23.04.202515:37
16.04.202522:02
ㅤㅤ ㅤ
से पुनः पोस्ट किया:
یغماے بوسہ

16.04.202522:01
آن زمان که مجدانه تصمیم گرفتم،با خنجر فراموشی تمام هیکل خاطراتت را پاره پاره کنم،دیدم دستم به خونریزی نمیرود.گفتم هر چه غزل برایت سروده ام،همه را قطعه قطعه کنم،دیدم دستم به خنجر هم نمی رود!گفتم ماحصل این همه عشق را سم پاشی کینه کنم،دیدم عشقم لااقل برای من پر بار تر از آن است که با کینه،کهنه ترش کنم!
و من امروز سوگوار دل مرده ام که بعد از رفتنت دلم را زیر خروار ها خاطره ی خوب مدفون کرده ام ولی ریشه ی سرخ وحشی تو دوباره در دل این خاک فسرده رویید و جوانه ی جنون،از میان دل به زیر گل رفته ام سر بر آورد.
بی هوایی های تو،هوای نفس کشیدن را از من گرفته و در خفقان نیستی ات،بدن خاطراتم سیاه روزگار دوری است.با تازیانه ی دوری ات هر دم مرا می زنی و تمام تن خاطرم کبود آن تازیانه است.نیستی و نمیدانی که قاتل تمام لحظه های سرزنده ی زندگی ام شده ای!
ضرباهنگ نفس هایت صدای پای عشق است و امروز بی نوای وجود تو، بی نوای بی نوایم و تمام روز ها و شب ها در سکوتی تلخ فرو رفته ام.تا آن جا که گمان میکنم طعم تلخ سکوت،زیر لبان احساسم مزه کرده.
و من امروز سوگوار دل مرده ام که بعد از رفتنت دلم را زیر خروار ها خاطره ی خوب مدفون کرده ام ولی ریشه ی سرخ وحشی تو دوباره در دل این خاک فسرده رویید و جوانه ی جنون،از میان دل به زیر گل رفته ام سر بر آورد.
16.04.202521:56
Pin.
16.04.202521:53
16.04.202515:22
16.04.202522:02
16.04.202522:01
16.04.202521:58
से पुनः पोस्ट किया:
𝗆︎𝗈𝗉𝖾

16.04.202521:56
-تو به من دیگه بویِ نعنا ندادی، بویِ مرگ دادی.
+هر چیزی پایانی داره.
-حتی آبیِ اقیانوس؟! آبیِ دریا؟!
+با تو هر چیزی پایانی داره.
-پس اگه اینطوره، هر وقت دریا رفتی یادم نیوفت، چون من دیگه نیستم تا آبیِ دریا رو با هم ببینیم.
+تو نبودی، من تورو نمیدیدم، در واقع خاکستر هیچوقت تبدیل به اقیانوس نمیشه تا به یاد بیوفته.
-پس برای همیشه برو و قلبی که با خودت بردی رو برگردون!
+من خیلی وقته رفتم، ببین! بهت دیگه نیازی ندارم.
-درسته، روح تو رفته بود و فقط جسمت مونده بود، جسمی که هم برای تو و هم برای من عذاب بود، درد بودی ولی میخواستمت، آدم خوب من نبودی ولی با وجودت حال من خوب میشد، من حتی متوجهی اینم نبودم که لیاقت نداشتی.
+پس فهمیدی که عشق آدمارو کور میکنه؟!
-نه، من یه چیز دیگه رو فهمیدم.
+چی؟!
-اینکه آدم نباید هر دینی رو پرستش کنه، تو دین اشتباه من بودی؛
معبودِ معبدی باشه که چیزی از عشق نمیدونه و تو چیزی از عشق نمیدونستی و فقط قلبت پر از تنفر بود، تو منو همراه با نفرتت سوزوندی و تو معبد خودت خاکستر کردی؛
و بندهی هر خدایی نباشه، و تو خدای دوم من نه، خدای اول من بودی.
