
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

تـُراث📚کانال عدنان فلّاحی
درباره: اسلامشناسی، تاریخ، اندیشهی سیاسی
* صفحهی من در سایت آکادمیا:
http://independent.academia.edu/AdnanFallahi
* لینک نخستین مطلب کانال:
https://t.me/AdnanFallahi/2
* صفحهی من در سایت آکادمیا:
http://independent.academia.edu/AdnanFallahi
* لینک نخستین مطلب کانال:
https://t.me/AdnanFallahi/2
记录
18.04.202523:59
2.5K订阅者28.02.202516:57
200引用指数17.04.202523:08
1.2K每帖平均覆盖率17.04.202523:08
1.2K广告帖子的平均覆盖率11.04.202523:59
5.95%ER17.04.202523:08
46.43%ERR16.04.202517:00
انحطاط ایران و ایرانی: بحثی در مبانی کنت آرتور دوگوبینو و د. جواد طباطبایی
@AdnanFallahi
@AdnanFallahi
10.04.202512:52
عشق به امامان [شیعه] نوعی احساس ملی [در ایران] است و اگر کسی نمیخواهد آن را جریحهدار کند باید به امامان احترام زیادی بگذارد. دوستی ایرانی به من میگفت در کشور ما نسبت به هر چیز و هر کس می توان بدگویی کرد، مگر امامان و زوجۀ کسی که طرف صحبت شما است. فقط این دو مورد، دشمنی خونین به وجود می آورد.
به استثنای مسئله امامان و برتری تاریخ ملی بر بقیه تاریخ جهان، در واقع ایرانیان چیزی ندارند که بتوان آن را به معنای واقعی میهنپرستی نامید... باید اذعان کرد که استقلال ملی برایشان مفهومی ندارد و از دوران بعد از اسلام هرگز به سلسله های پادشاهانِ خود دلبسته نبوده و نیستند. روی کار آمدن و سقوط آنان را با بی تفاوتی کامل نظاره میکنند. برایشان فرقی نمیکند که حکومتی که بر آنان تسلط دارد از هموطنانشان تشکیل شده باشد یا از بیگانگان. این نکته که از نظر اروپاییان انزجارآور و قبولنکردنی است، ایرانیان را به هیچ وجه ناراحت نمیسازد...
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
صص212،213
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
به استثنای مسئله امامان و برتری تاریخ ملی بر بقیه تاریخ جهان، در واقع ایرانیان چیزی ندارند که بتوان آن را به معنای واقعی میهنپرستی نامید... باید اذعان کرد که استقلال ملی برایشان مفهومی ندارد و از دوران بعد از اسلام هرگز به سلسله های پادشاهانِ خود دلبسته نبوده و نیستند. روی کار آمدن و سقوط آنان را با بی تفاوتی کامل نظاره میکنند. برایشان فرقی نمیکند که حکومتی که بر آنان تسلط دارد از هموطنانشان تشکیل شده باشد یا از بیگانگان. این نکته که از نظر اروپاییان انزجارآور و قبولنکردنی است، ایرانیان را به هیچ وجه ناراحت نمیسازد...
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
صص212،213
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
17.04.202505:51
ملتی که در تلاش برای زندگی بدون دین است ـ ولو اینکه با یک شکل کمرنگ و تقلیل یافته از دین تعامل کند ـ هرگز نخواهد توانست که وفاداری شهروندان خود را طلب کند و محکوم به زوال است. [در بریتانیا] ما به مدت سه قرن از توزیعی برخوردار بوده ایم که در آن، احساسات مذهبی و ملی یکدیگر را تأیید میکردند؛ در حالیکه اولی شکافهای برآمده از دومی را پر میکرد و دومی هم زیادهرویهای طبیعی اولی را تعدیل میکرد.
Roger Scruton,
Our Church: A Personal History of the Church of England,
Atlantic Books: 2013.
#محافظهکاری_انگلیسی
@AdnanFallahi
Roger Scruton,
Our Church: A Personal History of the Church of England,
Atlantic Books: 2013.
#محافظهکاری_انگلیسی
@AdnanFallahi
18.04.202519:57
ادامه از فرستهی قبل👆🏻
بر همین اساس است که حاخام الحریزی در اشعار مذهبیاش این عمل صلاح الدین را با اقدام کوروش ـ در آزادسازی یهودیان بابل ـ مقایسه میکند[3]. اما این چهرهی دلانگیز صلاح الدین نزد بسیاری از یهودیان، به همین سبب نزد برخی از نویسندگان عرب رنگ میبازد؛ کسانی که وی را به سرکوب اعراب ـ خاصه مصریان ـ و نخستین تمهیدگر فرآیند کوچ یهودیان به فلسطین و اقامتگزینی آنها در آن خطه متهم میکنند[4]. در این میان ارجاع به صلاح الدین در منازعات شیعی/سنی هم نقش بسزایی دارد؛ بسیاری از نویسندگان اهل سنت برخورد قاطع وی با فاطمیان مصر را میستایند و از آن سو بسیاری از نویسندگان شیعی بر قساوت موجود در این برخوردها انگشت مینهند. طرفه این است که گروهی نیز با تأکید بر سویههای قومی و ملی، شخصیت صلاح الدین را از منظر تأسیس یا عدم تأسیس یک دولت کُردی مورد مناقشه قرار میدهند. از آن سو برغم فراز و نشیبهای مهم در زندگی سیاسی صلاح الدین ـ من جمله جنگهای داخلی وی با امیران تُرکِ سُنّی خاندان زنگی و همپیمانیاش با مسیحیان ارتدکسِ بیزانس علیه سلاجقهی سُنّی روم و فرنگیان کاتولیک که به دو نبرد بزرگ با ترکان سلجوقی هم منجر شد ـ یکسره او را در خدمت جهاد با صلیبیان تصویر و تخیل میکنند و گروهی نیز با اتخاذ رویکردهای مسلمانستیزانه چهرهای خشن و قسی از او ارائه میدهند و هَلُّمَ جَرّا...
اما تمام این تصاویر و جلوههای گاه ضد و نقیض و متضاد از صلاح الدین در جغرافیای فرهنگی خاورمیانه ـ در برابر چهرهی نسبتا یکدستی که از وی در میان اروپاییان وجود دارد ـ بر اهمیت استفادهی ابزاری از تاریخ و چهرهپردازی بازیگران مؤثر آن در میانهی منازعات سیاسی دلالت دارد.
ــــــــــــ
ارجاعات:
[1]. رنه گروسه، تاریخ جنگهای صلیبی، صص254،258، ترجمه ولی الله شادان، نشر فرزان روز.
[2]. Simon Dubnov, History of the Jews: From the Later Middle Ages to the Renaissance, translated by Moshe Spiegel, vol. 2, p. 816, Thomas Yoseloff Ltd: 1968.
[3]. E. Ashtor-Strauss, “Saladin and the Jews”, Hebrew Union College Annual, Vol. 27 (1956), p. 324.
