
Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

📚آرمانشهر📚
📚در مورد بیشتر علایقم از هنر، اسطوره، ادبیات و فلسفه تا علوم طبیعی، اجتماعی و انسانی مینویسم و از میان کتب مختلف گزیده به اشتراک میگذارم.
🔵X:
Friend_of_hume
🔵X:
Friend_of_hume
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateSep 11, 2017
Added to TGlist
Apr 11, 2025Records
20.04.202523:59
3.5KSubscribers06.04.202523:59
100Citation index11.03.202511:41
1.3KAverage views per post11.03.202511:41
1.3KAverage views per ad post11.03.202511:41
2.78%ER04.04.202511:41
36.54%ERR06.04.202508:42
سنجش اجمالی نظریهٔ عدالت جان رالز با معیار آزمون نظریهٔ سیاسی
بخش ۲ از ۲
در مجموع، میتوان گفت نظریهٔ رالز در هر سه ساحت بنیادین نظریهٔ سیاسی ــ اقتصاد، حقوق و سیاست ــ دچار کاستی و گسست است. او نه تصویر روشنی از نهادهای اقتصادی ارائه میدهد، نه بنیان قابل دفاعی برای حقوق فردی دارد، و نه تحلیلی از سازوکار قدرت سیاسی و نظم نهادی.
حال آنکه اگر از دیدگاه لیبرالیسم کلاسیک به نظریهٔ رالز بنگریم، درمییابیم که او نه فقط لیبرال نیست، بلکه بسیاری از بنیادهای لیبرالیسم را وانهاده است. لیبرالیسم کلاسیک، از جان لاک تا هایک، بر آزادی فردی، مالکیت خصوصی، بازار آزاد، و محدود بودن قدرت دولت تأکید دارد.
اما رالز حق طبیعی مالکیت (یا حق مالکیت به طور کلی) را نمیپذیرد، با نابرابریهای ناشی از تفاوت استعدادها به مخالفت برمیخیزد، و میخواهد سازوکاری طراحی کند که دائماً مداخله کرده و «نتایج» را تصحیح کند. چنین رویکردی، همانگونه که پیشتر گفته شد، به مراتب به سوسیالیسم اخلاقی شبیهتر است تا به لیبرالیسم اصیل. به بیان دیگر او یک متفکر سوسیال-دموکرات است، نه لیبرال. و اگر به تغییر معنایی واژه «لیبرال» در آمریکای شمالی توجه داشته باشیم (از اواسط قرن بیستم در این قاره از این واژه اغلب برای توصیف گرایشات سوسیال-دموکرات استفاده میشود)؛ معنای گمراهکنندهٔ صفت لیبرال در توصیف رالز را بهتر درک میکنیم.
از این رو، ستایشهای پرطمطراقی که از رالز بهعنوان بزرگترین متفکر سیاسی لیبرال قرن بیستم شده، اغراقآمیز مینماید. این شهرت بیشتر محصول فضای سیاسی پس از جنبشهای چپگرای ۱۹۶۸ بود؛ فضایی که در آن نخبگان دانشگاهی غرب در پی آن بودند که سوسیالیسم را بدون ترک نهادهای دموکراسی لیبرال، بازسازی کنند. رالز پاسخ این عطش فکری بود: فیلسوفی که با زبانی لیبرال، در عمل پروژهای برابریخواهانه را پیش میبرد. همین عطش فکری نیز سبب شد که بسیاری بر نقصهای آشکار نظریه عدالت رالز چشم بپوشانند. آن هم نقصها و ایراداتی که خود رالز بعدتر با انتشار «لیبرالیسم سیاسی» بخشی از آنها را پذیرفت و از بسیاری از مواضع خود عقبنشینی کرد.
