Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
ترجمان علوم انسانى avatar

ترجمان علوم انسانى

📌 ترجمۀ متون برگزیدۀ علوم‌انسانی
📕 با تخفیف، مشترک فصلنامه شوید:
https://tarjomaan.com/shop/product/sub4041/
🔗 اینستاگرام: goo.gl/Dfcpf6
🔗 توئیتر: goo.gl/8uecQd
🔗 بله: goo.gl/ZciVZ6
📮 ارتباط با ما: @Tarjomaaan
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateOct 05, 2015
Added to TGlist
Oct 30, 2024

Records

16.05.202518:52
43.9KSubscribers
10.05.202517:57
250Citation index
12.05.202505:12
9.6KAverage views per post
11.05.202517:57
9.6KAverage views per ad post
19.04.202517:52
6.19%ER
11.05.202523:59
21.98%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

Popular posts ترجمان علوم انسانى

18.04.202505:36
🎯 غرغروها از جانمان چه می‌خواهند؟ و چرا تحمل‌کردنشان اینقدر سخت است؟

🔴 احتمالاً همۀ ما دوستان یا آشنایانی داریم که هر وقت پای صحبتشان بنشینیم، چیزی جز گله و شکایت از دیگران نمی‌شنویم. دنیایی که آن‌ها برایمان توصیف می‌کنند، پر است از مدیران بدعنق، همکاران دست‌و‌پاچلفتی، دوستان بی‌مروت و آدم‌های نابکاری که باعث شده‌اند کارها خراب بشود و آن‌ها به اهدافشان نرسند.

🔴 حتی اگر آدمی پیدا نشود که تقصیر را گردن او بیاندازند، از بدشانسی، جبر تاریخی یا سیستم ناکارامد می‌نالند. بااینکه مدام دربارۀ خودشان حرف‌ می‌زنند، اما به شکل جالب‌توجهی خیلی کم پیش می‌آید که اثری از «خودشان» ببینیم.

🔴 روان‌شناسان می‌گویند این افراد دارای «ذهنیت قربانی»‌اند. طرز فکری که باعث می‌شود فرد احساس کند هیچ عاملیتی در زندگی‌اش ندارد و موانعی غیرقابل‌عبور سر راه او قرار گرفته است که به اتفاقات بدی منجر می‌شود که او مسئول آن‌ها نیست. قربانی معمولاً هنگام مواجهه با تغییر یا مشکل، احساس فلاکت و بیچارگی می‌کند.

🔴 یونگ از اولین روان‌شناسانی بود که به ذهنیت قربانی پرداخت. او نوشت: «دردآور است که ببینی چگونه یک نفر آشکارا زندگی خود و دیگران را ویران می‌کند، و چون قادر نیست بفهمد تمامی این درد ناشی از خودش است، پیوسته به آن پروبال می‌دهد و حفظش می‌کند».

🔴 «ذهنیت قربانی» اغلب بعد از تجربه‌های بد و دهشتناک بروز می‌کند. در واقع، وقتی تلاش می‌کنیم چیزی تحمل‌ناپذیر را تحمل کنیم، ذهن ما برای حفظ بقای خودش، به سمت منفی‌گرایی میل می‌کند. در این الگو فرد می‌خواهد باور کند که آنچه اتفاق افتاده است، قاعده‌ای خارج از کنترل او بوده است. به این طریق، ذهن فاجعه را به بیرون می‌راند و آن را گردن دیگران می‌اندازد.

🔴 از نظر روان‌شناسان فرافکنیِ ناشی از «ذهنیت قربانی» خُردکننده است. چرا که حسِ عمیق فقدان کنترل بر زندگی، «زندانی خودخواسته» می‌سازد که فرد را در سیاه‌چالۀ یأس، افسردگی و خودویران‌گری اسیر می‌کند.

🔴جردن پیترسون می‌گوید «ذهنیت قربانی» یکی از عواملی است که باعث می‌شود افراد به ایدئولوژی‌های افراطی روی بیاورند. وقتی احساس می‌کنید دنیا با شما بد کرده است، دنبال همفکرانی می‌گردید که با شما هم‌عقیده باشند. اگر گروهی را پیدا کنید که حرفتان را تأیید کنند، به آن‌ها می‌پیوندید و با قدرتِ جمعی‌ای که به دست آورده‌اید، به جنگ با دشمنانتان برمی‌خیزید. سازوکاری که هم در فاشیسم وجود دارد، هم در قبیله‌گرایی‌های افراطی.

🔴 «قربانی همیشه بر حق است، همیشه در حق او ظلم شده است، اما هیچ مسئولیتی ندارد و فقط باید با او همدلی کرد».

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر چند مطلب که قبلا در ترجمان منتشر شده‌اند: «همیشه دیگران مقصرند» نوشتۀ الیو مارتینو با ترجمۀ آرش رضاپور؛ «جامعۀ دلخورهای نالان» نوشتۀ چارلز سایکس با ترجمۀ میترا دانشور و «المپیک قربانیان» نوشتۀ اسکات بری کوفمن با ترجمۀ حمید ضرابی. اگر به مسئلۀ «ذهنیت قربانی» علاقه دارید، نسخۀ کامل این مطالب را در وب‌سایت یا فصلنامۀ شمارۀ چهاردهم ترجمان بخوانید.

@tarjomaanweb
26.04.202505:35
🎯 چگونه می‌توان اهمال‌کار بود و در عین ‌حال کارهای مهمی انجام داد؟

🔴 جان پری استاد دانشگاه استنفورد و فیلسوفی مشهور است، اما اهمال‌کار قهاری نیز به حساب می‌آید. مقاله‌هایی که باید بنویسد را به تأخیر می‌اندازد، کارهای اداری‌اش روی هم تلمبار می‌شود، و کتاب‌هایی که باید بخواند روی میزش خاک می‌‌خورد. پری وقتی از درمانِ اهمال‌کاری‌اش ناامید شد، تلاش کرد راه‌حل تازه‌ای پیدا کند.

🔴 اسم این استراتژی را «اهمال‌کاری ساخت‌یافته» گذاشت. روشی برای اینکه بتوان هم اهمال‌کار بود، هم کارهای مهمی انجام داد.

🔴 طبق این استراتژی ابتدا کارهای روی زمین مانده را به ترتیب اولویت فهرست می‌کنید. سپس مهم‌ترین کارها که زودتر از بقیه باید انجام شوند را کنار می‌گذارید و مشغول انجام‌دادن کارهایی که می‌شوید که اولویت و فوریت کمتری دارند. کاری که اهمال‌کاران در آن استادند.

🔴 نکته اینجاست که آن کارهایی که در اولویت اول قرار ندارند، به‌هیچ‌وجه بی‌اهمیت نیستند و فرصت خوبی برای شما فراهم می‌کنند که کارهایتان را به‌ تأخیر بیاندازید، بدون اینکه وقت تلف کنید.

🔴 مثلا، فرض بگیرید که هفتۀ آینده امتحان دارید و باید یک کتاب درسی سخت را بخوانید. اگر یک اهمال‌کار حرفه‌ای باشید، بلافاصله شروع می‌کنید به رمان‌خواندن یا سریال‌دیدن. اما اگر از قبل فهرستی آماده کرده باشید، می‌توانید به‌جای آن کتاب درسی، زبان بخوانید. کاری که خیلی بهتر از سریال‌دیدن است.

🔴 اما یک مسئله باقی می‌ماند: بالاخره بر سر آن «کارهای مهم و فوری» چه می‌آید؟ اینجا کمی دچار دردسر خواهید شد، ولی راهکارهایی نیز وجود دارد.

🔴 طبق استراتژی «اهمال‌کاری ساخت‌یافته» باید در تعیین آن اهدافِ مهم و فوری کمی فریب‌کاری کنید. بهترین پروژه‌ها برای صدر جدول دو خصوصیت دارند: ضرب‌الاجل مشخصی دارند (ولی در واقع ندارند) و بسیار مهم به نظر می‌رسند (اما در واقعیت خیلی هم مهم نیستند). خوشبختانه زندگی پر از چنین پروژه‌هایی است، کافی است کمی جستجو کنید.

📌 آنچه خواندید برگرفته از پروندۀ شمارۀ هفتم مجلۀ ترجمان با موضوع اهمال‌کاری است. برای خرید مجله ترجمان به فروشگاه اینترنتی ما مراجعه کنید.


@tarjomaanweb
10.05.202505:32
🎯 ضدکتابخانه چیست؟
— کتاب جدید بخرید، حتی اگر کلی کتاب نخوانده دارید

🔴 ویدئوی کوتاهی از اومبرتو اکو به جا مانده است که در آن، نویسندۀ مشهور ایتالیایی، پشت به دوربین، در کنار کتابخانۀ عظیم شخصی‌اش راه می‌رود. تمام دیوارهای خانۀ بزرگ او، تا سقف، پر از کتاب است. بعد در طول مصاحبه‌ای دربارۀ کتاب‌هایش می‌گوید: کسانی که کتابخانۀ مرا می‌بینند، دو دسته می‌شوند: یک‌دسته بازدیدکنندگانی هستند که می‌گویند «وای! چقدر کتاب دارید! چندتا از آن‌ها را خوانده‌اید؟» و بقیه، که اقلیت بسیار کوچکی هستند، می‌دانند که این کتاب‌ها نشان‌دهندۀ چیزهایی که من می‌دانم نیست، بلکه بحثی است دربارۀ آینده.

