
در سایهیِگیسویِ نگار؛
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایهی گیسوی نگار آخر شد
_ حافظ🌱
[خالق تمامی این نوشتههای جسته گریخته، کسی نیست جز من.]
_انتشار فقط با ذکر نامِ نگار خوشخلق.
📬 http://t.me/HidenChat_Bot?start=1117897007
📬 @sandogh_post_bot
همه در سایهی گیسوی نگار آخر شد
_ حافظ🌱
[خالق تمامی این نوشتههای جسته گریخته، کسی نیست جز من.]
_انتشار فقط با ذکر نامِ نگار خوشخلق.
📬 http://t.me/HidenChat_Bot?start=1117897007
📬 @sandogh_post_bot
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateApr 16, 2023
Added to TGlist
Mar 11, 2025Subscribers
1 000
24 hours
1-0.1%Week
363.8%Month
32848.8%
Citation index
0
Mentions0Shares on channels0Mentions on channels0
Average views per post
0
12 hours00%24 hours00%48 hours00%
Engagement rate (ER)
0%
Reposts0Comments0Reactions0
Engagement rate by reach (ERR)
0%
24 hours0%Week0%Month
3.73%
Average views per ad post
0
1 hour00%1 – 4 hours00%4 - 24 hours00%
Total posts in 24 hours
0
Dynamic
-
Latest posts in group "در سایهیِگیسویِ نگار؛"
Reposted from:
It's me..

30.03.202512:41
من نگار رو نمیشناسم ولی واقعا دوست دارم بعدا کتابهای پرفروشش رو تو قفسههای کتابخونهم داشته باشم
اینقدر که نوشته هاش زیبان واقعا :))))
اینقدر که نوشته هاش زیبان واقعا :))))
25.03.202519:49
گیرم که تنهاییِ من از هرچی مرزه رد بشه...
جمعِ گلولهخورده رو چجور میشه ول کنم...؟
10.03.202521:38
آدم گاهی نمیتواند از برخی چیزها بگذرد؛
مثلاً سیب سرخ در دستان حوا
یا لبهای سرختر او...
گاهی برای داشتن یک شعلهی کوچک،
باید از بهشت دل بکنی...
و گاه باید بهشتی را،
با بهشتی دیگر در هم آمیزی.
این سنت نیاکان ماست.
مثلاً سیب سرخ در دستان حوا
یا لبهای سرختر او...
گاهی برای داشتن یک شعلهی کوچک،
باید از بهشت دل بکنی...
و گاه باید بهشتی را،
با بهشتی دیگر در هم آمیزی.
این سنت نیاکان ماست.
_نگار خوشخلق
02.03.202520:27
02.03.202520:23
بی تو جونم جدا میوفته از تنم...
من بیمارِ تو رو ادامه دادنم...
02.03.202518:51
کنار تو دنیا با من مهربانتر است.
آفتاب صورتم را نوازش میکند و
باد در آغوش گرمش مرا حبس میکند.
آسمان از همیشه آبیتر میشود،
و قرمزی گونههایم،
روی تمام رژگونهها را سفید میکند.
دوستداشتنت مثل یک پناهگاه،
من را از همه چیز حفظ میکند
و من از تمام خستگیهایم
به تو برمیگردم.
آفتاب صورتم را نوازش میکند و
باد در آغوش گرمش مرا حبس میکند.
آسمان از همیشه آبیتر میشود،
و قرمزی گونههایم،
روی تمام رژگونهها را سفید میکند.
دوستداشتنت مثل یک پناهگاه،
من را از همه چیز حفظ میکند
و من از تمام خستگیهایم
به تو برمیگردم.
_نگار خوشخلق
28.02.202518:50
دستِ من نیست،
به اسمِ تو که میرسم،
دست خطم زیباتر میشود...
به اسمِ تو که میرسم،
دست خطم زیباتر میشود...


28.02.202518:30
27.02.202521:42
بهت گفته بودم که
"حافظهی ماهی ۳ ثانیه است،
اما حافظهی من ۲ و نیم ثانیه."
کل اون
دو و نیم ثانیهام،
تو
تو حافظهامی.
"حافظهی ماهی ۳ ثانیه است،
اما حافظهی من ۲ و نیم ثانیه."
کل اون
دو و نیم ثانیهام،
تو
تو حافظهامی.
15.02.202521:28
من تفنگ را روی شقیقهام گذاشتم؛
تو آمدی،
ماشه را کشیدی.
تو آمدی،
ماشه را کشیدی.
_نگار خوشخلق
13.02.202519:41
تو کجای قصهای...؟!
13.02.202518:02
من دال و واو و سین و ت دارم تو را !
11.02.202520:18
من بغض را چشیدم و بر بهار رسیدم؛ اما غم، آنجا هم بود.
Records
05.04.202523:59
1KSubscribers11.02.202523:59
0Citation index15.03.202523:59
91Average views per post22.04.202512:42
0Average views per ad post11.03.202523:59
18.68%ER28.02.202514:57
13.54%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
Log in to unlock more functionality.