متفکرانی چون رابرت نوزیک، فردریش هایک، مایکل اوکشات و آیزایا برلین، هر یک از منظرهایی متفاوت، نقدهایی بنیادین بر رالز وارد کردهاند. نوزیک با نظریهٔ «عدالت استحقاقی» نشان داد که بازتوزیع رالزی، با آزادی و حق مالکیت در تعارض است. هایک، عقلگرایی طراحیمحور رالز را خطرناک و ناکارآمد دانست (جلد نخست کتاب قانون، قانونگذاری و آزادی) و نشان داد که چگونه سرابی به نام «عدالت اجتماعی» میتواند جامعه را ورطهٔ هلاکت بکشاند. (جلد دوم همان کتاب) برلین نیز بر ناممکن بودن توافق عقلانی بر سر ارزشهای بنیادین تأکید کرد، و این ایدهٔ «موقعیت آغازین» را در بهترین حالت، نوعی تخیل ناب دانست.
در نهایت، گرچه رالز تأثیر شگرفی بر فلسفهٔ سیاسی معاصر داشته، اما نظریهٔ او نه از حیث مفهومی و عقلانی استوار است، نه از منظر لیبرالیسم کلاسیک وفادار، و نه در تبیین نظمهای تاریخی و نهادی قانعکننده. نظریهٔ او بیشتر پروژهای روشنفکرانه برای آرام کردن وجدان نخبگان دانشگاهی در برابر ناکامیهای پیدرپی حکومتهای سوسیالیست قرن بیستم بود، تا نظریهای سیاسی درخور جهان آزاد.
و امروز نیز رالز بیش از گذشته بدل به پناهگاهی برای افراد سابقاً سوسیالیستی گشته که توانایی توجیه شکستهای عملی و نظری تئوریهای سوسیالیستی را ندارند اما با این حال شجاعت پذیرش تمام و کمال آن را هم هنوز در خود نیافتهاند.
پایان
آرمانشهر
@LiberalUtopia
بخش ۲ از ۲
در مجموع، میتوان گفت نظریهٔ رالز در هر سه ساحت بنیادین نظریهٔ سیاسی ــ اقتصاد، حقوق و سیاست ــ دچار کاستی و گسست است. او نه تصویر روشنی از نهادهای اقتصادی ارائه میدهد، نه بنیان قابل دفاعی برای حقوق فردی دارد، و نه تحلیلی از سازوکار قدرت سیاسی و نظم نهادی.
حال آنکه اگر از دیدگاه لیبرالیسم کلاسیک به نظریهٔ رالز بنگریم، درمییابیم که او نه فقط لیبرال نیست، بلکه بسیاری از بنیادهای لیبرالیسم را وانهاده است. لیبرالیسم کلاسیک، از جان لاک تا هایک، بر آزادی فردی، مالکیت خصوصی، بازار آزاد، و محدود بودن قدرت دولت تأکید دارد.
اما رالز حق طبیعی مالکیت (یا حق مالکیت به طور کلی) را نمیپذیرد، با نابرابریهای ناشی از تفاوت استعدادها به مخالفت برمیخیزد، و میخواهد سازوکاری طراحی کند که دائماً مداخله کرده و «نتایج» را تصحیح کند. چنین رویکردی، همانگونه که پیشتر گفته شد، به مراتب به سوسیالیسم اخلاقی شبیهتر است تا به لیبرالیسم اصیل. به بیان دیگر او یک متفکر سوسیال-دموکرات است، نه لیبرال. و اگر به تغییر معنایی واژه «لیبرال» در آمریکای شمالی توجه داشته باشیم (از اواسط قرن بیستم در این قاره از این واژه اغلب برای توصیف گرایشات سوسیال-دموکرات استفاده میشود)؛ معنای گمراهکنندهٔ صفت لیبرال در توصیف رالز را بهتر درک میکنیم.
