20.04.202518:15
اطلاعات جدید دولت آمریکا دربارۀ کووید
ویدیو کامل را در یوتوب شرق وحشی ببینید:
https://youtu.be/dgQADRKZD9E
به تازگی دولت ایالات متحده وبسایت مربوط به اطلاعات کووید 19 را به روز رسانی کرده. در این ویدیو مروری دارم بر اطلاعات جدید و علاوه بر این، دربارۀ بعضی دروغهای دیگر حزب کمونیست چین دربارۀ این ویروس، قرنطینه و نحوۀ مدیریت آن صحبت میکنم، به ویژه با تکیه بر کتاب «شهری در سکوت مرگبار» که روایتی هولناک از اولین قرنطینه در شهر ووهان است. هر چه که باشد، نباید به روایت دیکتاتورهای کمونیست اعتماد کرد.
*
ویدیو کامل را در یوتوب شرق وحشی ببینید:
https://youtu.be/dgQADRKZD9E
خرید کتاب شهری در سکوت مرگبار:
ایران کتاب | بنوبوک | سیبوک
https://t.me/yusefmasoud
ویدیو کامل را در یوتوب شرق وحشی ببینید:
https://youtu.be/dgQADRKZD9E
به تازگی دولت ایالات متحده وبسایت مربوط به اطلاعات کووید 19 را به روز رسانی کرده. در این ویدیو مروری دارم بر اطلاعات جدید و علاوه بر این، دربارۀ بعضی دروغهای دیگر حزب کمونیست چین دربارۀ این ویروس، قرنطینه و نحوۀ مدیریت آن صحبت میکنم، به ویژه با تکیه بر کتاب «شهری در سکوت مرگبار» که روایتی هولناک از اولین قرنطینه در شهر ووهان است. هر چه که باشد، نباید به روایت دیکتاتورهای کمونیست اعتماد کرد.
*
ویدیو کامل را در یوتوب شرق وحشی ببینید:
https://youtu.be/dgQADRKZD9E
خرید کتاب شهری در سکوت مرگبار:
ایران کتاب | بنوبوک | سیبوک
https://t.me/yusefmasoud
Reposted from:
شرق وحشی



02.04.202513:25
در این ویدیو درباره مقاله «بنیان لیبرالیسم کلاسیک» نوشته جیمز لینزی صحبت میکنم.
جیمز لینزی میگه ما خدا نیستیم، نمیتونیم خدا بشیم، نمیتونیم خدا بسازیم و نمیتونیم از جانب خدا کاری کنیم. تمام مقاله درباره همین جمله و چیزهاییه که از این جمله استخراج میشه.
ویدیو کامل رو میتونید توی کانال یوتوب شرق وحشی ببینید.
https://youtu.be/4xYAlzgm0Bc?si=HaDIsmTOlwRN3fXO
https://t.me/yusefmasoud
جیمز لینزی میگه ما خدا نیستیم، نمیتونیم خدا بشیم، نمیتونیم خدا بسازیم و نمیتونیم از جانب خدا کاری کنیم. تمام مقاله درباره همین جمله و چیزهاییه که از این جمله استخراج میشه.
ویدیو کامل رو میتونید توی کانال یوتوب شرق وحشی ببینید.
https://youtu.be/4xYAlzgm0Bc?si=HaDIsmTOlwRN3fXO
https://t.me/yusefmasoud
26.03.202518:11
محکومیت ناشر چینی جمهوری خلق نسیان به سه سال حبس
https://t.me/yusefmasoud
خرید جمهوری خلق نسیان – تجدید دیدار با تیانآنمن ایران کتاب | بنوبوک
https://t.me/yusefmasoud
خرید جمهوری خلق نسیان – تجدید دیدار با تیانآنمن ایران کتاب | بنوبوک
Reposted from:
گاراژ ــ مهدی تدینی

21.03.202519:14
«برههای گوشتخوار یا مرامنامۀ مقابله با چپ»
کسانی که کارهای من رو دنبال کرده باشند، دیگه میدونند که مقابله با چپ از عناصر اصلی فکر و عمل منه. با اینکه بخش زیادی از کتابهایی که کار کردم دربارۀ فاشیسمه و فاشیسم هم از ابزارهای اصلی چپهاست، اما اتفاقاً کوشیدم نظریۀ فاشیسم رو از چپ پس بگیرم. گفتن این دو سه خط مقدمه لازم بود، وگرنه دلیلی برای اشاره نداشت.
نیازی نیست توضیح بدم چرا باید با چپ مقابله کرد. انقدر مسئله اساسی، چندبعدی، تاریخیـسیاسی و گستردهست که اگر کسی بخواد بفهمه چرا باید با چپ مقابله کرد، باید چند سال صبوری کنه و کل دیدگاه راست رو، از فلسفه و معرفتشناسی تا اقتصاد و سیاست و در نهایت تا ریزترین مسائل اجتماعی و فرهنگی پیگیری کنه. این چند جمله هم یهجورایی یه مقدمۀ دوم بود. حالا میتونم حرفم رو بزنم.
بله، از نظر من مقابله با چپ از مفیدترین کارهاییه که یه نفر میتونه در زندگی انجام بده، اما در اینجا یک «امای بزرگ» وجود داره که همیشه دربارهش هشدار میدم. در واقع، همون قدر که مقابله با چپ برای من مهمه، این هشدار هم مهمه و نمیتونم بینشون اولویتبندی کنم. مسئله چیه؟ مسئله اینه که ما قراره از چه دیدگاه، با چه رویکرد و با چه منش و روشی با چپ مقابله کنیم؟ گاهی اوقات «نفس مقابله با یک خطر» فضیلت نیست، بلکه «روش» شما برای این مقابله هم به اندازۀ نفس مقابله مهمه.
درمان اشتباه به اندازۀ خود بیماری خطرناکه. کسی که به جای درمان پا، پا رو قطع کنه، چیزی رو درمان نکرده. کسی که شیوههای درمانیش آسیبزاتر از بیماریه، باز چیزی رو درمان نکرده، بلکه درمانش از خود مرض بدتر بوده. مسئلۀ مقابلۀ با چپ هم همینه و این چیزی نیست که مختص من و شما و ایران و این زمان و این مکان باشه.؛ بلکه سابقهای جهانی داره. دقیقاً «فاشیسم» نوعی مقابله با چپ بود که یا از خود چپ بدتر بود، یا به بدی چپ بود، یا در نهایت دردی دوا نکرد، یا درمانی بود که به هزینهها نمیارزید.
دقیقاً پافشاری من هم اینه که در مقابله با چپ مرزبندی خودتون رو با فاشیسم حفظ کنید. برخی از چپستیزان در مقابله با چپ دچار انحراف فاشیستی میشن؛ به ویژه به این دلیل که فاشیسم رادیکالترین نوع چپستیزی هم هست. اما فاشیسم دقیقاً قطع کردن عضو بیماره، به جای تلاش برای درمانش.
خب الان ممکنه برخی دوستان که طبیعیه آشنایی کمتری با عوالم و نظریههای سیاسی داشته باشند، حس کنند ای بابا! مشکل دو تا شد! یعنی بگن تا الان سعی میکردیم بفهمیم چپ چیه و چرا ضررش بیشتر از سودشه و چطوری باید در برابرش بایستیم، حالا باید بفهمیم فاشیسم چیه، ویژگیهاش چیه و چطوری میشه گرفتارش نشد! سخت شد که!
بذارید در اینجا یک راهحل ساده بگم برای این مشکل. ویژگی اصلی فاشیسم «اصل زور»هست؛ فاشیسم میخواد مسائل رو با زور حل کنه، به همین دلیل نمیتونه «لیبرال» و «دموکرات» باشه؛ یعنی نمیتونه شهروند رو آزاد بذاره تا خودش فکر و عمل کنه (پس لیبرال نیست)، و نمیتونه اجازه بده هر فردی ادراک سیاسی خودش رو آزادانه به کنش سیاسی تبدیل کنه و سهمی در شکلگیری قدرت داشته باشه (پس دموکرات نیست). به همین دلیل، فاشیسم هم میزنه زیر میزِ «آزادیهای فردی».
دلیلی نداره اینجا یادآوری کنم، از مشکلات اصلی ما با چپ اینه که به آزادیهای فردی حمله میکنه و اصلاً آزادیهای فردی رو در انواع و اقسام زیست جمعی نابود میکنه (حالا چه این زیست جمعی تمامعیار، یعنی کمونیستی، باشه، و چه اشکال رقیقترِ سوسیالیستی داشته باشه). پس اینکه فاشیسم هم بخواد آزادیهای فردی رو با اصل زور نابود کنه، خودش شرّیه که باید ازش اجتناب کرد. پس هر قدر هم که مقابله با چپ مهم باشه، این نقص عضو چیزی جز نقض غرض نیست!
اگر از این منظر به قضیه به مسئله نگاه کنیم، مسئله اونقدرهام پیچیده نیست. باید با تمام توان جلوی چپ ایستاد، اما نه با روشهای فاشیستی، یعنی نه با پشت کردن به ارزشهای لیبرال، نه با نابودی آزادی فردی، نه با اتکا به زور؛ این روشها رفتهرفته مثل ریسمانی که اولش محکمه، رفتهرفته سست و پاره میشه و فاجعۀ بعدش، مثل فاجعۀ پس از شکست فاشیسم در اروپاست که نیم قرن استیلای کمونیستی رو به همراه داشت. پس ما باید در مقابله با فاشیسم پرنسیپ داشته باشیم، قطبنما داشته باشیم، و این قطبنما ارزشهای لیبراله.
و حرف آخر! یه لیبرال هم مثل بقیه دوست داره ببره! دوست داره پیروزی کاملی هم به دست بیاره، اما در عین حال نمیخواد در فرایند دستیابی به بُرد تبدیل به دشمنش بشه؛ قوچی که برای بُرد به گرگ تبدیل بشه، نبرده، ماهیتش رو باخته. کسی که اول شبیه دشمنش بشه، بعدش چه ببره و چه ببازه، باخته! چون باز دشمنش برده!
پینوشت:
حالا اینکه چرا باید قوچ (لیبرال) موند، بحثهای مفصلی میطلبه که جاش نه در این مطلبه و نه اصلاً چیزیه که بشه مختصر بیان کرد.
#فاشیسم
@Garajetadayoni | گاراژ
کسانی که کارهای من رو دنبال کرده باشند، دیگه میدونند که مقابله با چپ از عناصر اصلی فکر و عمل منه. با اینکه بخش زیادی از کتابهایی که کار کردم دربارۀ فاشیسمه و فاشیسم هم از ابزارهای اصلی چپهاست، اما اتفاقاً کوشیدم نظریۀ فاشیسم رو از چپ پس بگیرم. گفتن این دو سه خط مقدمه لازم بود، وگرنه دلیلی برای اشاره نداشت.
نیازی نیست توضیح بدم چرا باید با چپ مقابله کرد. انقدر مسئله اساسی، چندبعدی، تاریخیـسیاسی و گستردهست که اگر کسی بخواد بفهمه چرا باید با چپ مقابله کرد، باید چند سال صبوری کنه و کل دیدگاه راست رو، از فلسفه و معرفتشناسی تا اقتصاد و سیاست و در نهایت تا ریزترین مسائل اجتماعی و فرهنگی پیگیری کنه. این چند جمله هم یهجورایی یه مقدمۀ دوم بود. حالا میتونم حرفم رو بزنم.
بله، از نظر من مقابله با چپ از مفیدترین کارهاییه که یه نفر میتونه در زندگی انجام بده، اما در اینجا یک «امای بزرگ» وجود داره که همیشه دربارهش هشدار میدم. در واقع، همون قدر که مقابله با چپ برای من مهمه، این هشدار هم مهمه و نمیتونم بینشون اولویتبندی کنم. مسئله چیه؟ مسئله اینه که ما قراره از چه دیدگاه، با چه رویکرد و با چه منش و روشی با چپ مقابله کنیم؟ گاهی اوقات «نفس مقابله با یک خطر» فضیلت نیست، بلکه «روش» شما برای این مقابله هم به اندازۀ نفس مقابله مهمه.
درمان اشتباه به اندازۀ خود بیماری خطرناکه. کسی که به جای درمان پا، پا رو قطع کنه، چیزی رو درمان نکرده. کسی که شیوههای درمانیش آسیبزاتر از بیماریه، باز چیزی رو درمان نکرده، بلکه درمانش از خود مرض بدتر بوده. مسئلۀ مقابلۀ با چپ هم همینه و این چیزی نیست که مختص من و شما و ایران و این زمان و این مکان باشه.؛ بلکه سابقهای جهانی داره. دقیقاً «فاشیسم» نوعی مقابله با چپ بود که یا از خود چپ بدتر بود، یا به بدی چپ بود، یا در نهایت دردی دوا نکرد، یا درمانی بود که به هزینهها نمیارزید.
دقیقاً پافشاری من هم اینه که در مقابله با چپ مرزبندی خودتون رو با فاشیسم حفظ کنید. برخی از چپستیزان در مقابله با چپ دچار انحراف فاشیستی میشن؛ به ویژه به این دلیل که فاشیسم رادیکالترین نوع چپستیزی هم هست. اما فاشیسم دقیقاً قطع کردن عضو بیماره، به جای تلاش برای درمانش.
خب الان ممکنه برخی دوستان که طبیعیه آشنایی کمتری با عوالم و نظریههای سیاسی داشته باشند، حس کنند ای بابا! مشکل دو تا شد! یعنی بگن تا الان سعی میکردیم بفهمیم چپ چیه و چرا ضررش بیشتر از سودشه و چطوری باید در برابرش بایستیم، حالا باید بفهمیم فاشیسم چیه، ویژگیهاش چیه و چطوری میشه گرفتارش نشد! سخت شد که!
