
iRo Proxy | پروکسی

خبرفوری

حامیان پزشکیان

tapswap community

Notcoin Community

Whale Chanel

Proxy MTProto

Binance Announcements

Proxy MTProto | پروکسی

iRo Proxy | پروکسی

خبرفوری

حامیان پزشکیان

tapswap community

Notcoin Community

Whale Chanel

Proxy MTProto

Binance Announcements

Proxy MTProto | پروکسی

iRo Proxy | پروکسی

خبرفوری

حامیان پزشکیان

Hossein Abdoh Tabrizi
یادداشتهای حسین عبده تبریزی
لینک کانال
https://t.me/HosseinAbdohTabrizi
لینک کانال
https://t.me/HosseinAbdohTabrizi
记录
15.05.202523:59
12.2K订阅者11.05.202523:59
100引用指数14.05.202502:18
13K每帖平均覆盖率16.05.202507:13
0广告帖子的平均覆盖率07.05.202520:20
3.43%ER14.04.202523:32
108.17%ERR29.04.202510:58
خانمها و آقایان محترم:
سلام عرض میکنم. این اسلایدها تهیه شدهاست تا مقایسهای با وضعیت ما در ایران ارائه دهند. در این مجموعه عمدتاً به املاک و مستغلات در اروپای متحد میپردازد و در برخی موارد اطلاعات مربوط به بریتانیا نیز اضافه شده است. هدف این است که از این اطلاعات درسهایی برای بحث املاک و مستغلات خودمان در ایران بگیریم. این جلسه سهساعته برای اولین بار است که به طرح درس «مالی املاک و مستغلات» در کلاس دانشگاه شریف اضافه شده است.
سلام عرض میکنم. این اسلایدها تهیه شدهاست تا مقایسهای با وضعیت ما در ایران ارائه دهند. در این مجموعه عمدتاً به املاک و مستغلات در اروپای متحد میپردازد و در برخی موارد اطلاعات مربوط به بریتانیا نیز اضافه شده است. هدف این است که از این اطلاعات درسهایی برای بحث املاک و مستغلات خودمان در ایران بگیریم. این جلسه سهساعته برای اولین بار است که به طرح درس «مالی املاک و مستغلات» در کلاس دانشگاه شریف اضافه شده است.
13.05.202519:33
تاریکی ۱۴۰۴؛ فقط بیبرقی نیست
نوشتنم نیمهکاره میماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیهها، در خانههایی که همیشه سهمشان اندک بوده، تاریکی سنگینتر است.آن هم در بهار؛ پیش از گرمای خرداد. چه خفتبار است که از دل بزرگترین منابع انرژی جهان، باید به شمع پناه ببرم. در سکوت حاصل از خاموشی، حتی زمزمهی همیشگی یخچالها و کولرها نیز به خاموشی فرو میرود. زندگی فرومیریزد در گرما و تاریکی.
گریهام میگیرد از این همه ذلت. نه از خاموشی، از معنای آن. از این پسرفتِ بیپایان. کشوری با ثروت طبیعی، اما تهی از مدیریت، تهی از صداقت، تهی از تدبیر. قرار بود صادرکنندهی برق باشیم، نه پناهبرنده به نور زرد شمع. این خاموشیها فقط خاموشی نیست. علامت است؛ نشانهایست از فروپاشی تدریجی. تاریکیای در جان حکمرانی، در ذهن تصمیمگیران. خود بیبرقی نیست که ذلهام میکند؛ معنای این بیبرقی است که دیوانهام میکند. چه تصویری مضحکتر از آنکه در سال ۱۴۰۴ ــ همان سالی که قرار بود بر اساس «سند چشمانداز» اول منطقه باشیم ــ برق در پایتخت کشور قطع میشود؟
