت قانون که پیشتر آن را عملکردی قانونمدارانه یا قانونگذارانه (نومولوژیک) نامگذاری کردیم. در واقع آرشیوْ قدرتی بهمثابه قانون دارد.
____________
👈متن کامل
____________
👈متن کامل
24.03.202522:02
جلسه نقد و بررسی کتاب «مسأله رنج؛ جستارهایی درباره فقدان، فاجعه و مرگ» نوشته امین بزرگیان، نشر کرگدن
با حضور: مصطفی ملکیان
مارال لطیفی
به میزبانی اکو ایران
(فایل صوتی)
@AminBozorgiyan
با حضور: مصطفی ملکیان
مارال لطیفی
به میزبانی اکو ایران
(فایل صوتی)
@AminBozorgiyan
22.03.202515:48
گلهای غالباً پژمرده در نقاشیهای پروانه اعتمادی ارجاع روشنی به زوال دارند. اساساً فرسودگی از تمهای مورد علاقه او است. البته زوال برای او بیشتر از آنکه چیزی مربوط به اضمحلال باشد، معطوف به پدیدار گذر زمان و بالطبع خاطره است: آنچیزهایی که میرود تا فراموش شود و یا در معنای کلیتر رو به نیستی است. گلها در واقع روایتی از خاطرات محوشده در بستر زیستی است که هر روز به مرگ نزدیک میشود.
اشیای بیجان نیز که در قالب گلدانها، جعبههای فلزی روغن و یا جعبههای چای و غیره در آثار او دیده میشوند تأکیدی بر همین موضوع دارند. آنها نیز غالباً از شکلافتاده، رنگورو رفته و به وضوح اضمحلال یافتهاند. اشیا مصرفکنندگانی را در گذشته به یاد میآورند. به عنوان مثال در این نقاشی(١٣۵٨) بر روی سیمان، ما حلب روغنی را میبینیم که بر روی آن تصویری از تاریخ (بطور مشخص دوره هخامنشی) حک شده و زیر آن نوشته شده است: «شاهپسند». بطور روشنی شی از تاریخ میگوید؛ تاریخی که بصورت دِفرمه درآمده و با گلدانی رنگورو رفته ترکیبی از زمانی سپریشده را میسازد: البته زمانی که تا اکنون امتداد یافته و به نوعی دیگر مصرف میشود.
تاریخ برای اعتمادی چه در اشیا و چه در موجودات زنده حالتی از زشتی را دارند. اعتمادی محتوای زیباشناسانه اثرش را بر پایه نوعی فقدان، زشتی، زوال و در مجموع آثار بیمصرف تاریخی میگذارد. او با این ترفند گذشته را نه در مقام چیزی باشکوه که در مقام یادآوری یا خاطره نمایش میدهد؛ چیزی که در حافظه ما در فرمی بیشکلشده همچنان پایدار است. پسزمینه ساده و سفید اثر نیز تأکیدی بر همین اندیشناکی او به گذشته است که گویا نقاش میخواهد خاطراتش را در جلوی پردهی عکاسخانهای ثبت کند.
@AminBozorgiyan
اشیای بیجان نیز که در قالب گلدانها، جعبههای فلزی روغن و یا جعبههای چای و غیره در آثار او دیده میشوند تأکیدی بر همین موضوع دارند. آنها نیز غالباً از شکلافتاده، رنگورو رفته و به وضوح اضمحلال یافتهاند. اشیا مصرفکنندگانی را در گذشته به یاد میآورند. به عنوان مثال در این نقاشی(١٣۵٨) بر روی سیمان، ما حلب روغنی را میبینیم که بر روی آن تصویری از تاریخ (بطور مشخص دوره هخامنشی) حک شده و زیر آن نوشته شده است: «شاهپسند». بطور روشنی شی از تاریخ میگوید؛ تاریخی که بصورت دِفرمه درآمده و با گلدانی رنگورو رفته ترکیبی از زمانی سپریشده را میسازد: البته زمانی که تا اکنون امتداد یافته و به نوعی دیگر مصرف میشود.
