31.03.202517:18
تاریخِ اندیشه در اروپا از نیچه به بعد
مارسی شور (Marcy Shore) متخصصِ اندیشه در اروپایِ شرقی و استادِ تاریخِ اندیشه در دانشگاهِ ییل است. یکی از درسهایِ معمولِ او در آن دانشگاه تاریخِ اندیشه در اروپا از نیچه به بعد است که در واقع مقدمه و مدخلی بر موضوع برایِ دانشجویانِ لیسانس مهیا میکند.
شور یک ترم از این درس را ضبط کرده و به رایگان در اختیارِ عموم قرار دادهاست. من از این دوره بسیار آموختم و به نظرم برایِ غیرمتخصصان و علاقهمندان به موضوع احیاناً فوایدی داشتهباشد. ضمناً جلسهٔ بیستوسوم که مربوط به پایانِ کارِ کمونیسم در اروپایِ شرقی است برایِ من یادآورِ وضعِ کنونیِ مملکت است.
سیلابس و جزواتِ درس:
https://yale.app.box.com/s/lf6hotpnf257atwyqo42oso1gx3z0m2i
صفحهٔ درس در ییل:
https://online.yale.edu/courses/european-intellectual-history-nietzsche
در یوتیوب (تصویری):
https://www.youtube.com/playlist?list=PLh9mgdi4rNezUjm7niGdUWjnL0lHSDh0U
در اسپاتیفای (صوتی):
https://open.spotify.com/show/6ZtQJC9b9sUkAOPb2EqWdZ?si=d5ee1194253940a2
مارسی شور (Marcy Shore) متخصصِ اندیشه در اروپایِ شرقی و استادِ تاریخِ اندیشه در دانشگاهِ ییل است. یکی از درسهایِ معمولِ او در آن دانشگاه تاریخِ اندیشه در اروپا از نیچه به بعد است که در واقع مقدمه و مدخلی بر موضوع برایِ دانشجویانِ لیسانس مهیا میکند.
شور یک ترم از این درس را ضبط کرده و به رایگان در اختیارِ عموم قرار دادهاست. من از این دوره بسیار آموختم و به نظرم برایِ غیرمتخصصان و علاقهمندان به موضوع احیاناً فوایدی داشتهباشد. ضمناً جلسهٔ بیستوسوم که مربوط به پایانِ کارِ کمونیسم در اروپایِ شرقی است برایِ من یادآورِ وضعِ کنونیِ مملکت است.
سیلابس و جزواتِ درس:
https://yale.app.box.com/s/lf6hotpnf257atwyqo42oso1gx3z0m2i
صفحهٔ درس در ییل:
https://online.yale.edu/courses/european-intellectual-history-nietzsche
در یوتیوب (تصویری):
https://www.youtube.com/playlist?list=PLh9mgdi4rNezUjm7niGdUWjnL0lHSDh0U
در اسپاتیفای (صوتی):
https://open.spotify.com/show/6ZtQJC9b9sUkAOPb2EqWdZ?si=d5ee1194253940a2
08.03.202507:30
یادِ ژاله
به مناسبتِ هشتمِ مارس
عالمتاجِ قائممقامی (ژاله) در ۱۲۶۲ شمسی در خانوادهای از بزرگان به دنیا آمد. مادرش مریمخانم دخترِ معینالملک و پدرش میرزا فتحالله، پسرِ قائممقامِ فراهانی، وزیرِ محمدشاهِ قاجار بود. در کودکی به مکتب رفت و فارسی و عربی آموخت و در ادب مراتبِ فضلی حاصل کرد.
خانوادهٔ عالمتاج در پیِ اختلافاتِ پدر با برادرانش بر سرِ املاکِ موروثی از فراهان به تهران میرود. در آنجا پدر که در جستجویِ متحدانی بود تا حقش را از برادرانش بگیرد، آشنایی قدیمی را بازمییابد که مردی بختیاری بود و قد و بالا و بر و رویی داشت. نظامی بود و زندگیای پرماجرا از سر گذراندهبود تا عاقبت طرفِ لطفِ مظفرالدینشاه شدهبود. همپیمانیِ پدر با او به صمیمیت انجامید. عاقبت آن مرد که چهلسال بیشتر داشت خواستگارِ عالمتاجِ شانزدهساله شد. به قولِ فرزندِ حاصل از آن ازدواج، پژمانِ بختیاری، «سرانجام دخترِ بینوا وجهالمصالحهٔ گرفتاریهایِ پدر و قربانیِ سیاستِ مالیِ او گردید.»