۱۴۰۴؛ سالی که قرار بود «اول منطقه» باشیم! چه شوخی تلخیست که درست در سال موعود، برق تهران به وقت تقویم خاموش میشود! سند چشمانداز، رویای ملی، حالا به تمسخر ایستاده؛ سند چشمانداز را برعکس خواندهایم. پایتخت بیبرق شده. چه هجویهی ناخواستهای بر آن رویاها: اولشدن در علم، اقتصاد، زیرساخت، فناوری، و در رفاه. چهل سال گذشت؛ اما گویی نه برای ساختن، بلکه برای دورزدن مشکلات، عقبانداختن بحرانها، و فراموشکردن چشماندازها. آینده را نه ساختیم که سوزاندیم. نه پیشرفت که واگشت؛ نه اقتدار که سرگردانی.
و میگویند بعد از برق، نوبت آب است. شاید اینبار کولرها که کار نمیکنند هیچ، شیرها هم دیگر نچکند. شاید گاز هم در زمستان نباشد. سقوطی بیصدا در راه است. فروریختنی آرام، بیهیاهو. همانند خاموشیهای برنامهریزیشده.
حس آشنایی است؛ یادآور دههی شصت. شبهایی با شمع و چراغنفتی، با بوی نفت و سکوت کودکان خوابآلود، با کابوس حملهی هوایی و خبرهای جبهه. اما آن روزها جنگ بود، دشمن بود، تحریمهای تازهنفس، و هنوز امیدی به ساختن داشتیم. حالا اما… چهار دههی گذشته. امروز، ما وارث بزرگترین منابع انرژی جهان؛ نفت، گاز، آفتاب، باد، و هنوز نمیتوانیم خانههایمان را روشن نگه داریم. اینبار فقط یک واژه میماند: شرم.
این یک خاموشی ساده نیست. این یک هشدار است. یک علامت سرافکندگیست. این خاموشیها فقط قطع برق نیست. نشانهی تاریکی عمیقتری است. تاریکی در مدیریت، در برنامهریزی، در امید، در صداقت با مردم. نشانی از تاریکیای که در تاروپود ساختار نفوذ کرده. و این همه، گریه دارد. نه از درد فیزیکی، بلکه از زخمی که بر امید این مردم نشسته است. برای کشوری با اینهمه ثروت طبیعی، برای مردمی با اینهمه صبر، این وضعیت فقط نشانهی شکست فنی نیست. نشانهی یک انحطاط حکمرانیست. تاریکیای که نه با شمع روشن میشود، نه با وعده.
نوشتنم نیمهکاره میماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیهها، در خانههایی که همیشه سهمشان اندک بوده، تاریکی سنگینتر است.آن هم در بهار؛ پیش از گرمای خرداد. چه خفتبار است که از دل بزرگترین منابع انرژی جهان، باید به شمع پناه ببرم. در سکوت حاصل از خاموشی، حتی زمزمهی همیشگی یخچالها و کولرها نیز به خاموشی فرو میرود. زندگی فرومیریزد در گرما و تاریکی.
گریهام میگیرد از این همه ذلت. نه از خاموشی، از معنای آن. از این پسرفتِ بیپایان. کشوری با ثروت طبیعی، اما تهی از مدیریت، تهی از صداقت، تهی از تدبیر. قرار بود صادرکنندهی برق باشیم، نه پناهبرنده به نور زرد شمع. این خاموشیها فقط خاموشی نیست. علامت است؛ نشانهایست از فروپاشی تدریجی. تاریکیای در جان حکمرانی، در ذهن تصمیمگیران. خود بیبرقی نیست که ذلهام میکند؛ معنای این بیبرقی است که دیوانهام میکند. چه تصویری مضحکتر از آنکه در سال ۱۴۰۴ ــ همان سالی که قرار بود بر اساس «سند چشمانداز» اول منطقه باشیم ــ برق در پایتخت کشور قطع میشود؟
۱۴۰۴؛ سالی که قرار بود «اول منطقه» باشیم! چه شوخی تلخیست که درست در سال موعود، برق تهران به وقت تقویم خاموش میشود! سند چشمانداز، رویای ملی، حالا به تمسخر ایستاده؛ سند چشمانداز را برعکس خواندهایم. پایتخت بیبرق شده. چه هجویهی ناخواستهای بر آن رویاها: اولشدن در علم، اقتصاد، زیرساخت، فناوری، و در رفاه. چهل سال گذشت؛ اما گویی نه برای ساختن، بلکه برای دورزدن مشکلات، عقبانداختن بحرانها، و فراموشکردن چشماندازها. آینده را نه ساختیم که سوزاندیم. نه پیشرفت که واگشت؛ نه اقتدار که سرگردانی.