از این رو، ستایشهای پرطمطراقی که از رالز بهعنوان بزرگترین متفکر سیاسی لیبرال قرن بیستم شده، اغراقآمیز مینماید. این شهرت بیشتر محصول فضای سیاسی پس از جنبشهای چپگرای ۱۹۶۸ بود؛ فضایی که در آن نخبگان دانشگاهی غرب در پی آن بودند که سوسیالیسم را بدون ترک نهادهای دموکراسی لیبرال، بازسازی کنند. رالز پاسخ این عطش فکری بود: فیلسوفی که با زبانی لیبرال، در عمل پروژهای برابریخواهانه را پیش میبرد. همین عطش فکری نیز سبب شد که بسیاری بر نقصهای آشکار نظریه عدالت رالز چشم بپوشانند. آن هم نقصها و ایراداتی که خود رالز بعدتر با انتشار «لیبرالیسم سیاسی» بخشی از آنها را پذیرفت و از بسیاری از مواضع خود عقبنشینی کرد.
متفکرانی چون رابرت نوزیک، فردریش هایک، مایکل اوکشات و آیزایا برلین، هر یک از منظرهایی متفاوت، نقدهایی بنیادین بر رالز وارد کردهاند. نوزیک با نظریهٔ «عدالت استحقاقی» نشان داد که بازتوزیع رالزی، با آزادی و حق مالکیت در تعارض است. هایک، عقلگرایی طراحیمحور رالز را خطرناک و ناکارآمد دانست (جلد نخست کتاب قانون، قانونگذاری و آزادی) و نشان داد که چگونه سرابی به نام «عدالت اجتماعی» میتواند جامعه را ورطهٔ هلاکت بکشاند. (جلد دوم همان کتاب) برلین نیز بر ناممکن بودن توافق عقلانی بر سر ارزشهای بنیادین تأکید کرد، و این ایدهٔ «موقعیت آغازین» را در بهترین حالت، نوعی تخیل ناب دانست.
در نهایت، گرچه رالز تأثیر شگرفی بر فلسفهٔ سیاسی معاصر داشته، اما نظریهٔ او نه از حیث مفهومی و عقلانی استوار است، نه از منظر لیبرالیسم کلاسیک وفادار، و نه در تبیین نظمهای تاریخی و نهادی قانعکننده. نظریهٔ او بیشتر پروژهای روشنفکرانه برای آرام کردن وجدان نخبگان دانشگاهی در برابر ناکامیهای پیدرپی حکومتهای سوسیالیست قرن بیستم بود، تا نظریهای سیاسی درخور جهان آزاد.
و امروز نیز رالز بیش از گذشته بدل به پناهگاهی برای افراد سابقاً سوسیالیستی گشته که توانایی توجیه شکستهای عملی و نظری تئوریهای سوسیالیستی را ندارند اما با این حال شجاعت پذیرش تمام و کمال آن را هم هنوز در خود نیافتهاند.
پایان
آرمانشهر
@LiberalUtopia
08.04.202508:45
✍🏻وقتی در سال ۲۰۰۵ دوباره از روی رمان «چارلی و کارخانه شکلاتسازی»، اثر رولد دال، فیلمی ساخته شد، من اصلاً خوشحال نبودم. احساس میکردم کتابی را که متعلق به من و تنها من بوده، حالا از چنگم بیرون کشیدهاند و به ناحق به همگان دادهاند! در همان حالوهوای کودکی احساس میکردم به من خیانت شده. اما نحوهٔ اعتراضم به ساخت این فیلم را پشت بخش مورد علاقهام از این رمان پنهان میکردم؛ و آن شعر زیر بود که بعد از حذف شدن مایک تیوی از رقابت، توسط اومپالومپاها خوانده میشود. ( در فیلم ۹۰ درصد شعر را حذف کردهاند!) شعر دربارهٔ این است که چرا نباید اجازه بدهیم تلویزیون به خانههایمان راه پیدا کند و با برنامههایش مغز بچههایمان را مانند پنیر نرم کند. و اینکه چرا باید در مقابل این فناوری جدید، همچنان از کتابها دفاع کنیم.
با اعتراض میگفتم: «خود دال از تلویزیون و برنامههای تحمیقکنندهاش بیزار بود، بعد حالا رفتهاند کتابش را به فیلم تبدیل کردهاند؟!»