بذارید در اینجا یک راهحل ساده بگم برای این مشکل. ویژگی اصلی فاشیسم «اصل زور»هست؛ فاشیسم میخواد مسائل رو با زور حل کنه، به همین دلیل نمیتونه «لیبرال» و «دموکرات» باشه؛ یعنی نمیتونه شهروند رو آزاد بذاره تا خودش فکر و عمل کنه (پس لیبرال نیست)، و نمیتونه اجازه بده هر فردی ادراک سیاسی خودش رو آزادانه به کنش سیاسی تبدیل کنه و سهمی در شکلگیری قدرت داشته باشه (پس دموکرات نیست). به همین دلیل، فاشیسم هم میزنه زیر میزِ «آزادیهای فردی».
دلیلی نداره اینجا یادآوری کنم، از مشکلات اصلی ما با چپ اینه که به آزادیهای فردی حمله میکنه و اصلاً آزادیهای فردی رو در انواع و اقسام زیست جمعی نابود میکنه (حالا چه این زیست جمعی تمامعیار، یعنی کمونیستی، باشه، و چه اشکال رقیقترِ سوسیالیستی داشته باشه). پس اینکه فاشیسم هم بخواد آزادیهای فردی رو با اصل زور نابود کنه، خودش شرّیه که باید ازش اجتناب کرد. پس هر قدر هم که مقابله با چپ مهم باشه، این نقص عضو چیزی جز نقض غرض نیست!
اگر از این منظر به قضیه به مسئله نگاه کنیم، مسئله اونقدرهام پیچیده نیست. باید با تمام توان جلوی چپ ایستاد، اما نه با روشهای فاشیستی، یعنی نه با پشت کردن به ارزشهای لیبرال، نه با نابودی آزادی فردی، نه با اتکا به زور؛ این روشها رفتهرفته مثل ریسمانی که اولش محکمه، رفتهرفته سست و پاره میشه و فاجعۀ بعدش، مثل فاجعۀ پس از شکست فاشیسم در اروپاست که نیم قرن استیلای کمونیستی رو به همراه داشت. پس ما باید در مقابله با فاشیسم پرنسیپ داشته باشیم، قطبنما داشته باشیم، و این قطبنما ارزشهای لیبراله.
و حرف آخر! یه لیبرال هم مثل بقیه دوست داره ببره! دوست داره پیروزی کاملی هم به دست بیاره، اما در عین حال نمیخواد در فرایند دستیابی به بُرد تبدیل به دشمنش بشه؛ قوچی که برای بُرد به گرگ تبدیل بشه، نبرده، ماهیتش رو باخته. کسی که اول شبیه دشمنش بشه، بعدش چه ببره و چه ببازه، باخته! چون باز دشمنش برده!
پینوشت:
حالا اینکه چرا باید قوچ (لیبرال) موند، بحثهای مفصلی میطلبه که جاش نه در این مطلبه و نه اصلاً چیزیه که بشه مختصر بیان کرد.
#فاشیسم
@Garajetadayoni | گاراژ
16.03.202516:19
سرمایهگذاری چینیها در شرکتهای ایلان ماسک
سان یو (منتشر شده در فایننشال تایمز)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول
*
سرمایهگذاران ثروتمند چینی در حال انتقال بیسروصدای دهها میلیون دلار به شرکتهای خصوصی تحت کنترل ایلان ماسک هستند، آن هم از طریق ترتیباتی که هویت آنها را از دید عموم پنهان نگه میدارد. این موضوع را مدیران دارایی و سرمایهگذاران دخیل در این معاملات گزارش دادهاند.
از زمانی که ماسک به عنوان یک چهرۀ کلیدی در تلاشهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، برای بازسازی دولت ایالات متحده معرفی شد، مدیران دارایی مستقر در چین، رابطۀ او با ترامپ را بهعنوان عاملی جذاب برای جذب سرمایه از چینیهای ثروتمند تبلیغ کردهاند. این سرمایهها به سمت شرکتهای غیرعمومی ماسک، از جمله ایکساِیآی، نورالینک و اسپیسایکس، باارزشترین شرکت خصوصی جهان، سرازیر میشود.
این سرمایهگذاریها از طریق ساختارهای مبهمی به نام شرکتهای واسط انجام میشود که مزیت اصلی آنها پنهان نگهداشتن هویت سرمایهگذاران است. این امر با هدف جلوگیری از حساسیت مقامات آمریکایی و شرکتهایی صورت میگیرد که در بحبوحۀ وضعیت ناخوشایند روابط چین و ایالات متحده، نسبت به سرمایۀ چینی محتاط هستند.
مدیرانِ پشت این معاملات به سرمایهگذاران گفتهاند که این نهادها بهطور خاص برای جلوگیری از افشای اطلاعات طراحی شدهاند.
استفاده از شرکتهای واسط در تأمین مالی امری رایج است و این ترتیبات به خودی خود غیرقانونی نیستند. با این حال، این موضوع نگرانیهایی را دربارۀ احتمال اعمال نفوذ نامشروع و تضاد منافع ایجاد میکند، آن هم در زمانی که ماسک در سیاست، اقتصاد و سیاستگذاری آمریکا نقش بیسابقهای دارد.
درک سیسرز، عضو ارشد مؤسسۀ آمریکن اینترپرایز، در اینباره میگوید: «چگونه کسی در موقعیت ماسک میتواند چنین ارتباطات گستردهای با چین داشته باشد و در عین حال فرد مناسبی برای اصلاحات در دولت آمریکا باشد؟» او اضافه میکند که ورود سرمایههای چینی به امپراتوری تجاری ماسک «به این تصور دامن میزند که او بیشتر نگران شهرت و برند خود در چین است تا منافع آمریکا.»
ماهیت مبهم این نهادها، ارزیابی میزان واقعی سرمایۀ چینی را که به سرمایهگذاریهای خصوصی ایلان ماسک سرازیر میشود دشوار کرده است. اما سه مدیر دارایی برخوردار از حمایت مالی چین به فایننشال تایمز گفتهاند که در دو سال گذشته، آنها بیش از ۳۰ میلیون دلار از سهام اسپیسایکس، ایکساِیآی و نورالینک، سه شرکت فناوری خصوصی تحت کنترل ماسک که ارزشگذاری آنها بهطور چشمگیری افزایش یافته، را به سرمایهگذاران چینی فروختهاند.
طبق دادههای پیچبوک، از زمان تأسیس اسپیسایکس در سال ۲۰۰۲، این شرکت بیش از ۱۰ میلیارد دلار از سرمایهگذاران سراسر جهان جذب کرده است.
افرادی که در این معاملات نقش دارند میگویند که ورود سرمایهی چینی به امپراتوری تجاری ماسک عمدتاً با انگیزهی سودآوری انجام میشود و ارتباط چندانی با انتقال فناوری یا تأثیرگذاری بر سیاستهای عمومی ندارد.
با توجه به رکود اقتصاد داخلی، ثروتمندان چینی به دنبال فرصتهای سرمایهگذاری در خارج از کشور هستند.
اما این ساختار به این معناست که سرمایهگذاران چینی، برخلاف سرمایهگذاران اصلی، اطلاعات محدودی دربارۀ وضعیت مالی و عملکرد شرکت دریافت میکنند، اگر اصلاً اطلاعاتی به آنها ارائه شود.
مشاوران مالی گفتهاند که با وجود روابط گرم ماسک با پکن، شرکتهای او به سختی میتوانند مستقیماً از چین سرمایه جذب کنند. تحلیلگران امنیتی در پکن از ارتباط اسپیسایکس با ارتش آمریکا انتقاد کردهاند.
کوین چن، اقتصاددان ارشد گروه مشاورهی مالی هورایزن فایننشال در نیویورک، میگوید: «سرمایهگذاری نهادهای چینی در یک شرکت برجستۀ فناوری پیشرفتۀ آمریکایی مانند اسپیسایکس کار آسانی نیست. بسیاری از بخشها از سرمایۀ چینی استقبال نمیکنند.»
نمایندگان ماسک، اسپیسایکس، ایکساِیآی و نورالینک به درخواستهای مکرر برای اظهار نظر پاسخ ندادند.
در بعدازظهر یکی از چهارشنبههای اخیر، صدها سرمایهگذار چینی در یک وبینار شرکت کردند تا سخنرانی یکی از نمایندگان هومر فایننشال، یک شرکت مدیریت دارایی در شرق چین، را بشنوند که فرصت سرمایهگذاری در اسپیسایکس را با حداقل مبلغ ۲۰۰ هزار دلار برای هر نفر معرفی میکرد.
این نمایندۀ هومر گفت که انتظار دارد ارزش اسپیسایکس طی سه سال تقریباً سه برابر شود و به 1/1 تریلیون دلار برسد، که بخشی از این رشد به دلیل حمایت «همهجانبه» دولت و ارتش ایالات متحده است، چراکه حتی «در زمانهای بحرانی» نیز این نهادها همچنان سفارشهای خرید فناوری فضایی از این شرکت را ادامه میدهند. {ادامه در بخش دوم}
https://t.me/yusefmasoud/829
سان یو (منتشر شده در فایننشال تایمز)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول
*
سرمایهگذاران ثروتمند چینی در حال انتقال بیسروصدای دهها میلیون دلار به شرکتهای خصوصی تحت کنترل ایلان ماسک هستند، آن هم از طریق ترتیباتی که هویت آنها را از دید عموم پنهان نگه میدارد. این موضوع را مدیران دارایی و سرمایهگذاران دخیل در این معاملات گزارش دادهاند.
از زمانی که ماسک به عنوان یک چهرۀ کلیدی در تلاشهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، برای بازسازی دولت ایالات متحده معرفی شد، مدیران دارایی مستقر در چین، رابطۀ او با ترامپ را بهعنوان عاملی جذاب برای جذب سرمایه از چینیهای ثروتمند تبلیغ کردهاند. این سرمایهها به سمت شرکتهای غیرعمومی ماسک، از جمله ایکساِیآی، نورالینک و اسپیسایکس، باارزشترین شرکت خصوصی جهان، سرازیر میشود.
این سرمایهگذاریها از طریق ساختارهای مبهمی به نام شرکتهای واسط انجام میشود که مزیت اصلی آنها پنهان نگهداشتن هویت سرمایهگذاران است. این امر با هدف جلوگیری از حساسیت مقامات آمریکایی و شرکتهایی صورت میگیرد که در بحبوحۀ وضعیت ناخوشایند روابط چین و ایالات متحده، نسبت به سرمایۀ چینی محتاط هستند.
مدیرانِ پشت این معاملات به سرمایهگذاران گفتهاند که این نهادها بهطور خاص برای جلوگیری از افشای اطلاعات طراحی شدهاند.
استفاده از شرکتهای واسط در تأمین مالی امری رایج است و این ترتیبات به خودی خود غیرقانونی نیستند. با این حال، این موضوع نگرانیهایی را دربارۀ احتمال اعمال نفوذ نامشروع و تضاد منافع ایجاد میکند، آن هم در زمانی که ماسک در سیاست، اقتصاد و سیاستگذاری آمریکا نقش بیسابقهای دارد.
درک سیسرز، عضو ارشد مؤسسۀ آمریکن اینترپرایز، در اینباره میگوید: «چگونه کسی در موقعیت ماسک میتواند چنین ارتباطات گستردهای با چین داشته باشد و در عین حال فرد مناسبی برای اصلاحات در دولت آمریکا باشد؟» او اضافه میکند که ورود سرمایههای چینی به امپراتوری تجاری ماسک «به این تصور دامن میزند که او بیشتر نگران شهرت و برند خود در چین است تا منافع آمریکا.»
ماهیت مبهم این نهادها، ارزیابی میزان واقعی سرمایۀ چینی را که به سرمایهگذاریهای خصوصی ایلان ماسک سرازیر میشود دشوار کرده است. اما سه مدیر دارایی برخوردار از حمایت مالی چین به فایننشال تایمز گفتهاند که در دو سال گذشته، آنها بیش از ۳۰ میلیون دلار از سهام اسپیسایکس، ایکساِیآی و نورالینک، سه شرکت فناوری خصوصی تحت کنترل ماسک که ارزشگذاری آنها بهطور چشمگیری افزایش یافته، را به سرمایهگذاران چینی فروختهاند.
طبق دادههای پیچبوک، از زمان تأسیس اسپیسایکس در سال ۲۰۰۲، این شرکت بیش از ۱۰ میلیارد دلار از سرمایهگذاران سراسر جهان جذب کرده است.
افرادی که در این معاملات نقش دارند میگویند که ورود سرمایهی چینی به امپراتوری تجاری ماسک عمدتاً با انگیزهی سودآوری انجام میشود و ارتباط چندانی با انتقال فناوری یا تأثیرگذاری بر سیاستهای عمومی ندارد.
با توجه به رکود اقتصاد داخلی، ثروتمندان چینی به دنبال فرصتهای سرمایهگذاری در خارج از کشور هستند.
اما این ساختار به این معناست که سرمایهگذاران چینی، برخلاف سرمایهگذاران اصلی، اطلاعات محدودی دربارۀ وضعیت مالی و عملکرد شرکت دریافت میکنند، اگر اصلاً اطلاعاتی به آنها ارائه شود.
مشاوران مالی گفتهاند که با وجود روابط گرم ماسک با پکن، شرکتهای او به سختی میتوانند مستقیماً از چین سرمایه جذب کنند. تحلیلگران امنیتی در پکن از ارتباط اسپیسایکس با ارتش آمریکا انتقاد کردهاند.
کوین چن، اقتصاددان ارشد گروه مشاورهی مالی هورایزن فایننشال در نیویورک، میگوید: «سرمایهگذاری نهادهای چینی در یک شرکت برجستۀ فناوری پیشرفتۀ آمریکایی مانند اسپیسایکس کار آسانی نیست. بسیاری از بخشها از سرمایۀ چینی استقبال نمیکنند.»
نمایندگان ماسک، اسپیسایکس، ایکساِیآی و نورالینک به درخواستهای مکرر برای اظهار نظر پاسخ ندادند.
در بعدازظهر یکی از چهارشنبههای اخیر، صدها سرمایهگذار چینی در یک وبینار شرکت کردند تا سخنرانی یکی از نمایندگان هومر فایننشال، یک شرکت مدیریت دارایی در شرق چین، را بشنوند که فرصت سرمایهگذاری در اسپیسایکس را با حداقل مبلغ ۲۰۰ هزار دلار برای هر نفر معرفی میکرد.