تاریخ برای اعتمادی چه در اشیا و چه در موجودات زنده حالتی از زشتی را دارند. اعتمادی محتوای زیباشناسانه اثرش را بر پایه نوعی فقدان، زشتی، زوال و در مجموع آثار بیمصرف تاریخی میگذارد. او با این ترفند گذشته را نه در مقام چیزی باشکوه که در مقام یادآوری یا خاطره نمایش میدهد؛ چیزی که در حافظه ما در فرمی بیشکلشده همچنان پایدار است. پسزمینه ساده و سفید اثر نیز تأکیدی بر همین اندیشناکی او به گذشته است که گویا نقاش میخواهد خاطراتش را در جلوی پردهی عکاسخانهای ثبت کند.
@AminBozorgiyan
22.03.202515:48
15.03.202516:02
~ اشیا وقتی حیثیتی تاریخی پیدا میکنند از «وسیله» به نوعی «معنا» مبدل میشوند؛ چیزی که نام یادگاری به خود میگیرد. یادگاری، اِعمال مکانیزمهای یادآوری بر اشیا است.
امروز کفشهایی که با آن از ایران آمده بودم را بیرون انداختم. قطعا آنها سرسختترین چیزهایی بودهاند که به سطلهای بازیافت تحویل دادهام؛ شیای که برای من نه زباله شد و نه حتی قابل بازیافت. خانه، شهر و فرآیند پشت سر گذاشتن آنها را این کفشهای فرسوده یادآوری میکردند و به امید طی کردن همین مسیر در جهتی خلاف حفظ شده بودند.
لحظهای مکث، خنده بر معنایابیهای انسان آواره در جهان معنازدوده، و سپس غرق شدن در رؤیای تحقق یک آزادی ناب؛ گزارشی از بدرقه باشکوه کفشها به جهانی دیگر.
@AminBozorgiyan
امروز کفشهایی که با آن از ایران آمده بودم را بیرون انداختم. قطعا آنها سرسختترین چیزهایی بودهاند که به سطلهای بازیافت تحویل دادهام؛ شیای که برای من نه زباله شد و نه حتی قابل بازیافت. خانه، شهر و فرآیند پشت سر گذاشتن آنها را این کفشهای فرسوده یادآوری میکردند و به امید طی کردن همین مسیر در جهتی خلاف حفظ شده بودند.
لحظهای مکث، خنده بر معنایابیهای انسان آواره در جهان معنازدوده، و سپس غرق شدن در رؤیای تحقق یک آزادی ناب؛ گزارشی از بدرقه باشکوه کفشها به جهانی دیگر.
@AminBozorgiyan


12.03.202523:54
📣 فایل صوتی نشست:
📌 «تجربهی ۵۷»
🎙 با حضور:
■ پارسا زنگنه (دبیر نشست) 00:00
● «مقدمه»
■ امین بزرگیان 06:25
● «لحظه یوتوپیک تاریخ معاصر»
■ محمدمهدی اردبیلی 53:25
● «انقلاب و پشیمانی»
■ مهسا اسدالهنژاد 01:45:20
● «دستکم از دو انقلاب حرف میزنیم»
توضیح: مهمان بعدی آقای همایون سیریزی بودند، اما ارائهشان بهدلیل آنکه متکی بر پاورپوینت و تصاویر بود – به درخواست خودشان – در این فایل صوتی گنجانده نشدهاست.
📌 «تجربهی ۵۷»
🎙 با حضور:
■ پارسا زنگنه (دبیر نشست) 00:00
● «مقدمه»
■ امین بزرگیان 06:25
● «لحظه یوتوپیک تاریخ معاصر»
■ محمدمهدی اردبیلی 53:25
● «انقلاب و پشیمانی»
■ مهسا اسدالهنژاد 01:45:20
● «دستکم از دو انقلاب حرف میزنیم»
توضیح: مهمان بعدی آقای همایون سیریزی بودند، اما ارائهشان بهدلیل آنکه متکی بر پاورپوینت و تصاویر بود – به درخواست خودشان – در این فایل صوتی گنجانده نشدهاست.
