
اوژنیِ ناپلئوט
记录
18.04.202510:30
350订阅者25.10.202423:59
100引用指数23.03.202501:38
74每帖平均覆盖率19.03.202513:11
70广告帖子的平均覆盖率15.02.202523:59
5.88%ER22.03.202523:59
25.00%ERR频道变更历史
登录以解锁更多功能。
پشت میزش نشسته بود. روی زمین صفحهی جدید از دفترش، با چند لکه چای که نتیجهی دوباره از کوره در رفتن دیشبش بود روی کاغذ بیچاره دیده میشد.
لابد توهم زده بود. چون اون تکه کاغذ رسما براش دست تکون میداد و آغوششو برای کلمات جدید باز کرده بود.
«هیچکس نرفت،
همه فقط آروم گذاشتنم کنار…
مثل چیزی که
بود،
اما به دردِ دل کسی نمیخورد.
نه ترک شدم،
نه طرد…
فقط نادیده.
مثل لباسی که دیگه مد نیست،
مثل آهنگی که خاطرهی خاصی باهاش ندارن،
مثل یه آدمِ معمولی،
که هیچوقت،
دلیلِ موندنِ کسی نشد.
دردش اونجاست،
که هیچکس بهت نمیگه "برو"،
ولی کمکم…
دیگه صدا نمیکننت.
و تو یاد میگیری که حضور داشتن،
با "خواستنی بودن" فرق داره…
و من؟
من فقط بودم.
مثل اکسیژن.
مفید،
لازم،
اما همیشه
بیصدا.»
حمایت ها متقابل صورت میگیره.
تو را نه با زبانِ زمانه، که با لحنی شبیه زمزمههای پاریسِ بارانخورده دوست دارم؛ جایی میان پردههای مخملی و شمعهای نیمهسوخته، و نگاهی که هر بار میافتد، انگار عهدی کهنه را به خاطر میآورد.
دوستت دارم نه مثل روزمرهی آدمها، که مثل معجزهای پنهان در سطرهای یک کتابِ ممنوعه… مثل بوسهای که قرنها در قابِ طلسمشدهای منتظر مانده تا دوباره اتفاق بیفتد.
تو را با طعم قهوهی تلخِ صبحهایی که هنوز بیدار نشدهام، با بوی عطری که لای بالش جا مانده، با نیمهشبهایی که دنیا خاموش است و من با چشمهایی باز، میان رویاها دنبالت میگردم.
دوستت دارم، جوری که انگار هر تپش قلبم، ادامهی یک عهد قدیمیست که قرنها پیش در کوچهای نمخورده با تو بستهام؛ کوچهای که نامش را فراموش کردهام اما مسیرش را با چشم بسته هم بلدم.
دوستت دارم در سکوتی که شبیه مقدسترین لحظهی دعاست.
و اگر روزی بپرسند عشق چه شکلیست؟ نمیگویم رنگ چشمانت، یا صدای خستهی عصرهایت… میگویم: شبیه کسیست که وقتی به او فکر میکنی، جهان برای چند لحظه آرام میشود.
"تو را طوری در جانم نوشتم، که حتی اگر روزی از خاطرم بروی… باز هم جهان، با صدای تو ادامه خواهد داد."
- ایـن آخـرین نـامهی فـرمـانده جـونگ کـوک بـه یـک سـرباز بـستری شـده در بـیمارسـتان اسـت-1997.