🔴 اکو با این دسته‌بندی به یکی از پرچالش‌ترین بحث‌ها میان «آدم‌های کتابی» و بقیه اشاره می‌کند: اینکه آیا فقط باید کتاب‌هایی را بخریم که قصد داریم آن‌ها را بخوانیم؟

🔴 نسیم نیکولاس طالب، در کتاب مشهور خود، قوی سیاه، مفهومی را معرفی می‌کند که برای فهم این موقعیت به ما کمک می‌کند: «ضدکتابخانه». طالب می‌گوید ضدکتابخانه مجموعۀ کتاب‌هایی است که خریده‌اید اما نخوانده‌اید. اگر در مسیر یادگیری و دانشوری قدم بردارید، هر چقدر جلوتر می‌روید، ضدکتابخانۀ شما هم بزرگتر خواهد شد. در این نگاه، کتاب‌هایی که خوانده‌اید به مراتب بی‌ارزش‌تر از کتاب‌هایی هستند که هنوز نخوانده‌اید. ضدکتابخانۀ شما بهترین انگیزه‌بخش ادامۀ مسیر یادگیری است.

🔴 مفهوم «ضدکتابخانه» به موضوع گسترده‌تری در تحقیقات روان‌شناختی اشاره می‌کند که می‌گوید تصور فرد از میزان نادانسته‌هایش، نشانۀ دقیقی از روحیه و رویکرد علمی اوست. هرچقدر فرد دانش گسترده، انتقادی و موشکافانه‌تری داشته باشد، بهتر می‌داند که «چقدر نمی‌داند».

🔴 در عصر مصرف‌گرایی، کتاب خریدن هم می‌تواند مثل خریدن بسیاری چیزهای دیگر که واقعاً نیازی به آن‌ها نداریم، به رفتاری بی‌معنا تبدیل شود. بااین‌حال، مصرف‌گراییِ کتابی فواید خاص خودش را هم دارد. فوایدی که از قضا، از مدت‌ها پیش از دوران تولید انبوه، شناخته‌شده بودند. مفهوم ژاپنی تسوندوکو اشاره به وضعیتی دارد که در آن فرد در نزدیکی خودش، مقدار زیادی کتابِ نخوانده نگه می‌دارد، در حالی که می‌داند به این زودی فرصت و موقعیتی برای خواندن آن‌ها نخواهد داشت. اما صرف حضور آن‌ها باعث فروتنی و اشتیاق فرد به دانستن می‌شود.

🔴 این حالتی است که خیلی‌ها هنگام حضور در کتابخانه‌های بزرگ احساس می‌کنند. تحقیقی در این باره می‌گوید: صرف حضور در کنار قفسه‌های تمام‌نشدنی کتاب، شوق خواندن را در دل بسیاری از افراد زنده می‌کند.

🔴 علاوه‌برآن، بسیاری از کتاب‌ها، مثل دایره‌المعارف‌ها یا لغت‌نامه‌ها اصلاً به این منظور طراحی نشده‌اند که خواننده از ابتدا یا انتهای آن‌ها را بخواند. آن‌ها راهنماهایی برای تحقیق هستند که به وقت نیاز به آن‌ها مراجعه می‌کنید. کتاب خریدن هم چنین چیزی است. وقتی می‌خواهید کتابی بخرید، شاید بهتر باشد به جای اینکه از خودتان بپرسید: «آیا وقت می‌کنم آن را بخوانم؟» از خودتان بپرسید: «دلت می‌خواهد آن را بخوانی؟»

📌 آنچه خواندید خلاصه و مروری است بر این چند مطلب: Umberto Eco’s Antilibrary: Why Unread Books Are More Valuable to Our Lives than Read Ones نوشتۀ ماریا پوپوا، منتشر شده در وبسایت مارجینالیان؛ All Those Books You’ve Bought but Haven’t Read? There’s a Word for That، نوشتۀ کوین میمز، منتشر شده در نیویورک تایمز و گزارشی از تحقیقی در دانشگاه پنسیوانیا دربارۀ آثار روان‌شناختی حضور در کتابخانه، با عنوان The psychology behind the well-being benefits of libraries، منتشر شده در وب‌سایت دانشگاه پنسیلوانیا.

@tarjomaanweb
29.04.202505:34
🎯 «معلم ادبیات» چه فایده‌ای دارد؟

🔴 فرض کنید استاد ادبیات در دانشگاه هستید و بخش قابل‌توجهی از سرمایه‌گذاران ریسک‌پذیر دنیا متقاعد شده‌اند که یک ماشین می‌تواند همان چیزهایی که شما درس می‌دهید را بیاموزد – اگر هم همین حالا نتواند، به‌زودی زود خواهد توانست. به‌علاوه، این ماشین‌ می‌تواند از دانشجویان آزمون بگیرد، تکالیف و امتحانات آن‌ها را تصحیح کند و عادلانه نمره بدهد. حالا شما و همکارانتان باید در اقتصاد همیشه در حال تغییر امروز، به دنبال فرصت‌های شغلی هیجان‌انگیز و جدید بگردید، چون دیگر نیازی به شما نیست.

🔴 سرمایه‌داران خطرپذیر می‌گویند این مجازاتی درخور برای شمایی است که به خواندن و نوشتن علاقه داشتید. چون به‌جای ادبیات، باید از همان ابتدا می‌رفتید برنامه‌نویسی یاد می‌گرفتید. سپس اضافه می‌کنند که البته امروز به برنامه‌نویسان هم دیگر چندان نیازی نیست.

🔴 طی چند سال گذشته، به دلیل پیشرفت‌های صورت‌گرفته در آنچه که با تسامح «هوش مصنوعی» نامیده می‌شود، خیلی‌ها به آیندۀ کارشان شک کرده‌اند. فیل کریسمن، استاد نویسندگی دانشگاه میشیگان که بیست‌سال است در دانشگاه ادبیات درس می‌دهد نیز از همین دسته است. کریمسن می‌نویسد: همیشه هستند افرادی که هر فناوری و مد جدیدی که از راه می‌رسد را دستمایه قرار می‌دهند و دست به پیش‌بینی‌های عجیب‌وغریب می‌زنند، این روزها هم ظاهراً کارشان شده پیش‌بینی پایان آموزش عالی «به‌شیوۀ فعلی».

🔴 او به یاد می‌آورد که طی این بیست‌سال هم همیشه حرف از این بوده است که تدریس ادبیات دیگر آینده‌ای ندارد. بااین‌حال، به نظر می‌رسد کارکردن در حوزه‌ای که به‌وضوح در حال کوچک‌شدن است، اما هنوز از بین نرفته مزایایی دارد. چون این موقعیت آدم را به فکر فرو می‌برد.

🔴 کریسمن می‌گوید هر معلم ادبیاتی حالا باید پاسخی جدی برای این سوال پیدا کند که «ارزش کار من در چیست؟» خود او پاسخ واضحی دارد: «من عاشق ادبیات و درس‌دادن آنم. و فکر می‌کنم همۀ بچه‌ها باید فرصت این را داشته باشند که ادبیات بخوانند». اگر این پاسخ از نظرتان کافی نیست، باید بحث بزرگتری را باز کنیم: چه شد که به اینجا رسیدیم که «‌درس و کار» را صرفاً چیزهایی بدانیم که باید هر چه زودتر از دستشان خلاص شد تا به «اهدافی دیگر» برسیم؟ و آن‌وقت آن اهداف چیستند؟ سفر به مریخ یا دانلودکردن سریع‌تر.

🔴 واقعیت دیگری هم وجود دارد: دسته‌ای از مخالفان علوم انسانی را هیچ‌وقت نمی‌توانید راضی کنید. منظور آن‌هایی است که زیبایی، غنا یا نیکی برایشان اموری غریبه و مبهم است، و فقط سرعت و بهره‌وری را می‌فهمند. کریسمن اسم آن‌ها را «نهلیست‌ها» می‌گذارد و می‌گوید حتی افلاطون هم در نهایت نتوانست نهلیست‌ها را قانع کند.

🔴 بنابراین در دنیایی که هر روز زمام امور بیشتر به دست نهیلیست‌ها می‌افتد، طرفداران علوم انسانی هم باید غیر از تلاش برای توضیح‌دادن خودشان و اثبات ارزشمندی کارهایشان، به راه‌های دیگری متوسل شوند. شاید بد نباشد معلمان ادبیات سری به دانشکده‌های کسب‌و‌کار بزنند و از تاریخ غنی نهفته در آثار ادبی، «راه‌های مذاکره و فروش» بیرون بکشند. یا شاید بتوانند دوره‌هایی برای ثروتمندانی برگزار کنند که می‌خواهند تمایز اجتماعی‌شان را با سواد ادبی نشان دهند. یا شاید هم باید با تمام توان جلوی این مسیر سودمحور‌شدن همه‌چیز، از جمله دانشگاه، بایستند.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «آیا تدریس ادبیات و نوشتن آینده‌ای دارد؟» که در سی‌وچهارمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۶ اسفند ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ فیل کریسمن است و فرشته هدایتی آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/r22680

@tarjomaanweb
03.05.202505:33
🎯 توصیه‌ای از یک عکاس پرتجربه: «از زندگی‌تان عکس نگیرید!»