این نمایندۀ هومر گفت که انتظار دارد ارزش اسپیسایکس طی سه سال تقریباً سه برابر شود و به 1/1 تریلیون دلار برسد، که بخشی از این رشد به دلیل حمایت «همهجانبه» دولت و ارتش ایالات متحده است، چراکه حتی «در زمانهای بحرانی» نیز این نهادها همچنان سفارشهای خرید فناوری فضایی از این شرکت را ادامه میدهند. {ادامه در بخش دوم}
https://t.me/yusefmasoud/829


06.04.202517:02
ویدیو کامل را در یوتوب شرق وحشی ببینید
*
سخنرانی کمی بدیناک، رهبر حزب محافظهکار بریتانیا، در دفاع از ارزشهای لیبرالیسم کلاسیک در کنفرانس اتحاد برای شهروندی مسئول
*
خانم بدیناک در این کنفرانس از اهمیت ارزشهای لیبرالیسم کلاسیک و محافظهکاری، خطرات سیاستهای هویتی و چپگرایی و اهمیت شجاعت و فعالیت آزادیخواهان صحبت میکنه.
https://youtu.be/bbKW8pkZlB8?si=2zWoJmcwJgATHZq3
https://t.me/yusefmasoud
*
سخنرانی کمی بدیناک، رهبر حزب محافظهکار بریتانیا، در دفاع از ارزشهای لیبرالیسم کلاسیک در کنفرانس اتحاد برای شهروندی مسئول
*
خانم بدیناک در این کنفرانس از اهمیت ارزشهای لیبرالیسم کلاسیک و محافظهکاری، خطرات سیاستهای هویتی و چپگرایی و اهمیت شجاعت و فعالیت آزادیخواهان صحبت میکنه.
https://youtu.be/bbKW8pkZlB8?si=2zWoJmcwJgATHZq3
https://t.me/yusefmasoud
Reposted from:
Finance & Economics

02.04.202513:25
📄 یادداشت
«لیبرالیسم و محافظهکاری؛ ائتلافی ناگزیر»
👤 مهدی تدینی
ایران به یک جناح راست متحد و قوی نیاز داره. این راست باید از محافظهکار سنتی و مدرن تا لیبرال راست رو در بر بگیره. فقط یک راست قدرتمند میتونه تضمینی بر آیندۀ ایران باشه. در این بین لیبرالها و محافظهکاران به هم نیاز متقابل دارند. محافظهکاران بدون لیبرالها ضعفهای اساسی در نظریۀ توسعه و حکمرانی دارند، لیبرالها هم بدون محافظهکاران بدنۀ اجتماعی قدرتمندی نخواهند داشت و تکوتنها میمونند.
لیبرالهای ایرانی رو به سه دستۀ کلی میشه تقسیم کرد: لیبرالهای کلاسیک، لیبرتارینها و لیبرالهای چپ. لیبرالهای چپ تکلیفشون مشخصه که تن به جناح راست نمیدن و بیشتر به سوی سوسیالدموکراسی میل میکنند. اینکه لیبرال چپ در جبهۀ راست جای بگیره، از محالات به نظر میرسه. لیبرتارینها هم که یک جریان کوچک اما روبهرشد هستند، اگر رادیکال باشند، به هیچ گروهی تن نمیدن، و حتی اگر نیم درصد باشند، حرف کسی جز خودشون رو قبول نخواهند داشت. این لیبرتارینها چون به آنارکوکاپیتالیسم نزدیکند (یا آنارکوکاپیتالیست هستند)، نمیتونن با محافظهکاری ایرانی کنار بیان. چون محافظهکاری ایرانی به هر حال میل به دولتگرایی داره و با اون دوز بالای دولتستیزی لیبرتارینیسم سازگار نیست.
در اینجا فقط لیبرالیسم کلاسیکه که انعطاف نظری و عملی بیشتری داره و میتونه با محافظهکاران همراه باشه. وظیفۀ این لیبرالها اینه که محافظهکاری ایرانی رو که به شدت هم در حال جذب تودهست «لیبرالیزه» کنه و از فاشیستی شدنش جلوگیری کنه. این دو جریان اگر به هم بپیوندند، آیندهای دارند، اگر نه، هر دو ناکام خواهند موند. اینکه برخی لیبرالها محافظهکاران رو عقبمونده قلمداد میکنند و برخی محافظهکاران به لیبرالها برچسبهای تحقیرآمیز میزنند، امکان ائتلافشون رو تخریب میکنه. این دو جریان در فضای سیاسی آیندۀ ایران مؤتلف دیگهای نمیتونن پیدا کنند؛ بهتره کار کردن با هم رو یاد بگیرند.
#لیبرالیسم #محافظهکاری
◽️@utfinance◽️
«لیبرالیسم و محافظهکاری؛ ائتلافی ناگزیر»
👤 مهدی تدینی
ایران به یک جناح راست متحد و قوی نیاز داره. این راست باید از محافظهکار سنتی و مدرن تا لیبرال راست رو در بر بگیره. فقط یک راست قدرتمند میتونه تضمینی بر آیندۀ ایران باشه. در این بین لیبرالها و محافظهکاران به هم نیاز متقابل دارند. محافظهکاران بدون لیبرالها ضعفهای اساسی در نظریۀ توسعه و حکمرانی دارند، لیبرالها هم بدون محافظهکاران بدنۀ اجتماعی قدرتمندی نخواهند داشت و تکوتنها میمونند.
لیبرالهای ایرانی رو به سه دستۀ کلی میشه تقسیم کرد: لیبرالهای کلاسیک، لیبرتارینها و لیبرالهای چپ. لیبرالهای چپ تکلیفشون مشخصه که تن به جناح راست نمیدن و بیشتر به سوی سوسیالدموکراسی میل میکنند. اینکه لیبرال چپ در جبهۀ راست جای بگیره، از محالات به نظر میرسه. لیبرتارینها هم که یک جریان کوچک اما روبهرشد هستند، اگر رادیکال باشند، به هیچ گروهی تن نمیدن، و حتی اگر نیم درصد باشند، حرف کسی جز خودشون رو قبول نخواهند داشت. این لیبرتارینها چون به آنارکوکاپیتالیسم نزدیکند (یا آنارکوکاپیتالیست هستند)، نمیتونن با محافظهکاری ایرانی کنار بیان. چون محافظهکاری ایرانی به هر حال میل به دولتگرایی داره و با اون دوز بالای دولتستیزی لیبرتارینیسم سازگار نیست.
در اینجا فقط لیبرالیسم کلاسیکه که انعطاف نظری و عملی بیشتری داره و میتونه با محافظهکاران همراه باشه. وظیفۀ این لیبرالها اینه که محافظهکاری ایرانی رو که به شدت هم در حال جذب تودهست «لیبرالیزه» کنه و از فاشیستی شدنش جلوگیری کنه. این دو جریان اگر به هم بپیوندند، آیندهای دارند، اگر نه، هر دو ناکام خواهند موند. اینکه برخی لیبرالها محافظهکاران رو عقبمونده قلمداد میکنند و برخی محافظهکاران به لیبرالها برچسبهای تحقیرآمیز میزنند، امکان ائتلافشون رو تخریب میکنه. این دو جریان در فضای سیاسی آیندۀ ایران مؤتلف دیگهای نمیتونن پیدا کنند؛ بهتره کار کردن با هم رو یاد بگیرند.
#لیبرالیسم #محافظهکاری
◽️@utfinance◽️
26.03.202518:11


20.03.202509:20
حالا دیگه برای من مثل سنت شده که روز سال نو، به «فور اِوِر یانگ» گوش بدم و باهاش بخونم «امیدمون به بهترینهاست اما انتظار بدترینها رو میکشیم»، امسال که دیگه کار به جایی رسیده که خط بعدی رو هم میخونم: «بمب رو میاندازی یا نه؟»
*
دیشب توی یک گروه تلگرامی دوستانه عکسی فرستادم و آرزویی کردم، وقتی هم مینوشتمش انگار عادیترین چیزی بود که دارم مینویسم. چند دقیقه بعد به خودم گفتم «از این محالتر هم میشه؟» اما مگه توی زمستون، اومدن بهار محال به نظر نمیآد؟ توی این سالها، چند بار، بابت کرونا، نخواستیم هفتسین بچینیم اما دقیقۀ آخر، نوروز کاری کرد که هفتسین چیده شد.
*
توی این روزها، شاید آرزوی خوبی و خوشی محال به نظر بیاد اما حالا که نوروزه، حالا که یه سری چیزهای ظاهراً محال رو ممکن کرده، ما هم بچسبیم بهش و به سگ سیاه افسردگی بگیم «امروز نه»، شاید روزهای بعد هم تونستیم همین رو بگیم و شاید هم به چیزی که همهمون میخوایم رسیدیم.
*
شاد باشید عزیزان که همین بزرگترین مقاومته.
*
دیشب توی یک گروه تلگرامی دوستانه عکسی فرستادم و آرزویی کردم، وقتی هم مینوشتمش انگار عادیترین چیزی بود که دارم مینویسم. چند دقیقه بعد به خودم گفتم «از این محالتر هم میشه؟» اما مگه توی زمستون، اومدن بهار محال به نظر نمیآد؟ توی این سالها، چند بار، بابت کرونا، نخواستیم هفتسین بچینیم اما دقیقۀ آخر، نوروز کاری کرد که هفتسین چیده شد.
*
توی این روزها، شاید آرزوی خوبی و خوشی محال به نظر بیاد اما حالا که نوروزه، حالا که یه سری چیزهای ظاهراً محال رو ممکن کرده، ما هم بچسبیم بهش و به سگ سیاه افسردگی بگیم «امروز نه»، شاید روزهای بعد هم تونستیم همین رو بگیم و شاید هم به چیزی که همهمون میخوایم رسیدیم.
*
شاد باشید عزیزان که همین بزرگترین مقاومته.


16.03.202516:19
سرمایهگذاری چینیها در شرکتهای ایلان ماسک
سان یو (منتشر شده در فایننشال تایمز)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
https://t.me/yusefmasoud/828
سان یو (منتشر شده در فایننشال تایمز)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
https://t.me/yusefmasoud/828
01.03.202519:31
واقعیت اوکراین
نوشتۀ تیموتی اسنایدر
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/822
بخش دوم
*
حملات اساسی کرملین و متحدانش به ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، به همان غیرواقعیت بازمیگردد. ایدۀ اینکه او رئیسجمهوری مشروع نیست، هیچ پایهای در واقعیت سیاسی یا قانون اساسی کشورش ندارد. این ادعا به همان دروغهای اساسی بازمیگردد که بر این پیشفرض استوارند که اوکراین واقعی نیست. او نمیتواند رئیسجمهور باشد زیرا یک «نازی» است ــادعایی مضحک که کرملین، که در واقع مرکز جهانی فاشیسم است، آن را مدام تکرار میکند. او همچنین نمیتواند رئیسجمهور باشد چون یهودی است. و در اینجا یهودستیزی روسیه کاملاً واقعی است، مانند یهودستیزی بسیاری از افرادی که مشروعیت زلنسکی را زیر سوال میبرند.
آنچه کرملین در سال ۲۰۱۴، زمان نخستین حملهاش به اوکراین، و در سال ۲۰۲۲، زمان آغاز تهاجم تمامعیار، از آن میترسید، سیاست مبتنی بر واقعیت بود. در حالی که پوتین در روسیه توانست محیط اطلاعاتی را کنترل کند، هیچ فردی در اوکراین نتوانست چنین کند. در حالی که انتخابات در روسیه (با ارفاق) پس از سال ۱۹۹۶ ساختگی بود، در اوکراین رقابتی و حتی غیرقابلپیشبینی بود. در اوکراین، مردم تمایلی نگرانکننده (برای کرملین) به نشان دادن رفتار بر اساس اولویتهای تشخیصی خود داشتند و حتی حاضر بودند برای آنها جانشان را به خطر بیندازند.
ادعاهای مربوط به غیرواقعی بودن اوکراینیها، هیچ ویژگی برجستهای ندارد. اوکراینیها صرفاً روسهایی هستند که از این موضوع بیخبرند. آنها فقط بخشی از یک توطئۀ بزرگترند. آنها فقط مهرههایی در صفحه شطرنج استراتژیک بین روسیه و آمریکا هستند. هیچکدامشان حقیقت ندارد و هیچکدامشان واقعی نیست. بخش زیادی از آن خودمتناقض است. اما لازم نیست منطقی باشند، چون منبعشان نه منطق، بلکه همرنگی با جماعت و درد است. یک طرفِ غیرواقعیت، نمایش است: رسانههای اجتماعی، تلویزیون، همکاری میلیاردرهای فاشیست. طرف دیگر خشونت است: در مورد اوکراین، یک ارتش متجاوز، اعدام، اتاق شکنجه و مراکز بازآموزی برای کودکان ربوده شده.
از دیگر سو، واقعیت مقاومت اوکراین، خشن و انسانی است. رئیسجمهور محبوبی وجود دارد که در عالم سیاست تازهوارد بود. دولتی وجود دارد که همچنان به کار خود ادامه میدهد. جامعۀ مدنی باتجربهای وجود دارد که در اعتراضات آموزش دیده و مهارتها و اعتماد خود را به وظایف جدیدی اختصاص داده است. یک بخش فناوری قابل توجه وجود دارد که در راههای جدید جنگیدن از روسها جلوتر است. میان همۀ این گروهها همکاری وجود دارد. این همکاری همیشه روان و خالی از احساسات شدید نیست. اما واقعی است، از این جهت که از حقایق و تعهدات انسانی برمیخیزد. و این برای پوتین مشکلساز است. ادعای عدم وجود اوکراین در واقع این ادعاست که هیچ چیزی شبیه به آن هرگز نباید وجود داشته باشد.