عالمتاج که زنی فاضل و فرهیخته بود از همسریِ مردی زمخت و عامی در اشعارش فراوان شکایت کردهاست. او که در شعر ژاله تخلص میکرد پیش از مرگش در ۱۳۲۶ بسیاری از اشعارش را سوزاند اما باقیماندهٔ اشعار را پسرش گرد آورد و تدوین کرد و در مقدمهای که بر این دیوان نوشت وضعِ زندگیِ ژاله را تشریح کرد.
ژاله در شعر فوقالعاده صریح است و زندگیِ دردناکش را بیپردهپوشی و مجامله روایت کردهاست. همچنین کلیشههایِ تحمیلی جامعه به زنان را نمیپذیرد از جمله در شعرِ زیر که برخوردی کاملاً صادقانه و البته متفاوت با مقولهٔ مادری دارد که اساساً با «دستم بگرفت و پابهپا برد» تفاوت میکند. از این لحاظ دیوانِ ژاله سندی بسیار مهم برایِ فهمِ ستمِ تاریخی به زنانِ ایران و چگونگیِ واکنشِ آنان به این ستم است. از سویی دیگر، روایتِ صادقانهٔ زندگی و اندیشهٔ شاعر و برخوردش با جامعه و سنت و تاریخ و زنبودن در آغازِ ایرانِ مدرن است.
وظیفهٔ مادری
افسانهٔ مهرِ مادران خواندم
وانگه نگهی به خویشتن کردم
دیدم که شبی نه بر مرادِ دل
با شوی موافقت به تن کردم
بنشست مرا از او به دل باری
کش وصف به گونهگون سخن کردم
زان بارِ گران میانِ نازک را
چون گنبدِ سبزِ نارون کردم
با عشق نه، با غریزه پروردمش
وین را نه به عقلِ رایزن کردم
بنهادم و شیر دادم و رفتم
سگ نیز همان کند که من کردم
دیوانِ ژاله را انتشاراتِ ما در سالِ ۱۳۷۴ منتشر کردهاست.
به مناسبتِ هشتمِ مارس
عالمتاجِ قائممقامی (ژاله) در ۱۲۶۲ شمسی در خانوادهای از بزرگان به دنیا آمد. مادرش مریمخانم دخترِ معینالملک و پدرش میرزا فتحالله، پسرِ قائممقامِ فراهانی، وزیرِ محمدشاهِ قاجار بود. در کودکی به مکتب رفت و فارسی و عربی آموخت و در ادب مراتبِ فضلی حاصل کرد.
خانوادهٔ عالمتاج در پیِ اختلافاتِ پدر با برادرانش بر سرِ املاکِ موروثی از فراهان به تهران میرود. در آنجا پدر که در جستجویِ متحدانی بود تا حقش را از برادرانش بگیرد، آشنایی قدیمی را بازمییابد که مردی بختیاری بود و قد و بالا و بر و رویی داشت. نظامی بود و زندگیای پرماجرا از سر گذراندهبود تا عاقبت طرفِ لطفِ مظفرالدینشاه شدهبود. همپیمانیِ پدر با او به صمیمیت انجامید. عاقبت آن مرد که چهلسال بیشتر داشت خواستگارِ عالمتاجِ شانزدهساله شد. به قولِ فرزندِ حاصل از آن ازدواج، پژمانِ بختیاری، «سرانجام دخترِ بینوا وجهالمصالحهٔ گرفتاریهایِ پدر و قربانیِ سیاستِ مالیِ او گردید.»
عالمتاج که زنی فاضل و فرهیخته بود از همسریِ مردی زمخت و عامی در اشعارش فراوان شکایت کردهاست. او که در شعر ژاله تخلص میکرد پیش از مرگش در ۱۳۲۶ بسیاری از اشعارش را سوزاند اما باقیماندهٔ اشعار را پسرش گرد آورد و تدوین کرد و در مقدمهای که بر این دیوان نوشت وضعِ زندگیِ ژاله را تشریح کرد.
