01.05.202513:16
یک شب رقصیدیم. دستهای من را گرفتی و با ERA رقصیدیم. بعد من گمان کردم چقدر خوشبختم. چقدر خوشبختم که با تو میرقصم. فکر میکردم رقصیدن با تو خوب است. ما رقصیدیم. من پیراهن بلند سبزآبی پوشیده بودم. پیراهن شب. و گوشوارههای سبزآبی انداخته بودم و موهایم...موهایم را خیس خیس بسته بودم تا فر بماند.
ما رقصیدیم و من گمان کردم چقدر خوشبختم که با مردی می رقصم.
خانم همسایه هم میرقصد.خانم همسایه به شدت میرقصد. او با شوهرش میرقصد. شوهر او مواد میکشد و زنش میرقصد. شوهر او می رود زن صیغه میکند و خانم همسایه میآید دم در ما که:"می شود من به جای خانم نظافت چی ساختمان را تمیز کنم و آن پول را به من بدهید؟"
و ما سر تکان میدهیم.
خانم همسایه جارو و تی را دستش می گیرد و شبیه سیندرلا میرقصد. بعد حباب ....حباب...حباب....
آقای همسایه توی خیابان با تویوتا از کنار من رد میشود و زنش پول نزول میکند.
خانم همسایه خانهاش را که ارث پدری است میفروشد و پول نزول خور را می دهد. خانم همسایه می رود. آقای همسایه توی ماشین می.خوابد. خانم همسایه می رود شهرشان و هرچند وقت میآید و لباس دست دوم می گیرد....
خانم همسایه میرقصد و دختر ۱۴ ساله اش سوار بر موتور پسرها از کنار من رد می شود.
تو دستهای من را میگیری و ما در ساعت ۲ صبح میرقصیم. قاه قاه میخندم. میخندم و مست میشوم. میخندم قاه قاه.بلند.
تو میچرخی. میچرخی و دستهایت محکمتر از آن است که بتوانم از دور کمرم آنها را جدا کنم. ما میرقصیم و آدم ها مشت میکوبند بر در.
خسته میشویم.
بالاخره خسته میشویم و بعد ولو می شویم و باقلوای استانبولی میخوریم.
یکی...دوتا...سه تا.. صبح.....................................
صبح....صبح که از خواب میپرم...تو رفته ای....خانم همسایه رفته است....سازها رفته است....و حباب رقصیدن....
گوش میکنم. Era گوش میکنم.
می نویسم و گوش می کنم.
داستان مینویسم و گوش میکنم و تایپ میکنم.
مدتهاست نرقصیدهام.
مدت هاست به ساز کسی نرقصیدهام.
#آلما_توکل
ما رقصیدیم و من گمان کردم چقدر خوشبختم که با مردی می رقصم.
خانم همسایه هم میرقصد.خانم همسایه به شدت میرقصد. او با شوهرش میرقصد. شوهر او مواد میکشد و زنش میرقصد. شوهر او می رود زن صیغه میکند و خانم همسایه میآید دم در ما که:"می شود من به جای خانم نظافت چی ساختمان را تمیز کنم و آن پول را به من بدهید؟"
و ما سر تکان میدهیم.
خانم همسایه جارو و تی را دستش می گیرد و شبیه سیندرلا میرقصد. بعد حباب ....حباب...حباب....
آقای همسایه توی خیابان با تویوتا از کنار من رد میشود و زنش پول نزول میکند.
خانم همسایه خانهاش را که ارث پدری است میفروشد و پول نزول خور را می دهد. خانم همسایه می رود. آقای همسایه توی ماشین می.خوابد. خانم همسایه می رود شهرشان و هرچند وقت میآید و لباس دست دوم می گیرد....
خانم همسایه میرقصد و دختر ۱۴ ساله اش سوار بر موتور پسرها از کنار من رد می شود.
تو دستهای من را میگیری و ما در ساعت ۲ صبح میرقصیم. قاه قاه میخندم. میخندم و مست میشوم. میخندم قاه قاه.بلند.
تو میچرخی. میچرخی و دستهایت محکمتر از آن است که بتوانم از دور کمرم آنها را جدا کنم. ما میرقصیم و آدم ها مشت میکوبند بر در.
خسته میشویم.
بالاخره خسته میشویم و بعد ولو می شویم و باقلوای استانبولی میخوریم.
یکی...دوتا...سه تا.. صبح.....................................
صبح....صبح که از خواب میپرم...تو رفته ای....خانم همسایه رفته است....سازها رفته است....و حباب رقصیدن....
گوش میکنم. Era گوش میکنم.
می نویسم و گوش می کنم.