The most important thing we've learned,
So far as children are concerned,
Is never, NEVER, NEVER let
Them near your television set —
Or better still, just don't install
The idiotic thing at all.
In almost every house we've been,
We've watched them gaping at the screen.
They loll and slop and lounge about,
And stare until their eyes pop out.
(Last week in someone's place we saw
A dozen eyeballs on the floor.)
They sit and stare and stare and sit
Until they're hypnotised by it,
Until they're absolutely drunk
With all that shocking ghastly junk.
Oh yes, we know it keeps them still,
They don't climb out the window sill,
They never fight or kick or punch,
They leave you free to cook the lunch
And wash the dishes in the sink —
But did you ever stop to think,
To wonder just exactly what
This does to your beloved tot?
IT ROTS THE SENSE IN THE HEAD!
IT KILLS IMAGINATION DEAD!
IT CLOGS AND CLUTTERS UP THE MIND!
IT MAKES A CHILD SO DULL AND BLIND
HE CAN NO LONGER UNDERSTAND
A FANTASY, A FAIRYLAND!
HIS BRAIN BECOMES AS SOFT AS CHEESE!
HIS POWERS OF THINKING RUST AND FREEZE!
HE CANNOT THINK — HE ONLY SEES!
'All right!' you'll cry. 'All right!' you'll say,
'But if we take the set away,
What shall we do to entertain
Our darling children? Please explain!'
We'll answer this by asking you,
'What used the darling ones to do?
'How used they keep themselves contented
Before this monster was invented?'
Have you forgotten? Don't you know?
We'll say it very loud and slow:
THEY… USED… TO… READ! They'd READ and READ,
AND READ and READ, and then proceed
To READ some more. Great Scott! Gadzooks!
One half their lives was reading books!
The nursery shelves held books galore!
Books cluttered up the nursery floor!
And in the bedroom, by the bed,
More books were waiting to be read!
Such wondrous, fine, fantastic tales
Of dragons, gypsies, queens, and whales
And treasure isles, and distant shores
Where smugglers rowed with muffled oars,
And pirates wearing purple pants,
And sailing ships and elephants,
And cannibals crouching 'round the pot,
Stirring away at something hot.
(It smells so good, what can it be?
Good gracious, it's Penelope.)
The younger ones had Beatrix Potter
With Mr. Tod, the dirty rotter,
And Squirrel Nutkin, Pigling Bland,
And Mrs. Tiggy-Winkle and-
Just How The Camel Got His Hump,
And How the Monkey Lost His Rump,
And Mr. Toad, and bless my soul,
There's Mr. Rat and Mr. Mole-
Oh, books, what books they used to know,
Those children living long ago!
So please, oh please, we beg, we pray,
Go throw your TV set away,
And in its place you can install
A lovely bookshelf on the wall.
Then fill the shelves with lots of books,
Ignoring all the dirty looks,
The screams and yells, the bites and kicks,
And children hitting you with sticks-
Fear not, because we promise you
That, in about a week or two
Of having nothing else to do,
They'll now begin to feel the need
Of having something to read.
And once they start — oh boy, oh boy!
You watch the slowly growing joy
That fills their hearts. They'll grow so keen
They'll wonder what they'd ever seen
In that ridiculous machine,
That nauseating, foul, unclean,
Repulsive television screen!
And later, each and every kid
Will love you more for what you did.
آرمانشهر
@Liberalutopia
با اعتراض میگفتم: «خود دال از تلویزیون و برنامههای تحمیقکنندهاش بیزار بود، بعد حالا رفتهاند کتابش را به فیلم تبدیل کردهاند؟!»
The most important thing we've learned,
So far as children are concerned,
Is never, NEVER, NEVER let
Them near your television set —
Or better still, just don't install
The idiotic thing at all.
In almost every house we've been,
We've watched them gaping at the screen.