اوکراینیها سه سال جنگیدهاند و بیش از آنچه کسی باید برای اثبات واقعیت خود ارائه دهد، گواه آوردهاند. وقتی به سه سال جنگ وحشتناک فکر میکنیم، میتوانیم به این هم فکر کنیم که چرا مردم مواضع خاصی را اتخاذ میکنند. این مسئله فراتر از اوکراین و روسیه است. دروغهای خاص روسیه در ذهن افرادی که رویکرد کلی کرملین را میپذیرند، کارگر میافتد.
لازم نیست روس باشید تا طرف غیرواقعیت را بگیرید، تا معتقد باشید که زور حق میآورد، که واقعیتها و ارزشها وجود ندارند، که همۀ مخالفان باید تحقیر شوند و دموکراسی یک فریب است. و لازم نیست اوکراینی باشید تا طرف واقعیت را بگیرید، تا باور داشته باشید که برخی چیزها واقعاً حقیقت دارند، برخی چیزها ارزش اهمیت دادن دارند، که ما، کسانی که در این زمینه توافق داریم، میتوانیم باهم کار کنیم و دوست شویم و میشود شکل بهتری از سیاست وجود داشته باشد. {پایان}
https://t.me/yusefmasoud
نوشتۀ تیموتی اسنایدر
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/822
بخش دوم
*
حملات اساسی کرملین و متحدانش به ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، به همان غیرواقعیت بازمیگردد. ایدۀ اینکه او رئیسجمهوری مشروع نیست، هیچ پایهای در واقعیت سیاسی یا قانون اساسی کشورش ندارد. این ادعا به همان دروغهای اساسی بازمیگردد که بر این پیشفرض استوارند که اوکراین واقعی نیست. او نمیتواند رئیسجمهور باشد زیرا یک «نازی» است ــادعایی مضحک که کرملین، که در واقع مرکز جهانی فاشیسم است، آن را مدام تکرار میکند. او همچنین نمیتواند رئیسجمهور باشد چون یهودی است. و در اینجا یهودستیزی روسیه کاملاً واقعی است، مانند یهودستیزی بسیاری از افرادی که مشروعیت زلنسکی را زیر سوال میبرند.
آنچه کرملین در سال ۲۰۱۴، زمان نخستین حملهاش به اوکراین، و در سال ۲۰۲۲، زمان آغاز تهاجم تمامعیار، از آن میترسید، سیاست مبتنی بر واقعیت بود. در حالی که پوتین در روسیه توانست محیط اطلاعاتی را کنترل کند، هیچ فردی در اوکراین نتوانست چنین کند. در حالی که انتخابات در روسیه (با ارفاق) پس از سال ۱۹۹۶ ساختگی بود، در اوکراین رقابتی و حتی غیرقابلپیشبینی بود. در اوکراین، مردم تمایلی نگرانکننده (برای کرملین) به نشان دادن رفتار بر اساس اولویتهای تشخیصی خود داشتند و حتی حاضر بودند برای آنها جانشان را به خطر بیندازند.
ادعاهای مربوط به غیرواقعی بودن اوکراینیها، هیچ ویژگی برجستهای ندارد. اوکراینیها صرفاً روسهایی هستند که از این موضوع بیخبرند. آنها فقط بخشی از یک توطئۀ بزرگترند. آنها فقط مهرههایی در صفحه شطرنج استراتژیک بین روسیه و آمریکا هستند. هیچکدامشان حقیقت ندارد و هیچکدامشان واقعی نیست. بخش زیادی از آن خودمتناقض است. اما لازم نیست منطقی باشند، چون منبعشان نه منطق، بلکه همرنگی با جماعت و درد است. یک طرفِ غیرواقعیت، نمایش است: رسانههای اجتماعی، تلویزیون، همکاری میلیاردرهای فاشیست. طرف دیگر خشونت است: در مورد اوکراین، یک ارتش متجاوز، اعدام، اتاق شکنجه و مراکز بازآموزی برای کودکان ربوده شده.
از دیگر سو، واقعیت مقاومت اوکراین، خشن و انسانی است. رئیسجمهور محبوبی وجود دارد که در عالم سیاست تازهوارد بود. دولتی وجود دارد که همچنان به کار خود ادامه میدهد. جامعۀ مدنی باتجربهای وجود دارد که در اعتراضات آموزش دیده و مهارتها و اعتماد خود را به وظایف جدیدی اختصاص داده است. یک بخش فناوری قابل توجه وجود دارد که در راههای جدید جنگیدن از روسها جلوتر است. میان همۀ این گروهها همکاری وجود دارد. این همکاری همیشه روان و خالی از احساسات شدید نیست. اما واقعی است، از این جهت که از حقایق و تعهدات انسانی برمیخیزد. و این برای پوتین مشکلساز است. ادعای عدم وجود اوکراین در واقع این ادعاست که هیچ چیزی شبیه به آن هرگز نباید وجود داشته باشد.
اوکراینیها سه سال جنگیدهاند و بیش از آنچه کسی باید برای اثبات واقعیت خود ارائه دهد، گواه آوردهاند. وقتی به سه سال جنگ وحشتناک فکر میکنیم، میتوانیم به این هم فکر کنیم که چرا مردم مواضع خاصی را اتخاذ میکنند. این مسئله فراتر از اوکراین و روسیه است. دروغهای خاص روسیه در ذهن افرادی که رویکرد کلی کرملین را میپذیرند، کارگر میافتد.
لازم نیست روس باشید تا طرف غیرواقعیت را بگیرید، تا معتقد باشید که زور حق میآورد، که واقعیتها و ارزشها وجود ندارند، که همۀ مخالفان باید تحقیر شوند و دموکراسی یک فریب است. و لازم نیست اوکراینی باشید تا طرف واقعیت را بگیرید، تا باور داشته باشید که برخی چیزها واقعاً حقیقت دارند، برخی چیزها ارزش اهمیت دادن دارند، که ما، کسانی که در این زمینه توافق داریم، میتوانیم باهم کار کنیم و دوست شویم و میشود شکل بهتری از سیاست وجود داشته باشد. {پایان}
https://t.me/yusefmasoud
06.04.202508:49
آرمان عزیز برگشت 😍


31.03.202520:52
ویدیو کامل رو در یوتوب شرق وحشی ببینید.
بعد از اینکه خبر ممنوعیت روزهداری در سینکیانگ رو منتشر کردم، بعضی دربارۀ این خبر انتقاداتی رو مطرح کردند و با توجه به اینکه بعضی از این حرفها بارها و بارها در این سالها مطرح شده بود، سعی کردم در ویدیویی در یوتوب شرق وحشی به همه چیز پاسخ بدم.
https://youtu.be/fwZzskfbhSs?si=-1cy_6eLZwb4LiKS
بعد از اینکه خبر ممنوعیت روزهداری در سینکیانگ رو منتشر کردم، بعضی دربارۀ این خبر انتقاداتی رو مطرح کردند و با توجه به اینکه بعضی از این حرفها بارها و بارها در این سالها مطرح شده بود، سعی کردم در ویدیویی در یوتوب شرق وحشی به همه چیز پاسخ بدم.
https://youtu.be/fwZzskfbhSs?si=-1cy_6eLZwb4LiKS
23.03.202515:23
چین اویغورها را مجبور میکند ثابت کنند که روزه نیستند
شهرت هوشور (رادیو آسیای آزاد)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین
*
به گفته افسران پلیس و پستهای اویغورها در شبکههای اجتماعی، مقامات چینی به اویغورهای سینکیانگ دستور دادهاند با ارسال ویدیو ثابت کنند در ماه مقدس رمضان روزه نمیگیرند.
یکی از ساکنان شهرستان فیضآباد در ولایت کاشغر در پستی در شبکۀ اجتماعی چینی دوئین گفته است که تا روز عید فطر، که امسال در ۲۹ مارس برگزار میشود، باید هر روز ویدئویی از خود در حال خوردن ناهار ضبط کند.
او گفته است که سپس باید این ویدئو را برای کادر دولتی مسئول نظارت بر مردم روستا ارسال کند و این کار را برای «دوری از دردسر» انجام میدهد.
او میگوید: «هر جا که بروم، بازار یا بیمارستان، هر روز باید ویدئویی از خودم در حال خوردن ناهار ضبط کنم و آن را برای کادر روستا بفرستم. مدرک روزانهام را روی گوشیم ذخیره میکنم.»
روزهداری در طول ماه رمضان یکی از پنج رکن اسلام است و اکثر مسلمانان جهان این عمل را آزادانه انجام میدهند.
اما سالهاست که چین به بهانۀ مبارزه با افراطگرایی مذهبی، روزهداری در رمضان را به عنوان بخشی از محدودیتها و ممنوعیتهای گستردهتر بر اعمال دینی مسلمانان در سینکیانگ ممنوع کرده است. مقامات چینی همچنین اویغورها را از تجمع در مساجد برای برگزاری نماز جمعه و برگزاری اعیاد اسلامی منع کردهاند.
این اقدامات بخشی از سرکوب سیستماتیک گستردهتر چین علیه اویغورها و فرهنگ آنهاست که شامل بازداشتهای جمعی، کار اجباری و تلاش برای جایگزینی زبان اویغوری بوده است.
تأیید پلیس
پلیس و مقامات دولتی از سراسر سینکیانگ در صحبت با رادیو آسیای آزاد تأیید کردند که از ساکنان خواسته شده با ارائۀ مدرکی نشان دهد در رمضان غذا میخورند.
یک افسر پلیس در شهرستان فیضآباد گفت که ساکنان آنجا، از جمله پلیسهای اویغور، اجازۀ روزهداری در رمضان را ندارند.
او گفت: «ما سیستمی را اجرا کردهایم که در آن ساکنان باید با ارسال ویدیو نشان دهند که در ماه رمضان روزه نیستند. ساکنانی دارم که این مدرک را برایم میفرستند.» و افزود که این اقدام در بخشهای گلباغ، بایوات و تریم شهرستان فیضآباد اجرا میشود.
یکی از کارکنان ادارهای دولتی در شهرستان فیضآباد که نخواست نامش فاش شود تا بتواند آزادانه صحبت کند، گفت که ارسال ویدئو به عنوان مدرک عدم روزهداری در سراسر شهرستان اجرا شده است.
او گفت نیروهای کادری سطوح پایینتر دولت از ساکنان میخواهند ویدیوهایی از غذا خوردن بین طلوع و غروب آفتاب برای آنها ارسال کنند، اگرچه مقامات بالادستی چنین چیزی را مشخص نکردهاند.
او افزود مقامات محلی به این نتیجه رسیدهاند که اجرای این روش برای اطمینان از اینکه هیچ یک از افراد تحت نظارتشان روزه نمیگیرد، مؤثر است.
به گفتۀ او، برخی از کارمندان حتی با ساکنان تماس تلفنی میگیرند و از آنها میخواهند که همان لحظه نشان دهند که چیزی میخورند.
او گفت تا کنون هیچ اویغوری از این درخواستها سر باز نزده، چرا که میدانند افرادی که در سالهای گذشته به دلیل روزهداری بازداشت شدهاند، با مجازات مواجه شدهاند.
مهمانی جمعی
یکی از کارکنان دولتی در بخش میشا از شهرستان فیضآباد گفت که علاوه بر الزام به ارسال ویدئو، مقامات قصد دارند برای اطمینان از غذا خوردن اویغورها در طول روز، ضیافت جمعی برگزار کنند.
او گفت: «برای جلوگیری از فعالیت افرادی که مخفیانه روزه میگیرند، برنامه داریم که برنامههای غذا خوردن جمعی برگزار کنیم.»
یکی از کارکنان بخش امنیت دولتی ادارۀ پلیس شهرستان کوچه گفت «حتی افراد مسن بالای ۶۵ سال هم نمیتوانند روزه بگیرند. ما سند چاپشدهای دربارۀ این محدودیت داریم.»
تا کنون مقامات سینکیانگ و رسانههای دولتی چین دربارۀ ماه رمضان امسال تقریباً سکوتی بودهاند.
در سالهای گذشته، مقامات با برگزاری جلسات عمومی به مسلمانان هشدار میدادند روزه نگیرند و در محلههای اویغورنشین گشت میزدند؛ طی روز خانهها را بازرسی میکردند و شبها هم ساکنان را زیر نظر میگرفتند تا از غذا خوردن آنها مطمئن شوند.
همچنین اقداماتی را انجام میدادند تا مطمئن شوند که رستورانهای اویغور باز بمانند، به کارمندان اویغور دولت غذا و نوشیدنی میدادند و ضیافتهای جمعی برگزار میکردند.
روشن عباس، مدیر اجرایی کارزار اویغورهای مستقر در واشنگتن، در بیانیهای در ۲۸ فوریه در آغاز رمضان گفت: «در حالی که مسلمانان سراسر جهان رمضان را با دعا و تأمل سپری میکنند، مسلمانان اویغور زندانی میشوند، آنها را به کار اجباری وا میدارند و تحت نظارت بیوقفه سرکوبشان میکنند.»
«آنان از آزادی دینیشان محروم شدهاند، از روزهداری، نماز خواندن و حتی شناسایی خود به عنوان مسلمان ممنوع شدهاند ــدر حالی که رژیم چین آشکارا به جنایات خود علیه آنان ادامه میدهد.»
https://t.me/yusefmasoud
شهرت هوشور (رادیو آسیای آزاد)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین
*
به گفته افسران پلیس و پستهای اویغورها در شبکههای اجتماعی، مقامات چینی به اویغورهای سینکیانگ دستور دادهاند با ارسال ویدیو ثابت کنند در ماه مقدس رمضان روزه نمیگیرند.
یکی از ساکنان شهرستان فیضآباد در ولایت کاشغر در پستی در شبکۀ اجتماعی چینی دوئین گفته است که تا روز عید فطر، که امسال در ۲۹ مارس برگزار میشود، باید هر روز ویدئویی از خود در حال خوردن ناهار ضبط کند.
او گفته است که سپس باید این ویدئو را برای کادر دولتی مسئول نظارت بر مردم روستا ارسال کند و این کار را برای «دوری از دردسر» انجام میدهد.