+من تورو دوست داشتم، یادت نمیاد؟
-چرا، دوست داشتنت یادم میاد، دوست داشتنت بویِ هر چیزی میداد جز عشق! دوست داشتنت بویِ سیگارتو میداد جز عشق! دوست داشتنت بویِ خستگی رو میداد جز عشق! ولی اینم یادم نمیره که هیچوقت نخواستی منو بشناسی، تو اگه میخواستی منو بشناسی میدیدی که من دوست نداشتم، حتی عاشقت هم نبودم، من تورو میپرستیدم.
+اگه منو میپرستیدی هیچوقت اذیت نمیکردی.
-اگه خدایِ من بودی هیچوقت بازیم نمیدادی، کجا دیده شده که خدا بندهی خودشو به بازی بده؟!
+تو همش خطا میکردی.
-عوضش تو منو میبخشیدی، و خودت راه درست رو به من نشون میدادی، من نمیدونم حتی چی درسته و چی غلطه، حتی اینم نمیدونم که تو عوض شدی یا عوضی شدی!
+اگه خدا بندهی خودشو دوست داشت، هیچوقت عذاب و ظلم رو خلق نمیکرد پسرم.
-منو ببین، حتی وجودمم گریست، تو منو نابود کردی.
+خاکستر نابود نمیشه، چون هیچوقت درست نمیشه.
-لعنت بهت که اینقدر نسبت به من نامرد شدی.
+وقت تاوان دادنته تموم شدهیِ من.
-پس خدا هم قراره با حسرت موندن تاوان پس بده.
+تو حسرت چی؟!
-تو حسرت چیزی که هم برای خودش و هم برای بندهاش خوب نیست، من قراره چیزی به اسم ,,ما,, رو تو حسرت بزارم، حتی این داستان پایان غمگینی داشته باشه، و من اولین بندهای میشم که خنجرو بهت بزنم تا بنده های دیگه نتونه بهت آسیبی برسونه، به همون شکلی که رفتی و رفتنی هم قلبم رو با خودت بردی تا کسی قلب منو نداشته باشه، تورو تبدیل به رنگِ خاکستری میکنم، مثل خاکستری که تورو میپرستید، حتی یه روزی کتابی از جنس تو بنویسم و به تو تقدیم نکنم، من تورو هیچوقت نمیبخشم، خدایِ من.
+هر چیزی پایانی داره.
-حتی آبیِ اقیانوس؟! آبیِ دریا؟!
+با تو هر چیزی پایانی داره.
-پس اگه اینطوره، هر وقت دریا رفتی یادم نیوفت، چون من دیگه نیستم تا آبیِ دریا رو با هم ببینیم.
+تو نبودی، من تورو نمیدیدم، در واقع خاکستر هیچوقت تبدیل به اقیانوس نمیشه تا به یاد بیوفته.
-پس برای همیشه برو و قلبی که با خودت بردی رو برگردون!
+من خیلی وقته رفتم، ببین! بهت دیگه نیازی ندارم.
-درسته، روح تو رفته بود و فقط جسمت مونده بود، جسمی که هم برای تو و هم برای من عذاب بود، درد بودی ولی میخواستمت، آدم خوب من نبودی ولی با وجودت حال من خوب میشد، من حتی متوجهی اینم نبودم که لیاقت نداشتی.
+پس فهمیدی که عشق آدمارو کور میکنه؟!
-نه، من یه چیز دیگه رو فهمیدم.
+چی؟!
-اینکه آدم نباید هر دینی رو پرستش کنه، تو دین اشتباه من بودی؛
معبودِ معبدی باشه که چیزی از عشق نمیدونه و تو چیزی از عشق نمیدونستی و فقط قلبت پر از تنفر بود، تو منو همراه با نفرتت سوزوندی و تو معبد خودت خاکستر کردی؛
و بندهی هر خدایی نباشه، و تو خدای دوم من نه، خدای اول من بودی.