🔴 تابستان گذشته، نمایشگاهی از گزیدۀ آثار جان روزنتال، عکاس مشهور آمریکایی، در کارولینای شمالی برگزار شد. یک روز، عکاسی جوان به روزنتال نزدیک شد و پرسید: «چرا در میان بیش از صد عکس حاضر در نمایشگاه فقط یک عکس با عنوان ”چپل‌هیل“ به نمایش درآمده است؟» چپل‌هیل زادگاه و محل زندگی روزنتال بود و مرد کنجکاو بود بداند که چرا عکسی از آنجا نیست. روزنتال پاسخ داد که به‌ندرت در چپل هیل با خودش دوربین حمل می‌کند، «آنجا زندگی می‌کنم و نمی‌توانم همزمان دو کار انجام دهم».

🔴 روزنتال که به تازگی کتاب خاطرات تحسین‌شده‌ای دربارۀ تجارب خودش از عکاسی منتشر کرده است، توضیح می‌دهد اگرچه این‌روزها به لطف دوربین‌های قدرتمند گوشی‌های هوشمند، عکاسی‌کردن از لحظات عادی زندگی روزمره، بسیار رایج شده، اما به نظر او این کار اشتباه است.

🔴 تجربه‌ای از ده‌ها سال پیش، در این زمینه نقشی اساسی داشت: روزی در سال ۱۹۷۲ که قرار بود اولین فرزندش متولد شود و او، با دوربینی مجهز، در بیمارستان کنار همسرش بود تا از آن لحظۀ حساس عکس بگیرد. او به یاد می‌آورد که «نور اتاق را سنجیدم، زاویه‌های مناسب را جست‌وجو کردم، اما پزشکان و پرستاران، که با عجله برای زایمان آماده می‌شدند، مدام مانع دیدم می‌شدند و عصبانی‌ام کرده بودند.» او از پشت دوربین، چهرۀ همسرش را می‌دید که از درد به هم آمد، و صدای اولین گریۀ فرزندش را شنید که تازه به دنیا آمده بود.

🔴 اما بعد که به خانه آمد، فکری دست از سرش برنمی‌داشت: آیا واقعاً آن لحظه را زیسته بود؟ وقتی همسرش در میان درد، او را می‌دید که صورتش پشت جعبه‌ای سیاه مخفی شده، چه احساسی داشت؟ از آن روز چندین عکس گرفته بود، اما فقط یکی را می‌پسندید: عکس لحظه‌ای را نشان می‌داد که دکتر نوزاد را به روبه‌روی مادرش گرفته بود.

🔴 بعد به لحظاتی فکر کرد که وسط گفتگو با دوستانش، ناگهان خم شده تا قابی را از دست ندهد. یا نگاهش را از آدم‌های دور و برش برداشته تا صحنه‌ای از زندگی را به خیال خودش به «لحظه‌ای ماندگار» تبدیل کند. روزنتال هر چه بیشتر به این نتیجه رسید که عکاسی از زندگی روزمرۀ خودش را متوقف کند. زیرا این کار، شگفتی، صمیمیت و غنای لحظاتش را از بین می‌برد. او در تمام این سال‌ها به تصمیمش پایبند مانده است و هنوز هم از دوربین گوشی‌اش جز برای عکس‌های ضروری استفاده نمی‌کند.

🔴 روزنتال می‌نویسد: هزاران عکس در حافظۀ گوشی‌های هوشمندمان ردیف شده‌اند. اما زندگی در فاصلۀ خالی میان آن عکس‌ها، بدون قاب‌بندی و ثبت، اتفاق افتاده است. عکس‌ها زمین حاصلخیزی برای خاطرات‌اند، اما می‌توانند ما را از خاطره‌ساختن دور کنند.

🔴 عکس‌هایی که روزنتال از روز تولد پسرش گرفته بود، آنقدر خصوصی بودند که جز همسرش هیچکس دیگری از اعضای خانواده آن‌ها را ندید، چه برسد به اینکه بخواهد به نمایش عمومی دربیاید. بعدها که ازدواج او به طلاق انجامید، تنها بینندۀ آن‌ها هم از زندگی او رفت. آن عکس‌ها به جایی منتقل شدند که محل نگهداری عکس‌هایی است که خانواده‌هایی به جا می‌ماند که دیگر خانواده نیستند: «جعبه‌ای خاک‌گرفته در انباریِ زیر شیروانی».

📌 آنچه خواندید مروری است بر مطلب «On Not Carrying a Camera» نوشتۀ جان روزنتال که در شمارۀ بهار ۲۰۲۵ مجلۀ هجهاگ ریویو منتشر شده است.


@tarjomaanweb
28.04.202505:41
🎯 سوگواری نشانۀ عشقی است که از دست رفته

🔴 سوگواری برای زندگی هر انسانی که به بزرگ‌سالی می‌رسد مهم است. چون زندگی هر آدمی در بزرگ‌سالی تحت تأثیر فقدانِ ناگزیر و بی‌بازگشتِ همۀ چیزهایی است که در شکوفایی آن‌ها نقش داشته‌: عشق، سلامتی، معنا، خوشبختی، موفقیت، ثروت، زیبایی و درنهایت خود این زندگی. پاسکال می‌نویسد: پردۀ پایانی، هرقدر هم که بقیۀ نمایش زیبا باشد، خون‌بار است و پایان همیشه یکسان است: گور. وضعیت وقتی بدتر می‌شود که بدانیم گور دهانش را نه‌فقط برای شما، بلکه برای همۀ افراد و همۀ چیزهایی که تابه‌حال دوست داشته‌اید باز می‌کند.

🔴 جاناتان لیر در کتاب جدید خود، تصور پایان، سوگواری را شاهدی بر سلامتی، شکوفایی و زندگی خوب می‌داند. سوگواری نشان می‌دهد که ما وابستگی‌هایی داریم، یا عشق‌هایی: وقتی که این‌ها از ما گرفته می‌شوند برای جبران نبودنشان سوگواری می‌کنیم.

🔴 از نظر لیر، سوگواری «فعالیتی شبیه به بازی‌کردن است، فعالیتی متعلق به حافظه و تخیل که در آن فرد موردعلاقه به یاد آورده می‌شود» و به‌خودی‌خود هم به سلامت انسان کمک می‌کند و هم شاهدی بر سلامت انسان است. سوگواری نشان می‌دهد که فردْ فقدان خوبی‌ها را به یاد می‌آورد و با آن کنار می‌آید و آن را در زندگی جاری خویش جای می‌دهد. سوگواری تا حد زیادی جنبۀ درمانی دارد: تمرکز آن بر فقدان خوبی‌هاست و ربط چندانی به شیون‌کشیدن از سر ناراحتی برای فقدان‌ها ندارد.

🔴 لیر سوگواری را امری تکرارشونده می‌داند که پایانی ندارد. واکنشی تکراری به آنچه داده و سپس گرفته شده است. اما برخلاف فروید و بسیاری از روان‌شناسان دیگر، از نظر او، تکرار سوگواری به معنای گیرافتادن در باتلاق روان‌نژندی یا گرفتارشدن به مجازاتی سیزیف‌وار نیست، بلکه این تکرار بر امید گواهی می‌دهد: شاهدی است بر امکان‌هایی که با اندیشیدن دوباره به آن فقدان و تصور دوبارۀ جای خالی عزیزی که از دست داده‌ایم، در زندگیِ جاریِ کنونی ایجاد می‌شود. موجب می‌شود فرد با آنچه پیش از سوگواری بوده است فرق کند.

🔴 بااین‌حال، لیر می‌گوید گاهی واقعیت دشواری‌هایی پیش پای ما می‌گذارد که سوگواری‌ناپذیرند. سوگواری کاری است برای پیداکردن نقطۀ تعادلی میان زندگان و مردگان. اما این دست دشواری‌ها تعادل‌ناپذیرند.

🔴 پل گریفیتس، محقق دیگری که دربارۀ سوگ کار کرده است، معتقد است دیدگاه لیر به مسئلۀ سوگ قدمی رو به جلو است، اما کاستی‌هایی دارد. از نظر گریفیتس نگاه مثبت لیر به سوگ، حاصلِ ایجاد دوگانه‌ای میان سوگ و چیزی است که می‌‌توان آن را «زاری» نامید. زاری فریادی است از سر استیصال در مواجهه با چیزهای درک‌ناپذیر. اما مسئله اینجاست که بسیاری از فقدان‌ها، ترکیبی از سوگ و زاری‌اند و نمی‌توان به این سادگی آن‌ها را از یکدیگر تفکیک کرد. مسئلۀ دیگری هم باقی است: لیر سوگ را شایستۀ زندگی‌های خوب می‌داند و می‌گوید زندگی‌هایی که «تلف شده‌اند» موضوع سوگواری نخواهند بود. اما از نظر گریفیتس، این نیز دوگانه‌انگاری ناموجه دیگری است.