ژاله در شعر فوقالعاده صریح است و زندگیِ دردناکش را بیپردهپوشی و مجامله روایت کردهاست. همچنین کلیشههایِ تحمیلی جامعه به زنان را نمیپذیرد از جمله در شعرِ زیر که برخوردی کاملاً صادقانه و البته متفاوت با مقولهٔ مادری دارد که اساساً با «دستم بگرفت و پابهپا برد» تفاوت میکند. از این لحاظ دیوانِ ژاله سندی بسیار مهم برایِ فهمِ ستمِ تاریخی به زنانِ ایران و چگونگیِ واکنشِ آنان به این ستم است. از سویی دیگر، روایتِ صادقانهٔ زندگی و اندیشهٔ شاعر و برخوردش با جامعه و سنت و تاریخ و زنبودن در آغازِ ایرانِ مدرن است.
وظیفهٔ مادری
افسانهٔ مهرِ مادران خواندم
وانگه نگهی به خویشتن کردم
دیدم که شبی نه بر مرادِ دل
با شوی موافقت به تن کردم
بنشست مرا از او به دل باری
کش وصف به گونهگون سخن کردم
زان بارِ گران میانِ نازک را
چون گنبدِ سبزِ نارون کردم
با عشق نه، با غریزه پروردمش
وین را نه به عقلِ رایزن کردم
بنهادم و شیر دادم و رفتم
سگ نیز همان کند که من کردم
دیوانِ ژاله را انتشاراتِ ما در سالِ ۱۳۷۴ منتشر کردهاست.
转发自:
فرهنگ

04.02.202521:04
📽 #مستند احسان یارشاطر
در بارهی زندگی و زمانهی #احسان_یارشاطر
بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی
در نیویورک (ایرانیکا)
📚@FarhangDoostan
در بارهی زندگی و زمانهی #احسان_یارشاطر
بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی
در نیویورک (ایرانیکا)
📚@FarhangDoostan
24.03.202511:27
دربارۀ سخنران و درونمایۀ بیست و دومین نشست نو سخن از کهن روزگار:
نیماجمالی پژوهشگر دورهٔ پسادکتری در دانشگاه اتاوا و دانشگاه شیکاگو است. در سال ۲۰۲۱ با دفاع از رسالهاش که تحلیل، ترجمه و تحشیهٔ متنی حقوقی به زبان سریانی از قرن هفتم میلادی است، فارغالتحصیل دکتری از دانشگاه تورنتو شد. موضوع اصلی طرف توجه او تاریخ حقوق در غرب آسیا و شرق مدیترانه در عهد باستان متأخر است. در این باب مقالاتی از او در نشریاتی همچون ایراننامگ، گزارش میراث، هوگویه و ژورنال انجمن کانادایی مطالعات سریانی منتشر شدهاست. او اکنون مشغول نوشتن کتابی است موسوم به Statute of Limitations: A History of Legal Thought and Tradition in the Church of the East (مشمول مرور زمان: تاریخ فکر و سنت حقوقی در کلیسای شرق) است.
چکیده: منابع دستاول از شاهنشاهی ساسانی به ندرت تعریفی از مفاهیم و نهادهای حقوقی به دست میدهد. در نتیجه، یکی از چالشهای اصلی مورخان حقوق در آن دوره بازسازی دقیق ویژگیهای اساسی آن مفاهیم و نهادها بر اساس اطلاعات پراکنده در پروندهها، روایتها، مجادلات و داستانهایی از آن عهد است که در منابع حقوقی و غیرحقوقی باقی ماندهاست. به همین ترتیب، در منابع دستاول مفهوم زمین و مالکیت تعریف دقیق و صریحی ندارد. منتها، برای جبران این کمبود، از آنجاییکه ابهامات حقوقی در موارد اختلاف، دعوا و کشمکشهای قضایی بهتر هویدا میشود، در این پژوهش بر نمونههایی از دعاوی مربوط به مالکیت زمین تمرکز شدهاست. بدین منظور، چگونگی ارائه و اثبات ادعا در دعاوی مربوط مالکیت در چارچوب نظام حقوقی ساسانی بررسی شدهاست. این دعاوی البته از صورت حقوقی صرف فراتر میرود و حاوی اطلاعاتی مهم دربارهٔ پیچیدگیهای روابط بین گروههای انسانی و ارتباط هویت جمعی با مالکیت زمین است. بدین ترتیب، در این گفتگو، با بررسی چندین منبع دستاول از سنتهای مختلف در نظام حقوقی ساسانی به مفاهیم فرار زمین و مالکیت میپردازیم تا آن مفاهیم را در ارتباط با هویت جمعی و نقش آن در تعیین مرزهای گروه در جامعهٔ چندفرهنگی ساسانی مطالعه کنیم.