They loll and slop and lounge about,
And stare until their eyes pop out.
(Last week in someone's place we saw
A dozen eyeballs on the floor.)
They sit and stare and stare and sit
Until they're hypnotised by it,
Until they're absolutely drunk
With all that shocking ghastly junk.
Oh yes, we know it keeps them still,
They don't climb out the window sill,
They never fight or kick or punch,
They leave you free to cook the lunch
And wash the dishes in the sink —
But did you ever stop to think,
To wonder just exactly what
This does to your beloved tot?
IT ROTS THE SENSE IN THE HEAD!
IT KILLS IMAGINATION DEAD!
IT CLOGS AND CLUTTERS UP THE MIND!
IT MAKES A CHILD SO DULL AND BLIND
HE CAN NO LONGER UNDERSTAND
A FANTASY, A FAIRYLAND!
HIS BRAIN BECOMES AS SOFT AS CHEESE!
HIS POWERS OF THINKING RUST AND FREEZE!
HE CANNOT THINK — HE ONLY SEES!
'All right!' you'll cry. 'All right!' you'll say,
'But if we take the set away,
What shall we do to entertain
Our darling children? Please explain!'
We'll answer this by asking you,
'What used the darling ones to do?
'How used they keep themselves contented
Before this monster was invented?'
Have you forgotten? Don't you know?
We'll say it very loud and slow:
THEY… USED… TO… READ! They'd READ and READ,
AND READ and READ, and then proceed
To READ some more. Great Scott! Gadzooks!
One half their lives was reading books!
The nursery shelves held books galore!
Books cluttered up the nursery floor!
And in the bedroom, by the bed,
More books were waiting to be read!
Such wondrous, fine, fantastic tales
Of dragons, gypsies, queens, and whales
And treasure isles, and distant shores
Where smugglers rowed with muffled oars,
And pirates wearing purple pants,
And sailing ships and elephants,
And cannibals crouching 'round the pot,
Stirring away at something hot.
(It smells so good, what can it be?
Good gracious, it's Penelope.)
The younger ones had Beatrix Potter
With Mr. Tod, the dirty rotter,
And Squirrel Nutkin, Pigling Bland,
And Mrs. Tiggy-Winkle and-
Just How The Camel Got His Hump,
And How the Monkey Lost His Rump,
And Mr. Toad, and bless my soul,
There's Mr. Rat and Mr. Mole-
Oh, books, what books they used to know,
Those children living long ago!
So please, oh please, we beg, we pray,
Go throw your TV set away,
And in its place you can install
A lovely bookshelf on the wall.
Then fill the shelves with lots of books,
Ignoring all the dirty looks,
The screams and yells, the bites and kicks,
And children hitting you with sticks-
Fear not, because we promise you
That, in about a week or two
Of having nothing else to do,
They'll now begin to feel the need
Of having something to read.
And once they start — oh boy, oh boy!
You watch the slowly growing joy
That fills their hearts. They'll grow so keen
They'll wonder what they'd ever seen
In that ridiculous machine,
That nauseating, foul, unclean,
Repulsive television screen!
And later, each and every kid
Will love you more for what you did.
آرمانشهر
@Liberalutopia


12.04.202511:42
#برگی_از_کتاب
📚انسان پیشین از راه اساطیر به طبیعت و مابعدالطبیعه معرفت مییافت اما برای انسان امروز، اساطیر وسیلهای است برای معرفت به گذشته و آشنایی با امروز خود تا آن حد که با گذشته ارتباط دارد. پس اسطوره وسیلهای است برای معرفت به تاریخ و فرهنگِ خود اساطیر و حتی برای حصول معرفت به جهان ذهنیای که انسان امروز در آن به سر میبَرد. البته نه شناخت علمی با توجه به رابطهٔ علتومعلولی بین اشیا و چیزها بلکه معرفت یا شناختی باطنی بهواسطهٔ، و، از راه، سمبلها و تمثیلهای اساطیر. این صورتهای خیالی در فرهنگ ملتها مستتر است و اگر بخواهیم زندگی فرهنگی داشته باشیم به ناچار باید به آنها بپردازیم.