🔴 گریفیتس می‌گوید وقتی به فرجام زندگی انسان‌ها می‌اندیشیم، بیش از هر جای دیگر نیاز به «ترکیب»کردن احساسات و واقعیات ناسازگار داریم، چرا که وقتی پای مرگ در میان باشد، همۀ زندگی‌ها شبیه هم می‌شوند.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «سوگواری دقيقا چيست؟» که در بیست‌وهفتمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ پُل گریفیتس است و محمدابراهیم باسط آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

https://B2n.ir/wt1839

@tarjomaanweb
12.05.202505:33
🎯 ما «مجبور» نیستیم
— فقط «انتخاب» می‌کنیم که تاوان پس ندهیم

🔴 می‌خواهیم بخش بیشتری از عمر متناهی‌مان را به کارهایی که برایمان بامعناتر است اختصاص دهیم، اما هرچقدر هم تمایل داشته باشیم، نمی‌توانیم افسار زندگی‌مان را در دست بگیریم، چون شرایطْ چنین امکانی نمی‌دهد.

🔴 مانع سر راهمان ممکن است موضوعی جدی باشد، مثلاً این باور که نمی‌توانیم زندگی زناشویی یا کارِ بی‌روحمان را رها کنیم چون تأثیرِ عاطفی یا مالی بدی بر خودمان یا دیگران دارد. شاید هم موضوعی پیش‌پاافتاده باشد، مثلاً اینکه امروز نمی‌توانیم نیم ساعت را به فلان پروژۀ خلاقانۀ هیجان‌انگیز اختصاص دهیم، چون باید کلی ایمیل را جواب بدهیم یا کلی کار خانه روی سرمان ریخته. این‌ها دغدغه‌هایی موجه‌اند.

🔴 ولی اینکه بگوییم این دغدغه‌ها هیچ مجالی برای تصمیم و انتخاب باقی نمی‌گذارند چندان هم درست نیست. حقیقتی که خیلی‌ها از شنیدنش خشمگین می‌شوند این است که تقریباً هیچ‌وقت لازم نیست کاری را در مهلت مقرر انجام دهید، به تعهدی پایبند باشید، وظیفه‌ای خانوادگی را به انجام برسانید یا کلاً هیچ کار دیگری انجام دهید. واقعیت شگفت‌انگیز این است که ما آزادیم هر کاری می‌خواهیم انجام دهیم. فقط باید با پیامدهایش روبه‌رو شویم.

🔴 پیامدها اختیاری نیستند. متناهی‌بودن ضرورتاً ایجاب می‌کند که هر انتخابی نوعی پیامد داشته باشد، چون در هر لحظه می‌توانیم فقط یک مسیر را برگزینیم و باید با تبعات انتخاب‌نکردن بقیۀ مسیرها مواجه شویم. اگر در تعطیلات یک‌هفته‌ای‌مان به رم برویم، تبعاً آن هفته را در پاریس نگذرانده‌ایم.

🔴 پرهیز از تعارض در کوتاه‌مدت یعنی پذیرفتن هر اتفاقی که از بی‌توجهی به اوضاعی نامناسب حاصل می‌شود. آزادی این نیست که به‌نحوی از تبعات انتخابمان رها شویم (اینکه اصلاً نشدنی است)، بلکه باید بفهمیم که هیچ‌چیز مانع انجام هیچ کاری نیست، به شرطی که حاضر باشیم این بها را بپردازیم و این تاوان را پس بدهیم.

🔴 به‌جز مواردی که واقعاً مجبورمان می‌کنند کاری را انجام دهیم، مفهوم «مجبورم» درحقیقت به این معناست که «انتخاب» کرده‌ایم بهای امتناع از انجامش را نپردازیم. از سوی مقابل، این هم که مطلقاً نمی‌توانم فلان کار را انجام دهم اغلب به این معناست که نمی‌خواهم تاوان انجامش را پس بدهم.

🔴 می‌شود بدون هیچ نقشۀ جایگزینی استعفا داد. می‌شود بلیطی یک‌طرفه به ریو دو ژانیرو گرفت یا به سرقت بانک رفت. تامس سُوِل، اقتصاددان آمریکایی، این وضعیت را با لحنی بی‌تعارف بیان کرده که به نظرم جالب است. می‌گوید چیزی به نام راهکار وجود ندارد، فقط بده‌بستان هست. در هر تصمیمی در زندگی، فقط دو پرسش مطرح است: تاوانش چیست؟ ارزش این تاوان را دارد یا نه؟

🔴 این موضوع برای افراد مضطرب کشفی بزرگ است و مایۀ رهایی، هم به این دلیل که تعداد گزینه‌های واقعاً عذاب‌آور را کاهش می‌دهد و هم اینکه به ما یادآور می‌شود که بیشتر پیامدهای بالقوه‌ای که بابتشان خود را عذاب می‌دهیم اصلاً در حدواندازۀ این‌همه پریشانی نیستند.

🔴 اگر بی‌توجهی به یک ایمیل باعث شود فرستنده کمی دلخور شود، اگر خانوادۀ همسرتان از رویکرد شما در فرزندپروری راضی نیستند، شاید پاسخ درست این باشد: خب که چی؟ لورا واندرکام، که به‌خاطر کتاب‌هایش در زمینۀ مدیریتِ کار و خانواده با مادران شاغل زیادی مصاحبه کرده، همواره نسخه‌های مختلفی از این موضوع را می‌شنود: «شب‌ها تا وقتی که اسباب‌های بچه‌ها جمع‌وجور نشده نمی‌توانم آرام بگیرم!».

🔴 ولی واقعیت این است که بدون جمع‌وجورکردن اسباب‌بازی‌ها هم می‌شود آرام گرفت. واندرکام می‌نویسد «قرار نیست ساعت ۱۱ شب به بازرسی خانه بیایند تا ببینند همۀ اسباب‌بازی‌ها جمع شده‌اند یا نه». کافی است در چنین شرایطی تاوان آرام‌گرفتن را پس بدهید که داشتن خانه‌ای نه‌چندان مرتب است.

🔸 آنچه خواندید برشی است از کتاب «تأملاتی برای انسان‌های فانی» نوشتۀ الیور برکمن، و با ترجمۀ علیرضا شفیعی‌نسب.

🔺 این کتاب برای اولین بار در نمایشگاه بین‌المللی کتاب ۱۴۰۴ رونمایی می‌شود. منتظر حضورتان در غرفۀ ترجمان هستیم (سالن شبستان، راهرو ۲۵، غرفۀ ۲۵). می‌توانید در نمایشگاه کتاب را تورق کنید و آن را با ۱۵ درصد تخفیف تهیه کنید.

🔺 همچنین می‌توانید برای مطالعۀ بخش‌هایی از کتاب و تهیۀ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
https://B2n.ir/qz1856

🔸 تأملاتی برای انسان‌های فانی: ۲۸ درس برای پذیرش محدودیت‌ها و پرداختن به آنچه اهمیت دارد
✍🏻 نوشتۀ الیور برکمن
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعی‌نسب
📚 ۱۸۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف نمایشگاه: ۱۴۷۹۰۰ تومان

@tarjomaanweb
22.04.202505:36
🎯 به عصر سلطنت وایب‌ها خوش آمدید

🔴 در ۲۵۰ سال گذشته، واقعیت‌ها بر جهان حاکم بودند. معیار تصمیم‌گیری، آمار و مستندات بود و عقلانیت حرف اول را می‌زد. اما امروز، «احساسات شخصی» تعیین‌کننده اند. یا به عبارت رایج‌تر «همه‌چیز به وایب برمی‌گردد». تعریف وایب سخت است. وایب‌ها همه‌جا حاضرند و برای توضیح هر پدیده‌ای به کار می‌روند؛ از دلیل موفقیت یک آلبوم موسیقی بگیرید، تا چرایی رأی‌ندادن مردم به یک سیاستمدار، یا برای توصیف شخصیت آدم‌ها. حتی گوگل‌مپز، این روزها علاوه‌بر نقشۀ محله‌ها، وایب‌ آن‌ها را هم اعلام می‌کند.

🔴 کلمۀ وایب‌ به‌طور کلی به‌معنای حس‌و‌حالی است که یک موقعیت به ما می‌دهد. این کلمه قبلاً گاهی برای اشاره به نوستالژی دهۀ ۶۰ میلادی، و لذت‌جویی و سیگارکشیدن‌ها و مواد زدن‌های افراطی آن دهه به کار می‌رفت اما امروزه وایب‌ها واقعاً اهمیت پیدا کرده‌اند.

🔴 از نظر برخی، این وضعیت «وایب بدی» دارد! به‌طور مثال تد گویا، منتقد فرهنگی، معتقد است که ما درست در میانۀ گونه‌ای «بحران جدیت» قرار گرفته‌ایم و، مانند کودکان نوپای لجباز، جهان را بر اساس اینکه لبخندی به لبانمان می‌آورد یا نه داوری می‌کنیم. ما کمتر به خوبی و بدی اهمیت می‌دهیم و بیشتر بر احساس خوب متمرکزیم. امروزه ما نه‌تنها از صنعت سرگرمی، بلکه از سیاستمداران نیز انتظار سرگرم‌شدن داریم. و این‌گونه است که سیاستمداران برای سرگرم‌کردن ما صف کشیده‌اند و کارزارهای انتخاباتی خود را با میم‌ها و ویدئوهای تیک‌تاک پر می‌کنند.

🔴 سوزان سانتاگ، سی‌سال پیش، هشدار داد که «جدیت در حال ازدست‌دادن اعتبار خویش است … و فرهنگی در حال غلبه است که مهم‌ترین ارزش‌های آن از صنایع سرگرمی گرفته شده‌‌اند». از دید برخی، این هشدارها امروز محقق شده‌اند.