https://t.me/Ancientirannews
نیماجمالی پژوهشگر دورهٔ پسادکتری در دانشگاه اتاوا و دانشگاه شیکاگو است. در سال ۲۰۲۱ با دفاع از رسالهاش که تحلیل، ترجمه و تحشیهٔ متنی حقوقی به زبان سریانی از قرن هفتم میلادی است، فارغالتحصیل دکتری از دانشگاه تورنتو شد. موضوع اصلی طرف توجه او تاریخ حقوق در غرب آسیا و شرق مدیترانه در عهد باستان متأخر است. در این باب مقالاتی از او در نشریاتی همچون ایراننامگ، گزارش میراث، هوگویه و ژورنال انجمن کانادایی مطالعات سریانی منتشر شدهاست. او اکنون مشغول نوشتن کتابی است موسوم به Statute of Limitations: A History of Legal Thought and Tradition in the Church of the East (مشمول مرور زمان: تاریخ فکر و سنت حقوقی در کلیسای شرق) است.
چکیده: منابع دستاول از شاهنشاهی ساسانی به ندرت تعریفی از مفاهیم و نهادهای حقوقی به دست میدهد. در نتیجه، یکی از چالشهای اصلی مورخان حقوق در آن دوره بازسازی دقیق ویژگیهای اساسی آن مفاهیم و نهادها بر اساس اطلاعات پراکنده در پروندهها، روایتها، مجادلات و داستانهایی از آن عهد است که در منابع حقوقی و غیرحقوقی باقی ماندهاست. به همین ترتیب، در منابع دستاول مفهوم زمین و مالکیت تعریف دقیق و صریحی ندارد. منتها، برای جبران این کمبود، از آنجاییکه ابهامات حقوقی در موارد اختلاف، دعوا و کشمکشهای قضایی بهتر هویدا میشود، در این پژوهش بر نمونههایی از دعاوی مربوط به مالکیت زمین تمرکز شدهاست. بدین منظور، چگونگی ارائه و اثبات ادعا در دعاوی مربوط مالکیت در چارچوب نظام حقوقی ساسانی بررسی شدهاست. این دعاوی البته از صورت حقوقی صرف فراتر میرود و حاوی اطلاعاتی مهم دربارهٔ پیچیدگیهای روابط بین گروههای انسانی و ارتباط هویت جمعی با مالکیت زمین است. بدین ترتیب، در این گفتگو، با بررسی چندین منبع دستاول از سنتهای مختلف در نظام حقوقی ساسانی به مفاهیم فرار زمین و مالکیت میپردازیم تا آن مفاهیم را در ارتباط با هویت جمعی و نقش آن در تعیین مرزهای گروه در جامعهٔ چندفرهنگی ساسانی مطالعه کنیم.
https://t.me/Ancientirannews
18.02.202500:59
اسکی در شعر فارسی
شهریار در غزلی سرودهاست:
عجب پایی گریزان دارد این عمر
تو گو باران ریزان دارد این عمر
...
به اسکیبازها ماند که پایی
همه لغزان و لیزان دارد این عمر
غیر از او و پیش از او وثوقالدوله قصیدهای نسبتاً مفصل دارد که «در صفت خانمهای اسکیسوار در سوئیس گفته شده» و در دیوان وثوق به تصحیح ایرج افشار شعر شمارهٔ ۲۷ آمدهاست.
