اجازه میدهید بیادب باشم؟ ما ایرانیها - من هم جزو همان اجتماع - ریدهایم با اینهمه ادعا. ادعاهایی پوچ. مغزهایی عمومن درگیر چیزهای بیاهمیت. پر از جوگیری. پر از افراط و تفریط. چند روز است که هر استوریای را که باز میکنی یکی دارد میگوید چرا خاکِ نقرهای و قرمز هرمز را ریختهاند توی بطری نوشابهی کوکاکولا و با خودشان بردهاند. چقدر زشت است این کار. فلان و بیسار و هزار مصیبت. حرفتان درست ولی شما چرا بگاییهای اصلی را نمیبینید؟ فقط برای سانتیمانتالیسم دهانتان باز میشود و غصه میخورید؟ احتمالن هم کودک اوکراینی با کودک یمنی برایتان فرق دارند. آنموقع که درختهای پرتقال و نارنج مازندران را میبریدند و برج میساختند کجا بودید؟ آنموقع که مزارع برنج و چای گیلان را نابود میکردند و بومگردی و کلبهی سوییسی و هزار کصشر دیگر میساختند کجا بودید؟ آنموقع که دریاچهی ارومیه خشکید چه؟ زایندهرود خشک شد چه؟ جنگلها آتش گرفتند چه؟ دریای شمال زبالهدانی شد؟ فرق اینها را متوجه میشوید؟ بود و نبود خاک نقرهای از نظر محیطزیستی هیچ تاثیری بر زیستبوم یک منطقه ندارد. فقط خوشگلیش از بین میرود و توریست تویش کمتر میشود. اما میدانید نابودی جنگل چه اثراتی دارد؟ نابودی دریاچه چه معضلاتی دارد؟ تخریب کوهها چه نتایجی دارد؟ آسیب به طبیعت هیچجوره پذیرفته نیست، حتی اگر یک مشت سنگ باشد. با هرمز هم دشمنی ندارم و این حرفها - اگر بهش فکر کنید - دغدغهی دیگری دارند. نباید اعتراضمان را سانتیمانتال کنیم. نباید حمایت از طبیعت را گزینشی کنیم. اگر هدف حفظ محیطزیست و آسیب نزدن به طبیعت است، همهجا باید همین هدف باشد. همهجا باید دهانمان را باز کنیم و معترض باشیم.