🔴 مفهوم وایب بیش از پنجاه‌سال است که در حاشیۀ فرهنگ حضور داشته، اما از حدود سال ۲۰۱۶، ناگهان فراگیر شد. این تاریخ، دقیقاً همزمان است با انفجار اخبار جعلی و از دست رفتن اعتماد عمومی؛ واقعیت‌ها ارزششان را از دست دادند و وایب‌ها جایشان را گرفتند. لوئیس یمز، مدیر استراتژی در یک آژانس خلاقیت، با اشاره به فراگیری این مفهوم، می‌گوید: «ظهور وایب‌ها نشان می‌دهد توجه و تمرکز کاهش‌یافتۀ امروزی چگونه به کاستی‌های زبانی انجامیده است.» اینکه از یک کلمه برای توضیح ده‌ها چیز استفاده می‌کنیم، یعنی توانایی‌های زبانی‌مان شدیداً فرسایش یافته است.

🔴 نقطۀ عطف بعدی، همه‌گیری کرونا بود که حیات احساسی انسان‌ها را در سطح جهان به لرزه درآورد. آنتونیا وارد که از سال ۲۰۲۰ به تحلیل وایب‌ها مشغول است، می‌گوید: بعد از این مقطع کاربران شروع کردند به انتشار کلاژگونۀ زندگی خودشان، چون ترکیب احساساتشان واقعاً پیچیده شده بود.

🔴 اگرچه وایب‌ها حکایت‌گر احساسات پیچیده‌اند، اما به همان‌اندازه هم سیال و موقتی‌ هستند و با ساده‌گیری ذاتی نسل زد هماهنگی دارند. وایب‌ها با برنامه‌ریزی و وسواس جور در نمی‌آیند، بلکه حاصل خوش‌گذرانی و لذت‌جویی لحظه‌ای‌ هستند. آن‌ها هم‌زمان اموری بنیادین و مهملاتی زودگذرند؛ جدیدند و در‌عین‌حال قدیمی. به همین دلیل است که نفوذ آن‌ها به حوزۀ اقتصاد و سیاست می‌تواند خطرناک باشد. چرا که اگر زندگی را بر اساس وایب‌ها سامان دهیم، بسیار محتمل است که در حال ویران‌کردن آینده باشیم.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «چگونه وایب‌ها همه چیز را به تسخیر خود درآوردند؟» که در سی‌وچهارمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۶ بهمن ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ جس کارتنر است و علی حاتمیان آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

b2n.ir/z04474

@tarjomaanweb
17.05.202505:32
🎯 امید پیامی است که شاید هیچگاه به دستمان نرسد
— بیونگ چول‌هان در کتاب جدیدش به مفهوم امید می‌پردازد

🔴 چشم‌انداز امروز دنیا را، کران تا به کران، ترس فراگرفته است. هر روز با سناریوهایی آخرالزمانی روبه‌رو می‌شویم: بحران‌های اقلیمی، سیاستمداران دیوانه، جنگ، بیماری‌های همه‌گیر، بحران علم و اوج‌گیری ایده‌های افراطی. کمتر کسی آیندۀ بشر را روشن می‌بیند و همه منتظر فاجعه‌ای قریب‌الوقوع‌اند که زمین و تمدن بشری را نابود خواهد کرد. بیونگ چول هان، فیلسوف و نویسندۀ مشهور کره‌ای‌-‌آلمانی، در کتاب جدیدش می‌گوید: در چنین وضعیتی باید خوش‌بینی و بدبینی را کنار گذاشت و به چیزی بازگشت که فقط در بیابان می‌روید: امید.

🔴 هان در روح امید، می‌نویسد: «تفکر امیدوارانه با تفکر خوش‌بینانه فرق دارد». خوش‌بینی «نه تردید می‌شناسد نه ناامیدی. چون در ذات خودش، فقط مثبت‌اندیشی است». اما امید افراطی‌تر از این است. امید «در مواجهه با جنبهٔ منفی ناامیدی مطلق سر برمی‌آورد».

🔴 امید در اسطوره‌های یونانی سرنوشت غریبی دارد: پاندورا، اولین زن جهان، جعبه‌ای از سوی زئوس دریافت می‌کند تا به انسان‌ها هدیه دهد، اما به این شرط که جعبه هیچ‌وقت نباید گشوده شود. طبق روال چنین داستان‌هایی، پاندورا در نهایت جعبه را باز می‌کند و ناگهان همۀ بلایا و مصیبت‌ها از آن بیرون می‌ریزد و روی زمین پخش می‌شود: کینه، حرص، کار، درد، بیماری و... پاندورا تا می‌بیند که چنین شد، تلاش می‌کند در جعبه را ببندد، اما در نهایت، فقط یک چیز در جعبه باقی می‌ماند: «امید». حال پرسش این است: امید واقعاً نجات‌بخش است، یا صرفاً آخرین و بدترینِ مصیبت‌هاست؟

🔴 هان می‌گوید ما امروز نمی‌توانیم ارزیابی درستی دربارۀ فایده یا ضرر امید داشته باشیم، چرا که از امید دور و بیگانه‌ایم، هم به‌این‌دلیل که اغلب «ناامیدی» را نمی‌شناسیم، هم به‌این‌دلیل که بر چرخ عصاری مصرف سواریم. «مصرف‌کننده امیدی ندارد. او فقط خواسته دارد یا نیاز».

🔴 ما مصرف‌کنندگان به خودمان می‌گوییم: «فقط یک بار زندگی می‌کنیم، پس بیا خوش باشیم». چشم‌انداز خواسته‌هایمان محدود است به خریدن خانۀ بزرگتر و لپ‌تاپ گرانتر و شام خوردن در رستوران‌های شیک. اما فقط وقتی سراغ امید خواهیم رفت که زندگی را چیزی بیش از خوش‌گذرانی بدانیم. وقتی واقعاً می‌خواهیم اتفاق جدیدی بیفتد، دریچۀ تازه‌ای باز شود و نیرویی که هرگز وجود نداشته است، از راه برسد و دنیا را به مسیر بهتری بکشاند. بنابراین امید مستلزم نوعی حس دورافتادگی است، یعنی آگاهی از امکانات محقق‌نشده که به‌نوعی با آن‌ها احساس نزدیکی دارید.

🔴 هان با اشاره به داستان کوتاه «پیام امپراتور» کافکا، این معنی را می‌شکافد: امپراتوری محتضر، پیامی اختصاصی و بسیار مهم برای تو (خوانندۀ داستان) فرستاده است، اما مسیر آنقدر طولانی است که پیام هرگز به دست تو نمی‌رسد، بااین‌حال، «تو هنگام غروب پشت پنجره می‌نشینی و خودت این رؤیا را می‌بافی».

🔴 هان می‌گوید امید چیزی همچون پیام آن امپراتور است. پیغام امپراتور هرچه باشد، شمارهٔ بلیت برندهٔ بخت‌آزمایی نیست، بلکه چیزی عمیق‌تر است که نشان می‌دهد ما که هستیم و چه باید بکنیم. بنابراین «موضوع امید ما هستیم»، مایی که امیدواریم روشی بهتر برای زندگی بیابیم که در آن با دیگران پیوندی عمیق‌تر بسازیم و زندگی‌ای بهتر را تجربه کنیم. در واقع همهٔ ما رؤیای دریافت‌ چنین پیغامی را داریم. این پیام به ما می‌گوید: جهان ذخیره‌های ناگفته‌ای دارد و چیزی که در مقابل خود می‌بینیم همه‌چیز نیست.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «قرار است اوضاع چقدر بدتر شود؟» که در سی‌وچهارمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ جاشوا راتمن است و محمد ابراهیم باسط آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخۀ کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

https://B2n.ir/g00049

@tarjomaanweb
07.05.202505:32
🎯 شاید فایدۀ کتابی که امروز می‌خوانید، سی سال دیگر معلوم شود

🔴 جاشوا راتمن، نویسندۀ آمریکایی، به یاد می‌آورد که سال دوم دانشگاه بود که رمان میدل‌مارچ را خواند و او هم مثل بسیاری از همکلاسی‌هایش از آن خوشش نیامد. میدل‌مارچ رمانی پیچیده درباره عشق، ازدواج، و آرمان‌گرایی است، اما از نظر راتمن رمان اعصاب‌خوردکنی بود با شخصیت‌های احمق. بالاخره یک‌جا استادشان کفری شد و گفت: «معلومه که درک و فهم‌تون بهش نمی‌رسه، بذارید چهل سالتون بشه، یک ازدواج و طلاق را از سر بگذرانید، بعید می‌گید آهان! حالا فهمیدم!».

🔴 خیلی وقت‌ها، آموزش مفاهیم علوم انسانی، به دانشجویان هجده تا بیست‌و‌دو ساله چالش‌برانگیز است. همان‌طور که کودک درکی از رانندگی ندارد، جوانان بی‌تجربه هم درکی از مشکلات، حسرت‌ها و پشیمانی‌های بزرگ زندگی ندارند.