وثوقالدوله که بیشتر بابت نقشش در قرارداد ۱۹۱۹ شناخته میشود آدمی بود فرهیخته و آموخته و شاعری فحل و فصیح. قصیده از این قرار است:
زنهار از این جماعت اسکیسوارها
لغزندگان بر سر پای استوارها
با جامههای آبی و سرخ و سپید و سبز
بر صفحه سپید نوشته نگارها
گاهی به سطح برف خزنده چو کبکها
گاهی به اوج کوه پرنده چو سارها
خوبان گویبرده به نیروی غمزهها
گلهای خوی کرده به آسیب خارها
رفتار شیکشان تک و پوی تذروها
گفتار نیکشان بم و زیر هزارها
گاهی به لانه توشه برنده چو مورها
گاهی به کوچه حلقه زننده چو مارها
تأثیر کرده لطف هوا در مزاجشان
رنگ دگر گرفته به خود پود و تارها
رخسارهای پاک و درخشان سپید و سرخ
تابان بسان آینهها بر منارها
رانندگان کشتی در ژرفنای برف
بربسته بر پیادهروان رهگذارها
پاها دو شاخ کرده به پشت نهنگها
یا برنهاده بر کمر سوسمارها
گاهی به دشت و کوه خرامان چو گلهها
گاهی ردیف چون شتران در قطارها
در گردشند و ورزش از صبح تا به شام
همچون ستارهها به محیط مدارها
از قلهها شوند سرازیر سوی دشت
چون آبهای روان به سوی آبشارها
گاهی قدم زنند و خرامند و برجهند
چون آهوان وحشی در مرغزارها
گاهی روان شوند به تندی برق و باد
گویی که میکنند ز دشمن فرارها
با جامههای سبز چو برگ درختها
با حلههای سرخ چو مغز انارها
پرند و برجهند و شتابند و دررسند
چون قرقی گرسنه به قصد شکارها
در دست نیزههایی و بر نوک نیزهها
همچون ستارهها سپر کارزارها
مرغان پایبسته ولیکن هوانورد
آهوی در کمند و بیابان گذارها
لغزش گناه ماست ولی نزد این گروه
برتر بود ز نغزترین شاهکارها
از ما چگونه پای نلغزد چو میکنند
این مهوشان به لغزش پا افتخارها
آن پایهای سیمین در موزههای زفت
بگزیده جای و بسته شده با نوارها
بر مرکبی سوار که فرمان همی برد
بیحاجت عنان و لزوم مهارها
گیرند درس ورزش و اسرار جست و خیز
هم از معلمین و هم از مستشارها
گه بر زمین فتند و بغلطند روی برف
بیرون رود چو از کفشان اختیارها
گاهی ز چشمزخم بیفتند و بشکنند
سرها و دستها و ستون فقارها
از بس به ناوک مژه ریزند خون خلق
آخر تبه کنند به خود روزگارها
با پایهای بسته به زنجیر عدل و داد
قانون انتقام کشدشان به دارها
هم بارشان به شانه و هم پایشان به بند
بر عکس ما جماعت بیبندوبارها
ماها پیادگان ضعیفیم و این گروه
گردنکشان بر خر دولت سوارها
این نورسیدهها همه چون میوههای فصل
ما سالخوردگان همه تقویم پارها
ما پیرها بلی به جوانان نمیرسیم
گفتیم بارها و شنیدم بارها
از نکات دیگر تصحیح ایرج افشار فقید این است که وثوقالدوله در پیشانی شعر ۱۹ نوشتهاست: «تقسیم موجدات بنا بعقیدهٔ فلاسفهٔ قدیم. حذف شود.» مصحح عبارت «حذف شود» را عیناً آورده و در پانوشت مطلب افزودهاست: «وثوق خود بر قطعه خط کشیده و بر آن نوشته «حذف شود» ولی درینجا نقل کردیم.»
دیگر اینکه عنوان فایل اسکنشدهٔ «دیوان وثوق» را گذاشتهاند «Court_of_trust».
شهریار در غزلی سرودهاست:
عجب پایی گریزان دارد این عمر
تو گو باران ریزان دارد این عمر
...
