سعی کردم که بمانی و بریدی، به درک. کارمان را به غم و رنج کشیدی، به درک. به جهنم که از این خانه فراری شده ای، عاشقت بودم و هرگز نشنیدی، به درک. میوه ی کال غزل بودم و از بخت بدم تو مرا هرگز از این شاخه نچیدی، به درک. فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست جنس پاخورده ی بازار خریدی، به درک. دانه پاشیدم و هربار نشستم به کمین سادگی کردی و از دام پریدی به درک. عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد میکشی از ته دل آه شدیدی به درک. بی من این راه تو را گم تر ازین خواهد کرد، مدتی هست به بنبست رسیدی، به درک. نوشدارو شدی اما به گمانم قدری دیر بالای سَرِ کُشته رسیدی، به درک.
سعی کردم که بمانی و بریدی، به درک. کارمان را به غم و رنج کشیدی، به درک. به جهنم که از این خانه فراری شده ای، عاشقت بودم و هرگز نشنیدی، به درک. میوه ی کال غزل بودم و از بخت بدم تو مرا هرگز از این شاخه نچیدی، به درک. فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست جنس پاخورده ی بازار خریدی، به درک. دانه پاشیدم و هربار نشستم به کمین سادگی کردی و از دام پریدی به درک. عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد میکشی از ته دل آه شدیدی به درک. بی من این راه تو را گم تر ازین خواهد کرد، مدتی هست به بنبست رسیدی، به درک. نوشدارو شدی اما به گمانم قدری دیر بالای سَرِ کُشته رسیدی، به درک.
@OmaysaO
06.02.202514:37
"یه حرومزاده داستانو واسه بقیه از جایی تعریف میکنه که تو صبرت تموم شده بود."