[4]. برای مثال نک. مقالهی مفصل جورج حداد نویسندهی لبنانی با عنوان تند "صلاح الدين الايوبي: عدو لدود للعرب ومؤسس للاستعمار اليهودي لفلسطين!" در اینجا:
https://rsgleb.org/article.php?id=1083&cid=11&catidval=0
@AdnanFallahi
بر همین اساس است که حاخام الحریزی در اشعار مذهبیاش این عمل صلاح الدین را با اقدام کوروش ـ در آزادسازی یهودیان بابل ـ مقایسه میکند[3]. اما این چهرهی دلانگیز صلاح الدین نزد بسیاری از یهودیان، به همین سبب نزد برخی از نویسندگان عرب رنگ میبازد؛ کسانی که وی را به سرکوب اعراب ـ خاصه مصریان ـ و نخستین تمهیدگر فرآیند کوچ یهودیان به فلسطین و اقامتگزینی آنها در آن خطه متهم میکنند[4]. در این میان ارجاع به صلاح الدین در منازعات شیعی/سنی هم نقش بسزایی دارد؛ بسیاری از نویسندگان اهل سنت برخورد قاطع وی با فاطمیان مصر را میستایند و از آن سو بسیاری از نویسندگان شیعی بر قساوت موجود در این برخوردها انگشت مینهند. طرفه این است که گروهی نیز با تأکید بر سویههای قومی و ملی، شخصیت صلاح الدین را از منظر تأسیس یا عدم تأسیس یک دولت کُردی مورد مناقشه قرار میدهند. از آن سو برغم فراز و نشیبهای مهم در زندگی سیاسی صلاح الدین ـ من جمله جنگهای داخلی وی با امیران تُرکِ سُنّی خاندان زنگی و همپیمانیاش با مسیحیان ارتدکسِ بیزانس علیه سلاجقهی سُنّی روم و فرنگیان کاتولیک که به دو نبرد بزرگ با ترکان سلجوقی هم منجر شد ـ یکسره او را در خدمت جهاد با صلیبیان تصویر و تخیل میکنند و گروهی نیز با اتخاذ رویکردهای مسلمانستیزانه چهرهای خشن و قسی از او ارائه میدهند و هَلُّمَ جَرّا...
اما تمام این تصاویر و جلوههای گاه ضد و نقیض و متضاد از صلاح الدین در جغرافیای فرهنگی خاورمیانه ـ در برابر چهرهی نسبتا یکدستی که از وی در میان اروپاییان وجود دارد ـ بر اهمیت استفادهی ابزاری از تاریخ و چهرهپردازی بازیگران مؤثر آن در میانهی منازعات سیاسی دلالت دارد.
ــــــــــــ
ارجاعات:
[1]. رنه گروسه، تاریخ جنگهای صلیبی، صص254،258، ترجمه ولی الله شادان، نشر فرزان روز.
[2]. Simon Dubnov, History of the Jews: From the Later Middle Ages to the Renaissance, translated by Moshe Spiegel, vol. 2, p. 816, Thomas Yoseloff Ltd: 1968.
[3]. E. Ashtor-Strauss, “Saladin and the Jews”, Hebrew Union College Annual, Vol. 27 (1956), p. 324.
[4]. برای مثال نک. مقالهی مفصل جورج حداد نویسندهی لبنانی با عنوان تند "صلاح الدين الايوبي: عدو لدود للعرب ومؤسس للاستعمار اليهودي لفلسطين!" در اینجا:
https://rsgleb.org/article.php?id=1083&cid=11&catidval=0
@AdnanFallahi
02.04.202521:20
اگر مسامحتا ریشههای شرقشناسی را از قرون هفده و هجده میلادی، به سدههای پیش از میلاد مسیح (ع) و نخستین نوشتههای یونانی دربارهی شرقیان- و خاصه ایرانیان - برگردانیم خواهیم دید که نگاه تحقیرآمیز به دیگریِ شرقی، مختص دورهی پسااسلامی و جنگهای صلیبی و منازعات بین مسلمین و مسیحیان غربی نیست؛ بلکه ریشههای این گونه از شرقشناسی به دوران باستان میرسد. به گفتهی رابرت اروین: "فرانچسکو پترارک نیز در ترانهی صلیبیا Oaspettata in ciel beata e bella جنگهای صلیبی زمانه خود را با نبردهای یونانیان علیه ایرانیان در یک ردیف قرار میدهد به این ترتیب است که منازعات میان مسیحیان و لامذهبان ابعاد تازه ای پیدا میکند... نزاع میان اروپا و آسیا بنا به گفته هرودوت و یا طبق توصیف آشیل در نمایشنامهی ایرانیان جنگ میان تمدن و توحش بوده است".
بنابراین ایران از نگاه غربیان هیچگاه بخشی از غرب یا اروپا نبوده و حتی تشبث به نظریههای مبتذل نژادیای مثل نظريهی آریاییگرایی نیز نتوانسته این واقعیت صلب را عوض کند. ایران و تراث ایرانی - به درازنای بیش از ۲۰۰۰سال - همواره بخشی از جغرافیای غرب آسیا (خاورمیانه) و ذیل مسائل این منطقه از شرق قرار داشته و دارد و نه پیوستاری از غرب.
@AdnanFallahi
بنابراین ایران از نگاه غربیان هیچگاه بخشی از غرب یا اروپا نبوده و حتی تشبث به نظریههای مبتذل نژادیای مثل نظريهی آریاییگرایی نیز نتوانسته این واقعیت صلب را عوض کند. ایران و تراث ایرانی - به درازنای بیش از ۲۰۰۰سال - همواره بخشی از جغرافیای غرب آسیا (خاورمیانه) و ذیل مسائل این منطقه از شرق قرار داشته و دارد و نه پیوستاری از غرب.
@AdnanFallahi
13.04.202520:45
کتاب دعا و کتاب مقدسمان برای [زبان] انگلیسی همان کاری را کرد که تورات برای عبری، آبای کلیسا برای یونانی و لاتین، و تلاوتهای محمد [ص] برای عربی انجام دادند. آنها زبان ما را به چیزی تبدیل کردند که درخور سخن گفتن خداوند شود و کلماتی را به ما دادند که می تواند در پیشگاه قادر متعال استفاده شود... آنها به ما کمک می کنند تا به گناهان خود اعتراف کنیم، طلب عفو کنیم، در پی لطف خدا باشیم و بدانیم که وقتی این کارها را انجام می دهیم، با عمیق ترینِ جزء خویش در ارتباطیم.
Roger Scruton,
Our Church: A Personal History of the Church of England,
Atlantic Books: 2013.
#محافظهکاری_انگلیسی
@AdnanFallahi
Roger Scruton,
Our Church: A Personal History of the Church of England,
Atlantic Books: 2013.
