
—Chaconne Rest .
登录以解锁更多功能。
شاید یک روز، زمانی که هردومون بالغتر شدیم، دوباره همدیگه رو ملاقات کنیم.
وسط یک روز بارونی و پر از تردید نه، بلکه مثل دوتا آدمی که بالاخره یاد گرفتن چجوری کنار هم راه برن.
اون روز فقط میخواستم دیده بشم، حتی اگه برای موندن کنارت آماده نبودم. بی ثباتی تمام وجودم رو گرفته بود، اما حالا بعد از این همه تغییر؛
شاید، تو نگاه اول نه، بلکه تو نگاه دوم بتونیم کنار هم بمونیم.
آروم، واقعی، و بدون پنهان شدن.
"تا کی میخوای این قضیه رو از بقیه پنهون کنی؟ این موضوع رو خودت باید به سوریا بگی، اگه خودش بفهمه... تو از نزدیک عذاب کشیدن سوریا رو دیدی جی، میدونی اگه از جای دیگه ای متوجه بشه چی میشه؟"
جی عاجز شده بود، توی اینکه خودش میخواست همچیزو به سوریا بگه شکی نبود، ولی نه به این زودی، وقتی که خطر هنوزم نزدیکشون بود، وقتی که هنوز جرات گفتنشو نداشت...