و میگویند بعد از برق، نوبت آب است. شاید اینبار کولرها که کار نمیکنند هیچ، شیرها هم دیگر نچکند. شاید گاز هم در زمستان نباشد. سقوطی بیصدا در راه است. فروریختنی آرام، بیهیاهو. همانند خاموشیهای برنامهریزیشده.
حس آشنایی است؛ یادآور دههی شصت. شبهایی با شمع و چراغنفتی، با بوی نفت و سکوت کودکان خوابآلود، با کابوس حملهی هوایی و خبرهای جبهه. اما آن روزها جنگ بود، دشمن بود، تحریمهای تازهنفس، و هنوز امیدی به ساختن داشتیم. حالا اما… چهار دههی گذشته. امروز، ما وارث بزرگترین منابع انرژی جهان؛ نفت، گاز، آفتاب، باد، و هنوز نمیتوانیم خانههایمان را روشن نگه داریم. اینبار فقط یک واژه میماند: شرم.
این یک خاموشی ساده نیست. این یک هشدار است. یک علامت سرافکندگیست. این خاموشیها فقط قطع برق نیست. نشانهی تاریکی عمیقتری است. تاریکی در مدیریت، در برنامهریزی، در امید، در صداقت با مردم. نشانی از تاریکیای که در تاروپود ساختار نفوذ کرده. و این همه، گریه دارد. نه از درد فیزیکی، بلکه از زخمی که بر امید این مردم نشسته است. برای کشوری با اینهمه ثروت طبیعی، برای مردمی با اینهمه صبر، این وضعیت فقط نشانهی شکست فنی نیست. نشانهی یک انحطاط حکمرانیست. تاریکیای که نه با شمع روشن میشود، نه با وعده.
11.05.202513:04
املاک و مستغلات در اقتصادهای نوظهور
این اسلاید مربوط به آخرین جلسهی کلاس املاک و مستغلات این جانب است و شاید به کار دوستانی که تدریس میکنند بیاید. اگر فایل ppt برای تغییر میخواهند نیز از طریق حساب شخصی بفرمایند تا به حساب شخصی آنان ارسال شود. فایل حاوی سه قسمت است. شرحی کلی از موقعیت بخش مسکن در چند کشور با اقتصاد نوظهور؛ نمودارها و جدولهای مقایسهای از بخش مسکن این کشورها و در پایان برخی ویژگیهای مسکن که اقتصاد آن را شکل میدهد
این اسلاید مربوط به آخرین جلسهی کلاس املاک و مستغلات این جانب است و شاید به کار دوستانی که تدریس میکنند بیاید. اگر فایل ppt برای تغییر میخواهند نیز از طریق حساب شخصی بفرمایند تا به حساب شخصی آنان ارسال شود. فایل حاوی سه قسمت است. شرحی کلی از موقعیت بخش مسکن در چند کشور با اقتصاد نوظهور؛ نمودارها و جدولهای مقایسهای از بخش مسکن این کشورها و در پایان برخی ویژگیهای مسکن که اقتصاد آن را شکل میدهد
23.04.202516:27
امروز از ساعت ده صبح، دو ساعتی روی صندلی دندانپزشکی نشسته بودم. دندانی که دیگر دندان نبود؛ چوبپنبهای شده بود، سیاه، فرو رفته زیر قالپاقی استنلساستیل که پنجاهوچند سال در دهانم دوام آورده بود. آقای دکتر گفت: «این دیگه دندون نیست، تکهتکه درمیآورم.» با دو آمپول بیحسی و دهها ابزار که هر کدام انگار تکهای از صنعتی صبور بودند، لاشهی خاطرهای را لایهلایه از دهانم بیرون کشیدند. زمان این بار کند گذشت. ۱۶، ۱۷ سال پیش، نخستین دندانی که کشیدم، با قدرت و شتاب کشیده شد؛ همکار بلندبالای خواهر دندانپزشکم، با نیرویی بیوقفه، کار را تمام کرد. امروز اما طول کشید. زمان، امروز خودش را به رخ کشید.