او میگوید: «هر جا که بروم، بازار یا بیمارستان، هر روز باید ویدئویی از خودم در حال خوردن ناهار ضبط کنم و آن را برای کادر روستا بفرستم. مدرک روزانهام را روی گوشیم ذخیره میکنم.»
روزهداری در طول ماه رمضان یکی از پنج رکن اسلام است و اکثر مسلمانان جهان این عمل را آزادانه انجام میدهند.
اما سالهاست که چین به بهانۀ مبارزه با افراطگرایی مذهبی، روزهداری در رمضان را به عنوان بخشی از محدودیتها و ممنوعیتهای گستردهتر بر اعمال دینی مسلمانان در سینکیانگ ممنوع کرده است. مقامات چینی همچنین اویغورها را از تجمع در مساجد برای برگزاری نماز جمعه و برگزاری اعیاد اسلامی منع کردهاند.
این اقدامات بخشی از سرکوب سیستماتیک گستردهتر چین علیه اویغورها و فرهنگ آنهاست که شامل بازداشتهای جمعی، کار اجباری و تلاش برای جایگزینی زبان اویغوری بوده است.
تأیید پلیس
پلیس و مقامات دولتی از سراسر سینکیانگ در صحبت با رادیو آسیای آزاد تأیید کردند که از ساکنان خواسته شده با ارائۀ مدرکی نشان دهد در رمضان غذا میخورند.
یک افسر پلیس در شهرستان فیضآباد گفت که ساکنان آنجا، از جمله پلیسهای اویغور، اجازۀ روزهداری در رمضان را ندارند.
او گفت: «ما سیستمی را اجرا کردهایم که در آن ساکنان باید با ارسال ویدیو نشان دهند که در ماه رمضان روزه نیستند. ساکنانی دارم که این مدرک را برایم میفرستند.» و افزود که این اقدام در بخشهای گلباغ، بایوات و تریم شهرستان فیضآباد اجرا میشود.
یکی از کارکنان ادارهای دولتی در شهرستان فیضآباد که نخواست نامش فاش شود تا بتواند آزادانه صحبت کند، گفت که ارسال ویدئو به عنوان مدرک عدم روزهداری در سراسر شهرستان اجرا شده است.
او گفت نیروهای کادری سطوح پایینتر دولت از ساکنان میخواهند ویدیوهایی از غذا خوردن بین طلوع و غروب آفتاب برای آنها ارسال کنند، اگرچه مقامات بالادستی چنین چیزی را مشخص نکردهاند.
او افزود مقامات محلی به این نتیجه رسیدهاند که اجرای این روش برای اطمینان از اینکه هیچ یک از افراد تحت نظارتشان روزه نمیگیرد، مؤثر است.
به گفتۀ او، برخی از کارمندان حتی با ساکنان تماس تلفنی میگیرند و از آنها میخواهند که همان لحظه نشان دهند که چیزی میخورند.
او گفت تا کنون هیچ اویغوری از این درخواستها سر باز نزده، چرا که میدانند افرادی که در سالهای گذشته به دلیل روزهداری بازداشت شدهاند، با مجازات مواجه شدهاند.
مهمانی جمعی
یکی از کارکنان دولتی در بخش میشا از شهرستان فیضآباد گفت که علاوه بر الزام به ارسال ویدئو، مقامات قصد دارند برای اطمینان از غذا خوردن اویغورها در طول روز، ضیافت جمعی برگزار کنند.
او گفت: «برای جلوگیری از فعالیت افرادی که مخفیانه روزه میگیرند، برنامه داریم که برنامههای غذا خوردن جمعی برگزار کنیم.»
یکی از کارکنان بخش امنیت دولتی ادارۀ پلیس شهرستان کوچه گفت «حتی افراد مسن بالای ۶۵ سال هم نمیتوانند روزه بگیرند. ما سند چاپشدهای دربارۀ این محدودیت داریم.»
تا کنون مقامات سینکیانگ و رسانههای دولتی چین دربارۀ ماه رمضان امسال تقریباً سکوتی بودهاند.
در سالهای گذشته، مقامات با برگزاری جلسات عمومی به مسلمانان هشدار میدادند روزه نگیرند و در محلههای اویغورنشین گشت میزدند؛ طی روز خانهها را بازرسی میکردند و شبها هم ساکنان را زیر نظر میگرفتند تا از غذا خوردن آنها مطمئن شوند.
همچنین اقداماتی را انجام میدادند تا مطمئن شوند که رستورانهای اویغور باز بمانند، به کارمندان اویغور دولت غذا و نوشیدنی میدادند و ضیافتهای جمعی برگزار میکردند.
روشن عباس، مدیر اجرایی کارزار اویغورهای مستقر در واشنگتن، در بیانیهای در ۲۸ فوریه در آغاز رمضان گفت: «در حالی که مسلمانان سراسر جهان رمضان را با دعا و تأمل سپری میکنند، مسلمانان اویغور زندانی میشوند، آنها را به کار اجباری وا میدارند و تحت نظارت بیوقفه سرکوبشان میکنند.»
«آنان از آزادی دینیشان محروم شدهاند، از روزهداری، نماز خواندن و حتی شناسایی خود به عنوان مسلمان ممنوع شدهاند ــدر حالی که رژیم چین آشکارا به جنایات خود علیه آنان ادامه میدهد.»
https://t.me/yusefmasoud
02.03.202519:07
جدایی مسکو و پکن؟ گردی که گردو نیست
مسعود یوسفحصیرچین
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/825
بخش دوم
*
در این فضا، کمونیستهای چینی، و در رأس آنها مائو، که مطابق اصول مارکسیستیشان باور داشتند آمریکا به زودی با زوال مواجه میشود، سعی کردند به این کشور نزدیک شوند تا بتوانند فناوری آن را به دست بیاورند. از دیگر سو، نیکسون هم مایل بود شکاف میان چین و شوروی را ببیشتر کند. در این وضعیت، هر بار که هیئتهای آمریکایی به چین سفر میکردند، مقامات چینی مدام نسبت به تهدید شوروی برای جهان هشدار میدادند و ضمن مقایسۀ شوروی با آلمان نازی، هر گونه رابطه با مسکو را به سیاست مماشات مونیخ تشبیه میکردند. به دلیل همین گفتههای ضدشوروی، سیاستمداران آمریکایی ضدشوروی با بستن چشم خود بر کمونیست بودن چینیها، حامی بهبود روابط با این کشور بودند. حتی برژنفسکی در یکی از سفرهایش به چین خطاب به مقامات این کشور گفت اشتراکات ما بسیار بیشتر از تفاوتهایمان است. کارتر هم که برای بسیاری از کشورها دم از حقوق بشر میزد و میگفت حقوق بشر در قلب سیاست خارجیاش جای دارد، تلاشی برای دفاع از حقوق دگراندیشان چینی نکرد.
اگرچه همانطور که گفته شد در گذشته، واقعاً میان این دو کشور ضدآمریکا فاصله افتاده است و کشور ضعیفتر، در آن زمان چین، به غرب نزدیک شده است، باید بررسی کرد که آیا در حال حاضر هم امکان دارد که کشور ضعیفتر، این بار روسیه، به سراغ غرب بیاید یا خیر.
پوتین پیش از حملۀ خود در فوریۀ 2022 و حین بازیهای المپیک زمستانی پکن به چین سفر کرد و شی جینپینگ را از برنامهاش مطلع ساخت. در همان سفر، از یک سو شی جینپینگ خواستار این شد که تا پیش از پایان المپیک زمستانی پکن حملهای اتفاق نیفتد و از طرف دیگر، پوتین که نسبت به وضع تحریمهای اقتصادی از جانب غرب مطمئن و البته نگران بود، خواهان حمایت اقتصادی پکن شد و این دو کشور قراردادهای تجاری گستردهای را نهایی کردند که طی آنها چین امتیازات اقتصادی قابل توجهی به دست آورد و در تمام این مدت شاهد افزایش چشمگیر تجارت میان این دو کشور بودهایم، اتفاقی که برای هر دو کشور مفید بوده است. چین محصولات فناوری نیمههادی را در اختیار روسیه میگذارد که به دلیل تحریمها توانایی تهیۀ آنها از جای دیگر را ندارد و برای سر پا نگه داشتن روسیه ضروری هستند و از سوی دیگر، بخش قابل توجهی از نفت این کشور را، البته با تخفیفی قابل توجه، میخرد تا خزانۀ این کشور در حال جنگ را پر نگه دارد. این در حالی است که همانطور که گفته شد، در دهۀ 1970، پیش از نزدیکی چین و ایالات متحده، جدایی میان چین و شوروی اتفاق افتاده بود.
علاوه بر اقتصاد، طی این سه سال و بهویژه از سال گذشته شاهد افزایش مانورهای نظامی مشترک میان چین و روسیه بودهایم که خود نشان دهندۀ نزدیکی بیشتر این دو کشور به همدیگر است. در حالیکه آنچه در دهۀ 1960 میلادی اتفاق افتاده بود، درگیری نظامی میان این دو کشور و احساس خطر چینیها از جانب شوروی بود.
از طرف دیگر، نه روسیه و نه چین هیچ تمایلی به هیچ بخشی از مدل غربی ندارند که حاضر باشند بابت نزدیکی به آن از یکدیگر جدا شوند و از آن مهمتر، کدورتی که در دهۀ 1960 میان چین و شوروی به چشم میخورد، در میان رهبران چین و روسیه وجود ندارد و مدام از نزدیکی خود میگوید. دست کم میشود گفت نگرانی مشترک آنها از جانب غرب، بزرگتر از دلخوریهای میان این دو است. پس از حملات کلامی ترامپ به زلنسکی در هفتۀ گذشته، پوتین و شی جینپینگ بار دیگر بر دوستی بیحدوحصر میان خود و کشورهایشان تأکید کردند.
علاوه بر همۀ اینها، پوتین این مسئله را هم مد نظر دارد که ترامپ رئیسجمهوری چهار ساله است و شی جینپینگ رئیسجمهوری، و از آن مهمتر دبیرکلی، مادام العمر. همچنین بخش بزرگی از افکار عمومی آمریکا با پوتین و حملهاش به اوکراین مخالف است و این مسئله دربارۀ اکثر سیاستمداران دموکرات و بخش قابل توجهی از جمهوریخواهان نیز صادق است. در مناظرات درون حزب جمهوریخواه هم بخش قابل توجهی از نامزدها خواهان حمایت حتی بیشتری از اوکراین بودند و این کار را تضعیف روسیه و ارسال پیام بازدارندگی به چین و در نتیجه بخشی از کارزار مهار پکن میدانستند.
با در نظر گرفتن تمام این مسائل، بعید به نظر میرسد که پوتین مایل و حتی قادر باشد که از پکن دور شود و به سوی غرب حرکت کند و ظاهراً تنها شباهت میان فضای کنونی و وقایع مربوط به جدایی چین و شوروی، نام پایتختهای کشورهاست و باقی عوامل شباهت چندانی به آن دوران ندارد. {پایان}
https://t.me/yusefmasoud
مسعود یوسفحصیرچین
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/825
بخش دوم
*
در این فضا، کمونیستهای چینی، و در رأس آنها مائو، که مطابق اصول مارکسیستیشان باور داشتند آمریکا به زودی با زوال مواجه میشود، سعی کردند به این کشور نزدیک شوند تا بتوانند فناوری آن را به دست بیاورند. از دیگر سو، نیکسون هم مایل بود شکاف میان چین و شوروی را ببیشتر کند. در این وضعیت، هر بار که هیئتهای آمریکایی به چین سفر میکردند، مقامات چینی مدام نسبت به تهدید شوروی برای جهان هشدار میدادند و ضمن مقایسۀ شوروی با آلمان نازی، هر گونه رابطه با مسکو را به سیاست مماشات مونیخ تشبیه میکردند. به دلیل همین گفتههای ضدشوروی، سیاستمداران آمریکایی ضدشوروی با بستن چشم خود بر کمونیست بودن چینیها، حامی بهبود روابط با این کشور بودند. حتی برژنفسکی در یکی از سفرهایش به چین خطاب به مقامات این کشور گفت اشتراکات ما بسیار بیشتر از تفاوتهایمان است. کارتر هم که برای بسیاری از کشورها دم از حقوق بشر میزد و میگفت حقوق بشر در قلب سیاست خارجیاش جای دارد، تلاشی برای دفاع از حقوق دگراندیشان چینی نکرد.
اگرچه همانطور که گفته شد در گذشته، واقعاً میان این دو کشور ضدآمریکا فاصله افتاده است و کشور ضعیفتر، در آن زمان چین، به غرب نزدیک شده است، باید بررسی کرد که آیا در حال حاضر هم امکان دارد که کشور ضعیفتر، این بار روسیه، به سراغ غرب بیاید یا خیر.
پوتین پیش از حملۀ خود در فوریۀ 2022 و حین بازیهای المپیک زمستانی پکن به چین سفر کرد و شی جینپینگ را از برنامهاش مطلع ساخت. در همان سفر، از یک سو شی جینپینگ خواستار این شد که تا پیش از پایان المپیک زمستانی پکن حملهای اتفاق نیفتد و از طرف دیگر، پوتین که نسبت به وضع تحریمهای اقتصادی از جانب غرب مطمئن و البته نگران بود، خواهان حمایت اقتصادی پکن شد و این دو کشور قراردادهای تجاری گستردهای را نهایی کردند که طی آنها چین امتیازات اقتصادی قابل توجهی به دست آورد و در تمام این مدت شاهد افزایش چشمگیر تجارت میان این دو کشور بودهایم، اتفاقی که برای هر دو کشور مفید بوده است. چین محصولات فناوری نیمههادی را در اختیار روسیه میگذارد که به دلیل تحریمها توانایی تهیۀ آنها از جای دیگر را ندارد و برای سر پا نگه داشتن روسیه ضروری هستند و از سوی دیگر، بخش قابل توجهی از نفت این کشور را، البته با تخفیفی قابل توجه، میخرد تا خزانۀ این کشور در حال جنگ را پر نگه دارد. این در حالی است که همانطور که گفته شد، در دهۀ 1970، پیش از نزدیکی چین و ایالات متحده، جدایی میان چین و شوروی اتفاق افتاده بود.