#محافظهکاری_انگلیسی
@AdnanFallahi
06.04.202512:28
از محبت بیاندازهی بومیان نه تنها به کودکان خودشان بلکه به طور کلی نسبت به همه کودکان تحت تأثیر قرار گرفتم. وقتی یک پدر یا مادر با شیفتگی در برابر زیبایی کودکی می ایستاد و شور و شوق خود را با حرکات سر و دست و حالات صورت نشان میداد، عابرین هم توقف میکردند و به نوبه خود از زیبایی قهرمان کوچولو لذت می بردند. به طوری که ملاحظه کردم آنان هیچ فرصتی را برای تحسین حرکات زیبای کودکان از دست نمیدهند و حال آنکه ما در اروپا عقیده داریم فقط پدر و مادرها می توانند شیرینکاریهای کودکشان را درک کنند و حتی گمان میکنیم که آنقدر روشنبین هستند که این کارها را به کودکانشان آموخته اند... شرقیها به اندازه ای کودکان خودشان و دیگران را دوست دارند که نمی دانم اصلا متوجه می شوند که بعضی از آنها زشترو هستند یا نه... کودک در آسیا سلطان واقعی است.
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص21،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص21،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
14.04.202511:00
مردم ایران از وفاداری سیاسی و فداکاری ناتوان هستند، ولی سرشار از عشق به میهن بوده و معتقدند هیچ وسیله ای برای اداره کشورشان وجود ندارد. بدین سان همۀ مردم بدون شرم و حیا همدیگر را غارت میکنند و تا هر جا دستشان برسد از بیتالمال سوء استفاده میکنند و عملاً هیچگونه دستگاه اداری وجود ندارد و اگر هم باشد بسیار ضعیف است.
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص299،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص299،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
16.04.202518:18
... [ایرانیان] فاقد ثبات روحی میباشند، منطق سرشان نمیشود و مخصوصاً مبانی اخلاقی آنان سست است... بنابراین به نظر نمیرسد که ملتهای خاورمیانه خود به خود قادر به تجدید حیات جوامعشان باشند و بتوانند آن را بر پایههای باستانی آن بازسازی کنند. ولی آیا برای پذیرفتن تمدن جدید آمادگی دارند؟ من که چنین چیزی را باور ندارم. از سی سال پیش در کشور ما گفتگوهای زیادی درباره متمدن ساختن سایر اقوام جهان و بردن آثار تمدن به فلان یا فلان کشور میشود. با بررسیهای دقیقی که کرده ام ندیدم که تا به امروز هیچ نتیجه ای از این کار چه در ادوار جدید و چه در ادوار باستانی گرفته شده باشد. در گذشته های دور یونانیان و رومیان هرگز نتوانستند کسی را متمدن کنند... وقتی اسکندر آسیا را فتح کرد، یونانیان همه ارزشهای اخلاقی خود را از دست دادند و به سطح اقوام کهن و فاسدی تنزل کردند که گمان میکردند مطیع طعمه خویش کردهاند و سطح فکری آنان به سرعت و با انحطاطی سریع به سطح اخلاقی ملتهای مغلوب رسید.
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
صص332ـ334
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
صص332ـ334
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
15.04.202507:29
ما فرانسویان این افتخار را داریم که در تعزیه شهادت فرزند حضرت علی (ع) نقش زیبایی داشته باشیم. سفیر ژان پادشاه فرانسه (معلوم نیست کدام ژان؟ توضیح در این باره مشکل است) در دربار خلیفه یزید حضور داشته که ورود خانواده شهیدان کربلا را که به اسارت گرفته اند اعلام میکنند. سفیر فرانسه تلاش میکند نظر لطف خلیفه ظالم را به زنان و کودکان اسیر جلب کند ولی موفق نمیشود و چنان دستخوش رنج و نفرت می شود که فی المجلس خودش را مسلمان و شیعه اعلام میکند و درجا به شهادت می رسد. ملاحظه میفرمایید که این ماجرا ما را در چه موقعیتی قرار میدهد؟
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
صص329،330
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
صص329،330
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
24.03.202521:44
فردوسی در مقام مورخ؟
بر اساس آنچه که بزرگترین مورخ ایرانیِ عصر اسلامی ابن جریر طبری گزارش کرده، اکثر علمای ایران باستان بر این رأی بودهاند که کیومرث همانا آدم (ابوالبشر) است و گروهیشان هم معتقد بودند که کیومرث پسر آدم از حوّاست[1]. مسعودی البته میگوید که اقلی از علمای ایرانی چنین باوری داشتهاند[2]. برغم وجود اختلافات علمای باستان دربارهی اینکه آیا کیومرث نخستین بشر بوده یا نه، آنها بر سر این موضوع توافق دارند که کیومرث پدر و نخستین پادشاه ایرانیان بود[3]. طبری ـ بدون ترجیح آراء ـ میگوید که گروهی از مورخان گفتهاند که کیومرث پس از اینکه به پادشاهی اقلیمهای هفتگانه رسید آدم نامیده شد و وی از نوادگان نوح بود که نوح در حقش دعای خیر کرد و دعای نوح مستجاب شد و او و اعقابش به قدرت و پادشاهی رسیدند[4]. تتبع در اهم تواریخ عصر اسلامی از تاریخ طبری تا تاریخ ابن جوزی حنبلی در قرن ششم نشان میدهد که این نویسندگان هیچ حساسیت یا منعی در بیان احوال پادشاهان ایران و گزارش آرای متنوع علمای ایران باستان و مورخان دربارهی نسب این اسامی نداشتهاند و چیزی را سانسور نکردهاند[5] و هیچ مشکلی هم در گنجاندن تاریخ پادشاهان ایران ـ در کنار ذکر پادشاهان بنی اسراییل و روم و یمن و حیرة و بابل ـ در آثار خود نداشتهاند.
اما دربارهی دیدگاه فردوسی دربارهی کیومرث باید گفت که او هم همان دیدگاه مورخان عصر اسلامی را داشته و چیز جدیدی در شاهنامه نیاورده است. د. جلالی خالقی مطلق شاهنامهشناس برجستهی معاصر در مقالهای که به همین موضوع پرداخته است مینویسد:
گفتنی است برخی مورخان مسلمان عرب ـ پیش از مورخانی ایرانیای چون طبری ـ حتی معتقد بودند که کیومرث بر نخستین انسان هم تقدم زمانی داشته است. برای مثال بزرگترین نَسَبشناس عرب، ابن کلبی (204ق) معتقد بود که کیومرث نخستین پادشاه زمین ـ پیش از تولد آدم ابوالبشر ـ بوده است با این توضیح که وی از تبار جنیان بود و آفرینشش بر خلقت آدم تقدم داشت[8]. بنابراین از دیدگاه کسانی چون کلبیِ عرب ـ که از قضا از نویسندگان دربار خلفای عباسی نیز بود ـ تاریخ جهان حتی پیش از آدم ابوالبشر، با کیومرث آغاز میشده است.
ــــــــ
ارجاعات:
[1]. الطبری، تاریخ الرسل والملوک، 1/146، بیروت: دار التراث.
[2]. المسعودي، مروج الذهب، 1/243، قم: دار الهجرة.