حالا با تکهای کهنه در دهان و بستهای یخ روی گونه، با یک دست دارم این را مینویسم. دکتر گفت «سه ماه دیگر بیا برای ایمپلنت.» بیمقدمه یاد پدر مرحوم آقای مظاهری افتادم. چقدر پسر، پدر را در آن روزهای شلوغ دولت اصلاحات، به مطب دندانپزشک میبرد. با صبوری پدر، وفاداری پسر، و با ساعتها نشستن در مطب، آن ایمپلنتها به دهان پدر راه یافتند؛ اما هنوز ریشه نگرفته، پدر راهی دیار باقی شد.
از همان زمان، ایمپلنت در ذهنم مترادف با این پرسش شد که آیا این کار به سن مربوط است؟ نرخ بازده تحمل درد چیست؟ آیا نرخ بازده صرف زمان، تحمل درد، مراقبت و هزینه، در سن من مثبت است؟ آیا چند ماه درد، زخم، بیحسی، و پس از آن کاشت دقیق با همهی ریسکها، مراقبتها و هزینههایش، واقعاً «بازدهی» دارد؟ یا بهتر است بپذیریم که نرخ بازده (امید)، در سنی که عمر باقیمانده به اندازهی یک دورهی کوتاه سرمایهگذاری است، لزوماً مثبت نیست؟ آیا باید این حفره را پر کرد؟ یا بگذارم بماند، به عنوان یادآوری این که تصمیمات باید بازدهی مثبت داشته باشند.
بیحسی دارد آرامآرام میرود، و من حالا حفرهای را در دهانم حس میکنم. نه فقط حفرهی یک دندان، که حفرهای در حافظه، در زمان، در گفتوگو. میدانم دلم برای آن قالپاق استنلساستیل تنگ خواهد شد؛ همان پوششِ وفادارِ یک عمر. و برای آن تودهی سیاه، که روزی دندان بود، از خودم بود.
حالا با تکهای کهنه در دهان و بستهای یخ روی گونه، با یک دست دارم این را مینویسم. دکتر گفت «سه ماه دیگر بیا برای ایمپلنت.» بیمقدمه یاد پدر مرحوم آقای مظاهری افتادم. چقدر پسر، پدر را در آن روزهای شلوغ دولت اصلاحات، به مطب دندانپزشک میبرد. با صبوری پدر، وفاداری پسر، و با ساعتها نشستن در مطب، آن ایمپلنتها به دهان پدر راه یافتند؛ اما هنوز ریشه نگرفته، پدر راهی دیار باقی شد.
از همان زمان، ایمپلنت در ذهنم مترادف با این پرسش شد که آیا این کار به سن مربوط است؟ نرخ بازده تحمل درد چیست؟ آیا نرخ بازده صرف زمان، تحمل درد، مراقبت و هزینه، در سن من مثبت است؟ آیا چند ماه درد، زخم، بیحسی، و پس از آن کاشت دقیق با همهی ریسکها، مراقبتها و هزینههایش، واقعاً «بازدهی» دارد؟ یا بهتر است بپذیریم که نرخ بازده (امید)، در سنی که عمر باقیمانده به اندازهی یک دورهی کوتاه سرمایهگذاری است، لزوماً مثبت نیست؟ آیا باید این حفره را پر کرد؟ یا بگذارم بماند، به عنوان یادآوری این که تصمیمات باید بازدهی مثبت داشته باشند.
بیحسی دارد آرامآرام میرود، و من حالا حفرهای را در دهانم حس میکنم. نه فقط حفرهی یک دندان، که حفرهای در حافظه، در زمان، در گفتوگو. میدانم دلم برای آن قالپاق استنلساستیل تنگ خواهد شد؛ همان پوششِ وفادارِ یک عمر. و برای آن تودهی سیاه، که روزی دندان بود، از خودم بود.
19.04.202507:56
https://lnkd.in/eJiVY2ZN
مقاله عنوان «فرصت مناسب برای اصلاح نظام ارزی» را دارد و در اعتماد چاپ شده است. در صورت خوب پیشرفتن مذاکرات، فرصت طلایی برای اصلاح نظام ارزی در دسترس خواهد بود.
مقاله عنوان «فرصت مناسب برای اصلاح نظام ارزی» را دارد و در اعتماد چاپ شده است. در صورت خوب پیشرفتن مذاکرات، فرصت طلایی برای اصلاح نظام ارزی در دسترس خواهد بود.
23.04.202516:26
23.04.202516:26
نرخ بازده متناسب با ریسک
登录以解锁更多功能。