علاوه بر اقتصاد، طی این سه سال و بهویژه از سال گذشته شاهد افزایش مانورهای نظامی مشترک میان چین و روسیه بودهایم که خود نشان دهندۀ نزدیکی بیشتر این دو کشور به همدیگر است. در حالیکه آنچه در دهۀ 1960 میلادی اتفاق افتاده بود، درگیری نظامی میان این دو کشور و احساس خطر چینیها از جانب شوروی بود.
از طرف دیگر، نه روسیه و نه چین هیچ تمایلی به هیچ بخشی از مدل غربی ندارند که حاضر باشند بابت نزدیکی به آن از یکدیگر جدا شوند و از آن مهمتر، کدورتی که در دهۀ 1960 میان چین و شوروی به چشم میخورد، در میان رهبران چین و روسیه وجود ندارد و مدام از نزدیکی خود میگوید. دست کم میشود گفت نگرانی مشترک آنها از جانب غرب، بزرگتر از دلخوریهای میان این دو است. پس از حملات کلامی ترامپ به زلنسکی در هفتۀ گذشته، پوتین و شی جینپینگ بار دیگر بر دوستی بیحدوحصر میان خود و کشورهایشان تأکید کردند.
علاوه بر همۀ اینها، پوتین این مسئله را هم مد نظر دارد که ترامپ رئیسجمهوری چهار ساله است و شی جینپینگ رئیسجمهوری، و از آن مهمتر دبیرکلی، مادام العمر. همچنین بخش بزرگی از افکار عمومی آمریکا با پوتین و حملهاش به اوکراین مخالف است و این مسئله دربارۀ اکثر سیاستمداران دموکرات و بخش قابل توجهی از جمهوریخواهان نیز صادق است. در مناظرات درون حزب جمهوریخواه هم بخش قابل توجهی از نامزدها خواهان حمایت حتی بیشتری از اوکراین بودند و این کار را تضعیف روسیه و ارسال پیام بازدارندگی به چین و در نتیجه بخشی از کارزار مهار پکن میدانستند.
با در نظر گرفتن تمام این مسائل، بعید به نظر میرسد که پوتین مایل و حتی قادر باشد که از پکن دور شود و به سوی غرب حرکت کند و ظاهراً تنها شباهت میان فضای کنونی و وقایع مربوط به جدایی چین و شوروی، نام پایتختهای کشورهاست و باقی عوامل شباهت چندانی به آن دوران ندارد. {پایان}
https://t.me/yusefmasoud
01.03.202519:30
واقعیت اوکراین
نوشتۀ تیموتی اسنایدر
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
شکاف امروز در سیاست، شکاف بین واقعیت و غیرواقعیت است. آنهایی که به دنبال حکومت بر جهان هستند، تجربۀ انسانی را مخدوش و حافظه را کمرنگ میکنند و همکاری و دوستی را به امری مضحک و غیرقابل تصور تبدیل مینمایند. بهجای اینکه حاملان حقیقت باشیم، قرار است بهعنوان گرههای تنهای یک شبکۀ قدرت عمل کنیم.
اوکراین در برابر جنگ غیرواقعیت مقاومت میکند. پیشفرض پوتین برای تهاجم این است که اوکراین وجود ندارد. نه دولتی وجود دارد، نه ملتی. اوکراین فقط سوءتفاهمی است که میتوان آن را با خشونت و پروپاگاندا تصحیح کرد. بنابراین این کشور باید اشغال میشد، کودکانش باید دوباره آموزش میدیدند و هرکسی که به نوعی در سیاست دخالت داشت باید کشته میشد.
دروغهای روسیه برای خارجیها بر همان پیشفرض بنیادینِ عدم وجود مستقر است. اوکراینیها میخواهند روس باشند ــزیرا وجود ندارند. دولت اوکراین نامشروع است ــزیرا هیچ ملت اوکراینی وجود ندارد که بتواند آن را انتخاب کند. ما حکومت اوکراین یا اوکراینیها را «نازی» مینامیم ــنه به این دلیل که این امر پایهای در واقعیت دارد، بلکه به این دلیل که این امر حذفشان را توجیه میکند. ما ادعا میکنیم که اوکراین بخشی از یک توطئه است ــاگر واقعی باشد، اوکراین وجود ندارد.
ادعاهای مربوط به اینکه روسیه به نوعی مجبور شد به دلیلِ ناتو به اوکراین حمله کند نیز به این ایده برمیگردد که اوکراین وجود ندارد. داستان از این پیشفرض شروع میشود که فقط ناتو عاملیت دارد و فقط ناتو میتواند عمل کند. بنابراین روسیه در هر کاری که انجام میدهد بیتقصیر است و اوکراین فقط یک مهره است. در این روایت، مشکل این است که ناتو میخواست به شکل بیحدوحصری «بزرگ» شود یا «گسترش» یابد. اما اوضاع اینطوری نبود. قبل از سال ۲۰۱۴، ناتو یکی از مسائل عالم سیاست اوکراین نبود. در آن زمان، اوکراین نمیتوانست به ناتو بپیوندد زیرا توافقات نظامی با روسیه این امر را غیرممکن میکرد. در سال ۲۰۱۴، روسیه به هر حال به اوکراین حمله کرد. سپس اوکراینیها، بهطور کاملاً منطقی، به این نتیجه رسیدند که شاید پیوستن به ناتو ایدۀ خوبی باشد.
ولادیمیر پوتین دلیلی به ما نمیدهد که باور کنیم که واقعاً از حملۀ ناتو میترسد. اگر رهبران روسیه از چنین احتمالی میترسیدند، آخرین کاری که انجام میدادند، حملۀ تمامعیار به اوکراین بود، کاری که در سال ۲۰۲۲ انجام دادند. این کار معادل قربانی کردن بیشتر ارتش خود در داخل کشوری است که عضو ناتو نیست. اگر روسها از حملۀ ناتو میترسیدند، موقعیتی ایجاد نمیکردند که فنلاند و سوئد به ناتو بپیوندند، اتفاقی که افتاده است. با حمله به اوکراین، روسیه مرز جدید و بسیار طولانیتری با ناتو ایجاد کرد: مرزش با فنلاند. اما چون روسیه از حملۀ ناتو نمیترسد، نیازی به محافظت جدی از آن مرز ندارد و این کار را نمیکند. روسیه تمام توان خود را علیه اوکراین به کار میگیرد، زیرا به دلایل خودش به اوکراین حمله کرده است.
به هر روی، آیا به یاد دارید که در سال ۲۰۱۴ روسیه به اوکراین حمله کرد؟ آن تهاجم پیروزی بزرگی برای غیرواقعیت بود. رویدادی بسیار ساده ــتهاجم کشوری به کشور دیگرــ با استفاده از تکنیکهای رسانههای اجتماعی پوشش داده شد. در اقدامی پیشگامانه در سیاست غیرواقعیت، روسها آسیبپذیریهای غربیها را با پیامهایی هدف قرار دادند که با باورهای قبلی آنها همخوانی داشت و بدین ترتیب آنها را از عمل بازمیداشتند یا حتی آنها را جذب روسیه میکردند. به راست افراطی گفتند اوکراین بخشی از یک توطئۀ یهودی است. به چپ افراطی گفتند که اوکراینیها نازی هستند. همۀ اینها راههای متفاوتی برای گفتن این بود که اوکراین واقعی نیست. و به همه گفتند که اوکراین تاریخ، فرهنگ، زبان و ... ندارد.
در سال ۲۰۱۴، روسها یک پیروزی کاملاً واقعی به دست آوردند: حتی اگر جزئیات پروپاگاندایشان را نپذیریم، بسیاری از ما هنوز با ترتیب اساسی وقایع مشکل داریم: در سال ۲۰۱۴، روسیه به اوکراین حمله کرد و سپس ناتو در اوکراین محبوب شد. روسیه با تهاجم خود توافقات نظامی را باطل کرد. وقتی دربارۀ «بزرگ شدن ناتو» یا «گسترش ناتو» صحبت میکنیم، داستانی را میپذیریم که در آن روسیه مرتکب هیچ اشتباهی نشده است. اما بهطور موذیانهتر، این پیشفرض را میپذیریم که اوکراینیها در این روایت هیچ نقشی ندارند. در نظر نمیگیریم که در سال ۲۰۱۴ چه بر سر آنها آمد، تهاجم روسیه به کشورشان، و چرا واکنشی که نشان دادند منطقی بود. {ادامه در بخش دوم}
https://t.me/yusefmasoud/823
نوشتۀ تیموتی اسنایدر
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
شکاف امروز در سیاست، شکاف بین واقعیت و غیرواقعیت است. آنهایی که به دنبال حکومت بر جهان هستند، تجربۀ انسانی را مخدوش و حافظه را کمرنگ میکنند و همکاری و دوستی را به امری مضحک و غیرقابل تصور تبدیل مینمایند. بهجای اینکه حاملان حقیقت باشیم، قرار است بهعنوان گرههای تنهای یک شبکۀ قدرت عمل کنیم.
اوکراین در برابر جنگ غیرواقعیت مقاومت میکند. پیشفرض پوتین برای تهاجم این است که اوکراین وجود ندارد. نه دولتی وجود دارد، نه ملتی. اوکراین فقط سوءتفاهمی است که میتوان آن را با خشونت و پروپاگاندا تصحیح کرد. بنابراین این کشور باید اشغال میشد، کودکانش باید دوباره آموزش میدیدند و هرکسی که به نوعی در سیاست دخالت داشت باید کشته میشد.
دروغهای روسیه برای خارجیها بر همان پیشفرض بنیادینِ عدم وجود مستقر است. اوکراینیها میخواهند روس باشند ــزیرا وجود ندارند. دولت اوکراین نامشروع است ــزیرا هیچ ملت اوکراینی وجود ندارد که بتواند آن را انتخاب کند. ما حکومت اوکراین یا اوکراینیها را «نازی» مینامیم ــنه به این دلیل که این امر پایهای در واقعیت دارد، بلکه به این دلیل که این امر حذفشان را توجیه میکند. ما ادعا میکنیم که اوکراین بخشی از یک توطئه است ــاگر واقعی باشد، اوکراین وجود ندارد.
ادعاهای مربوط به اینکه روسیه به نوعی مجبور شد به دلیلِ ناتو به اوکراین حمله کند نیز به این ایده برمیگردد که اوکراین وجود ندارد. داستان از این پیشفرض شروع میشود که فقط ناتو عاملیت دارد و فقط ناتو میتواند عمل کند. بنابراین روسیه در هر کاری که انجام میدهد بیتقصیر است و اوکراین فقط یک مهره است. در این روایت، مشکل این است که ناتو میخواست به شکل بیحدوحصری «بزرگ» شود یا «گسترش» یابد. اما اوضاع اینطوری نبود. قبل از سال ۲۰۱۴، ناتو یکی از مسائل عالم سیاست اوکراین نبود. در آن زمان، اوکراین نمیتوانست به ناتو بپیوندد زیرا توافقات نظامی با روسیه این امر را غیرممکن میکرد. در سال ۲۰۱۴، روسیه به هر حال به اوکراین حمله کرد. سپس اوکراینیها، بهطور کاملاً منطقی، به این نتیجه رسیدند که شاید پیوستن به ناتو ایدۀ خوبی باشد.
ولادیمیر پوتین دلیلی به ما نمیدهد که باور کنیم که واقعاً از حملۀ ناتو میترسد. اگر رهبران روسیه از چنین احتمالی میترسیدند، آخرین کاری که انجام میدادند، حملۀ تمامعیار به اوکراین بود، کاری که در سال ۲۰۲۲ انجام دادند. این کار معادل قربانی کردن بیشتر ارتش خود در داخل کشوری است که عضو ناتو نیست. اگر روسها از حملۀ ناتو میترسیدند، موقعیتی ایجاد نمیکردند که فنلاند و سوئد به ناتو بپیوندند، اتفاقی که افتاده است. با حمله به اوکراین، روسیه مرز جدید و بسیار طولانیتری با ناتو ایجاد کرد: مرزش با فنلاند. اما چون روسیه از حملۀ ناتو نمیترسد، نیازی به محافظت جدی از آن مرز ندارد و این کار را نمیکند. روسیه تمام توان خود را علیه اوکراین به کار میگیرد، زیرا به دلایل خودش به اوکراین حمله کرده است.
به هر روی، آیا به یاد دارید که در سال ۲۰۱۴ روسیه به اوکراین حمله کرد؟ آن تهاجم پیروزی بزرگی برای غیرواقعیت بود. رویدادی بسیار ساده ــتهاجم کشوری به کشور دیگرــ با استفاده از تکنیکهای رسانههای اجتماعی پوشش داده شد. در اقدامی پیشگامانه در سیاست غیرواقعیت، روسها آسیبپذیریهای غربیها را با پیامهایی هدف قرار دادند که با باورهای قبلی آنها همخوانی داشت و بدین ترتیب آنها را از عمل بازمیداشتند یا حتی آنها را جذب روسیه میکردند. به راست افراطی گفتند اوکراین بخشی از یک توطئۀ یهودی است. به چپ افراطی گفتند که اوکراینیها نازی هستند. همۀ اینها راههای متفاوتی برای گفتن این بود که اوکراین واقعی نیست. و به همه گفتند که اوکراین تاریخ، فرهنگ، زبان و ... ندارد.