[3]. الطبري، 1/147؛ المسعودي، 1/243
[4]. الطبري، 1/18،19
[5]. ابن الجوزي، المنتظم، 1/218، بیروت: دار الكتب العلمية.
[6]. خالقی مطلق، "شاهنامه و موضوع نخستین انسان"، ایران نامه، زمستان 1362، شماره 6، صص223 ــ 228.
[7]. فردوسی، شاهنامه، تصحیح د. جلال خالقی مطلق، 1/10،11، نیویورک: به کوشش احسان یارشاطر، 1366.
[8]. ابن حبیب البغدادي، المحبر، ص392، بیروت: دار الآفاق الجديدة.
✍️عدنان فلاحی
https://t.me/AdnanFallahi
بر اساس آنچه که بزرگترین مورخ ایرانیِ عصر اسلامی ابن جریر طبری گزارش کرده، اکثر علمای ایران باستان بر این رأی بودهاند که کیومرث همانا آدم (ابوالبشر) است و گروهیشان هم معتقد بودند که کیومرث پسر آدم از حوّاست[1]. مسعودی البته میگوید که اقلی از علمای ایرانی چنین باوری داشتهاند[2]. برغم وجود اختلافات علمای باستان دربارهی اینکه آیا کیومرث نخستین بشر بوده یا نه، آنها بر سر این موضوع توافق دارند که کیومرث پدر و نخستین پادشاه ایرانیان بود[3]. طبری ـ بدون ترجیح آراء ـ میگوید که گروهی از مورخان گفتهاند که کیومرث پس از اینکه به پادشاهی اقلیمهای هفتگانه رسید آدم نامیده شد و وی از نوادگان نوح بود که نوح در حقش دعای خیر کرد و دعای نوح مستجاب شد و او و اعقابش به قدرت و پادشاهی رسیدند[4]. تتبع در اهم تواریخ عصر اسلامی از تاریخ طبری تا تاریخ ابن جوزی حنبلی در قرن ششم نشان میدهد که این نویسندگان هیچ حساسیت یا منعی در بیان احوال پادشاهان ایران و گزارش آرای متنوع علمای ایران باستان و مورخان دربارهی نسب این اسامی نداشتهاند و چیزی را سانسور نکردهاند[5] و هیچ مشکلی هم در گنجاندن تاریخ پادشاهان ایران ـ در کنار ذکر پادشاهان بنی اسراییل و روم و یمن و حیرة و بابل ـ در آثار خود نداشتهاند.
اما دربارهی دیدگاه فردوسی دربارهی کیومرث باید گفت که او هم همان دیدگاه مورخان عصر اسلامی را داشته و چیز جدیدی در شاهنامه نیاورده است. د. جلالی خالقی مطلق شاهنامهشناس برجستهی معاصر در مقالهای که به همین موضوع پرداخته است مینویسد:
در شاهنامه برخلاف متون زردشتی و روایاتی که مستقیم و غیرمستقیم به این متون بر میگردند، گیومرث نخستین شاه است و نه نخستین انسان. تنها نقطه مشترک میان گیومرث شاهنامه و گیومرث روایات زردشتی در توافق بر سر عدد سی است که بر طبق روایات زردشتی (بندهشن،بخش ششم) مدت زندگی گیومرث و بر طبق شاهنامه (چاپ مسکو 1/19/12)مدت پادشاهی اوست[6].بنابراین "فردوسی در مقام مورخ" چیزی افزون بر آنچه که مورخان عصر اسلامی گفتهاند بیان نکرده است. صدالبته اینکه فردوسی در کتاب خود به انبیای بنی اسراییل یا نوح و مسیح و... اشارهای نکرده دلیل روشنی دارد و آن هم این است که او "شاهنامه" نوشته است و نه قصص الانبیاء؛ در حالیکه فیالمثل عنوان تاریخ الهامبخش طبری برای مورخان اسلامی پسینی، "تاریخ الرسل والملوک" است که یعنی: تاریخ پیامبران و پادشاهان؛ چنانکه اشاره به زردشت نیز در شاهنامه ـ در قیاس با پادشاهان ـ بسیار ناچیز و مختصر است و اثری از گزارش سیره و سرگذشت زردشت ـ پیامبر باستانی ایران ـ در شاهنامه نیست. از آن سو اشاراتی به پیامبر اسلام (ص) در دیباچهی قدیمیترین نسخه شاهنامه (نسخهی فلورانس) و نیز معتبرترین تصحیح آن به چشم میخورد[7]. و اساسا بودن یا نبودن برخی اسامی یا داستانها در شاهنامه فی نفسه چیزی را نشان نمیدهد چنانکه اثری هم از نام کوروش و سیرهی وی ـ مانند آزاد کردن یهودیان بابل یا صدور منشور ـ در شاهنامه نیست در حالیکه همین روایات در تاریخ طبری آمده است.
گفتنی است برخی مورخان مسلمان عرب ـ پیش از مورخانی ایرانیای چون طبری ـ حتی معتقد بودند که کیومرث بر نخستین انسان هم تقدم زمانی داشته است. برای مثال بزرگترین نَسَبشناس عرب، ابن کلبی (204ق) معتقد بود که کیومرث نخستین پادشاه زمین ـ پیش از تولد آدم ابوالبشر ـ بوده است با این توضیح که وی از تبار جنیان بود و آفرینشش بر خلقت آدم تقدم داشت[8]. بنابراین از دیدگاه کسانی چون کلبیِ عرب ـ که از قضا از نویسندگان دربار خلفای عباسی نیز بود ـ تاریخ جهان حتی پیش از آدم ابوالبشر، با کیومرث آغاز میشده است.
ــــــــ
ارجاعات:
[1]. الطبری، تاریخ الرسل والملوک، 1/146، بیروت: دار التراث.
[2]. المسعودي، مروج الذهب، 1/243، قم: دار الهجرة.
[3]. الطبري، 1/147؛ المسعودي، 1/243
[4]. الطبري، 1/18،19
[5]. ابن الجوزي، المنتظم، 1/218، بیروت: دار الكتب العلمية.
[6]. خالقی مطلق، "شاهنامه و موضوع نخستین انسان"، ایران نامه، زمستان 1362، شماره 6، صص223 ــ 228.
[7]. فردوسی، شاهنامه، تصحیح د. جلال خالقی مطلق، 1/10،11، نیویورک: به کوشش احسان یارشاطر، 1366.
[8]. ابن حبیب البغدادي، المحبر، ص392، بیروت: دار الآفاق الجديدة.