داستان مینویسم و گوش میکنم و تایپ میکنم.
مدتهاست نرقصیدهام.
مدت هاست به ساز کسی نرقصیدهام.
#آلما_توکل
25.03.202515:23
ما یه دندونپزشکی تو محلهمون داریم، من بچه بودم میرفتم پیشش به جای اینکه به دندون من دقت کنه دستش تو دهنم بود، چشماش تو برنامه کودک و به تماشای چیه و چرا.
یه ساعت پیش زنگ زد خونهاید ما بیایم عید دیدنی؟
مرد! تو چرا باید بیای خونهی ما؟
و با زنش اومد!
:)))
یه ساعت پیش زنگ زد خونهاید ما بیایم عید دیدنی؟
مرد! تو چرا باید بیای خونهی ما؟
و با زنش اومد!
:)))
25.03.202510:46
من یه کانالی رو مربوط به اتحادیه ناشران کل کشور دنبال میکنم.
محتواش چیه؟
اینکه بابای کی فوت شده، خواهر کی!
عمیقا نمیدونم چرا دارم این کانال رو دنبال میکنم!
:))))
محتواش چیه؟
اینکه بابای کی فوت شده، خواهر کی!
عمیقا نمیدونم چرا دارم این کانال رو دنبال میکنم!
:))))
25.03.202501:03
آدمها دوست دارند کسی دستانش را دورشان بپیچد و رهایشان نکند.
والد باشد یا معشوق، رفیق باشد یا همکار، مهم نیست. هر جنسی از رابطه نیاز به این دستها دارد، اینکه تصور کنی دوستت دارند، برای نگهداشتنت میجنگند، اینکه دستانشان را دورت میپیچند که مثل ماهی سر نخوری، که نروی.
که آن دو دست تو را آنقدر سفت بچسبند که باد و طوفان و سیل تو را نبرد.
هرکداممان اما رها شدهایم، دستها شل شدهاند، به دنبال دستهای محکم دیگری گشتهایم.....
من هم شبیه شما. اما درست در این روزها یادم افتاد که درست نوروز پیش دو دستی که دورم بودند رها شدند، که لیز خوردم، که دیگر آن دو دست نتوانست من را نجات بدهد. هرچه تقلا کرد نتوانست.
دیشب فکر کردم غمگینترین لیز خوردن این سالها بود، غمگینترین.
امان از والد، امان از معشوق، امان از رفیق، امان از همکار.
والد باشد یا معشوق، رفیق باشد یا همکار، مهم نیست. هر جنسی از رابطه نیاز به این دستها دارد، اینکه تصور کنی دوستت دارند، برای نگهداشتنت میجنگند، اینکه دستانشان را دورت میپیچند که مثل ماهی سر نخوری، که نروی.
که آن دو دست تو را آنقدر سفت بچسبند که باد و طوفان و سیل تو را نبرد.
هرکداممان اما رها شدهایم، دستها شل شدهاند، به دنبال دستهای محکم دیگری گشتهایم.....
من هم شبیه شما. اما درست در این روزها یادم افتاد که درست نوروز پیش دو دستی که دورم بودند رها شدند، که لیز خوردم، که دیگر آن دو دست نتوانست من را نجات بدهد. هرچه تقلا کرد نتوانست.
دیشب فکر کردم غمگینترین لیز خوردن این سالها بود، غمگینترین.
امان از والد، امان از معشوق، امان از رفیق، امان از همکار.
转发自:
• رایمون

11.04.202509:01
اجازه میدهید بیادب باشم؟ ما ایرانیها - من هم جزو همان اجتماع - ریدهایم با اینهمه ادعا. ادعاهایی پوچ. مغزهایی عمومن درگیر چیزهای بیاهمیت. پر از جوگیری. پر از افراط و تفریط. چند روز است که هر استوریای را که باز میکنی یکی دارد میگوید چرا خاکِ نقرهای و قرمز هرمز را ریختهاند توی بطری نوشابهی کوکاکولا و با خودشان بردهاند. چقدر زشت است این کار. فلان و بیسار و هزار مصیبت. حرفتان درست ولی شما چرا بگاییهای اصلی را نمیبینید؟ فقط برای سانتیمانتالیسم دهانتان باز میشود و غصه میخورید؟ احتمالن هم کودک اوکراینی با کودک یمنی برایتان فرق دارند. آنموقع که درختهای پرتقال و نارنج مازندران را میبریدند و برج میساختند کجا بودید؟ آنموقع که مزارع برنج و چای گیلان را نابود میکردند و بومگردی و کلبهی سوییسی و هزار کصشر دیگر میساختند کجا بودید؟ آنموقع که دریاچهی ارومیه خشکید چه؟ زایندهرود خشک شد چه؟ جنگلها آتش گرفتند چه؟ دریای شمال زبالهدانی شد؟ فرق اینها را متوجه میشوید؟ بود و نبود خاک نقرهای از نظر محیطزیستی هیچ تاثیری بر زیستبوم یک منطقه ندارد. فقط خوشگلیش از بین میرود و توریست تویش کمتر میشود. اما میدانید نابودی جنگل چه اثراتی دارد؟ نابودی دریاچه چه معضلاتی دارد؟ تخریب کوهها چه نتایجی دارد؟ آسیب به طبیعت هیچجوره پذیرفته نیست، حتی اگر یک مشت سنگ باشد. با هرمز هم دشمنی ندارم و این حرفها - اگر بهش فکر کنید - دغدغهی دیگری دارند. نباید اعتراضمان را سانتیمانتال کنیم. نباید حمایت از طبیعت را گزینشی کنیم. اگر هدف حفظ محیطزیست و آسیب نزدن به طبیعت است، همهجا باید همین هدف باشد. همهجا باید دهانمان را باز کنیم و معترض باشیم.