در سال ۲۰۱۴، روسها یک پیروزی کاملاً واقعی به دست آوردند: حتی اگر جزئیات پروپاگاندایشان را نپذیریم، بسیاری از ما هنوز با ترتیب اساسی وقایع مشکل داریم: در سال ۲۰۱۴، روسیه به اوکراین حمله کرد و سپس ناتو در اوکراین محبوب شد. روسیه با تهاجم خود توافقات نظامی را باطل کرد. وقتی دربارۀ «بزرگ شدن ناتو» یا «گسترش ناتو» صحبت میکنیم، داستانی را میپذیریم که در آن روسیه مرتکب هیچ اشتباهی نشده است. اما بهطور موذیانهتر، این پیشفرض را میپذیریم که اوکراینیها در این روایت هیچ نقشی ندارند. در نظر نمیگیریم که در سال ۲۰۱۴ چه بر سر آنها آمد، تهاجم روسیه به کشورشان، و چرا واکنشی که نشان دادند منطقی بود. {ادامه در بخش دوم}
https://t.me/yusefmasoud/823
Reposted from:
📚 آرمانشهر 📚



06.04.202508:49
سنجش اجمالی نظریهٔ عدالت جان رالز با معیار آزمون نظریهٔ سیاسی
✍🏻 آرمان. ز
@LiberalUtopia
✍🏻 آرمان. ز
@LiberalUtopia
26.03.202518:12
محکومیت ناشر چینی جمهوری خلق نسیان به سه سال حبس
https://t.me/yusefmasoud
*
امروز لوییزا لیم، نویسندۀ کتاب جمهوری خلق نسیان، خبر داد که لی یانهه، معروف به فوچا، ناشر چینی این کتاب بابت انتشار چنین کتابهایی به سه سال حبس محکوم شده است.
یکی از عواملی که هنگام انتخاب کتاب برایم مهم است، هزینهای است که نویسنده و دیگر افراد دخیل در کتاب بابت انتشارش پرداختهاند. تیانآنمن از قدیم برایم جالب بود و جمهوری خلق نسیان هم از مهمترین کتابها دربارۀ این مهمترین واقعۀ تاریخ مدرن چین است. با خودم گفتم مگر نه «نبرد با دیکتاتوری، نبرد حافظه و فراموشی است»؟ پس ترجمهاش کن. نویسنده هم در همان پاراگراف اول نوشته بود «نوشتن دربارۀ چین امروزین نیازمند محاسباتی تقریباً غیرممکن است، خطرها و عواقب هر جمله را باید سنجید» اما در پایان همان پاراگراف نوشته بود «اما یک سؤال رهایم نمیکرد: اگر من ــبا همۀ آزادیای که دارمــ تصمیم بگیرم دربارۀ 4 ژوئن ننویسم، آیا کس دیگری این داستانها را برای ثبت در تاریخ خواهد نوشت؟ واقعیتهای تاریخی را نباید گروگان گرفت، و خط میان اطاعت و تبانی به باریکی موست.» و «کسانی که سرگذشتشان را برایم تعریف کردند دِین بزرگی بر گردنم دارند.» همین چند جمله کافی بود که مطمئن باشم این کتاب باید ترجمه شود.
قبلتر هم همین را برای ترجمۀ اتهام تجربه کرده بودم. نویسنده در کرۀ شمالی مانده، نمیدانیم در چه حالی است، و داستان و اشعارش را به خارج از کشور فرستاده تا مثل کرم شبتابی بتابد و ظلمت را نشان ما دهد، ظلمتی که در جهان خارج آن را «جهان نورانی کمونیسم» میخوانند. بندی در شعر آخر کتاب نوشته بود:
مکتوب گشت این کلمات نه با قلم و مرکب
که با استخوان غرقه در اشک، آغشته به خون
{...}
تمنا میکنم تو را
که برگیرشان و بخوان!
زمان انتخاب این کتابها برای ترجمه مطمئن بودم که در میان پرفروشترینها نخواهند بود، میدانستم هر ناشری هم آنها را نخواهد پذیرفت، اما بعد از خواندن آن مقدمه و این شعر مؤخره، مگر میشد بیتفاوت بود؟ دِینی بود که آزادیخواهان ساکن چین و کرۀ شمالی به گردنم داشتند. امروز و با شنیدن این خبر غمانگیز بار دیگر مطمئن شدم که ترجمۀ این دو کتاب کار درستی بود. چه کاری بهتر از انجام همان چیزی که دیکتاتور دوست ندارد؟ و ممنونم که میخوانیدشان.
https://t.me/yusefmasoud
https://t.me/yusefmasoud
*
امروز لوییزا لیم، نویسندۀ کتاب جمهوری خلق نسیان، خبر داد که لی یانهه، معروف به فوچا، ناشر چینی این کتاب بابت انتشار چنین کتابهایی به سه سال حبس محکوم شده است.
یکی از عواملی که هنگام انتخاب کتاب برایم مهم است، هزینهای است که نویسنده و دیگر افراد دخیل در کتاب بابت انتشارش پرداختهاند. تیانآنمن از قدیم برایم جالب بود و جمهوری خلق نسیان هم از مهمترین کتابها دربارۀ این مهمترین واقعۀ تاریخ مدرن چین است. با خودم گفتم مگر نه «نبرد با دیکتاتوری، نبرد حافظه و فراموشی است»؟ پس ترجمهاش کن. نویسنده هم در همان پاراگراف اول نوشته بود «نوشتن دربارۀ چین امروزین نیازمند محاسباتی تقریباً غیرممکن است، خطرها و عواقب هر جمله را باید سنجید» اما در پایان همان پاراگراف نوشته بود «اما یک سؤال رهایم نمیکرد: اگر من ــبا همۀ آزادیای که دارمــ تصمیم بگیرم دربارۀ 4 ژوئن ننویسم، آیا کس دیگری این داستانها را برای ثبت در تاریخ خواهد نوشت؟ واقعیتهای تاریخی را نباید گروگان گرفت، و خط میان اطاعت و تبانی به باریکی موست.» و «کسانی که سرگذشتشان را برایم تعریف کردند دِین بزرگی بر گردنم دارند.» همین چند جمله کافی بود که مطمئن باشم این کتاب باید ترجمه شود.
قبلتر هم همین را برای ترجمۀ اتهام تجربه کرده بودم. نویسنده در کرۀ شمالی مانده، نمیدانیم در چه حالی است، و داستان و اشعارش را به خارج از کشور فرستاده تا مثل کرم شبتابی بتابد و ظلمت را نشان ما دهد، ظلمتی که در جهان خارج آن را «جهان نورانی کمونیسم» میخوانند. بندی در شعر آخر کتاب نوشته بود:
مکتوب گشت این کلمات نه با قلم و مرکب
که با استخوان غرقه در اشک، آغشته به خون
{...}
تمنا میکنم تو را
که برگیرشان و بخوان!
زمان انتخاب این کتابها برای ترجمه مطمئن بودم که در میان پرفروشترینها نخواهند بود، میدانستم هر ناشری هم آنها را نخواهد پذیرفت، اما بعد از خواندن آن مقدمه و این شعر مؤخره، مگر میشد بیتفاوت بود؟ دِینی بود که آزادیخواهان ساکن چین و کرۀ شمالی به گردنم داشتند. امروز و با شنیدن این خبر غمانگیز بار دیگر مطمئن شدم که ترجمۀ این دو کتاب کار درستی بود. چه کاری بهتر از انجام همان چیزی که دیکتاتور دوست ندارد؟ و ممنونم که میخوانیدشان.
https://t.me/yusefmasoud


23.03.202515:23
چین اویغورها را مجبور میکند ثابت کنند که روزه نیستند
شهرت هوشور (منتشر شده در رادیو آسیای آزاد)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین
https://t.me/yusefmasoud/834
شهرت هوشور (منتشر شده در رادیو آسیای آزاد)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین
https://t.me/yusefmasoud/834
16.03.202516:20
سرمایهگذاری چینیها در شرکتهای ایلان ماسک
سان یو (منتشر شده در فایننشال تایمز)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/828
بخش دوم
*
در اواخر دهۀ ۲۰۱۰، ثروتمندان چینی شروع به تأمین مالی شرکتهای خصوصی ماسک کردند، زمانی که در سال ۲۰۱۹، بنیانگذار تسلا ساخت یک کارخانۀ خودروسازی برقی در شانگهای را آغاز کرد تا از زنجیرههای تأمین کارآمد و ارزان چین بهره ببرد.
این سرمایهگذاریهای اولیه سود زیادی به همراه داشت. در اکتبر گذشته، هومر در یک پست رسانهای اعلام کرد که گروهی از مشتریانش با سرمایهگذاری در اسپیسایکس در ژوئن ۲۰۱۸ و خروج از سرمایهگذاری پس از شش سال، ۵۳۰ درصد بازدهی کسب کردهاند.
یکی از سرمایهگذاران هومر این رقم را تأیید کرد و افزود که پشیمان است که سرمایۀ بیشتری وارد نکرده است. او گفت: «میدانستم که ماسک تاجر ماهری است اما انتظار نداشتم که در چنین بازۀ زمانی کوتاهی تا این حد موفق شود.»
به گفتۀ فردی که در جریان این موضوع بوده است، طی دو سال گذشته، هومر سه صندوق سرمایهگذاری برای اسپیسایکس راهاندازی کرد و توانست ظرف چند هفته به اهداف جمعآوری سرمایۀ خود دست یابد.
در حالی که پکن محدودیتهایی بر شرکتهای خصوصی اعمال کرد ــاز جمله لغو عرضۀ اولیه سهام گروه اَنت متعلق به جک ما و الزام گروه تاکسی اینترنتی گلوبال دیدی به خروج از بازار بورس آمریکاــ ارزش شرکتهای ماسک همچنان رو به رشد بود.
یکی از سرمایهگذارانی که سال گذشته از طریق هومر سهام اسپیسایکس را خریداری کرده، میگوید: «من به ماسک بیشتر از اغلب کارآفرینان استارتاپی چینی ایمان دارم که در تلاشند با اقتصادی که روزبهروز تحت سلطۀ بیشتر دولت قرار میگیرد، کنار بیایند.»
برخی از سرمایهگذاران چینی بابت خرید آشکار سهام در شرکتهای ماسک، هزینۀ سنگینی پرداختهاند. در سال ۲۰۲۱، زمانی که شرکت چینی گروه لئو اعلام کرد قصد دارد ۵۰ میلیون دلار در اسپیسایکس سرمایهگذاری کند، ماجرا خبرساز شد. این سرمایهگذاری قرار بود از طریق تومالِس بِی کپیتال، یک صندوق سهام خصوصی در کالیفرنیا، انجام شود. اما کمتر از یک هفته بعد، همکار آمریکایی گروه لئو این معامله را لغو کرد و گفت اسپیسایکس از افشای عمومی سهامداری چین در شرکت ناراضی بود. این موضوع بعدها به یک دعوای حقوقی میان دو شرکت تبدیل شد.
در واکنش به این مسئله، سرمایهگذاران چینی به استفاده از شرکتهای واسط روی آوردند. مدیران دارایی، سرمایۀ سرمایهگذاران را در یک نهاد ثبتشده در جزایر کِیمن تجمیع کرده و سپس این نهاد سرمایه را به صندوقهای مستقر در آمریکا منتقل میکند که تحت مدیریت شرکتهای سهام خصوصی غربی هستند. این شرکتهای سرمایهگذاری غربی پیشتر خودشان از سرمایهگذاران اسپیسایکس و دیگر شرکتهای ماسک بودهاند.
حضور سرمایههای چینی در اسناد عمومی مربوط به مالکیت این شرکتها ثبت نمیشود.
یک فرد نزدیک به هومر گفت که این شرکت از شرکای آمریکایی خود پرسیده که آیا سرمایهی چینی را میپذیرند یا خیر. معمولاً در شرایط قرارداد ذکر میشود که در سناریوهای حاد، مانند درگیری نظامی میان آمریکا و چین، طرف آمریکایی میتواند سرمایه را نقد کند و از سرمایهگذاری خارج شود.
این فرد افزود: «ریسکهایی وجود دارد، زیرا ما نمیدانیم که روابط آمریکا و چین در چند سال آینده چقدر بد خواهد شد.»
با این حال، این عدم قطعیت مانع سرمایهگذاران ثروتمند چینی از ورود به این معاملات نشده است. در حالی که کنترلهای سختگیرانۀ پکن بر خروج سرمایه باعث شده که تنها آن دسته از سرمایهگذاران چینی که حساب بانکی خارجی دارند بتوانند در این پروژهها مشارکت کنند، برخی راههایی را برای دور زدن این محدودیتها یافتهاند.
یک مدیر سرمایهگذاری مستقر در نیویورک که به دنبال جمعآوری سرمایه از چین برای اینگونه سرمایهگذاریها است، گفت: «چین با مازاد سرمایه و کمبود پروژههای باکیفیت مواجه است. اینجاست که ما وارد عمل میشویم.» {پایان}
https://t.me/yusefmasoud
سان یو (منتشر شده در فایننشال تایمز)
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/828
بخش دوم
*
در اواخر دهۀ ۲۰۱۰، ثروتمندان چینی شروع به تأمین مالی شرکتهای خصوصی ماسک کردند، زمانی که در سال ۲۰۱۹، بنیانگذار تسلا ساخت یک کارخانۀ خودروسازی برقی در شانگهای را آغاز کرد تا از زنجیرههای تأمین کارآمد و ارزان چین بهره ببرد.
این سرمایهگذاریهای اولیه سود زیادی به همراه داشت. در اکتبر گذشته، هومر در یک پست رسانهای اعلام کرد که گروهی از مشتریانش با سرمایهگذاری در اسپیسایکس در ژوئن ۲۰۱۸ و خروج از سرمایهگذاری پس از شش سال، ۵۳۰ درصد بازدهی کسب کردهاند.
یکی از سرمایهگذاران هومر این رقم را تأیید کرد و افزود که پشیمان است که سرمایۀ بیشتری وارد نکرده است. او گفت: «میدانستم که ماسک تاجر ماهری است اما انتظار نداشتم که در چنین بازۀ زمانی کوتاهی تا این حد موفق شود.»
به گفتۀ فردی که در جریان این موضوع بوده است، طی دو سال گذشته، هومر سه صندوق سرمایهگذاری برای اسپیسایکس راهاندازی کرد و توانست ظرف چند هفته به اهداف جمعآوری سرمایۀ خود دست یابد.