+من تورو دوست داشتم، یادت نمیاد؟
-چرا، دوست داشتنت یادم میاد، دوست داشتنت بویِ هر چیزی میداد جز عشق! دوست داشتنت بویِ سیگارتو میداد جز عشق! دوست داشتنت بویِ خستگی رو میداد جز عشق! ولی اینم یادم نمیره که هیچوقت نخواستی منو بشناسی، تو اگه میخواستی منو بشناسی میدیدی که من دوست نداشتم، حتی عاشقت هم نبودم، من تورو میپرستیدم.
+اگه منو میپرستیدی هیچوقت اذیت نمیکردی.
-اگه خدایِ من بودی هیچوقت بازیم نمیدادی، کجا دیده شده که خدا بندهی خودشو به بازی بده؟!
+تو همش خطا میکردی.
-عوضش تو منو میبخشیدی، و خودت راه درست رو به من نشون میدادی، من نمیدونم حتی چی درسته و چی غلطه، حتی اینم نمیدونم که تو عوض شدی یا عوضی شدی!
+اگه خدا بندهی خودشو دوست داشت، هیچوقت عذاب و ظلم رو خلق نمیکرد پسرم.
-منو ببین، حتی وجودمم گریست، تو منو نابود کردی.
+خاکستر نابود نمیشه، چون هیچوقت درست نمیشه.
-لعنت بهت که اینقدر نسبت به من نامرد شدی.
+وقت تاوان دادنته تموم شدهیِ من.
-پس خدا هم قراره با حسرت موندن تاوان پس بده.
+تو حسرت چی؟!
-تو حسرت چیزی که هم برای خودش و هم برای بندهاش خوب نیست، من قراره چیزی به اسم ,,ما,, رو تو حسرت بزارم، حتی این داستان پایان غمگینی داشته باشه، و من اولین بندهای میشم که خنجرو بهت بزنم تا بنده های دیگه نتونه بهت آسیبی برسونه، به همون شکلی که رفتی و رفتنی هم قلبم رو با خودت بردی تا کسی قلب منو نداشته باشه، تورو تبدیل به رنگِ خاکستری میکنم، مثل خاکستری که تورو میپرستید، حتی یه روزی کتابی از جنس تو بنویسم و به تو تقدیم نکنم، من تورو هیچوقت نمیبخشم، خدایِ من.
—سُـقوط، طـبقهیِ ۸۲ .
16.04.202521:52
ㅤㅤ ㅤ
14.04.202514:09
پستهای فیوشون رو از اینجا سین بزنید بلوبریام .
16.04.202522:02
ㅤㅤ ㅤ
से पुनः पोस्ट किया:
ㅤ𝐁ᦢ𝐚r𝐝 𝐁l𝐢ᥰ𝐤'᥉ㅤ͏

16.04.202522:01
⛰️ 𓂃 𝐰𝐨𝐫𝐤 𝐚𝐧𝐝 𝐭𝐚𝐤𝐞 𝐜𝐚𝐫𝐞 𝐨𝐟
𝐡𝐞 𝐧𝐞𝐞𝐝𝐬 𝐲𝐨𝐮 𝐛𝐮𝐭 𝐠𝐨𝐨𝐝 𝐩𝐞𝐨𝐩𝐥𝐞
𝐡𝐞 𝐧𝐞𝐞𝐝𝐬 𝐲𝐨𝐮 𝐛𝐮𝐭 𝐠𝐨𝐨𝐝 𝐩𝐞𝐨𝐩𝐥𝐞
16.04.202521:58
– @cvoen .
16.04.202521:53
16.04.202521:52
ㅤㅤ ㅤ
14.04.202514:09
16.04.202522:02
16.04.202522:01
16.04.202521:56
16.04.202521:53
ㅤㅤ ㅤ
से पुनः पोस्ट किया:
𝖣𝖾𝖺𝖽 𝖬𝖾𝗆𝗈𝗋𝗂𝖾𝗌

16.04.202521:52
یـادت نـرود عـزیزکـرده، هـنگـامی کـه روحِ خـسته ام ایـن تـن را تـرک کـرد، مـرا در آغـوشِ گـرمِ تـو بـه خـاک بـسـپارنـد، در کـنارِ اقـیانـوسِ چـشمانـت کـه آرامـش بـخشِ ایـن جـانِ خـسته و بـی رمـق اسـت!