🔴 بااین‌حال، خواندن آثار بزرگ ادبی و فلسفی در عنفوان جوانی دلیلی دارد: این کتاب‌ها الگوهای فکری‌ای را شکل می‌دهد که بعدها شاکله ذهنمان را می‌سازند و ما را برای زندگی آماده می‌کنند. این روند دقیقاً شبیه سال‌ها کارآموزی در یک شاخۀ علمی مثل پزشکی یا حقوق است. شما در دوران تحصیل آموزش‌هایی را می‌بینید که در همان لحظه به‌دردتان نمی‌‌خورد، ولی همان‌ها تعیین می‌کند که در آینده، پزشکی حاذق یا وکیلی موفق می‌شوید یا نه. ذهن انسان سال‌ها قطعاتی را کنار هم می‌چیند که معلوم نیست به چه کار می‌آید، اما بعدها به شکلی اعجاب‌انگیز آن را با هم ترکیب می‌کند.

🔴 این قابلیت ترکیب‌کردن قطعاتی از گذشتۀ دور و نزدیک و به‌کاربستن آن‌ها در مواجهه با موقعیت‌های پیچیده، قابلیتی است که انسان را از پیشرفته‌ترین هوش‌های مصنوعی متمایز می‌کند. لزلی والینت این تمایز را با مفهوم «آموزش‌پذیری» توضیح می‌دهد.

🔴 والینت که دانشمند علوم کامپیوتر و برندۀ جایزۀ معتبر تورینگ است می‌گوید: ذهن انسان دارای انعطاف‌پذیری خارق‌العاده‌ای است که هوش مصنوعی فاقد آن است. افزایش داده‌ها هوش مصنوعی را دقیق‌تر می‌کند، اما نمی‌تواند باعث شود «بصیرتی» ناگهانی به او دست دهد. فقط انسان‌ها می‌توانند با ترکیب هزاران چیز، بیاموزند که انتخاب‌های عاطفی ممکن است به شکست بیانجامد، و شکست اگرچه دردناک، مرحله‌ای از رشد است. آموزش‌پذیری فراتر از هوش یا آی‌کیو است. ذهن آموزش‌پذیر از هر چیزی یاد می‌گیرد و دانش قدیمی را برای اهداف جدید به کار می‌برد.

🔴 همین «آموزش‌پذیری» است که باعث می‌شود در هنگام بیماری، به جای گفتگو با هوش مصنوعی، پیش پزشک بروید. چون پزشک علاوه بر داده‌های پزشکی، از طیف وسیعی از ایده‌ها و ارتباط‌هایی استفاده می‌کند که نتیجۀ سال‌ها یادگیری‌اش باشد.

🔴 آموزش‌پذیری است که انسان‌ها را توانمند می‌کند تا «سوالات هوشمندانه» بپرسند. مثل پزشکی که شاید از روی رنگ چهره یا لحن حرف‌زدتان، سوال زندگی‌نامه‌ای دقیقی بپرسد که اثری کلیدی در تشخصیش داشته باشد. از نظر والینت، ارتباط‌ها، ترکیب‌ها و کاربردهای جدیدی که لازمۀ آموزش‌پذیربودن‌اند تا حدی به این دلیل مفیدند که اتفاقاً واضح و سرراست نیستند. برخی‌اوقات، درسی را در جایی از زندگی‌امان یاد می‌گیریم که جایی به کارمان می‌آید که اصلاً انتظارش را نداریم. خواندن کتاب‌هایی که معلوم نیست به چه دردی می‌خورند نیز چنین‌اند.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «ممکن است فایدۀ کتابی که امروز می‌خوانید، سی سال دیگر معلوم شود» که در سی‌وسومین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ جاشوا راتمن است و محمد مهدی‌پور آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/m60211

@tarjomaanweb
23.04.202505:37
🎯 آدما وقتی می‌میرن کجا می‌رن؟
— چطور با کودکان دربارۀ مرگ حرف بزنیم؟

🔴 در گذشته مرگ بخشی از زندگی بود. آدم‌ها کنار هم زندگی می‌کردند و در خانه‌های خودشان از دنیا می‌رفتند. بچه‌ها سالخوردگان یا بیماران را می‌دیدند که بدحال می‌شوند و روزی از دنیا می‌روند. اما در دنیای امروز، تعداد کمی از کودکان کنار سالخوردگان زندگی می‌کنند و پدر و مادرها بیشتر عمر می‌کنند. اغلب مرگ‌ها نیز در بیمارستان و به دور از چشم بچه‌ها رخ می‌دهد. به همین دلیل درک مفهوم پیچیدۀ مرگ برای کودکان امروزی سخت‌تر شده است.

🔴 پدر و مادرها نیز ترجیح می‌دهند مرگ نزدیکان را از کودکان پنهان کنند، یا به هر نحوی از حرف‌زدن دربارۀ آن طفره بروند. بااین‌حال، فهم مرگ برای رشد عقلی و عاطفی کودکان لازم است.

🔴 پراگیا آگاروال، نویسنده و محقق هندی‌تبار، وقتی با این مسئله روبه‌رو شد که پدرش را در دوران همه‌گیری کرونا از دست داد و دوقلوهای چهارساله‌اش مدام از او می‌پرسیدند که «نانا کجا رفته؟». از طرفی خودش داغدار بود و از طرفی نمی‌دانست چطور باید جواب بچه‌هایش را بدهد. این بهانه‌ای شد تا در این باره بیشتر بخواند. اولین چیزی که فهمید این بود: بچه‌های زیر شش‌سال مرگ را با فرایندهای زیستی بهتر درک می‌کنند.

🔴 اگر کودک چهار پنج ساله‌ای کنجکاو است بداند مردن یعنی چه، بهتر است در قدم اول به او بگویید: مرگ یعنی بدن آدم دیگر کار نکند، دیگر نتواند تکان بخورد، یا قلبش دیگر نزند.

🔴 ماریا ناگی، روان‌شناسی که دربارۀ فهم کودکان از مرگ تحقیق می‌کرد، معتقد است بچه‌ها در سه مرحله مرگ را درک می‌کنند. از سه تا پنج‌سالگی فکر می‌کنند مرگ موقتی است. مثل سفر یا خواب. در شش سالگی اندک‌اندک می‌فهمند که مرگ بازگشت‌ناپذیر است، بااین‌حال، معمولاً تا دوازده‌سالگی طول می‌کشد تا مفهوم «استمرار» در مرگ را کاملاً درک کنند و متوجه شوند خودشان هم روزی خواهند مرد.

🔴 فرهنگی که کودک در آن زندگی می‌کند هم در این مسئله نقش دارد. تحقیقات نشان می‌دهد در فرهنگ‌هایی که مراسم تشییع و گرامی‌داشت مردگان پررنگ است، کودکان در سنین پایین‌تر درک بهتری از مرگ دارند.

🔴 نکتۀ مهم این است: کودکان به‌دلیل درک خودمرکزپندارشان از جهان، بسیار محتمل است که فکر کنند مرگ نزدیکانشان تقصیر آن‌هاست. آن‌ها غم و اندوه اطرافیان را می‌فهمند، اما اگر موضوع از آن‌ها پنهان شود، نمی‌توانند درک درستی از شرایط داشته باشند. شرکت‌دادن آن‌ها در مراسم تشییع و سوگواری، و حرف‌زدن صادقانه دربارۀ مرگ به آن‌ها کمک می‌کند تا این مرحلۀ دشوار را راحت‌تر پشت سر بگذارند.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «وقتی آدما می‌ميرن کجا می‌رن؟» که در بیست‌و‌یکمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ پراگیا آگاروال است و عرفان قادری آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/te2005

@tarjomaanweb
21.04.202505:42
🎯 توکیو دیگر شهر آینده نیست
— آیا ژاپن واقعاً در ۲۰۵۰ زندگی می‌کند؟

🔴 توکیو در حافظۀ جمعی مردم جهان تصویر آینده است: شهری منظم و تکنولوژیک، با قطارهای سریع و خیابان‌هایی که مثل انیمه‌های علمی‌تخیلی به نظر می‌رسند. برای دهه‌ها، این شهر نماد نظم، کارآمدی و فناوری بود؛ الگویی برای شهرهای مدرن از آسیای شرقی تا آمریکای شمالی. اما امروز، آن تصویر کمرنگ شده است. دیلن لیوای کینگ، نویسنده و مترجم ساکن توکیو، در گزارشی برای گاردین شرح می‌دهد که چگونه این شهر از جایگاه نمادین خود فاصله گرفته است.

🔴 پس از ترکیدن حباب دارایی‌ها در دهۀ ۸۰، اقتصاد ژاپن وارد رکودی بلندمدت شد. دستمزدها عملاً ثابت ماند، جمعیت سالخورده شد، نرخ زاد و ولد کاهش یافت، و کمبود نیروی کار به یکی از مشکلات اصلی تبدیل شد. پاسخ دولت ژاپن به این وضعیت، دو راهکار بود: جذب بیشتر گردشگران خارجی، و وارد کردن نیروی کار مهاجر برای مشاغل خدماتی. اما این دو راه در عمل خود بخشی از بحران شدند.