08.03.202521:11
~ مارکس در ایدئولوژی آلمانی مینویسد: «تغییرات بزرگ اجتماعی بدون غلیان زنانه غیرممکن هستند».
این مواجههی نو در اواسط قرن نوزدهم نسبت به مسأله زنان الهامبخش بخش بزرگی از جنبش فمنیستی در قرن بعد میشود و امر سیاسی رهاییبخش را به زنانگی متصل میکند؛ روندی خلاف جریان فرهنگ اروپایی-مسیحی که امر سیاسی را اساساً چیزی مردانه ادراک میکرد. پیوند در همتنیده میان فمنیسم و بعدها راهپیماییهای حولوحوش هشت مارس با نیروهای سوسیالیستی در اروپا برآمده ازین نسبت وارونهشده در نظریه مارکسیستی بود بالاخص اینکه در کتاب تزهای فوئرباخ به این ایده رادیکال انجامید که: «خانواده [به عنوان شکلی از مالکیت خصوصی] باید در نظریه و عمل از بین برود».
مارکس از غلیان زنانه سخن میگوید و نه غلیان زنان. این تمایز به جز خصلتهای استراتژیک در دعوت همه جنسها برای مبارزه، از حیث معرفتشناختی اهمیت بسیار محوری در فمنیسم چپ بالاخص در موجهای اخیر داشته است؛ تأکیدی که از اساس جنسیتزدگی مرسوم را نفی میکند و از شکلی جهانبینی سخن میگوید که محصول حیات حسّانی و عقلانی متفاوت با عقلانیت ابزاری، سودمحور، انسانیزدوده، و فارغ از اشتیاق در عصر جدید و بطور مشخص در نسبت با «سیاست مرسوم» صورتبندی میشود. فمنیسم با تأکید بر مسأله برابری، امر رهاییبخش زنانه یعنی توجه مدام به اجزای زندگی- تن، عواطف و شور را به درون امر سیاسی میکشاند و خواستار «سیاست بدیل» میشود: چیزهایی که میتوانند بهگونهای دیالکتیکی «شجاعت» و «احتیاط» را پیش بکشند؛ آشکار شوند، حتی لازم باشد کاملاً برهنه شوند، و آنگاه هوشمندانه جایی پنهان شوند تا عملیات بعدی. بیراه نیست غلیان زنانه تا این حد شکلی چریکی پیدا میکند و جایی را ضربه میزند که برای نظم حاکم جبرانناپذیر میشود؛ جاهایی از مردسالاری و سلطه، استبداد و استعمار.
@AminBozorgiyan
این مواجههی نو در اواسط قرن نوزدهم نسبت به مسأله زنان الهامبخش بخش بزرگی از جنبش فمنیستی در قرن بعد میشود و امر سیاسی رهاییبخش را به زنانگی متصل میکند؛ روندی خلاف جریان فرهنگ اروپایی-مسیحی که امر سیاسی را اساساً چیزی مردانه ادراک میکرد. پیوند در همتنیده میان فمنیسم و بعدها راهپیماییهای حولوحوش هشت مارس با نیروهای سوسیالیستی در اروپا برآمده ازین نسبت وارونهشده در نظریه مارکسیستی بود بالاخص اینکه در کتاب تزهای فوئرباخ به این ایده رادیکال انجامید که: «خانواده [به عنوان شکلی از مالکیت خصوصی] باید در نظریه و عمل از بین برود».
