من دنبال یه فیکشن میگردم که نه اسم چنلش رو به یاد دارم، نه خود فیکشن و نه حتی اونرش.
فکر میکنم یک سال پیش خوندم.
هیجیک و جیهون، اینطوری بود که هیسونگ بابت یه بدهیای(فکرکنم)از پدر جیک، اون رو میبره خونش، بعد یه مدت جیک رو تو تشکیلات خودش به کار مشغول میکنه.
جیهون هم ازدواج کرده و دست راست و چپ هیسونگ بودن(با سونگهون باتم)
هیسونگ دوستدختر داشت و قرار بود باهاش ازدواج کنه ولی از جیک خوشش میاد یهو، دختره هم که میفهمه جیک رو میدزده.