به اسکیبازها ماند که پایی
همه لغزان و لیزان دارد این عمر
غیر از او و پیش از او وثوقالدوله قصیدهای نسبتاً مفصل دارد که «در صفت خانمهای اسکیسوار در سوئیس گفته شده» و در دیوان وثوق به تصحیح ایرج افشار شعر شمارهٔ ۲۷ آمدهاست.
وثوقالدوله که بیشتر بابت نقشش در قرارداد ۱۹۱۹ شناخته میشود آدمی بود فرهیخته و آموخته و شاعری فحل و فصیح. قصیده از این قرار است:
زنهار از این جماعت اسکیسوارها
لغزندگان بر سر پای استوارها
با جامههای آبی و سرخ و سپید و سبز
بر صفحه سپید نوشته نگارها
گاهی به سطح برف خزنده چو کبکها
گاهی به اوج کوه پرنده چو سارها
خوبان گویبرده به نیروی غمزهها
گلهای خوی کرده به آسیب خارها
رفتار شیکشان تک و پوی تذروها
گفتار نیکشان بم و زیر هزارها
گاهی به لانه توشه برنده چو مورها
گاهی به کوچه حلقه زننده چو مارها
تأثیر کرده لطف هوا در مزاجشان
رنگ دگر گرفته به خود پود و تارها
رخسارهای پاک و درخشان سپید و سرخ
تابان بسان آینهها بر منارها
رانندگان کشتی در ژرفنای برف
بربسته بر پیادهروان رهگذارها
پاها دو شاخ کرده به پشت نهنگها
یا برنهاده بر کمر سوسمارها
گاهی به دشت و کوه خرامان چو گلهها
گاهی ردیف چون شتران در قطارها
در گردشند و ورزش از صبح تا به شام
همچون ستارهها به محیط مدارها
از قلهها شوند سرازیر سوی دشت
چون آبهای روان به سوی آبشارها
گاهی قدم زنند و خرامند و برجهند
چون آهوان وحشی در مرغزارها
گاهی روان شوند به تندی برق و باد
گویی که میکنند ز دشمن فرارها
با جامههای سبز چو برگ درختها
با حلههای سرخ چو مغز انارها
پرند و برجهند و شتابند و دررسند
چون قرقی گرسنه به قصد شکارها
در دست نیزههایی و بر نوک نیزهها
همچون ستارهها سپر کارزارها
مرغان پایبسته ولیکن هوانورد
آهوی در کمند و بیابان گذارها
لغزش گناه ماست ولی نزد این گروه
برتر بود ز نغزترین شاهکارها
از ما چگونه پای نلغزد چو میکنند
این مهوشان به لغزش پا افتخارها
آن پایهای سیمین در موزههای زفت
بگزیده جای و بسته شده با نوارها
بر مرکبی سوار که فرمان همی برد
بیحاجت عنان و لزوم مهارها
گیرند درس ورزش و اسرار جست و خیز
هم از معلمین و هم از مستشارها
گه بر زمین فتند و بغلطند روی برف
بیرون رود چو از کفشان اختیارها
گاهی ز چشمزخم بیفتند و بشکنند
سرها و دستها و ستون فقارها
از بس به ناوک مژه ریزند خون خلق
آخر تبه کنند به خود روزگارها
با پایهای بسته به زنجیر عدل و داد
قانون انتقام کشدشان به دارها
هم بارشان به شانه و هم پایشان به بند
بر عکس ما جماعت بیبندوبارها
ماها پیادگان ضعیفیم و این گروه
گردنکشان بر خر دولت سوارها
این نورسیدهها همه چون میوههای فصل
ما سالخوردگان همه تقویم پارها
ما پیرها بلی به جوانان نمیرسیم
گفتیم بارها و شنیدم بارها
از نکات دیگر تصحیح ایرج افشار فقید این است که وثوقالدوله در پیشانی شعر ۱۹ نوشتهاست: «تقسیم موجدات بنا بعقیدهٔ فلاسفهٔ قدیم. حذف شود.» مصحح عبارت «حذف شود» را عیناً آورده و در پانوشت مطلب افزودهاست: «وثوق خود بر قطعه خط کشیده و بر آن نوشته «حذف شود» ولی درینجا نقل کردیم.»
