

05.05.202516:47
آسمون بوسیدنی شده بود.
03.05.202513:45
تمام عمر چشمهایم را بستم، مشتم را باز کردم و گذاشتم پروانههای کوچکم از مشتم بپرند و بروند روی انگشتان نوازشگر دیگری بنشینند. با این همه، ای خوبِ دوردست، ای محالِ عزیز، بی کلمات، تحمل دنیا سختتر بود. نبود؟
03.05.202507:56
وقتی یکی شخصیت واقعیشو نشون میده سعی نکن دوباره اونجوری که میخوای تصورش کنی.
03.05.202506:53
يه روزایی تو زندگيت، اينقد اوج میگيرى كه زندگى كاملا زير پاته. دقيقا تو نُقطه اوج، وقتی كه مطمئنی ديگه كسی حتی دستش هم بهت نمیرسه، چنان زمين میخورى، كه همونایی كه دستشون بهت نمیرسيد، خودتو زير پاهشون میبینی كه دارن لهت میکنن.
اون روزگار و اين روزگار هر دو میگذره. انتهاى اين تاريكىها، حتما يه روزنهى نور هست٫ فقط باید چشمات رو باز کنی.
اون روزگار و اين روزگار هر دو میگذره. انتهاى اين تاريكىها، حتما يه روزنهى نور هست٫ فقط باید چشمات رو باز کنی.
转发自:
مخفیگاه من

02.05.202509:54
بعضی وقتها تنها چیزی که یه نفر لازم داره، اینه که یکی بدون زور گفتن بفهمتش.
01.05.202516:03
ماهى زخمى پاشورهى حوض،
كى رو خواب ديدى كه دريايى شدى؟
كى رو خواب ديدى كه دريايى شدى؟
03.05.202516:01
«قبل اینکه لب هامو بزارم رو گونت
ازم بپرس کدوم واژه ها رو گفتم
ازم بپرس کدوم خونه ها رو دیدم
قبل اینکه بخوام بخوابم تو خونت»
ازم بپرس کدوم واژه ها رو گفتم
ازم بپرس کدوم خونه ها رو دیدم
قبل اینکه بخوام بخوابم تو خونت»
03.05.202513:22
فكر كن توى تمام جهان يه قلب باشه كه تورو عميقا دوست داشته باشه و بعد اون قلب یه روزی برات نتپه!
02.05.202512:51
دلم برای زندگی تنگ شده.
همین.
همین.
转发自:
«قلمگاه»

02.05.202509:48
از یه جایی به بعد، دیگه دنبال آدم مناسب نمیگردی و همه چیز رو میسپری به جریان زندگی…
30.04.202508:56
ما چرا در اين حال غريب، انتظار آفتاب را مى كشيم.
خم شديم،
خشک شديم،
تنها شديم،
اما نمىدانم چرا همچنان در اين تندباد سخت٫ ايستادهايم.
شايد فردا آفتاب بتابد
بر سر اين تن خم شده،
چه فايده،
دل ما يخ زده.
خم شديم،
خشک شديم،
تنها شديم،
اما نمىدانم چرا همچنان در اين تندباد سخت٫ ايستادهايم.
شايد فردا آفتاب بتابد
بر سر اين تن خم شده،
چه فايده،
دل ما يخ زده.
转发自:
بیگ بنگ زاده

