
آب نبات لیمو.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1570574110
🦕
یک دایناسور شیفتهی لیمو و کتاب قصه.🍋
🦕
یک دایناسور شیفتهی لیمو و کتاب قصه.🍋
"آب نبات لیمو." 群组最新帖子
27.04.202511:13
27.04.202510:01
چند روز پیش تیتی یک کتاب کودک بهم هدیه داد، هنوز نخونده بودمش، همینجور روی میز مونده بود تا بهش برسم.
امروز توی حمام یادش افتادم، وقتی خوندمش حالم بهتر بود. دیگه دلم نمیخواست چشمام رو ببندم و امروز نباشه میخواستم زنده باشم، در باران و در آفتاب و در هرجا زندگی کنم. یادم نیاد شب قبل چقدر نفس کشیدن سخت و ناراحت کننده بود و یادم نیاد چقدر از خودم دور شدم.
ارنست و سلیستین نجاتم دادن، امروز قرمز پررنگه.
امروز توی حمام یادش افتادم، وقتی خوندمش حالم بهتر بود. دیگه دلم نمیخواست چشمام رو ببندم و امروز نباشه میخواستم زنده باشم، در باران و در آفتاب و در هرجا زندگی کنم. یادم نیاد شب قبل چقدر نفس کشیدن سخت و ناراحت کننده بود و یادم نیاد چقدر از خودم دور شدم.
ارنست و سلیستین نجاتم دادن، امروز قرمز پررنگه.
26.04.202515:10
کوکی خریدم تا کمی از بار غم کم بشه.
26.04.202514:54
امروز یک گلوله غم هستم، غم توی گلوم، دستهام، چشمهام. غم تمام نشدنی.
25.04.202511:08
هیچ مردی قابل اعتماد نیست، بلانسبت نداره، استثنا نداره.
البته به جز بابای عزیز دلم.
البته به جز بابای عزیز دلم.
25.04.202511:08
دیشب با هستی پسر آدم دختر حوا دیدیم💕
转发自:
کافهی قدیمی

24.04.202519:06
اینو که خوندم یادم اومد منم بنویسم که اهمیتی نداره اگه یک سری روزها ناراحتی و انقدر گیجی که نمیدونی داری چیکار میکنی با خودت و زندگیت.
دقیقا همون لحظه ای زندگی قشنگیش رو بهت یادآوری میکنی که آدم های موردعلاقت رو ببینی، درآغوش بگیریشون، یه چای یا قهوه بخوری چون لازمه ی هرروزته.
اشکالی نداره اگه احساس طرد شدگی میکنی، بلاخره اون روزها هم باید باشن تا حس کنی چقدر باید در لحظه های قشنگ زندگیت واقعا زندگی کنی.
"زندگی و واقعا زندگی کردن خیلی قشنگه"
دقیقا همون لحظه ای زندگی قشنگیش رو بهت یادآوری میکنی که آدم های موردعلاقت رو ببینی، درآغوش بگیریشون، یه چای یا قهوه بخوری چون لازمه ی هرروزته.
اشکالی نداره اگه احساس طرد شدگی میکنی، بلاخره اون روزها هم باید باشن تا حس کنی چقدر باید در لحظه های قشنگ زندگیت واقعا زندگی کنی.
"زندگی و واقعا زندگی کردن خیلی قشنگه"
24.04.202518:15
یک روزهایی قلبت خیلی محکم میکوبه، تنها کاری که از دستت برمیاد اینه که مثل خاموش کردن برقهای خونه موقع خواب، تمام احساساتت رو خاموش کنی اما چیزهایی هست که جلوی دست و پات رو میگیره تو تمام وجودت احساسه، با تک تک سلولات زندگی رو حس میکنی. اما خب، همچنان یک روز گرم اردیبهشتی جلوی روت هست که بری و توی اون چایخونه کوچیک با تابلوی نئونی قرمز بشینی، با آدمهایی که دوست داری و "دوغ" سفارش بدی. کسی در دفترت نقاشی بکشه شهرداری شلوغ رو قدم بزنی و به آقای آرمان برسی، باهاش درمورد اسم کتاب "خاطرات یک بچه چلمن" حرف بزنی و محکم محکم آدمهای دورت رو بغل کنی.
اشکالی نداره اگه قلبت خیلی تند بتپه، این یعنی زندهای.
اشکالی نداره اگه قلبت خیلی تند بتپه، این یعنی زندهای.
24.04.202507:45
یه روز صبح چشماتو باز میکنی و تصمیم میگیری دیگه آدم قبل نباشی؛ امیدواری دیگه هیچ چیز مثل قبل نباشه و از ادامه دادن پشیمون نشی.
23.04.202516:36
وا، از خونه میای بیرون و یه عالمه آدم با سیبیل نادر ابراهیمی میبینی.
23.04.202508:20
هوا خیلی زیاد گرمه، کیفم دیگه جا نداشت که کتاب و بافتنی و مداد شمعیم رو بردارم چون کلش رو وسایل دانشگاه گرفت، امتحانم رو خوب ندادم.
اما حسم میگه امروز میتونه روز خوبی باشه (بدون در نظر گرفتن اینها)
اما حسم میگه امروز میتونه روز خوبی باشه (بدون در نظر گرفتن اینها)
23.04.202505:53
برای امتحان اولم از روز کنکور هم بیشتر استرس داشتم و فکر کنم الکی نبود🌷
22.04.202516:35
وای خدای من داشتم فکر میکردن که اگه یه روز مهاجرت کنم بیشتر از کل دنیا دلم برای خواهرم تنگ میشه.
22.04.202511:25
امروز هرکاری میکنم یک چیزی کمه.
21.04.202508:59
记录
27.04.202523:59
759订阅者26.01.202523:59
0引用指数27.04.202523:59
195每帖平均覆盖率09.05.202514:02
0广告帖子的平均覆盖率23.01.202519:37
17.20%ER31.01.202523:59
24.92%ERR登录以解锁更多功能。