
یغماے بوسہ
@naavaabot
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापितविश्वसनीयता
अविश्वसनीयस्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिAug 12, 2024
TGlist में जोड़ा गया
Oct 28, 2024अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।
تا وقتی بودی، با این که دلیل بودنت من نبودم و بودنت شبیه بودنای واقعی نبود، دلم قرص بود به وجود کمرنگ تو. الان که نیستی و همه جا بوی جنازهی فاسد شدهی عشقی دفن شده توی قبرستون قلبم رو گرفته، وقتی شبا خسته از غر زدنای زندگی و تن رنجورم به متروکهای که بعد تو سیاهپوش شد و دیگه شباهتی به کلبهی سرزندهی ما نداره برمیگردم، دلم گرمِ کدوم لمس و آوای آرامش بخشی باشه؟ میدونم توام دلتنگی، دلتنگ بوسیدن اشکهای سفید رنگی که زمانی متعلق به روحی پاک بود، دلتنگ به آغوش کشیدنِ خستگیهای خاکستری رنگی که مسبب وجودشون تو نبودی، دلتنگ لبخند قلبم به اون بوسههای آبی رنگی که از غم عشق من نشأت میگرفتن، میدونم دنیای توام مثل دنیای من دیگه رخی از رنگاش به چشمای سیاهچالت نشون نمیده، میخوام اینطور فکر کنم که توام گاهی دلت تنگ میشه، برای رنگ و بوی همون جنگلِ نفرین شده. از امشب میخوام دلِ تنگت دلیل نفس کشیدنم باشه، میخوام خودم رو کسی ببینم که میتونه غم جمع شدهی دلت رو با بوسههایی به رنگ روح فرشتهها کمرنگ کنه، کسی که رد زخمهات رو با اشکای پاک تر از معصومیت کودکی میشوره و میبره. ولی قلب تو مثل مرگ شب، سیاه شده و قلب منم تیرهتر از اونیه که بتونه رنگی به چشمای سیاهِ شبت بده و مرواریدای دریای چشمات رو زنده کنه.
یعنی من همیشه مقابل گرداب ویرانهی زندگی همینقدر ناتوان بودم؟
مرا به خاطردلِ شکستهام، ببخش.
خواستم بنویسم
بنویسم از چشمانت.
چشمانی که اگر دریاهم نبود، انسانی همچون من را غرق کرد.
به راستی که چشمان تو با من چه کرد
انگشتهاشو اروم روی گونهی یخ زدهی پسر کشید و همزمان قطره اشکی از چشمهاش پایین چکید
نگاهشو به چشم های بستهی پسرِ خوابیده توی بغلش داد و لبشو گزید
سرشو جلو برد و بوسهای روی پلکهای سرد و بسته شدهی پسر زد
دستِ سرد پسر رو توی دستهاش گرفت و تک به تک انگشت های ظریفش، که روزی روی کلاویههای پیانوی خاک خوردهی گوشه اتاق میرقصدند رو بوسید-با نبودنت چیکار کنم شیرینکم..چطور با پر کشیدنت اونم درست جلوی چشمهام کنار بیام؟ بدون تو، منی وجود نداره پسرکم. بدون تو من یه جسم بی روحم. یه مردهی متحرک. تمام وجودم رو با خودت بردی عزیزترینم.
سرش رو روی قفسه سینهی پسر گذاشت، چشمهاش رو بست و به صدای بیصدای تپشهای قلب بیجون پسر گوش سپرد
عاشق؛ رو که برعکس کنی میشه قشاع،
یعنی دردی که درمان ندارد
میلی؛ بیا، بیا و مداوا کن،
دردی را که خودت به جانم بخشیدی
دردی که همانند مایع حیاط بخشم، درون رگ هایم میجوشد و درست همانند آن،
جان به تنم میبخشد
من عاشقی ام بی درمان، عاشقی دل داده به
معشوقی، که مایل ها میان آغوششان فاصله است؛
بیا و در آغوشم بکش، بیا و تنم را وصل به تنت کن،
بیا و دردم را درمان کن
آخر میلی، مگر این بنده وصل به درگاه چشمانت، چقدر توان دوری دارد؟؛
مگر چقدر جان دارد که هرشبانگاه به هنگام تاریکی چشمانش به تو و آغوشت سفر کند و در هر سحرگاه، با نوایی که داخل گوشش میپیچد چشم باز کند و لبخندی تلخ تر از اشک بزند؛ که باز هم خواب دیده است
گمشده ام در میان افکاری که لحظه ای مرا رها نمیکنند
حتی شاید آبادی ای در کویر خشک و خالی ذهنم پیدا کنم
ملودی مرگ؛
شوکرانی بدون پاد..