Reposted from:
It's me..

30.03.202512:41
من نگار رو نمیشناسم ولی واقعا دوست دارم بعدا کتابهای پرفروشش رو تو قفسههای کتابخونهم داشته باشم
اینقدر که نوشته هاش زیبان واقعا :))))
اینقدر که نوشته هاش زیبان واقعا :))))
02.03.202520:23
بی تو جونم جدا میوفته از تنم...
من بیمارِ تو رو ادامه دادنم...
27.02.202521:42
بهت گفته بودم که
"حافظهی ماهی ۳ ثانیه است،
اما حافظهی من ۲ و نیم ثانیه."
کل اون
دو و نیم ثانیهام،
تو
تو حافظهامی.
"حافظهی ماهی ۳ ثانیه است،
اما حافظهی من ۲ و نیم ثانیه."
کل اون
دو و نیم ثانیهام،
تو
تو حافظهامی.
11.02.202520:18
من بغض را چشیدم و بر بهار رسیدم؛ اما غم، آنجا هم بود.
25.03.202519:49
گیرم که تنهاییِ من از هرچی مرزه رد بشه...
جمعِ گلولهخورده رو چجور میشه ول کنم...؟
02.03.202518:51
کنار تو دنیا با من مهربانتر است.
آفتاب صورتم را نوازش میکند و
باد در آغوش گرمش مرا حبس میکند.
آسمان از همیشه آبیتر میشود،
و قرمزی گونههایم،
روی تمام رژگونهها را سفید میکند.
دوستداشتنت مثل یک پناهگاه،
من را از همه چیز حفظ میکند
و من از تمام خستگیهایم
به تو برمیگردم.
آفتاب صورتم را نوازش میکند و
باد در آغوش گرمش مرا حبس میکند.
آسمان از همیشه آبیتر میشود،
و قرمزی گونههایم،
روی تمام رژگونهها را سفید میکند.
دوستداشتنت مثل یک پناهگاه،
من را از همه چیز حفظ میکند
و من از تمام خستگیهایم
به تو برمیگردم.
_نگار خوشخلق
15.02.202521:28
من تفنگ را روی شقیقهام گذاشتم؛
تو آمدی،
ماشه را کشیدی.
تو آمدی،
ماشه را کشیدی.
_نگار خوشخلق
10.03.202521:38
آدم گاهی نمیتواند از برخی چیزها بگذرد؛
مثلاً سیب سرخ در دستان حوا
یا لبهای سرختر او...
گاهی برای داشتن یک شعلهی کوچک،
باید از بهشت دل بکنی...
و گاه باید بهشتی را،
با بهشتی دیگر در هم آمیزی.
این سنت نیاکان ماست.
مثلاً سیب سرخ در دستان حوا
یا لبهای سرختر او...
گاهی برای داشتن یک شعلهی کوچک،
باید از بهشت دل بکنی...
و گاه باید بهشتی را،
با بهشتی دیگر در هم آمیزی.
این سنت نیاکان ماست.
_نگار خوشخلق
28.02.202518:50
دستِ من نیست،
به اسمِ تو که میرسم،
دست خطم زیباتر میشود...
به اسمِ تو که میرسم،
دست خطم زیباتر میشود...
13.02.202519:41
تو کجای قصهای...؟!
02.03.202520:27


28.02.202518:30
13.02.202518:02
من دال و واو و سین و ت دارم تو را !
Shown 1 - 13 of 13
Log in to unlock more functionality.