✍️عدنان فلاحی
https://t.me/AdnanFallahi
05.04.202511:41
🇹🇷الگوی حکمرانی در ترکیه: در حاشیه اعتراضات اخیر
بازخوانی منازعات سپهر سیاسی ترکیه از دریچه کلیشههای رایجی مانند دوگانه اسلامگرا/سکولار ـ فارغ از ابهامات و اشکالات معنایی و مصداقیای که این مفاهیم در بر دارند ـ رهزن و خطاست. نیز این منازعات را نمیتوان با فیلترهای دوران حکمرانی پیش از اردوغان ـ مانند دوگانه کمالیست/غیرکمالیست ـ رصد کرد. امروزه در ترکیه همکاران سابق اصطلاحا اسلامگرای حزب حاکم ـ مانند احمد داود اوغلو ـ و میراثداران جریان ملیمذهبی اربکان ـ مانند حزب رفاه جدید ـ خود در زمره مخالفان سرسخت اردوغان هستند و در کنار حزب اکرم امام اوغلو (شهردار بازداشتی استانبول) ـ حزب جمهوری یا CHP ـ قرار گرفتهاند. از آن سو حزب اولتراناسیونالیست و سوپرکمالیست حرکت ملی (MHP) نزدیک به یک دهه است که در ماه عسل و ائتلافی پایدار با حزب اردوغان به سر میبرد و سخنگوی این حزب نیز جدیدا حزب جمهوری را به انحراف از ارزشهای بنیانگذار حزب جمهوری یعنی مصطفی کمال آتاتورک متهم میکند! با در نظر گرفتن این مختصات است که میتوان با قاطعیت گفت که اکثر تحلیلگران مسائل ترکیه ـ و من جمله ناظران ایرانی ـ که موضوعات را از منظر کلیشههای رایج خاورمیانه میبینند چقدر در اشتباهند.
پرسشی که در اینجا ـ فارغ از بحث وجاهت و مشروعیت قانونی اقدامات قوه قضاییه ترکیه ـ مطرح میشود این است که حزب حاکم واقعا در پی چیست و چه الگویی از حکمرانی را پیروی میکند؟ نگاهی به بیش از دو دهه حکمرانی حزب عدالت و توسعه و شخص اردوغان نشان میدهد که بزرگترین و مهمترین دستاوردهای اقتصادی ترکیه در این دوره رقم خورده است. نرخ بالای رشد اقتصادی در میان کشورهای جی۲۰، افزایش چشمگیر سرانهی ملی، تبدیل ترکیه به یکی از قطبهای مهم توریسم و ترابری هوایی در سطح جهان، پیشرفت غیرقابل انکار در صنایع نظامی و پیشرو شدن در انرژیهای تجدیدپذیر و... تنها بخشی از دستاوردهای حکمرانی حزب عدالت و توسعه در تاریخ جمهوریت است. ترکیه در حوزه سیاست خارجی و بسط قدرت نرم و عمق راهبردی خود نیز بسیار موفق عمل کرده و به لطف موقعیت جغرافیایی و توان موازنهای که بین روسیه و اروپا پیدا کرده به یک بازیگر مهم فرامنطقهای بدل شده است. این مؤلفهها، سرمایههای اصلی مقبولیت حزب حاکم نزد بخش بزرگی از تودههای ملت ترکیه است.
از آن سو به نظر میرسد که اهتمام به ارزشهای حقوق بشری اروپایی و رویههای بسیار دموکراتیک ـ مانند التزام به موقتی بودن دوران ریاست جمهوری ـ اولویت چندانی برای حزب حاکم نداشته است. مجموعهای از این قرائن و نیز تصریحات خود مقامات ترکیه، تصویری از الگوی حکمرانی مطلوب آنها برای ما ترسیم خواهد کرد. برای مثال اردوغان ـ که زمانی رفتار دولت چین با ایغورها را "نسلکشی" خوانده بود[۱]، در سخنرانی دسامبر سال ۲۰۲۱ از مدل اقتصاد چینی تمجید کرد و تلویحا آن را الگویی برای ترکیه خواند[۲]. در واقع مدل حکمرانی مطلوب حزب حاکم، چیزی شبیه دولتهای توسعه یافته در حوزه خلیج فارس است: اقتصادی پویا و جذاب برای سرمایهگذاری خارجی در کنار یک حکمرانی نه چندان دموکراتیک و اقتدارگرا مبتنی بر سیاست خارجی موازنه بین غرب و شرق. چنین مدلی از نگاه مقامات ترک، کلید تداوم و ثبات سیاسی ترکیه است؛ چیزی که از بین خطوط اظهارات هاکان فیدان وزیر امور خارجه وقت و امنیتیترین شخصیت سیاسی دولت ترکیه نیز قابل استخراج است. فیدان در گفتگو با روزنامه الحدث عربستان سعودی میگوید:
ـــــــــ
ارجاعات:
[1]. https://www.hurriyetdailynews.com/turkey-to-follow-chinas-economic-growth-strategy-erdogan-۱۶۹۸۳۱
[۲]. البته تدریجا رفتار دولت ترکیه تغییر کرد تا جایی که حدود ۱۰سال بعد از این اظهار نظر، ترکیه و چین یک توافقنامه استرداد در چارچوب "همکاریهای ضدتروریسم" امضا کردند. مجله فارنپالیسی در مقاله مفصلی با نام "چرا اردوغان اویغورها را رها کرده (https://foreignpolicy.com/۲۰۲۱/۰۳/۰۲/why-erdogan-has-abandoned-the-uyghurs/)" که در مارس۲۰۲۱ منتشر شد، ابعاد این مساله را واکاوی کرده است.
[3]. https://t.me/aa_persian/۱۱۳۳۱۹
✍️عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi
بازخوانی منازعات سپهر سیاسی ترکیه از دریچه کلیشههای رایجی مانند دوگانه اسلامگرا/سکولار ـ فارغ از ابهامات و اشکالات معنایی و مصداقیای که این مفاهیم در بر دارند ـ رهزن و خطاست. نیز این منازعات را نمیتوان با فیلترهای دوران حکمرانی پیش از اردوغان ـ مانند دوگانه کمالیست/غیرکمالیست ـ رصد کرد. امروزه در ترکیه همکاران سابق اصطلاحا اسلامگرای حزب حاکم ـ مانند احمد داود اوغلو ـ و میراثداران جریان ملیمذهبی اربکان ـ مانند حزب رفاه جدید ـ خود در زمره مخالفان سرسخت اردوغان هستند و در کنار حزب اکرم امام اوغلو (شهردار بازداشتی استانبول) ـ حزب جمهوری یا CHP ـ قرار گرفتهاند. از آن سو حزب اولتراناسیونالیست و سوپرکمالیست حرکت ملی (MHP) نزدیک به یک دهه است که در ماه عسل و ائتلافی پایدار با حزب اردوغان به سر میبرد و سخنگوی این حزب نیز جدیدا حزب جمهوری را به انحراف از ارزشهای بنیانگذار حزب جمهوری یعنی مصطفی کمال آتاتورک متهم میکند! با در نظر گرفتن این مختصات است که میتوان با قاطعیت گفت که اکثر تحلیلگران مسائل ترکیه ـ و من جمله ناظران ایرانی ـ که موضوعات را از منظر کلیشههای رایج خاورمیانه میبینند چقدر در اشتباهند.