در حالی که پکن محدودیتهایی بر شرکتهای خصوصی اعمال کرد ــاز جمله لغو عرضۀ اولیه سهام گروه اَنت متعلق به جک ما و الزام گروه تاکسی اینترنتی گلوبال دیدی به خروج از بازار بورس آمریکاــ ارزش شرکتهای ماسک همچنان رو به رشد بود.
یکی از سرمایهگذارانی که سال گذشته از طریق هومر سهام اسپیسایکس را خریداری کرده، میگوید: «من به ماسک بیشتر از اغلب کارآفرینان استارتاپی چینی ایمان دارم که در تلاشند با اقتصادی که روزبهروز تحت سلطۀ بیشتر دولت قرار میگیرد، کنار بیایند.»
برخی از سرمایهگذاران چینی بابت خرید آشکار سهام در شرکتهای ماسک، هزینۀ سنگینی پرداختهاند. در سال ۲۰۲۱، زمانی که شرکت چینی گروه لئو اعلام کرد قصد دارد ۵۰ میلیون دلار در اسپیسایکس سرمایهگذاری کند، ماجرا خبرساز شد. این سرمایهگذاری قرار بود از طریق تومالِس بِی کپیتال، یک صندوق سهام خصوصی در کالیفرنیا، انجام شود. اما کمتر از یک هفته بعد، همکار آمریکایی گروه لئو این معامله را لغو کرد و گفت اسپیسایکس از افشای عمومی سهامداری چین در شرکت ناراضی بود. این موضوع بعدها به یک دعوای حقوقی میان دو شرکت تبدیل شد.
در واکنش به این مسئله، سرمایهگذاران چینی به استفاده از شرکتهای واسط روی آوردند. مدیران دارایی، سرمایۀ سرمایهگذاران را در یک نهاد ثبتشده در جزایر کِیمن تجمیع کرده و سپس این نهاد سرمایه را به صندوقهای مستقر در آمریکا منتقل میکند که تحت مدیریت شرکتهای سهام خصوصی غربی هستند. این شرکتهای سرمایهگذاری غربی پیشتر خودشان از سرمایهگذاران اسپیسایکس و دیگر شرکتهای ماسک بودهاند.
حضور سرمایههای چینی در اسناد عمومی مربوط به مالکیت این شرکتها ثبت نمیشود.
یک فرد نزدیک به هومر گفت که این شرکت از شرکای آمریکایی خود پرسیده که آیا سرمایهی چینی را میپذیرند یا خیر. معمولاً در شرایط قرارداد ذکر میشود که در سناریوهای حاد، مانند درگیری نظامی میان آمریکا و چین، طرف آمریکایی میتواند سرمایه را نقد کند و از سرمایهگذاری خارج شود.
این فرد افزود: «ریسکهایی وجود دارد، زیرا ما نمیدانیم که روابط آمریکا و چین در چند سال آینده چقدر بد خواهد شد.»
با این حال، این عدم قطعیت مانع سرمایهگذاران ثروتمند چینی از ورود به این معاملات نشده است. در حالی که کنترلهای سختگیرانۀ پکن بر خروج سرمایه باعث شده که تنها آن دسته از سرمایهگذاران چینی که حساب بانکی خارجی دارند بتوانند در این پروژهها مشارکت کنند، برخی راههایی را برای دور زدن این محدودیتها یافتهاند.
یک مدیر سرمایهگذاری مستقر در نیویورک که به دنبال جمعآوری سرمایه از چین برای اینگونه سرمایهگذاریها است، گفت: «چین با مازاد سرمایه و کمبود پروژههای باکیفیت مواجه است. اینجاست که ما وارد عمل میشویم.» {پایان}
https://t.me/yusefmasoud
02.03.202519:07
جدایی مسکو و پکن؟ گردی که گردو نیست
مسعود یوسفحصیرچین
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
مدتهاست دیگر تردیدی نیست که ایالات متحده و متحدانش بزرگترین خطر پیش رویشان را چین میدانند نه روسیه. همسایگان چین و قدرتهای غربی، با توجه به تهدیداتی که از جانب چین دریافت کرده و میکنند، ترجیح میدهند نیروهای خود را در شرق متمرکز کنند. چین که تمام دریای جنوبی چین را از آن خود میداند، بر سر جزایر گوناگونی در آنجا با همسایگانش مناقشه دارد، در خشکی با هند درگیری مرزی دارد و شاید مهمتر از همه، میگوید که میخواهد، حتی به زور، تایوان را که تا پیش از 1949 و تأسیس جمهوری خلق چین از جانب کمونیستها تحت حاکمیت پکن بود ضمیمۀ جمهوری خلق چین کند.
در حالیکه رقیبان چین ترجیح میدهند درگیریهای نظامی در دیگر مناطق جهان به پایان برسند تا با فراغ بال بر مهار چین تمرکز کنند، چین از منتفعان درگیری در صحنۀ جهانی است، این درگیریهایی بودجه و توان رقیبانش را تحلیل میبرد. همچنین از آنجا که طی این درگیریها رقبای چین مجبور میشوند در دیگر جاها از همپیمانان خود دفاع کنند، چین میتواند در دریای چین جنوبی علیه منافع همسایگانش فعالیت کند و امید داشته باشد که ایالات متحده به دلیل درگیری در دیگر خطوط مقدم، به تعهدات امنیتیاش در قبال همسایگان چین عمل نکند و چین به آنها بگوید آمریکا متحد قدرتمندی نیست و باید به خواستههای چین تن دهند.
در حال حاضر، جز جنگ میان روسیه و اوکراین هیچ درگیری بزرگی وجود ندارد، جنگی که سه سال پیش و با حملۀ روسیه به اوکراین آغاز شد. در این مدت از یک سو، اوکراین با برخورداری از کمکهای مالی و تسلیحاتی غرب نزدیک به 20 درصد از خاک خود را از دست داده است و سوی دیگر، روسیه متحمل زیانهای قابل توجهی از لحاظ نیروی انسانی، ذخایر تسلیحاتی و اقتصادی شده است. حالا به نظر میرسد که رئیسجمهور ترامپ پس از ورود به کاخ سفید، قصد دارد به این جنگ پایان بدهد، البته نه با حمایت بیشتر از اوکراین، بلکه با پذیرش برخی خواستههای پوتین، احتمالاً جدایی دو جمهوری خودخواندهای که حاکمان خودخواندهشان دست نشاندۀ پوتین هستند.
موافقان این طرح دلایل گوناگونی برای حمایتشان از آن مطرح کردهاند، از ناتوانی ایالات متحده برای پرداخت کمکهای مالی بیشتر تا بیاهمیت بودن مسئلۀ روسیه و اوکراین و لزوم تمرکز بر چین و حتی سخن گفتن از اینکه با به این ترتیب میتوان روسیه را از چین جدا کرد.
مدافعان گزارۀ آخر به واقعۀ مشابهی در قرن گذشته ارجاع میدهند: جدایی دو غول کمونیستی، چین و شوروی. در آن زمان شوروی برادر بزرگتر جهان کمونیستی به حساب میرفت. پس از مرگ استالین، خروشچف، دبیرکل بعدی کشور شوراها، در یک سخنرانی علیه استاد سابقش به شکلگیری کیش شخصیت پیرامون استالین تاخت و فرایند استالینزدایی را آغاز کرد.
نسخهای از این سخنرانی محرمانه بهعنوان خط مشی در خدمت دیگر کشورهای کشورهای کمونیستی قرار گرفت. با این حال، مائو تسهتونگ که از کیش شخصیت پیرامون خودش راضی بود و نمیخواست رهبری چین را با رفقایش شریک شود، از خروشچف فاصله گرفت. اختلاف دیدگاه بعدی بر سر تفسیر ایدئولوژی به وجود آمد، زمانی که خروشچف گفت زمانی میشود پیروزی کمونیسم را جشن گرفت که وضع کارگران در جهان کمونیستی بهتر از وضع کارگران اردوگاه کاپیتالیستی باشد، اما مائو از این میگفت که هدف انقلاب نه مصرف بیشتر، بلکه خلق انسان طراز نوینی است که به جای مصرف، میخواهد تا جایی که میتواند کار کند و فقط به اندازۀ نیازش بهرهمند شود. در تابستان 1960، در نتیجۀ اختلافات این دو کشور، هزاران مشاور اهل شوروی چین را ترک کردند. در دهۀ 1960، دنگ شیائوپینگ با چنان صراحتی از شوروی انتقاد میکرد که لئونید برژنف، دبیرکل بعدی شوروی، او را «کوتولۀ ضدشوروی» نامید. پس از آن هم در سال 1969، درگیریهایی مرزی شکل گرفت که حدود شش ماه ادامه داشتند. {ادامه در بخش دوم}
https://t.me/yusefmasoud/826
مسعود یوسفحصیرچین
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
مدتهاست دیگر تردیدی نیست که ایالات متحده و متحدانش بزرگترین خطر پیش رویشان را چین میدانند نه روسیه. همسایگان چین و قدرتهای غربی، با توجه به تهدیداتی که از جانب چین دریافت کرده و میکنند، ترجیح میدهند نیروهای خود را در شرق متمرکز کنند. چین که تمام دریای جنوبی چین را از آن خود میداند، بر سر جزایر گوناگونی در آنجا با همسایگانش مناقشه دارد، در خشکی با هند درگیری مرزی دارد و شاید مهمتر از همه، میگوید که میخواهد، حتی به زور، تایوان را که تا پیش از 1949 و تأسیس جمهوری خلق چین از جانب کمونیستها تحت حاکمیت پکن بود ضمیمۀ جمهوری خلق چین کند.
در حالیکه رقیبان چین ترجیح میدهند درگیریهای نظامی در دیگر مناطق جهان به پایان برسند تا با فراغ بال بر مهار چین تمرکز کنند، چین از منتفعان درگیری در صحنۀ جهانی است، این درگیریهایی بودجه و توان رقیبانش را تحلیل میبرد. همچنین از آنجا که طی این درگیریها رقبای چین مجبور میشوند در دیگر جاها از همپیمانان خود دفاع کنند، چین میتواند در دریای چین جنوبی علیه منافع همسایگانش فعالیت کند و امید داشته باشد که ایالات متحده به دلیل درگیری در دیگر خطوط مقدم، به تعهدات امنیتیاش در قبال همسایگان چین عمل نکند و چین به آنها بگوید آمریکا متحد قدرتمندی نیست و باید به خواستههای چین تن دهند.
در حال حاضر، جز جنگ میان روسیه و اوکراین هیچ درگیری بزرگی وجود ندارد، جنگی که سه سال پیش و با حملۀ روسیه به اوکراین آغاز شد. در این مدت از یک سو، اوکراین با برخورداری از کمکهای مالی و تسلیحاتی غرب نزدیک به 20 درصد از خاک خود را از دست داده است و سوی دیگر، روسیه متحمل زیانهای قابل توجهی از لحاظ نیروی انسانی، ذخایر تسلیحاتی و اقتصادی شده است. حالا به نظر میرسد که رئیسجمهور ترامپ پس از ورود به کاخ سفید، قصد دارد به این جنگ پایان بدهد، البته نه با حمایت بیشتر از اوکراین، بلکه با پذیرش برخی خواستههای پوتین، احتمالاً جدایی دو جمهوری خودخواندهای که حاکمان خودخواندهشان دست نشاندۀ پوتین هستند.
موافقان این طرح دلایل گوناگونی برای حمایتشان از آن مطرح کردهاند، از ناتوانی ایالات متحده برای پرداخت کمکهای مالی بیشتر تا بیاهمیت بودن مسئلۀ روسیه و اوکراین و لزوم تمرکز بر چین و حتی سخن گفتن از اینکه با به این ترتیب میتوان روسیه را از چین جدا کرد.
مدافعان گزارۀ آخر به واقعۀ مشابهی در قرن گذشته ارجاع میدهند: جدایی دو غول کمونیستی، چین و شوروی. در آن زمان شوروی برادر بزرگتر جهان کمونیستی به حساب میرفت. پس از مرگ استالین، خروشچف، دبیرکل بعدی کشور شوراها، در یک سخنرانی علیه استاد سابقش به شکلگیری کیش شخصیت پیرامون استالین تاخت و فرایند استالینزدایی را آغاز کرد.
نسخهای از این سخنرانی محرمانه بهعنوان خط مشی در خدمت دیگر کشورهای کشورهای کمونیستی قرار گرفت. با این حال، مائو تسهتونگ که از کیش شخصیت پیرامون خودش راضی بود و نمیخواست رهبری چین را با رفقایش شریک شود، از خروشچف فاصله گرفت. اختلاف دیدگاه بعدی بر سر تفسیر ایدئولوژی به وجود آمد، زمانی که خروشچف گفت زمانی میشود پیروزی کمونیسم را جشن گرفت که وضع کارگران در جهان کمونیستی بهتر از وضع کارگران اردوگاه کاپیتالیستی باشد، اما مائو از این میگفت که هدف انقلاب نه مصرف بیشتر، بلکه خلق انسان طراز نوینی است که به جای مصرف، میخواهد تا جایی که میتواند کار کند و فقط به اندازۀ نیازش بهرهمند شود. در تابستان 1960، در نتیجۀ اختلافات این دو کشور، هزاران مشاور اهل شوروی چین را ترک کردند. در دهۀ 1960، دنگ شیائوپینگ با چنان صراحتی از شوروی انتقاد میکرد که لئونید برژنف، دبیرکل بعدی شوروی، او را «کوتولۀ ضدشوروی» نامید. پس از آن هم در سال 1969، درگیریهایی مرزی شکل گرفت که حدود شش ماه ادامه داشتند. {ادامه در بخش دوم}
https://t.me/yusefmasoud/826


01.03.202519:30
واقعیت اوکراین
نوشتۀ تیموتی اسنایدر
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
https://t.me/yusefmasoud/822
نوشتۀ تیموتی اسنایدر
ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین (منتشر شده در اکوایران)
https://t.me/yusefmasoud/822
Shown 1 - 24 of 34
Log in to unlock more functionality.