درآمدی به اساطیر ایران | شاهرخ مسکوب
نشر فرهنگ جاوید | ص ۲۱-۲۲
آرمانشهر
@LiberalUtopia
📚انسان پیشین از راه اساطیر به طبیعت و مابعدالطبیعه معرفت مییافت اما برای انسان امروز، اساطیر وسیلهای است برای معرفت به گذشته و آشنایی با امروز خود تا آن حد که با گذشته ارتباط دارد. پس اسطوره وسیلهای است برای معرفت به تاریخ و فرهنگِ خود اساطیر و حتی برای حصول معرفت به جهان ذهنیای که انسان امروز در آن به سر میبَرد. البته نه شناخت علمی با توجه به رابطهٔ علتومعلولی بین اشیا و چیزها بلکه معرفت یا شناختی باطنی بهواسطهٔ، و، از راه، سمبلها و تمثیلهای اساطیر. این صورتهای خیالی در فرهنگ ملتها مستتر است و اگر بخواهیم زندگی فرهنگی داشته باشیم به ناچار باید به آنها بپردازیم.
درآمدی به اساطیر ایران | شاهرخ مسکوب
نشر فرهنگ جاوید | ص ۲۱-۲۲
آرمانشهر
@LiberalUtopia
24.04.202510:01
در باب تفاوت اهل فضل و فرهیختهٔ مستقل
بخش ۲/۲
📚[...] دانش بشر از هرسو بیش از آنچه چشم قادر به نظاره باشد گسترش مییابد؛ و هیچکس نمیتواند یک هزارم کل دانشِ راجع به هرچیز باارزش را کسب کند. بنابراین تمامی رشتههای دانش چنان گسترش یافتهاند که هرکس میخواهد «کاری انجام دهد»، باید تنها یک موضوع را در نظر بگیرد و از مابقی صرف نظر کند. پس او در موضوع شخصی خود بر عامه توفق مییابد، این درست؛ اما در مابقی موضوعات در سطح عوام خواهد ماند. اگر ما به این امر غفلت از زبانهای باستانی را علاوه کنیم که امروزه رو به افزایش و در حال نابود کردن همهٔ تعلیم و تربیت است - زیرا اندک اطلاعی از لاتینی و یونانی مستوفی نیست - میبینیم که اهل فضل صرف نظر از موضوع کار خودشان، جهالتی حقیقتاً گوسالهوار از خود نشان میدهند. چنین متخصصی درست شبیه به کارگر کارخانهای است که تمام زندگی اش در ساخت یک نوع پیچ با دستگیره و یا اهرم به خصوص برای ابزار و یا دستگاهی به خصوص صرف میشود و در حقیقت وی در آن به مهارتی باورنکردنی میرسد. متخصص را همچنین میتوان به کسی که در خانهٔ شخصی خود زندگی میکند و هرگز آن را ترک نمیکند تشبیه کرد. در آنجا کاملاً با همه چیز، هر تیر و تخته و پله ای، آشنا است؛ همانگونه که کوزیمودو در «گوژپشت نتردام» ویکتور هوگو کلیسای جامع را میشناسد اما غیر از آن همه چیز عجیب و ناشناخته است. برای پرورش حقیقی مطلقاً لازم است که فرد چند بعدی باشد و دیدگاههای مختلف اتخاذ کند؛ و برای یک نفر صاحب فضل، در والاترین معنای کلمه، آشنایی جامع با تاریخ بسیار ضروری است. گرچه آنکه مایل است فیلسوفی تمام عیار باشد، باید بعیدترین غايات دانش بشری را در وجود خود جمع کند؛ وگرنه، اصولاً آنها کدام جای دیگر میتوانند مجتمع بشوند؟ دقیقاً اذهان دسته اول هستند که هرگز یا فقط متخصص نخواهند شد زیرا ذات حقیقی آنها این است که کل هستی را مسئلهٔ خود بسازند؛ و این موضوعی است که به واسطهٔ آن هر یک از ایشان به صورتی و با کشفی نو بشر را منقلب و متعالی خواهد کرد. زیرا فقط آنکسی شایستهٔ نام نابغه است که کل را، اصلی را، و جهانی را به عنوان دغدغه و غایت مساعی خود انتخاب کند؛ نه آنکس که زندگی خود را صرف تشریح فلان رابطه میان اعیان و امور میکند.