مارکس از غلیان زنانه سخن میگوید و نه غلیان زنان. این تمایز به جز خصلتهای استراتژیک در دعوت همه جنسها برای مبارزه، از حیث معرفتشناختی اهمیت بسیار محوری در فمنیسم چپ بالاخص در موجهای اخیر داشته است؛ تأکیدی که از اساس جنسیتزدگی مرسوم را نفی میکند و از شکلی جهانبینی سخن میگوید که محصول حیات حسّانی و عقلانی متفاوت با عقلانیت ابزاری، سودمحور، انسانیزدوده، و فارغ از اشتیاق در عصر جدید و بطور مشخص در نسبت با «سیاست مرسوم» صورتبندی میشود. فمنیسم با تأکید بر مسأله برابری، امر رهاییبخش زنانه یعنی توجه مدام به اجزای زندگی- تن، عواطف و شور را به درون امر سیاسی میکشاند و خواستار «سیاست بدیل» میشود: چیزهایی که میتوانند بهگونهای دیالکتیکی «شجاعت» و «احتیاط» را پیش بکشند؛ آشکار شوند، حتی لازم باشد کاملاً برهنه شوند، و آنگاه هوشمندانه جایی پنهان شوند تا عملیات بعدی. بیراه نیست غلیان زنانه تا این حد شکلی چریکی پیدا میکند و جایی را ضربه میزند که برای نظم حاکم جبرانناپذیر میشود؛ جاهایی از مردسالاری و سلطه، استبداد و استعمار.
@AminBozorgiyan
03.03.202502:55
در کتاب تحسینشده «غزه در پیشگاه تاریخ» که به تازگی توسط نشر مردمنگار منتشر شده است، انزو تراورسو نگرشهای غربی نسبت به نسلکشی جاری اسرائیل در غزه را به چالش میکشد و آن را در بستر تاریخی گستردهتری، شامل هولوکاست و روز نکبت، بررسی میکند.
تراورسو توضیح میدهد که چگونه یادبود هولوکاست پس از جنگ جهانی دوم به نوعی «دین مدنی» تبدیل شد که مدافع حقوق بشر و ارزشهای دموکراسیهای لیبرال غربی بود. بااینحال، او هشدار میدهد که در دهههای اخیر، «حافظهی هولوکاست دچار دگردیسیای متناقض شده و اسرائیل همراه با بیشتر قدرتهای غربی از آن بهعنوان ابزاری برای توجیه حمایت بیقیدوشرط از اشغالگری اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی استفاده کردهاند.»
با مشاهده این تحریف تاریخی، تراورسو میگوید: «من از اینکه چطور بسیاری از واژهها و مفاهیم دچار سوءاستفاده و بدفهمی شدهاند، شوکه شدم.» او اضافه میکند: «اکنون با موقعیتی متناقض روبهرو هستیم که در آن، عامل جنایت حماس و فلسطینیها معرفی میشوند، درحالیکه قربانیان اسرائیلیها هستند. این یک وارونگیِ کاملِ واقعیت است.»
@AminBozorgiyan
تراورسو توضیح میدهد که چگونه یادبود هولوکاست پس از جنگ جهانی دوم به نوعی «دین مدنی» تبدیل شد که مدافع حقوق بشر و ارزشهای دموکراسیهای لیبرال غربی بود. بااینحال، او هشدار میدهد که در دهههای اخیر، «حافظهی هولوکاست دچار دگردیسیای متناقض شده و اسرائیل همراه با بیشتر قدرتهای غربی از آن بهعنوان ابزاری برای توجیه حمایت بیقیدوشرط از اشغالگری اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی استفاده کردهاند.»
با مشاهده این تحریف تاریخی، تراورسو میگوید: «من از اینکه چطور بسیاری از واژهها و مفاهیم دچار سوءاستفاده و بدفهمی شدهاند، شوکه شدم.» او اضافه میکند: «اکنون با موقعیتی متناقض روبهرو هستیم که در آن، عامل جنایت حماس و فلسطینیها معرفی میشوند، درحالیکه قربانیان اسرائیلیها هستند. این یک وارونگیِ کاملِ واقعیت است.»