دیگر اینکه عنوان فایل اسکنشدهٔ «دیوان وثوق» را گذاشتهاند «Court_of_trust».


18.01.202514:06
برنامهٔ زمانی مدرسهٔ مطالعات ساسانی
در این دوره از چشم انداز مطالعات ساسانی خواهیم گفت تا کتیبههای کمتر توجه شدهٔ ساسانی، سنگنگارهها، خسرو پرویز، بناهای ساسانی در عصر قاجار و موبدان زرتشتی!
برگزاری به صورت آنلاین و آفلاین
واپسین مهلت نامنویسی: یک بهمن
برای ثبتنام و اطلاعات بیشتر به شمارهٔ زیر در تلگرام یا واتساپ پیام ارسال کنید:
+989305221998
@nimruz_ir
در این دوره از چشم انداز مطالعات ساسانی خواهیم گفت تا کتیبههای کمتر توجه شدهٔ ساسانی، سنگنگارهها، خسرو پرویز، بناهای ساسانی در عصر قاجار و موبدان زرتشتی!
برگزاری به صورت آنلاین و آفلاین
واپسین مهلت نامنویسی: یک بهمن
برای ثبتنام و اطلاعات بیشتر به شمارهٔ زیر در تلگرام یا واتساپ پیام ارسال کنید:
+989305221998
@nimruz_ir


14.03.202517:04
لطفا در اطلاعرسانی این وبینار به ما یاری رسانید.
بنیاد آژیار با همکاری خبرنامۀ ایران باستان برگزار میکند:
ششمین وبینار آژیار
مطالعات شاهنامه
شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
ساعت ۱۸
به یاد و بزرگداشت دکتر ابوالفضل خطیبی
۲۵ اسفند روز پایان سرایش شاهنامه است.
شاهنامه با بیتهای زیر به پایان میرسد:
"سر آمد کنون قصۀ یزدگِرد
به ماه سپندارمذ روز اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهانداورِ کردگار"
پیوند گوگلمیت
https://meet.google.com/wue-acko-dbd
@AzhyarFoundation
https://t.me/Ancientirannews
بنیاد آژیار با همکاری خبرنامۀ ایران باستان برگزار میکند:
ششمین وبینار آژیار
مطالعات شاهنامه
شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
ساعت ۱۸
به یاد و بزرگداشت دکتر ابوالفضل خطیبی
۲۵ اسفند روز پایان سرایش شاهنامه است.
شاهنامه با بیتهای زیر به پایان میرسد:
"سر آمد کنون قصۀ یزدگِرد
به ماه سپندارمذ روز اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهانداورِ کردگار"
پیوند گوگلمیت
https://meet.google.com/wue-acko-dbd
@AzhyarFoundation
https://t.me/Ancientirannews


16.02.202519:18
یاد علیبزرگنیای عزیز
چند شعرش را روی کاغذی با خط عجیبش برایم نوشتهاست که در تهران مانده و فعلاً در دسترسم نیست. منتها یکی از آن سرودهها را همچنان به خاطر دارم:
جهان حمام بزرگی است
سوت بزنیم و آواز بخوانیم.
(عکس: هفت سال پیش، زمستان ۲۰۱۸، هامبورگ)
چند شعرش را روی کاغذی با خط عجیبش برایم نوشتهاست که در تهران مانده و فعلاً در دسترسم نیست. منتها یکی از آن سرودهها را همچنان به خاطر دارم:
جهان حمام بزرگی است
سوت بزنیم و آواز بخوانیم.