25.03.202511:41
شما فکر کن تو خیابون وایسادی بعد شهرام شبپره میاد آواز میخونه برات. حالا من؟ تو دادگاه نشستم، تتلو کنارم.
ای پیشونی، ای پیشونی!
:)))))))
ای پیشونی، ای پیشونی!
:)))))))
25.03.202508:50
تراپیست طراز؟
چتجیپیتی!
چتجیپیتی!
25.03.202521:07
کسی چه میداند من امروز چندبار فرو ریختم، چندبار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود!
#ژوان_هریس
از دیدن کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود!
#ژوان_هریس
25.03.202510:51
یهباری نمایشگاه اسباببازی داشت با مشارکت صنف خرازیها برگزار میشد. یکی از این جمع که مرتبط با تیم اصلی نبود، وسط نشست خبری گفت: ببخشید ما تولیدی لباس زیر داریم میشه یه غرفه داشته باشیم؟
کل مسئولان و همکاران از این در و اون در خارج شدن و احتمالا تو ذهنشون این بود: شورت زنگولهدار و پردار در نمایشگاه کودک و اسباببازی.
:))))
کل مسئولان و همکاران از این در و اون در خارج شدن و احتمالا تو ذهنشون این بود: شورت زنگولهدار و پردار در نمایشگاه کودک و اسباببازی.
:))))


25.03.202507:19
در راهند تا برسند به "آلما اکسسوری"


25.03.202516:03
#پیشنهاد_دیدن
باید بگویم این مینیسریال ۴ قسمتی یکی از شگفتانگیزترین و خوشساختترین آثاری است که در این چندسال دیدهام.
روایت نوجوان و نوجوانی است، روایت جرم، روایت بیقید و بندی نوجوانان نسل جدید.
داستان با حمله به خانهی پسر نوجوان توسط پلیس آغاز میشود و ما با داستانی عجیب همراه میشویم، با دوربین از این سمت به آن سمت میرویم و دهها بار بابت فیلمبرداری اثر، خوشساختیاش و موضوع جذاب و دردناکش شوکه میشویم.
باید بگویم این مینیسریال ۴ قسمتی یکی از شگفتانگیزترین و خوشساختترین آثاری است که در این چندسال دیدهام.
روایت نوجوان و نوجوانی است، روایت جرم، روایت بیقید و بندی نوجوانان نسل جدید.
داستان با حمله به خانهی پسر نوجوان توسط پلیس آغاز میشود و ما با داستانی عجیب همراه میشویم، با دوربین از این سمت به آن سمت میرویم و دهها بار بابت فیلمبرداری اثر، خوشساختیاش و موضوع جذاب و دردناکش شوکه میشویم.
25.03.202510:47
یه مدتی هم با صنف خرازیهای کشور در ارتباط بودم. چرا؟ چون اسباببازی زیرمجموعه این صنفه.
بعد فامیلیهاشون؟ نخچی، دکمهچی، ریسمانیان و....
به مولا اگه خالی ببندم.
:)
بعد فامیلیهاشون؟ نخچی، دکمهچی، ریسمانیان و....
به مولا اگه خالی ببندم.
:)
25.03.202506:47
و مردم نمیدانند
چگونه میشود بیهیچ واژهای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت...
#لیلا_کردبچه
چگونه میشود بیهیچ واژهای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت...
#لیلا_کردبچه
显示 1 - 13 共 13
登录以解锁更多功能。