پایان
از مقالهٔ درباب اهل فضل
اثر آرتور شوپنهاور
ترجمه رضا ولییاری
آرمانشهر
@LiberalUtopia
بخش ۲/۲
📚[...] دانش بشر از هرسو بیش از آنچه چشم قادر به نظاره باشد گسترش مییابد؛ و هیچکس نمیتواند یک هزارم کل دانشِ راجع به هرچیز باارزش را کسب کند. بنابراین تمامی رشتههای دانش چنان گسترش یافتهاند که هرکس میخواهد «کاری انجام دهد»، باید تنها یک موضوع را در نظر بگیرد و از مابقی صرف نظر کند. پس او در موضوع شخصی خود بر عامه توفق مییابد، این درست؛ اما در مابقی موضوعات در سطح عوام خواهد ماند. اگر ما به این امر غفلت از زبانهای باستانی را علاوه کنیم که امروزه رو به افزایش و در حال نابود کردن همهٔ تعلیم و تربیت است - زیرا اندک اطلاعی از لاتینی و یونانی مستوفی نیست - میبینیم که اهل فضل صرف نظر از موضوع کار خودشان، جهالتی حقیقتاً گوسالهوار از خود نشان میدهند. چنین متخصصی درست شبیه به کارگر کارخانهای است که تمام زندگی اش در ساخت یک نوع پیچ با دستگیره و یا اهرم به خصوص برای ابزار و یا دستگاهی به خصوص صرف میشود و در حقیقت وی در آن به مهارتی باورنکردنی میرسد. متخصص را همچنین میتوان به کسی که در خانهٔ شخصی خود زندگی میکند و هرگز آن را ترک نمیکند تشبیه کرد. در آنجا کاملاً با همه چیز، هر تیر و تخته و پله ای، آشنا است؛ همانگونه که کوزیمودو در «گوژپشت نتردام» ویکتور هوگو کلیسای جامع را میشناسد اما غیر از آن همه چیز عجیب و ناشناخته است. برای پرورش حقیقی مطلقاً لازم است که فرد چند بعدی باشد و دیدگاههای مختلف اتخاذ کند؛ و برای یک نفر صاحب فضل، در والاترین معنای کلمه، آشنایی جامع با تاریخ بسیار ضروری است. گرچه آنکه مایل است فیلسوفی تمام عیار باشد، باید بعیدترین غايات دانش بشری را در وجود خود جمع کند؛ وگرنه، اصولاً آنها کدام جای دیگر میتوانند مجتمع بشوند؟ دقیقاً اذهان دسته اول هستند که هرگز یا فقط متخصص نخواهند شد زیرا ذات حقیقی آنها این است که کل هستی را مسئلهٔ خود بسازند؛ و این موضوعی است که به واسطهٔ آن هر یک از ایشان به صورتی و با کشفی نو بشر را منقلب و متعالی خواهد کرد. زیرا فقط آنکسی شایستهٔ نام نابغه است که کل را، اصلی را، و جهانی را به عنوان دغدغه و غایت مساعی خود انتخاب کند؛ نه آنکس که زندگی خود را صرف تشریح فلان رابطه میان اعیان و امور میکند.
پایان
از مقالهٔ درباب اهل فضل
اثر آرتور شوپنهاور
ترجمه رضا ولییاری
آرمانشهر
@LiberalUtopia
History of channel changes
Log in to unlock more functionality.