🔴 یکی از پیامدهای مستقیم رشد گردشگری، چیزی است که در رسانه‌های ژاپنی از آن با عنوان «کانکو کوگایی» یا «آلودگی گردشگری» یاد می‌شود؛ وضعیتی که در آن ورود حجم زیاد گردشگر به شهر، باعث فشار بر زیرساخت‌ها، تغییر کارکرد محله‌ها و نارضایتی ساکنان محلی می‌شود. دولت ژاپن در چشم‌انداز رسمی خود هدف‌گذاری کرده که تا سال ۲۰۳۰، سالانه ۶۰ میلیون گردشگر خارجی جذب کند. اما این ارقام به قیمت دگرگونی چهرۀ شهر تمام می‌شود.

🔴 کینگ می‌گوید توکیو دیگر نه برای زندگی، که برای مصرف طراحی می‌شود. محله‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم محل زندگی کارگران فصلی بود، حالا به اقامتگاه «گردشگران مقتصد» بدل شده است. سرپناه‌های بی‌خانمان‌ها تخریب شده‌اند، و فضا به‌گونه‌ای تغییر کرده تا با گردشگران سازگار باشد. محله‌ها حالا به پس‌زمینه‌ای برای عکس‌های اینستاگرامی تبدیل شده‌اند و خیابان‌ها بیشتر به لوکیشن عکاسی شبیه‌اند تا محل زندگی. در این تغییر، آنچه ناپدید شده نه فقط فضا، بلکه زندگی روزمرۀ واقعی است.

🔴 حضور گستردۀ کارگران مهاجر در بخش خدمات، ستون پنهان دیگری از اقتصاد شهری شده است. بسیاری از این افراد با ویزای دانشجویی یا در قالب طرح‌های آموزش فنی وارد ژاپن می‌شوند، اما در عمل در مشاغل خدماتی با دستمزد پایین کار می‌کنند. بر اساس داده‌های رسمی تنها در سال ۲۰۲۳، بیش از ۹هزار نفر از این کارآموزان ناپدید شدند؛ یعنی از طرح‌های رسمی خارج شدند و به بخش غیررسمی اقتصاد پیوستند. رقمی که نشان می‌دهد بخش بزرگی از این نیروی کار، شرایط قانونی یا پایدار ندارد.

🔴 به‌زعم کینگ، آنچه امروز در توکیو جریان دارد نه تصویری از آینده، که نوعی «مصرف نوستالژیک گذشته» است. بسیاری از گردشگرانی که به توکیو می‌آیند با خاطرات دهۀ ۸۰ به این شهر سفر می‌کنند و اغلب به‌دنبال تصویری از ژاپن هستند که از کودکی به یاد دارند: شهری منظم، تکنولوژیک و آینده‌گرا، درست شبیه انیمه‌ها. حتی کارگران مهاجر، به‌نوعی با رؤیای همان دوران وارد ژاپن می‌شوند: زمانی‌که می‌توانستند از فوجوی چین یا تهران به ژاپن بیایند و ثروتی به هم بزنند. اما امروز، از آن تصویر تنها خاطره‌ای باقی مانده است.

🔴 توکیو زمانی پروژه‌ای ملی و جهانی بود؛ دورانی که به جهانیان می‌گفتند «شاهد یک معجزه هستید»: بازسازی یک کشور از خاکستر جنگ، ایجاد نظم اجتماعی نوین، و تصویری از توسعۀ پایدار. اما حالا نه از آن نظم خبری هست، نه از آن آرمان. آنچه باقی مانده شهری است که در آن سیاست‌گذاران بر اساس نیاز بازار املاک و خدمات تصمیم می‌گیرند، نه نیاز ساکنان دائمی. جایی که خانه‌ها، محله‌ها و حتی نیروی کار، موقتی‌تر از همیشه شده‌اند.

🔴 اما شاید این فقط داستان توکیو نباشد. بسیاری از کلان‌شهرهای جهان در مسیری مشابه قرار دارند. اگر آینده‌ای که زمانی نویدبخش بود، حالا فقط بازسازی نسخه‌هایی از گذشته باشد، آن‌گاه پرسش اساسی این است: وقتی آینده به‌جای برنامه‌ریزی برای توسعۀ پایدار، وابسته به توریسم مخرب و نیروی کار موقت شود، آیا چیزی از زندگی جمعی، امنیت اجتماعی و مفهوم «خانه» باقی خواهد ماند؟

🔴 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر یادداشت دیلن لیوای کینگ با عنوان «سرگردانی توکیو: چه می‌شود وقتی یک شهر دیگر نماد آینده نباشد؟» که در گاردین منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ با ترجمۀ علیرضا شفیعی‌نسب در وب‌سایت ترجمان منتشر شده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ما سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/rj4932

@tarjomaanweb
09.05.202505:42
🎯 وقتی به آنچه فکر می‌کنیم تبدیل می‌شویم
— تأثیر «اثر حلقه‌ای» بر شخصیت

🔴 چند سال پیش رفتم سوئد تا از عارضه‌ای مشهور به «سندرمِ کناره‌گیری» گزارش تهیه کنم. صدها کودکِ اهلِ شورویِ سابق و یوگسلاوی، بعد از آنکه دولت سوئد درخواست پناهندگی‌شان را رد کرده بود، به رختخواب‌هایشان رفته بودند و بیرون نمی‌آمدند؛ غذا نمی‌خوردند و حرف نمی‌زدند. سرانجام، ظاهراً توانِ حرکت‌کردن را هم از دست دادند.

🔴 بسیاری از آن‌ها محتاج لولۀ تغذیه شدند. بعضی‌هایشان تدریجاً به حالی شبیه اِغما فرورفتند. یکی از بچه‌ها می‌گفت طی ماه‌هایی که در رختخواب بوده خیال می‌کرده در اعماقِ اقیانوس درون جعبه‌ای شیشه‌ای با دیواره‌های نازک بوده و، اگر حرف می‌زده یا تکان می‌خورده، لرزشی به وجود می‌آمده که باعث می‌شده شیشه بشکند و «آب بیاید داخل و من را بکشد».

🔴 روان‌شناس‌ها می‌گفتند وضعیت این کودکان واکنشی است به اضطراب ناشی از حوادث غیرمترقبۀ مهاجرت و لطمات روحی‌ای که در کشورهایشان بر آن‌ها وارد شده است. ولی نمی‌توانستند بفهمند چرا این بیماری فقط در سوئد دیده شده -نه در کشورهای اسکاندیناویِ همسایه که محل اسکانِ مهاجرانِ همان کشورها بوده است.

🔴 با خانواده‌ها که مصاحبه کردم، فهمیدم بسیاری از کودکانِ مبتلا به سندرمِ کناره‌گیری کسی را می‌شناخته‌اند که همین اختلال را داشته است. رسانه‌های سوئد مدعی بودند این بچه‌ها تمارض می‌کنند، به‌خصوص وقتی دولت قبول کرد به خانواده‌های مبتلایانِ سندرم کناره‌گیری اقامت بدهد. ولی وقتی خودم بچه‌ها را دیدم، مطمئن شدم تظاهر نمی‌کنند.

🔴 گفت‌وگوهایم با خانواده‌ها و پزشک‌ها در سوئد باعث شد در تجربۀ خودم از بی‌اشتهایی عصبی تجدیدنظر کنم. احساس می‌کردم چیزی در این کودکانِ ساکت و روزه‌دار برایم آشناست. کودکی که فطرتاً خودتنهاانگار است راحت نمی‌تواند ناامیدی‌اش را بیان کند. فرهنگْ نوع بیانِ رنج را مشخص می‌کند.

🔴 کودکانِ مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی و سندرمِ کناره‌گیری خشم و احساسِ عجزشان را با غذانخوردن ابراز می‌کنند، یکی از معدود روش‌های اعتراض که برایشان فراهم است. متخصصان به این کودکان می‌گویند چنین رفتارهایی برایشان آشناست و نام خاصی دارد. بعد این بچه‌ها، دانسته یا ندانسته، رفتارشان را منطبق با گروهی می‌کنند که پزشک‌ها می‌گویند به آن تعلق دارند و تدریجاً رفتاری عمدی به عادتی غیرارادی و تثبیت‌شده تبدیل می‌شود.

🔴 ایان هکینگِ فیلسوف، برای آنکه توضیح دهد افراد چگونه در قصه‌ای معطوف‌به‌مقصود دربارۀ بیماری گرفتار می‌شوند، از اصطلاحِ «اثر حلقه‌ای» استفاده می‌کند. او می‌گوید بیماریِ جدید ممکن است «گسترۀ امکان‌های بالقوۀ شخص‌وارگی» را تغییر دهد. «ما خود را بر مبنای درک علمیِ خودمان از افراد مختلفی که می‌توانیم باشیم می‌سازیم».

🔴 هکینگ در مقاله‌ای دربارۀ کودکان مبتلا به سندروم کناره‌گیری در سوئد به برهان شرط‌بندیِ پاسکال اشاره می‌کند: برای پرهیز از احتمالِ دوزخ ابدی باید طوری رفتار کنیم که انگار خدا هست، هرچند دلیلی برای اثبات وجود او نداشته باشیم. چه‌بسا، به‌مرور زمان، ایمان ظاهری‌مان درونی و اعتقادمان خالصانه شود.

🔴 هکینگ معتقد است این قضیه درمورد بعضی از بیماری‌ها نیز صادق است. راهی می‌یابیم تا رنج خود را ازطریق تقلید بیان کنیم، تا اینکه سرانجام «وضعیت روانی تازه‌ای را ’می‌آموزیم‘ یا -بهتر بگویم- ’کسب می‌کنیم‘».

