آقایی رو آوردن اورژانس با ۷ تا ضربه چاقو، چی شده بود؟ چهارتا خفت گیر میریزن تو ماشین و میخواستن ماشینو بدزدن و ایشون مقاومت کرده بود، حاجی چرا مقاومت کردی؟ ماشین پسرم بود، تمام زندگیش بود!!
یه رفیقی دارم عجیبه ماشینش خراب میشه میگه خیره باید نون برسونم به مکانیک الهی شکر مثلا انگشتر طلاش گم شد گفت اون تو تقدیرش بوده تا این روز دست من باشه نوش جون اونی که پیدا کرد دوست دخترش خیلی دوستانه باهاش کات کرد گفت نقش اون تو زندگیم تا این لحظه بوده خدا به همراهش و... کاش منم می تونستم نسبت به همه چیز انقدر مثبت نگر باشم
یک لحظه پسر بیگناهمون رو فراموش کنید و نکتۀ اصلی رو ببینید: وقتی واقعاً بخوان کسی رو بگیرن، میگیرن. این دوتا ۴۰ بار دزدی کردن و مشکلی براشون پیش نیومده چون پلیس حس نداره وظیفهشو انجام بده. ولی وقتی قضیه امنیتی و حیثیتی شده، ظرف سه روز خفت شدن.
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم که میگفت : "پاشو ببین چه برفی اومده" برف ده سالگی را بخاطر آدم برفیهایش، برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش، برف هجده سالگی را درست یادم نیست در میان افکار یخ زده بود! برف بیست سالگی را به خاطر قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم، امّا برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد...
یکی رو میشناسم از وقتی دلار ۳ تومن بود داره میخره و پس انداز میکنه. الان یک مشکلی داره که اگر ۵۰۰۰ تا از اون دلارها رو بفروشه میتونه حلش کنه. ولی نمیفروشه! میگه اگه گرون بشه چی؟! بمیر بدبخت، بمیر و راحت شو از این عذابی که می کشی!
مهم نیست چطور زندگی کنی، همیشه کسی پیدا میشه که قضاوتت کنه. اگه موفق باشی، میگن مغروری، اگه سختی بکشی، میگن تنبلی. اگه حرف بزنی، میگن بیادبی، اگه سکوت کنی، میگن ترسویی.
پس چرا بذاری نظر بقیه مسیر زندگیتو تعیین کنه؟ به جای توجه به قضاوتها، روی ارزشها و آرامش خودت تمرکز کن. در نهایت، تا وقتی که خالقت از تو راضیه، بقیه چی فکر میکنن مهم نیست.