پرسشی که در اینجا ـ فارغ از بحث وجاهت و مشروعیت قانونی اقدامات قوه قضاییه ترکیه ـ مطرح میشود این است که حزب حاکم واقعا در پی چیست و چه الگویی از حکمرانی را پیروی میکند؟ نگاهی به بیش از دو دهه حکمرانی حزب عدالت و توسعه و شخص اردوغان نشان میدهد که بزرگترین و مهمترین دستاوردهای اقتصادی ترکیه در این دوره رقم خورده است. نرخ بالای رشد اقتصادی در میان کشورهای جی۲۰، افزایش چشمگیر سرانهی ملی، تبدیل ترکیه به یکی از قطبهای مهم توریسم و ترابری هوایی در سطح جهان، پیشرفت غیرقابل انکار در صنایع نظامی و پیشرو شدن در انرژیهای تجدیدپذیر و... تنها بخشی از دستاوردهای حکمرانی حزب عدالت و توسعه در تاریخ جمهوریت است. ترکیه در حوزه سیاست خارجی و بسط قدرت نرم و عمق راهبردی خود نیز بسیار موفق عمل کرده و به لطف موقعیت جغرافیایی و توان موازنهای که بین روسیه و اروپا پیدا کرده به یک بازیگر مهم فرامنطقهای بدل شده است. این مؤلفهها، سرمایههای اصلی مقبولیت حزب حاکم نزد بخش بزرگی از تودههای ملت ترکیه است.
از آن سو به نظر میرسد که اهتمام به ارزشهای حقوق بشری اروپایی و رویههای بسیار دموکراتیک ـ مانند التزام به موقتی بودن دوران ریاست جمهوری ـ اولویت چندانی برای حزب حاکم نداشته است. مجموعهای از این قرائن و نیز تصریحات خود مقامات ترکیه، تصویری از الگوی حکمرانی مطلوب آنها برای ما ترسیم خواهد کرد. برای مثال اردوغان ـ که زمانی رفتار دولت چین با ایغورها را "نسلکشی" خوانده بود[۱]، در سخنرانی دسامبر سال ۲۰۲۱ از مدل اقتصاد چینی تمجید کرد و تلویحا آن را الگویی برای ترکیه خواند[۲]. در واقع مدل حکمرانی مطلوب حزب حاکم، چیزی شبیه دولتهای توسعه یافته در حوزه خلیج فارس است: اقتصادی پویا و جذاب برای سرمایهگذاری خارجی در کنار یک حکمرانی نه چندان دموکراتیک و اقتدارگرا مبتنی بر سیاست خارجی موازنه بین غرب و شرق. چنین مدلی از نگاه مقامات ترک، کلید تداوم و ثبات سیاسی ترکیه است؛ چیزی که از بین خطوط اظهارات هاکان فیدان وزیر امور خارجه وقت و امنیتیترین شخصیت سیاسی دولت ترکیه نیز قابل استخراج است. فیدان در گفتگو با روزنامه الحدث عربستان سعودی میگوید:
در کشورهای حوزه خلیج مشکلات اجتماعی پدید نیامد، زیرا دولتهای آنجا درآمدهای نفتی خود را صرف مردمشان میکنند، خدمات پایه را ارائه میدهند، زیرساختها، آموزش و مدرنسازی را فراهم میکنند. تا زمانی که این موارد وجود داشته باشد، منطقه دچار مشکلی نخواهد شد"[۳].
ـــــــــ
ارجاعات:
[1]. https://www.hurriyetdailynews.com/turkey-to-follow-chinas-economic-growth-strategy-erdogan-۱۶۹۸۳۱
[۲]. البته تدریجا رفتار دولت ترکیه تغییر کرد تا جایی که حدود ۱۰سال بعد از این اظهار نظر، ترکیه و چین یک توافقنامه استرداد در چارچوب "همکاریهای ضدتروریسم" امضا کردند. مجله فارنپالیسی در مقاله مفصلی با نام "چرا اردوغان اویغورها را رها کرده (https://foreignpolicy.com/۲۰۲۱/۰۳/۰۲/why-erdogan-has-abandoned-the-uyghurs/)" که در مارس۲۰۲۱ منتشر شد، ابعاد این مساله را واکاوی کرده است.
[3]. https://t.me/aa_persian/۱۱۳۳۱۹
✍️عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi
29.03.202517:55
💊اجبار واجبات شرعی
نويسندگانی چون فهد العَجلان و عبدالله العَجیری (مشهور به نوسلفیان) در آثار خود میکوشند تا با تشبث به سازوکار الزام (Enforcement) در حقوق موضوعهی جدید، بین قوانین موضوعهی مدرن و اَحکام و مناسک شریعت نوعی همسانی ایجاد کرده نهایتا از الزام اولی، اجباری بودن دومی را نتیجه بگیرند. اما این استدلال آنها به یک مشکل بزرگ دشوار است: الگوگیری از امر سکولار برای اثبات یک امر دینی. و البته خود این رویه، ناشی از نادیدهانگاری فلسفهی حقوق مدرن است: قوانین موضوعهی مدرن، ادعا یا سودای رستگاری اخروی شهروندان را ندارند بلکه صرفا به منظور برآوردن مصالح و نظم دنیوی آنها و برپایهی سازوکارهای کاملا بشریای چون پارلمان، عُرف و ظروف زمانی و مکانی تدوین شدهاند در حالیکه هدف و هستهی اصلی اَحکام شرعی، رستگاری اخروی و نجات مؤمنان است.
اما فارغ از این مشکلِ ارجاع به امر سکولار برای اثبات امر دینی، نظریهی کسانی چون العجلان و العجیری فاقد انسجام درونی است؛ بدین معنا:
آنها در مسألهی اجبار و الزام احکام، فرقی بین مناسک و غیر مناسک و معاملات و حدود و... قائل نیستند و همه را اجباری میدانند. اما مهمترین فرض اسلام چیست؟ از آنجا که ـ بر اساس حدیث مشهور عبدالله بن عمر ـ اسلام بر پنج اصل (شهادتین+نماز+روزه+حج) بنا شده، احتمالا نماز از روزه و حج هم مهمتر است تا جایی که برخی فقها تارکِ نمازِ از سر کسالت را نیز کافر میدانند (در حالیکه مثلا تارکِ حجاب یا شاربِ خمر در هیچ مذهبی کافر نیست). حال که چنین است باید پرسید چرا نماز (که مهمترین و اساسیترین احکام اسلام است) را نمیتوان اجبار کرد؟ در اینجا دو پاسخ بیشتر متصور نیست: یا گفته شود که قرار نیست نماز اجباری باشد فلذا شهروندان جامعهی ایدهآلِ العجلان/العجیری میتوانند هر تعداد از وعدههای نماز را موقتا یا مطلقا ترک کنند، یا اینکه گفته شود قرار است نماز هم اجباری باشد اما امکانات قهریه برای اجبار نماز برای یک جمعیت چند ده میلیونی در دست نیست وگرنه باید راستیآزمایی کرد که تمام آحاد ملت نماز را در خانه، ادارات، مساجد و.. به جا بیاورند؛ اما چون مامور و محتسب به تعداد جمعیت یک کشور در دست نیست، عملا اجبار نماز، به تکلیف مالایُطاق (غیرممکن) بدل خواهد شد.