🔹 آنچه خواندید برگرفته از کتاب «بیگانه با خود»، نوشتۀ ریچل اَویو، با ترجمۀ عرفان قادری است. برای مطالعۀ بخش‌هایی از کتاب و تهیۀ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.

🔺 این کتاب برای اولین بار در نمایشگاه بین‌المللی کتاب ۱۴۰۴ رونمایی می‌شود. منتظر حضورتان در غرفۀ ترجمان هستیم (سالن شبستان، نبش راهرو ۲۵). می‌توانید در نمایشگاه کتاب را تورق کنید و آن را با ۱۵ درصد تخفیف تهیه کنید.

🔸 بیگانه با خود: ذهن‌های پریشان و داستان‌هایی که زندگی‌مان را تغییر می‌دهند
✍🏻 نوشتۀ ریچل اَویو
✍🏻 ترجمۀ عرفان قادری
📚 ۲۸۰ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف نمایشگاه: ۲۶۰۹۵۰ تومان

@tarjomaanweb
24.04.202505:45
🎯 چطور اینستاگرام به معبد فرقه‌ها تبدیل شد؟

🔴 اولین‌بار که آماندا مونتل، زبان‌شناس آمریکایی، برنامۀ اینستاگرام را نصب کرد، بلافاصه یک کلمه توجهش را جلب کرد: «فالوئر». مونتل به یاد می‌آورد که همان لحظه از دوستانش پرسید: «این برنامه را برای فرقه‌ها ساخته‌اند؟ حالا همه به فکر این نمی‌افتند که یک فرقۀ کوچک برای خودشان به راه بیاندازند؟»

🔴 مونتل پیش از این کلمۀ «فالوئر» را در خاطرات پدرش فراوان شنیده بود. پدر آماندا، وقتی چهارده ساله بود، بدون آنکه حق انتخاب داشته باشد، به اجتماعی فرقه‌گونه به نام «سینانون» پیوسته بود که در بیابان‌های اطراف سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کردند.

🔴 سینانون یکی از ده‌ها فرقه‌ای بود که در نیمۀ دوم قرن بیستم در آمریکا پدیدار شده بود. رهبر سینانون می‌گفت می‌خواهد یک جامعۀ ایدئال سوسیالیستی بسازد. اما در عمل، «فالوئر»هایش را وادار می‌کرد تا خانواده‌هایشان را رها کنند و آیین‌های مصیب‌بار فرقه را اجرا کنند. پدر آماندا، نهایتاً از این فرقه گریخت. اما داستان‌هایی که از آن فرقه تعریف می‌کرد، جزءِ خاطرات پررنگ آماندا در دوران کودکی بود.

🔴 سؤالی که مونتل از دوستانش پرسیده بود، زود به جواب رسید. با فراگیر شدن اینستاگرام، هزاران نفر بساط معنویت‌های جایگزین‌شان را آنجا پهن کردند. طالع‌بین‌ها، شمن‌ها، پیشگوها، گوروهای خودیاری و متخصصان انرژی مثبت و منفی.

🔴 کافی است «سابسکرایب کنید تا به مراحل بالاتر هستی برسید، به ورای زمین، زمان و حتی به آن سوی مرگ». مونتل احساس می‌کرد در شبکه‌های اجتماعی نوعی «زبان فرقه‌ای» شکل گرفته است. اما چرا؟ تحقیقات او در این باره، به کتابی خواندنی منتهی شد: فرقه‌گرا.

🔴 مونتل در کتاب فرقه‌گرا توضیح می‌دهد که چطور «کلیشه‌های اندیشه‌خفه‌کن»، دوگانه‌سازی‌های «ما در برابر آن‌ها»، بیگانه‌هراسی، ارعاب‌افکنی و جعلیات که خصوصیاتِ ویژۀ سخنرانی‌هایی بود که رهبران فرقه‌ها در دهه‌های قبل برای پیروانشان ایراد می‌کردند، حالا به الگویی تبدیل شده است که بلاگرها، اینفلوئنسرها، و حتی رهبران سیاسی در شبکه‌های اجتماعی از آن استفاده می‌کنند.

🔴 استفاده از زبان فرقه‌گرایانه، آرام و ناخودآگاه، تبعات پیوستن به یک فرقه را به بار می‌آورند، حتی وقتی که بدون مزاحمت، در خانه‌های خودمان نشسته‌ایم. این عناصر زبانی، جذاب و اغواگرند و ما را عادت می‌دهند تا به گفتارهایی توجه نشان دهیم که جنجالی، افراطی و متعصبانه‌ باشند.

📌 آنچه خواندید برگرفته از پرونده شماره بیست‌ویکم مجله ترجمان با موضوع فرقه و فرقه‌گرایی است. برای خرید مجله ترجمان به فروشگاه اینترنتی ما مراجعه کنید.

📌 لینک خرید بیست‌ویکمین شمارۀ مجلۀ ترجمان:

B2n.ir/r18454

@tarjomaanweb
05.05.202505:37
🎯 خیلی زحمت نکشید، عکس پروفایلتان برای دیگران اهمیتی ندارد
— حداقل نه به آن شیوه‌ای که خودتان می‌خواهید

🔴 انتخاب عکس پروفایل برای پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی یکی از دغدغه‌های همه‌گیر دوران ماست. مدت‌هاست که تأثیر انکارنشدنی «اولین برخورد» در قضاوت‌ دربارۀ آدم‌های جدیدی که می‌بینیم اثبات شده است. این روزها، با دیجیتالی‌شدن هر چه بیشتر تعاملات انسانی، عکس پروفایل نقش همان «اولین برخورد» را بازی می‌کند، چون اولین چیزی است که آدم‌ها از ما می‌بینند.

🔴 تأثیری که عکس پروفایل بر دیگران دارد، اغلب تفاوت‌های آشکاری با تأثیرِ اولین دیدار رودررو دارد. اگر در عکس پروفایل‌تان کت‌و‌شلوار گران‌قیمتی پوشیده‌اید، لزوماً آدمی شیک‌پوش در نظر گرفته نمی‌شوید.

🔴 روان‌شناسی به نام مارک ترنر در تحقیقی تلاش کرد دریابد که مردم بر چه اساس عکس پروفایل‌شان را انتخاب می‌کنند. رایج‌ترین دلایل آدم‌ها چنین بود:
۱. به‌خاطر آدم‌های دیگری که در عکس کنارشان بودند، مثل اعضای خانواده یا دوستان (۴۴درصد) ۲. آن عکس آن‌ها را به یاد خاطرۀ خوشی می‌انداخت (۲۹درصد) ۳. به‌خاطر اینکه در آن عکس خوب افتاده بودند (۲۱ درصد) ۴. چون دلشان می‌خواسته عکسشان را عوض کنند (۱۵درصد).

🔴 بر اساس این تحقیق آدم‌ها فکر می‌کردند هر چه تصویرشان احساسات مثبت بیشتری منتقل کند، بهتر است. بنابراین عکس‌هایی که در محیط بیرون گرفته شده بودند یا در آن‌ها لبخند به لب داشتند را بیشتر انتخاب می‌کردند.

🔴 در ادامه از کسانی که صاحبان این عکس‌ها را نمی‌شناختند، خواسته شد تا احساسشان از «اولین برخورد» با این‌ عکس‌ها را شرح دهند. نتایج غافلگیرکننده بود: قضاوت دیگران از عکس پروفایل افراد، همخوانی ناچیزی با تصور خود آن‌ها از عکس پروفایلشان داشت. عکسی که خود فرد فکر می‌کرد «جسورانه» است، از نظر دیگران «نخوت‌آمیز» بود و عکسی که جذاب پنداشته می‌شد، از نظر بقیه احمقانه و مصنوعی می‌آمد.

🔴 البته این قضاوت‌ها با توجه به فضای خاص هر شبکۀ اجتماعی ممکن است متفاوت باشد. عکسی با لباس رسمی که در آن به‌تنهایی و بدون‌ لبخند به دوربین زل زده‌اید، شاید برای لینکدین بد نباشد، ولی برای اینستاگرام واقعا بد است.

🔴 نوع استفادۀ افراد از شبکه‌های اجتماعی نیز در قضاوتشان دربارۀ عکس پروفایل کاربران تأثیر دارد. نینا هفرکمپ، متخصص روان‌شناسی سایبری، در تحقیقی نشان داد مردان در شبکه‌های اجتماعی عمدتاً به‌دنبال پیداکردن دوستان جدیدند، ولی زنان تمایل بیشتری به مقایسۀ خودشان با دیگران و جمع‌آوری اطلاعات دارند. این اهداف متفاوت باعث قضاوت‌های متفاوت نیز می‌شود. مثلاً مردها عکس‌های دارای جذابیت فیزیکی را بیشتر می‌پسندند و زنان عکس‌های چندنفره را.

📌 آنچه خواندید مروری است بر مقاله «عکس پروفایل شما چه چیزهایی درباره‌تان می‌گوید: دقت قضاوت‌های شخصیتی سریع در وضعیت بدون آشنایی در سایت‌های شبکه اجتماعی» که توسط مارک ترنر و ناتالی هانت در کنفرانس بین‌المللی رایانش و رسانه‌های اجتماعی ارائه شده است.

@tarjomaanweb
Log in to unlock more functionality.