@AminBozorgiyan
22.01.202522:08
~ دونالد ترامپ دستور داده است که بودجه دولتی برای حفظ جانِ «جان بولتن» از ترور احتمالیاش توسط ایران قطع بشود. این خبر ما را به این صرافت میاندازد که در نسبت میان دوست و دشمن در روابط بینالملل محتاط باشیم. فرضیه من این است که دولت ترامپ به دولت ایران فشار میآورد و در نتیجه حکومت ایران را پایدارتر خواهد کرد.
نظام سیاسی حاکم بر ایران با شکست ایدئولوژیکش و با فرونهادن یکی از مهمترین فراروایتهایش یعنی عدم رابطه با آمریکا با توافقنامهی برجام، در حفظ خود قویتر و موفقتر شد. در حقیقت نظام سیاسی در ایران با شکستش، ماندگارتر شد. همچون ناقهرمانهای رمانها. برخلاف نظامهای سیاسی ماقبل مدرن، نظام سیاسی مدرن با نوعی استحاله، قویتر و پابرجاتر میشود؛ با عدول هوشمندانه از ایدئولوژیها و ساختن یک نظام زبانی و اقناعی فریبندهی تازه.
احمدینژاد این را نمیفهمید. او سویه ایدئولوژی را آنقدر جدی گرفت که نه تنها زندگی واقعی مردم را به آستانه فروپاشی کشاند که برای خود نظام سیاسی هم دردسرساز شد. دولت روحانی یا بهتر بگوییم حاکمیت در دوران روحانی قویتر والبته بیاصالتتر شد. اعتدال معنایی جز همین ترکیب قدرت و بیاصالتی ندارد.
ماهیت نظام سیاسی مدرن در ایران مسأله و رازی است که هم ایدئولوگهای حامی نظام و هم ایدئولوگهای ضد نظام از درک خصلت آن ناتواناند. حامیان با تاکید بر ایدئولوژیها و دستگاه معرفتی و هویتی حکومت (بهعنوان نمونه آمریکاستیزی)، آن را به سمت تضعیف شدن، در خطر قرارگرفتن و حتی سقوط پیش میبرند. از سوی دیگر ایدئولوگهای طرفدارِ فروپاشی نظام و اپوزیسیون (به عنوان نمونه نگاه کنید به نامه رضا پهلوی برای تبریک ریاستجمهوری ترامپ) با کمک و توصیه به دولتها و نهادهای بینالمللی برای عدم مذاکره با ایران، تحریم، فشار حقوق بشری و حتی جنگ باعث میشوند که نظام سیاسی مستقر در ایران هرچه بیشتر بهخاطر ترس از فروپاشی، از ایدئولوژیهایش -به هدف تداوم حیاتش- عدول کند؛ یعنی مدرنیزه شود و در نتیجه پابرجا بماند و ماندگارتر شود. در واقع این دو گروه سالهاست برای اهداف و به نفع هم عمل میکنند. نتایج ناخواستهی کنشهای گروههای سیاسی از حیث جامعهشناختی موضوع جالبی است.
@AminBozorgiyan
نظام سیاسی حاکم بر ایران با شکست ایدئولوژیکش و با فرونهادن یکی از مهمترین فراروایتهایش یعنی عدم رابطه با آمریکا با توافقنامهی برجام، در حفظ خود قویتر و موفقتر شد. در حقیقت نظام سیاسی در ایران با شکستش، ماندگارتر شد. همچون ناقهرمانهای رمانها. برخلاف نظامهای سیاسی ماقبل مدرن، نظام سیاسی مدرن با نوعی استحاله، قویتر و پابرجاتر میشود؛ با عدول هوشمندانه از ایدئولوژیها و ساختن یک نظام زبانی و اقناعی فریبندهی تازه.
احمدینژاد این را نمیفهمید. او سویه ایدئولوژی را آنقدر جدی گرفت که نه تنها زندگی واقعی مردم را به آستانه فروپاشی کشاند که برای خود نظام سیاسی هم دردسرساز شد. دولت روحانی یا بهتر بگوییم حاکمیت در دوران روحانی قویتر والبته بیاصالتتر شد. اعتدال معنایی جز همین ترکیب قدرت و بیاصالتی ندارد.
