اخیراً بحثی بالا گرفته است درباره این که اصولاً سوسیالیستها دنبال تنبلی و بیکاریاند و مخالفان هم فهرستی از خدمات سوسیالیسم به بشریت را عرضه میکنند. سوسیالیسم تاریخی نسبتاً طولانی و پیچیده دارد و با یک جمله نمیتوان درباره آن حکم داد. دستکم از قرن نوزدهم تا الان گرایشهای مختلفی خود را سوسیالیست خواندهاند. اما اگر بخواهیم یک ایده بنیادی در سوسیالیسم تشخیص دهیم میتوانیم بگوییم: سوسیالیسم در اساس مخالفتی بنیادین با نظم خودانگیخته (Spontaneous order) لیبرالیسم اقتصادی است. گرایش به کنترل «عقلانی» و «سراسری» اقتصاد رؤیای تمام سوسیالیستهای قرن نوزدهم است. سوسیالیستها تصور میکردند این کنترل عقلانی نه تنها جامعه را عالادنهتر میکند بلکه شکوفایی اقتصادی بیشتری به ارمغان میآورد. در برخی از پیشنهادهای سوسیالیستهای قرن نوزدهم مثلا فوریه (ایجاد فالانستر) میتوانیم شکلی مینیاتوری از جامعهای توتالیتر مشاهده کنیم. مارکس اگر چه سن سیمون، فوریه و اوون را زیر نام سوسیالیستهای آرمانشهری نقد میکرد، اما میتوان گفت تا حدی از آنها الهام گرفته بود. پیشنهاد مارکس در «مانیفست» در نهایت ایجاد جامعهای است که در آن تمام ثروت جامعه در دست دولت قرار گیرد. مارکس تصور میکرد با از میان رفتن مالکیتهای بزرگ در مراحل بعدی به تدریج دولت نقش سیاسی خود را از دست میدهد و جامعهای آزاد و عادلانه و همگون و بیتضاد زاده خواهد شد، اما تا آن زمان باید سخت کار کرد! این تصور که سوسیالیستها همواره طرفدار بیکاری و تنبلی هستند دقیق نیست. آنها عمدتاً نوع سازماندهی کار در جامعه سرمایهداری را نقد میکنند و میگویند کار باید به شکلی دیگر سازماندهی شود. مارکس در «مانیفست» پیشنهاد میکند بعد از انقلاب پرولتری کار باید برای همه اجباری شده و سپاهی صنعتی تشکیل شود! چیزی که متأسفانه در جامعه شوروی به بدترین شکل ممکن اجرا شد و عملاً نوعی بردهداری سوسیالیستی به وجود آورد. بنابراین عزیزان «راست» بهتر است در ستایش افراطی «کار» احتیاط کنند چون بسیاری از سوسیالیستها هم چنین میگفتند!
آيا دستاوردهای اجتماعی دولتهای اروپایی یکسره محصول سوسیالیستها است؟ این هم حرف کاملا دقیقی نیست و فقط تا نیمه درست است. اتو فون بیسمارک صدراعظم محافظهکار و اقتدارگرای آلمانی یکی از اولین دولتهای رفاه را در اواخر قرن نوزدهم ایجاد کرد. در فرانسه پس از جنگ جهانی دوم این شارل دوگل ملیگرا و محافظهکار بود که نظام تأمین اجتماعی فرانسه را ایجاد کرد. اما در بریتانیا کلمنت آتلی از حزب کارگر بود که نظام تأمین اجتماعی بریتانیا را ساخت و همین NHS یادگار اوست. در آلمان این کنراد آدناور و لودویگ ارهارد هر دو با گرایش لیبرال محافظهکار بودند که دولت رفاه اجتماعی آلمان پس از جنگ را ایجاد کردند. منصفانه باید گفت فشار سندیکاها و احزاب سوسیالیست قطعا در جاهایی که محافظهکاران پرچمدار سیاست اجتماعی بودند نقش داشته است. در این شکی نیست. اما در درون احزاب محافظهکار اروپایی گرایش نسبت به سیاست اجتماعی وجود داشت و تنها باجدهی واکنشی نبود. بخشی از محافظهکاران اروپایی خود آفریننده دولت رفاه بودند!
برگردیم به نکته اول: آنچه در سوسیالیسم به نظر من غلط است باور به کنترل عقلانی و سراسری جامعه و اقتصاد است. اما سیاست اجتماعی دولت اگر با یک بازار آزاد پویا و رقابتی همراه شود میتواند وضعیت مطلوبی ایجاد کند. سیاست اجتماعی بدون بازار آزاد میشود توزیع فقر، بازار آزاد بدون سیاستهای اجتماعی و مداخله هوشمند دولت برای تصحیح نظام توزیع ثروت میتواند به شکافهای اجتماعی بزرگ در جامعه دامن زند. طبعاً میزان این دخالت و ماهیت سیاست اجتماعی دولت باید به مذاکره دائمی جامعه و متخصصان گذاشته شود، اما شرط این گفتوگوی عمومی – که از قضا در آینده ایران بسیار مهم است – بحثهای معنادار، دقیق و تخصصی است.