03.05.202515:59
مردهت رو خاک کن، انقدر با خودت نکشون اینور اونور، نذار رو دوشت، گذشتهت رو خاک کن، حسرتت رو خاک کن، نگرانیهاتو خاک کن.
هرچیزی جز لحظهی حال مردهست.
هرچیزی جز لحظهی حال مردهست.
03.05.202510:43
خاطرات درياییست، كه آب شور آن تا گلويمان مىآيد و ما را در خود حل مىكند.
و تنها يک سر مىماند؛
بىروح، بىخاطره.
و تنها يک سر مىماند؛
بىروح، بىخاطره.
03.05.202507:51
آدما قبلِ اینکه بفهمن دوسِشون داریم، آدمای بهتریان....
02.05.202512:03
ما از يک دقيقه بعدمون بىخبريم،
شايد يک دقيقه بعد نباشيم،
نباشه،
بهش بگيم چقدر دوسش داريم.
الان كه اينو مىخونى،
اگر باهاش قهرى،
دورى و نديديش،
پيام نه، گوشيتو بردار و بهش بگو
چقدر دوسش دارى.
دیر میشه٫اصلا نمیفهمی کی دیر شده.
یهو به خودت میای میبینی زل زدی به دیوار٫ داری با خودت حرف میزنی.
شايد يک دقيقه بعد نباشيم،
نباشه،
بهش بگيم چقدر دوسش داريم.
الان كه اينو مىخونى،
اگر باهاش قهرى،
دورى و نديديش،
پيام نه، گوشيتو بردار و بهش بگو
چقدر دوسش دارى.
دیر میشه٫اصلا نمیفهمی کی دیر شده.
یهو به خودت میای میبینی زل زدی به دیوار٫ داری با خودت حرف میزنی.
02.05.202509:32
«اگر زنى را نيافتهاى كه با رفتنش نابود شوى٫ تمام زندگی را باختهاى.
اين را منی میگويم، كه روزهايم را زنى برده است جايى دور٫ پيجيده دورِ گيسوانش٫ آويخته به گردن٫ سنجاق كرده به سينهاش يا ريخته روى گلدان هايش؛
باقىاش را هم گذاشته توى كمد براى روز مبادا.»
اين را منی میگويم، كه روزهايم را زنى برده است جايى دور٫ پيجيده دورِ گيسوانش٫ آويخته به گردن٫ سنجاق كرده به سينهاش يا ريخته روى گلدان هايش؛
باقىاش را هم گذاشته توى كمد براى روز مبادا.»
26.04.202512:10
شايد جادهى زندگی دوطرفه باشه اما جادهى فرصتهاى زندگى دوطرفه نيست.
اگر هم باشه كه نيست، يكى رو رد كنی بايد برى، برى، برى تا به يه درو برگردون برسی٫ دور بزنى، برگردى، حالا اگر هنوزم باشه، بتونى به دستش بيارى.
هيچ فرصتی رو تو زندگیت از دست نده.
اگر هم باشه كه نيست، يكى رو رد كنی بايد برى، برى، برى تا به يه درو برگردون برسی٫ دور بزنى، برگردى، حالا اگر هنوزم باشه، بتونى به دستش بيارى.
هيچ فرصتی رو تو زندگیت از دست نده.
03.05.202508:19
بچهها اگر انتقاد یا پیشنهادی در مورد کانال دارید٫ یا حس میکنید نکتهای هست که باید بدونم خوشحال میشم در میون بذارید.
@Narrative_of_death_bot
@Narrative_of_death_bot
03.05.202507:37
گذشته, يه زخم پير و كهنهست٫
به راحتی خوب نميشه.
به راحتی خوب نميشه.
02.05.202510:05
هیچکی نمیتونه ادعا کنه که
دوبار توی یه رودخونه شنا کرده
برای اینکه
نه اون رودخونه اون رودخونهست
نه آدم اون آدم
بهار چهارصدوچهار- رشت
دوبار توی یه رودخونه شنا کرده
برای اینکه
نه اون رودخونه اون رودخونهست
نه آدم اون آدم
بهار چهارصدوچهار- رشت
02.05.202507:52
دلم ميخواد واسه يه بار هم كه شده چاييت كنارم سرد شه، ولى از دهن نيوفته!
نميدونى كه همیشه با یادت چاييم سرد ميشه.
هواى نارنجى غروب، منو يادت و چایی سردمو ميكشونه كناره پنجره.
فولكس آبى و صندلى خاليش، آويزِ آيينهاى كه خوش خيالتر از منه، آهنگاى دهه پنجاه كه ديگه اونقدرا هم به گوشم خوش نمياد، جادهاى كه وقتی شروع ميشه دلش به تموم شدن نيست و منی كه ديگه تويى كنارش نيست.
گاهى، يعنی بيشتر جمعهها وقتی آسمون يه دست سياه ميشه چراغ مغزم هم خاموش ميشه و با خودم ميگم کاش به جاى تو٫ من بدقول مىشدم. كاش اونى كه رفت من بودم، كاش جاهامون برعكس بود، تو به يادهِ من فولِكس آبى میخريدى، ماهى يه بار باهاش عكس میگرفتی٫ آهنگاى دهه پنجاه گوش ميدادى؛ اون وقت، مطمئنم يه روز ناغافل وقتی پشت چراغ قرمز منتظر بودى، من میديدمت و بابت تموم بَدقوليام به خودم لعنت میفرستادم و توام از ذوق ديدنِ من وسط خيابون، يادت میرفت چراغ سبز شده و يه عالمه ماشين پشتِ سرت هستن.
ولى حالا که من جاى خودمم و تو جاى من نيستی، هر روز پشت چراغ قرمز با ضبطِ خاموش چشمم قُفل ميشه به سفيدى خط هاى عابر پياده و يادم ميره چراغ سبز شده و اصلا اونى كه "دل ديوانه" ويگنو دوست داشت تو بودى نه من.
چرا لحظههاى من شكل علاقمندىهاى تو شده؟!
نميدونى كه همیشه با یادت چاييم سرد ميشه.
هواى نارنجى غروب، منو يادت و چایی سردمو ميكشونه كناره پنجره.
فولكس آبى و صندلى خاليش، آويزِ آيينهاى كه خوش خيالتر از منه، آهنگاى دهه پنجاه كه ديگه اونقدرا هم به گوشم خوش نمياد، جادهاى كه وقتی شروع ميشه دلش به تموم شدن نيست و منی كه ديگه تويى كنارش نيست.
گاهى، يعنی بيشتر جمعهها وقتی آسمون يه دست سياه ميشه چراغ مغزم هم خاموش ميشه و با خودم ميگم کاش به جاى تو٫ من بدقول مىشدم. كاش اونى كه رفت من بودم، كاش جاهامون برعكس بود، تو به يادهِ من فولِكس آبى میخريدى، ماهى يه بار باهاش عكس میگرفتی٫ آهنگاى دهه پنجاه گوش ميدادى؛ اون وقت، مطمئنم يه روز ناغافل وقتی پشت چراغ قرمز منتظر بودى، من میديدمت و بابت تموم بَدقوليام به خودم لعنت میفرستادم و توام از ذوق ديدنِ من وسط خيابون، يادت میرفت چراغ سبز شده و يه عالمه ماشين پشتِ سرت هستن.
ولى حالا که من جاى خودمم و تو جاى من نيستی، هر روز پشت چراغ قرمز با ضبطِ خاموش چشمم قُفل ميشه به سفيدى خط هاى عابر پياده و يادم ميره چراغ سبز شده و اصلا اونى كه "دل ديوانه" ويگنو دوست داشت تو بودى نه من.
چرا لحظههاى من شكل علاقمندىهاى تو شده؟!
显示 1 - 24 共 196
登录以解锁更多功能。