ماهیت نظام سیاسی مدرن در ایران مسأله و رازی است که هم ایدئولوگهای حامی نظام و هم ایدئولوگهای ضد نظام از درک خصلت آن ناتواناند. حامیان با تاکید بر ایدئولوژیها و دستگاه معرفتی و هویتی حکومت (بهعنوان نمونه آمریکاستیزی)، آن را به سمت تضعیف شدن، در خطر قرارگرفتن و حتی سقوط پیش میبرند. از سوی دیگر ایدئولوگهای طرفدارِ فروپاشی نظام و اپوزیسیون (به عنوان نمونه نگاه کنید به نامه رضا پهلوی برای تبریک ریاستجمهوری ترامپ) با کمک و توصیه به دولتها و نهادهای بینالمللی برای عدم مذاکره با ایران، تحریم، فشار حقوق بشری و حتی جنگ باعث میشوند که نظام سیاسی مستقر در ایران هرچه بیشتر بهخاطر ترس از فروپاشی، از ایدئولوژیهایش -به هدف تداوم حیاتش- عدول کند؛ یعنی مدرنیزه شود و در نتیجه پابرجا بماند و ماندگارتر شود. در واقع این دو گروه سالهاست برای اهداف و به نفع هم عمل میکنند. نتایج ناخواستهی کنشهای گروههای سیاسی از حیث جامعهشناختی موضوع جالبی است.
@AminBozorgiyan
11.01.202519:28
~ برخی بواسطه نقش آمریکا و بیتفاوتی سهمگین اکثریت جامعهاش نسبت به نسلکشی در فلسطین از آنچه در لسآنجلس میگذرد احساس رضایت میکنند یا آن را «کارما» یا همان «چوب خدا» میدانند. روشن است که این صورتبندی تا چه حد شبهمذهبی و از حیث عقلانی ناموجه است. از نظر سیاسی هم با اندیشه مخربی روبروییم چون در نهایت راه حل فاجعه کنونی را در فاجعهای تازه میجوید: نوعی اندیشه آخرالزمانی. این نوع اندیشه نا-سیاسی البته درباره مسایل داخل ایران نیز پرکاربرد است: افراد آسیب دیدن حامیان حکومت و خانوادههایشان توسط قدرتی قویتر را به حساب کارمای عمل آنان دانسته و از آن ابراز رضایت میکنند. ما در واقع در همه این موارد با نوعی عمل واکنشی و استیصال نسبت به نظمی ستمکارانه روبروییم.
اینگونه مواجهات اما راوی موضوع دیگری نیز هست. آمریکاییها چه مسوولیتی نسبت به رفتارها و سیاستهای دولت خود نسبت به فجایعی که ساخته است، دارند؟ آیا اگر اندیشه کارمایی و شبهمذهبی ما نسبت به آنچه در لسآنجلس میگذرد، باطل است، شهروند آمریکایی نیز میتواند این رابطه را به کلی منتفی بداند؟ نکته این است که هرچند ارتباط منطقی بین غزه و لسآنجلس وجود ندارد، اما رابطه اخلاقی و سیاسی این دو تخریب به وضوح میتواند برای شهروندان آمریکا سخن بگوید.
شهروند مدرن و مسؤول آمریکایی با دیدن بیخانمانی ساکنان لسآنجلس، تخریب و آتشسوزی خانهاش اگر به یاد غزه و نقش محوری دولت و مالیاتش در تولید نسلکشی نیفتد قطعاً دچار ضعف اخلاقی و سیاسی شده است. اگر برای دیگران و ما مسوولیت اخلاقی، همدردی با آسیبدیدگان لسآنجلس است، همین مسؤولیت برای شهروند آمریکایی اگر نتواند کثافت دستگاه حکمرانی آمریکا را به خاطر بیاورد، هیچ چیز دیگری نمیتواند.