چـگونه اسـت کـه لـبخنـدِ تـو جـانِ مـرا به آن مـنحنـی دلنـشیـن مـتصل کـرده است؟!
اگـر روزی بـه سـاحـلِ اقـیانـوس چـشمانـت نـگریـستی وحـس کـردی کـه امـواج دردنـاکِ غـم بـه سـویت مـیآیـند، فـقط کـافیـست چـشمـانت را ببـنـدی و بـه یـاد آوری کـه مـن همـیشـه در کـنارِ تـو، درسـت در کنـجِ قـلبت زنـده هـستـم و از یـاد نـبر مـن در سـکـوتِ شـب هـایِ نـا آرامـت هـمیشـه دسـتانـت را خـواهم گـرفت و بـا هـم در کـنارِ سـاحلِ مـواج زنـدگی قـدم خـواهیـم زد.
پـس از مـن، چـه کـسی از دریـایِ آبـیِ دلـت مـراقبـت خـواهد کـرد؟!
هنـگـامی کـه خـسته ای، چـه کـسی بـر پـیشـانی ات بـوسه خـواهـد زد؟!
و وقـتی دلـتنـگ شـدی، چـه کـسی تـو را در آغـوش خـواهد گـرفت و از غـم هـایت خـواهد کـاست؟!
اگـر مـن رفـتم و تـو مـاندی، بـمان و زنـدگی کـن. جـایِ هـردویـمان را به گونه ای پر کن کـه گـویی هـرگز مـن را نیـافتهای؛ طـوری کـه فـرامـوش کـنی نـخستـین بـار نـگـاهِ مـن به لـبهـایِ سـرخِ تـو گـره خورد!
یـادت بـاشد تـو جـانِ مـنی، روشـناییِ ایـن روحِ تـاریـکِ بـی نـوا، مـراقبِ جـانِ من و روشـناییِ زنـدگـی ام بـاش!
چـگونه اسـت کـه لـبخنـدِ تـو جـانِ مـرا به آن مـنحنـی دلنـشیـن مـتصل کـرده است؟!
اگـر روزی بـه سـاحـلِ اقـیانـوس چـشمانـت نـگریـستی وحـس کـردی کـه امـواج دردنـاکِ غـم بـه سـویت مـیآیـند، فـقط کـافیـست چـشمـانت را ببـنـدی و بـه یـاد آوری کـه مـن همـیشـه در کـنارِ تـو، درسـت در کنـجِ قـلبت زنـده هـستـم و از یـاد نـبر مـن در سـکـوتِ شـب هـایِ نـا آرامـت هـمیشـه دسـتانـت را خـواهم گـرفت و بـا هـم در کـنارِ سـاحلِ مـواج زنـدگی قـدم خـواهیـم زد.
پـس از مـن، چـه کـسی از دریـایِ آبـیِ دلـت مـراقبـت خـواهد کـرد؟!
هنـگـامی کـه خـسته ای، چـه کـسی بـر پـیشـانی ات بـوسه خـواهـد زد؟!
و وقـتی دلـتنـگ شـدی، چـه کـسی تـو را در آغـوش خـواهد گـرفت و از غـم هـایت خـواهد کـاست؟!
اگـر مـن رفـتم و تـو مـاندی، بـمان و زنـدگی کـن. جـایِ هـردویـمان را به گونه ای پر کن کـه گـویی هـرگز مـن را نیـافتهای؛ طـوری کـه فـرامـوش کـنی نـخستـین بـار نـگـاهِ مـن به لـبهـایِ سـرخِ تـو گـره خورد!
یـادت بـاشد تـو جـانِ مـنی، روشـناییِ ایـن روحِ تـاریـکِ بـی نـوا، مـراقبِ جـانِ من و روشـناییِ زنـدگـی ام بـاش!
- ایـن آخـرین نـامهی فـرمـانده جـونگ کـوک بـه یـک سـرباز بـستری شـده در بـیمارسـتان اسـت-1997.
14.04.202514:09
DN.
दिखाया गया 1 - 24 का 790
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।