خوب! اگر نتیجهی بحث این باشد که نماز ـ به مثابه مهمترین حکم عملی شریعت ـ را نمیتوان یا نباید اجباری کرد، این پرسش پیش میآید که بقیهی مناسک شرعی را چرا باید اجبار نمود؟ از کدام نص دینی استخراج کردیم که نماز نهایتا اجباربردار نیست اما مثلا گذاشتن ریش برای مردان اجباری است؟ نصی که به ما اجازه میدهد بین اجبار احکام فرق بگذاریم و یکی را اختیاری کنیم و بقیه را اجباری کدام است؟ اگر در پاسخ گفته شود که چنین نصی در کار نیست و ما صرفا بر اساس اجتهاد شخصی این تفکیک را قائل شدیم، میتوان گفت که این اجتهاد ضعیف است! و دیگران هم میتوانند بر اساس اجتهاد خود، اَحکام A و B و C را اجباری و بقیه را اختیاری قرار دهند. اما اگر العجلان/العجیری بگویند که نماز را هم باید اجبار کرد لکن چنین اجباری عملا مُحال و مالایُطاق است و ما نمیتوانیم برای تکتک افراد، مامور و دوربین و سازوکار نظارتی قرار دهیم که نماز خواندنشان را چِک کنند، پس آنها اعتراف کردهاند که اسلامِ مد نظرشان به امری مالایطاق و نشدنی امر کرده است. در واقع بدین ترتیب زوج العجلان/العجیری ناخواسته از یک اسلام "ممتنع" به عنوان اسلام اصیل و ناب دفاع میکنند که قابل پیادهسازی نیست و بنابراین نظریهی حقوقی آنها فاقد انسجام درونی است.
اگر زوج العجلان/العجیری پذیرای این الزامات منطقی نظریهشان شوند، در این حالت منتقدان میتوانند بگویند: حال که نسخه و تفسیر شما از اسلام، یک نسخهی مالایطاق و خارج از امکانات عملیاتی است، میبایست با یک تجدیدنظر اساسی در خداشناسی و دینشناسی، نسخههای عملیتر را پیشنهاد دهیم.
✍️عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi
نويسندگانی چون فهد العَجلان و عبدالله العَجیری (مشهور به نوسلفیان) در آثار خود میکوشند تا با تشبث به سازوکار الزام (Enforcement) در حقوق موضوعهی جدید، بین قوانین موضوعهی مدرن و اَحکام و مناسک شریعت نوعی همسانی ایجاد کرده نهایتا از الزام اولی، اجباری بودن دومی را نتیجه بگیرند. اما این استدلال آنها به یک مشکل بزرگ دشوار است: الگوگیری از امر سکولار برای اثبات یک امر دینی. و البته خود این رویه، ناشی از نادیدهانگاری فلسفهی حقوق مدرن است: قوانین موضوعهی مدرن، ادعا یا سودای رستگاری اخروی شهروندان را ندارند بلکه صرفا به منظور برآوردن مصالح و نظم دنیوی آنها و برپایهی سازوکارهای کاملا بشریای چون پارلمان، عُرف و ظروف زمانی و مکانی تدوین شدهاند در حالیکه هدف و هستهی اصلی اَحکام شرعی، رستگاری اخروی و نجات مؤمنان است.
اما فارغ از این مشکلِ ارجاع به امر سکولار برای اثبات امر دینی، نظریهی کسانی چون العجلان و العجیری فاقد انسجام درونی است؛ بدین معنا:
آنها در مسألهی اجبار و الزام احکام، فرقی بین مناسک و غیر مناسک و معاملات و حدود و... قائل نیستند و همه را اجباری میدانند. اما مهمترین فرض اسلام چیست؟ از آنجا که ـ بر اساس حدیث مشهور عبدالله بن عمر ـ اسلام بر پنج اصل (شهادتین+نماز+روزه+حج) بنا شده، احتمالا نماز از روزه و حج هم مهمتر است تا جایی که برخی فقها تارکِ نمازِ از سر کسالت را نیز کافر میدانند (در حالیکه مثلا تارکِ حجاب یا شاربِ خمر در هیچ مذهبی کافر نیست). حال که چنین است باید پرسید چرا نماز (که مهمترین و اساسیترین احکام اسلام است) را نمیتوان اجبار کرد؟ در اینجا دو پاسخ بیشتر متصور نیست: یا گفته شود که قرار نیست نماز اجباری باشد فلذا شهروندان جامعهی ایدهآلِ العجلان/العجیری میتوانند هر تعداد از وعدههای نماز را موقتا یا مطلقا ترک کنند، یا اینکه گفته شود قرار است نماز هم اجباری باشد اما امکانات قهریه برای اجبار نماز برای یک جمعیت چند ده میلیونی در دست نیست وگرنه باید راستیآزمایی کرد که تمام آحاد ملت نماز را در خانه، ادارات، مساجد و.. به جا بیاورند؛ اما چون مامور و محتسب به تعداد جمعیت یک کشور در دست نیست، عملا اجبار نماز، به تکلیف مالایُطاق (غیرممکن) بدل خواهد شد.
خوب! اگر نتیجهی بحث این باشد که نماز ـ به مثابه مهمترین حکم عملی شریعت ـ را نمیتوان یا نباید اجباری کرد، این پرسش پیش میآید که بقیهی مناسک شرعی را چرا باید اجبار نمود؟ از کدام نص دینی استخراج کردیم که نماز نهایتا اجباربردار نیست اما مثلا گذاشتن ریش برای مردان اجباری است؟ نصی که به ما اجازه میدهد بین اجبار احکام فرق بگذاریم و یکی را اختیاری کنیم و بقیه را اجباری کدام است؟ اگر در پاسخ گفته شود که چنین نصی در کار نیست و ما صرفا بر اساس اجتهاد شخصی این تفکیک را قائل شدیم، میتوان گفت که این اجتهاد ضعیف است! و دیگران هم میتوانند بر اساس اجتهاد خود، اَحکام A و B و C را اجباری و بقیه را اختیاری قرار دهند. اما اگر العجلان/العجیری بگویند که نماز را هم باید اجبار کرد لکن چنین اجباری عملا مُحال و مالایُطاق است و ما نمیتوانیم برای تکتک افراد، مامور و دوربین و سازوکار نظارتی قرار دهیم که نماز خواندنشان را چِک کنند، پس آنها اعتراف کردهاند که اسلامِ مد نظرشان به امری مالایطاق و نشدنی امر کرده است. در واقع بدین ترتیب زوج العجلان/العجیری ناخواسته از یک اسلام "ممتنع" به عنوان اسلام اصیل و ناب دفاع میکنند که قابل پیادهسازی نیست و بنابراین نظریهی حقوقی آنها فاقد انسجام درونی است.