نقش دولت آمریکا در نسلکشی اخیر قابل اغماض نیست. آمریکا به عنوان اصلیترین پشتوانه سیاسی، نظامی و بینالمللی اسراییل در کشتار اخیر، هر شهروند آمریکایی را مورد خطاب قرار میدهد. او اگر با فاجعهای که تجربه میکند، فاجعهای که ساخته است را به یاد نیاورد چگونه میتواند خود را «انسان» -آنهم شهروند مدرن- بنامد. این هشدار را ولتر پس از زلزله بزرگ لیسبون (١٧۵۵) و در پاسخ به لایبنیتس پیش کشید. پس از آن واقعهی طبیعی ولتر خطاب به کلیسا و مسیحیان پرسید: آیا این کشتار شما را به یاد نقشتان در فجایع بشری نمیاندازد؟
آتشسوزی لسآنجلس اگر نتواند از نقش آمریکا در کشتار و ستم بکاهد، تنها یک فاجعه طبیعی باقی خواهد ماند، بدون هیچ دستاوردی برای آن جامعه.
@AminBozorgiyan
اینگونه مواجهات اما راوی موضوع دیگری نیز هست. آمریکاییها چه مسوولیتی نسبت به رفتارها و سیاستهای دولت خود نسبت به فجایعی که ساخته است، دارند؟ آیا اگر اندیشه کارمایی و شبهمذهبی ما نسبت به آنچه در لسآنجلس میگذرد، باطل است، شهروند آمریکایی نیز میتواند این رابطه را به کلی منتفی بداند؟ نکته این است که هرچند ارتباط منطقی بین غزه و لسآنجلس وجود ندارد، اما رابطه اخلاقی و سیاسی این دو تخریب به وضوح میتواند برای شهروندان آمریکا سخن بگوید.
شهروند مدرن و مسؤول آمریکایی با دیدن بیخانمانی ساکنان لسآنجلس، تخریب و آتشسوزی خانهاش اگر به یاد غزه و نقش محوری دولت و مالیاتش در تولید نسلکشی نیفتد قطعاً دچار ضعف اخلاقی و سیاسی شده است. اگر برای دیگران و ما مسوولیت اخلاقی، همدردی با آسیبدیدگان لسآنجلس است، همین مسؤولیت برای شهروند آمریکایی اگر نتواند کثافت دستگاه حکمرانی آمریکا را به خاطر بیاورد، هیچ چیز دیگری نمیتواند.
نقش دولت آمریکا در نسلکشی اخیر قابل اغماض نیست. آمریکا به عنوان اصلیترین پشتوانه سیاسی، نظامی و بینالمللی اسراییل در کشتار اخیر، هر شهروند آمریکایی را مورد خطاب قرار میدهد. او اگر با فاجعهای که تجربه میکند، فاجعهای که ساخته است را به یاد نیاورد چگونه میتواند خود را «انسان» -آنهم شهروند مدرن- بنامد. این هشدار را ولتر پس از زلزله بزرگ لیسبون (١٧۵۵) و در پاسخ به لایبنیتس پیش کشید. پس از آن واقعهی طبیعی ولتر خطاب به کلیسا و مسیحیان پرسید: آیا این کشتار شما را به یاد نقشتان در فجایع بشری نمیاندازد؟
آتشسوزی لسآنجلس اگر نتواند از نقش آمریکا در کشتار و ستم بکاهد، تنها یک فاجعه طبیعی باقی خواهد ماند، بدون هیچ دستاوردی برای آن جامعه.
@AminBozorgiyan
Рекордтар
21.04.202523:59
7.1KЖазылушылар21.04.202523:59
50Дәйексөз индексі12.01.202523:59
1.7K1 жазбаның қамтуы30.04.202523:59
1.8KЖарнамалық жазбаның қамтуы25.03.202523:59
9.72%ER27.02.202519:59
19.46%ERRКөбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.