+بازم تو؟توی این دو سال و اندی، نشده اکثر روزا اینجا نبینمت.دلیلت چیه؟ -بشین. +بذار برم سفارشتو بیارم. -نمیخواد،بشین.مگه نمیخوای دلیل اینجا بودنمو بفهمی؟ +هوم میخوامش. -میز ۶۹. +چی؟ -اونجا یه قدیس پرستیدنی نشسته که من مدت زیادیِ دلباختشم. +گادنس!میشناسمش،اما تو مطمئنی علاقست و عادت نشده؟بیشتر از دو ساله هر وقت میاد،تو رو اینجا میبینم. لبخندی زد و سیگارشو توی جا سیگاری تکوند* -وقتی مدت زیادی از عشق و علاقه بگذره، عادت نمیشه،تبدیل به مبتلا بودن میشه که درجه بالاتری از عشقِ و من خیلیوقته که مبتلای اون و دو گوی قهوهای رنگش شدم. +تو که انقدر میخوایش چرا جلو نمیری و از دور نگاهش میکنی،دیوونه ای؟ -و مردم هر ان کس را که نفهمیدند،دیوانه خطابش کردند.حکایت توعه. پوک عمیقی از سیگارش گرفت* -اونجا رو ببین،جوابت اونجاست. به بغل نگاهی کردو صحنهٔ بوسهٔ اون و شخص دیگهای رو دید. +پس اون..اونا،فکر میکردم دوستن. مرد اروم بلند شد،کتشو برداشت و سمت در خروجی رفت.با لحنی دردمند گفت: -دوست؟کاش دوست بودن اما نه! اون مرد همون دلیلیِ که برای همیشه شانس داشتن قلبمو از من میگیره و بجای من میبوستش.
已删除10.02.202515:18
04.02.202513:30
این پیام رو فور کنید،دو پست ازتون فور کنم ویو بگیرید.