اگر زوج العجلان/العجیری پذیرای این الزامات منطقی نظریهشان شوند، در این حالت منتقدان میتوانند بگویند: حال که نسخه و تفسیر شما از اسلام، یک نسخهی مالایطاق و خارج از امکانات عملیاتی است، میبایست با یک تجدیدنظر اساسی در خداشناسی و دینشناسی، نسخههای عملیتر را پیشنهاد دهیم.
✍️عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi
12.04.202516:54
و در خبر است که فراخ داشتن نان و طعام بر خلق خدای عزوجل بر بقاء عمر ومُلك و دولت بيفزايد.
و در تواریخ انبیا علیهم السلام چنان است که موسی را علیه السلام با چندان معجزات و کرامات و منزلت بفرعون فرستادند و هر روز راتب خوان فرعون چهار هزار گوسفند بوده است و چهار صد گاو و دویست شتر و درخُوَرد این مرغ و ماهی و بَوارد و قَلايا وحلواها و هر چیز، وهمه اهل مصر ولشکر بر خوان او هر روز طعام خوردند و چهارصد سال بخدایی دعوی کرد و این خوان می نهاد.
چون موسى علیه السلام دعا کرد که «یا رب فرعون را هلاک کن» خدای عزوجل دعای موسی را مستجاب کرد و گفت «او را در آب هلاك كنم و همه خواستهی او و از آنِ لشکر او روزیِ تو و از آن امتان تو گردانم.» و چند سال بر این وعده برآمد و فرعون هم در ضلالت با آن جلالت روزگار می گذاشت و موسی را علیه السلام شتاب گرفته بود که هر چه زودتر خدای عزوجل فرعون را هلاك كند و موسی را از صبر کردن طاقت برسید و چهل روز روزه بداشت و بکوه طور سینا شد و در مناجات با خدای عزوجل گفت «یارب وعده دادی که فرعون را هلاك كنى و او از آن کافری و دعوی هیچ کم نمی کند. پس کي هلاک کنی او را؟» از حق تعالی ندا آمد گفت «ای موسی ترا می باید که هر چه زودتر او را هلاك کنم و هزار بار هزار بنده را میباید که او را هرگز هلاک نکنم از آن که هر روز نعمت از او میخورند و در عهد او آسایشی دارند. بعزّت من که تا او نان و نعمت بر خلق تمام میدارد اگر او را هلاک کنم». موسی گفت «پس وعدۀ تو کی تمام گردد؟» گفت «وعده من آنگاه وفا شود که او نان دادن از خلق باز گیرد. هر که که از نان دادن کم کردن گیرد بدان که اجلش نزدیکتر میشود».
خواجه نظام الملک طوسی،
سیر الملوک،
صص171،172،
تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چـ2، 1347.
#اندیشه_سیاسی_اهل_سنت
@AdnanFallahi
و در تواریخ انبیا علیهم السلام چنان است که موسی را علیه السلام با چندان معجزات و کرامات و منزلت بفرعون فرستادند و هر روز راتب خوان فرعون چهار هزار گوسفند بوده است و چهار صد گاو و دویست شتر و درخُوَرد این مرغ و ماهی و بَوارد و قَلايا وحلواها و هر چیز، وهمه اهل مصر ولشکر بر خوان او هر روز طعام خوردند و چهارصد سال بخدایی دعوی کرد و این خوان می نهاد.
چون موسى علیه السلام دعا کرد که «یا رب فرعون را هلاک کن» خدای عزوجل دعای موسی را مستجاب کرد و گفت «او را در آب هلاك كنم و همه خواستهی او و از آنِ لشکر او روزیِ تو و از آن امتان تو گردانم.» و چند سال بر این وعده برآمد و فرعون هم در ضلالت با آن جلالت روزگار می گذاشت و موسی را علیه السلام شتاب گرفته بود که هر چه زودتر خدای عزوجل فرعون را هلاك كند و موسی را از صبر کردن طاقت برسید و چهل روز روزه بداشت و بکوه طور سینا شد و در مناجات با خدای عزوجل گفت «یارب وعده دادی که فرعون را هلاك كنى و او از آن کافری و دعوی هیچ کم نمی کند. پس کي هلاک کنی او را؟» از حق تعالی ندا آمد گفت «ای موسی ترا می باید که هر چه زودتر او را هلاك کنم و هزار بار هزار بنده را میباید که او را هرگز هلاک نکنم از آن که هر روز نعمت از او میخورند و در عهد او آسایشی دارند. بعزّت من که تا او نان و نعمت بر خلق تمام میدارد اگر او را هلاک کنم». موسی گفت «پس وعدۀ تو کی تمام گردد؟» گفت «وعده من آنگاه وفا شود که او نان دادن از خلق باز گیرد. هر که که از نان دادن کم کردن گیرد بدان که اجلش نزدیکتر میشود».
خواجه نظام الملک طوسی،
سیر الملوک،
صص171،172،
تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چـ2، 1347.
#اندیشه_سیاسی_اهل_سنت
@AdnanFallahi
11.04.202517:43
وقتی روسها پس از جداساختن چهار ایالت، خاک ایران را ترک نمودند این اثر را پشت سرشان باقی گذاشتند که اروپاییان نه متعصب هستند و نه چندان شریر و بدذات که برایشان مجسم کرده بودند... از آن تاریخ، هر سال تعداد زیادی از اهالی ولایاتِ سرحدی شروع به مهاجرت به قفقاز در مستملکات روسیه کردند. هر سال به تعداد و اهمیت این مهاجرین افزوده شد. بعضی از کسانی که مهاجرت کردند دیگر هرگز به کشورشان برنگشتند و در آن سوی ارس مستقر شدند و برخی دیگر که از کشورشان صرف نظر کردند ـ و عده بیشتری بودند ـ این فکر را منتشر کردند که وقتی انسان از اربابش راضی نباشد ساده ترین کار این است که به دنبال ارباب دیگری بگردد. این طرز فکر چنان توسعه یافت که در دو نوبت اهالی گیلان و مازندران که در ساحل دریای خزر قرار دارند به دولت امپراتوری روسیه مراجعه و تقاضا کردند خاکشان را اشغال و ضمیمه آن کشور نماید و حتی در کنار دروازه های تهران، یعنی در چند ساعتی پایتخت روستاییان به خود من اظهار داشتند که آرزو دارند سراسر شمال ایران و دهات آنان تحت سلطه روسها درآید. باید اضافه کنم که ولایات سابق ایران که اکنون متعلق به سنپترزبورگ میباشند دائماً دستخوش احساسات ضدونقیض هستند و میخواهند دوباره ایرانی بشوند. بنابراین ایرانیان حاضر به تحمل هر حکومتی هستند و اهمیتی نمیدهند که آن را دوست داشته و به آن علاقهمند باشند.
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص214
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص214
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
登录以解锁更多功能。