(عکس: هفت سال پیش، زمستان ۲۰۱۸، هامبورگ)
14.03.202517:04
موقت
转发自:
سریانیات

08.02.202501:04
فیلِ به-گشن-آمده، فیلِ غایب، عاجزترِ ملوک و بهترینِ پادشاهان
امروز از سرِ کنجکاوی یک بند از کلیله و دمنه را در دو ترجمهٔ سریانیِ کهن و نو، ابنمقفع، نصراللهِ منشی و بخاری مقایسه کردم. دو ترجمهٔ سریانی را نیز تحتاللفظی به فارسی برگرداندم. هدفم از این مقایسه صرفاً تتبعی تفننی در شیوهها و صناعتهایِ ترجمه در قرونِ ماضیه بود منتها به نظرم رسید که شاید این تفریحِ مختصر برایِ بعضی خواهندگان خالی از فایده نباشد. اینک آن بندها به ترتیبِ تاریخ:
۱. سریانیِ کهن از پهلوی (احتمالاً نیمهٔ دومِ قرنِ ۶ یا نیمهٔ اولِ قرنِ ۷ میلادی): ܘܗܕܐ ܐܡܝܪܐ ܕܫܠܝܛܐ ܖܡܿܛܐ ܠܨܒܝܢܐ ܕܢܦܫܗ: ܠܐ ܝܘܬܪܢܐ ܕܢܦܫܗ ܝܕܿܥ ܘܠܐ ܚܘܣܪܢܐ ܚܫܝܒ ܠܗ ܡܕܡ. ܐܝܟ ܦܝܠܐ ܪܘܝܐ ܡܬܕܒܪ ܒܨܒܝܢ ܢܦܫܗ: ܘܡܐ ܕܡܛܐ ܚܘܣܪܢܐ ܒܩܪ̈ܝܒܘܗܝ ܡܬܥܕܠ.
گفته شده است که سلطانی که به خواستِ نفسِ خویش رود، نه نفعِ خویش شناسد و نه خسران را به چیزی شمرد چونان فیلی مست که به خواستِ نفسِ خویش رفتار کند و چون خسران افتد اقربایش را نکوهش کند.
۲. ابنمقفع از پهلوی (قرن هشتم میلادی): وأعجز الملوك آخذهم بالهويناء وأقلهم نظراً في مستقبل الأمور و أشبههم بالفیل المغتلم الذی لا یلتقت علی شيء فإن حزبه أمر تهاون به وإن أضیع الأمور غضب الملك بقرابته.
۳. سریانی نو از عربی (بعد از قرنِ نهم): ܘܫܿܦܠܐ ܕܡ̈ܠܟܐ ܐܝܬܘ̱ ܗܿܘ ܕܠܣܘܥܪ̈ܢܐ ܕܒܒܝܫܼܬܐ ܒܛܝܢܼܝܢ. ܘܐܒܕܢܐ ܘܫܓܘܫܝܢܐ ܥܬܝܕ̈ܝܢ ܠܡܥܒܕ: ܠܒܣܬܪܐ ܫܿܕܐ ܘܡܢ ܡܪܢܝܬܗ ܡܿܪܚܩ. ܘܕܡܿܐ ܠܦܝܠܐ ܕܠܐ ܡܕܪܫ. ܕܟܕ ܡܬܒܩܝܐ ܝܕܥܬܗܼ ܘܚܐܪܘܬ ܨܒܝܢܗ ܐܝܟ ܠܐ ܡܕܡ ܚܫܝܒ ܠܗ. ܘܐܢ ܡܿܢ ܘܠܫܦܠܐ ܡܕܡ ܡܿܛܐܼ. ܡܬܬܣܝܡܼܐ ܥܝܪܬܐ ܒܩܪ̈ܝܒܘܗܝ ܘܗܿܘܝܐ ܬܗܠܠܬܐ ܘܨܕܘܐ.
و پستترینِ ملوک آن باشد که کارها که آبستنِ بدی است و ویرانگری و آشوبی را که کرده خواهدشد به پسِ خود افکند و از تدبیر دور شود و چونان فیل ناموخته باشد که چون دانشش و آزادیِ اختیارش آزموده شود چیزی در او به شمار نیاید و اگر بر آن [ملکِ] پست چیزی افتد، کینه از اقربایِ خود گیرد و مایهٔ تمسخر و طعنه شود.
۴. نصرالله منشی از عربی (قرن ۱۲ میلادی): و عاجزترِ ملوک آن است که از عواقبِ کارها غافل باشد و مهماتِ مُلک را خوار دارد، و هرگاه که حادثهٔ بزرگ افتد و کارِ دشوار پیشآید موضعِ حزم و احتیاط را مهمل گذارد، و چون فرصت فایت شود و خصم استیلا یافت نزدیکانِ خود را متهم گرداند و به هر یک حوالتکردن گیرد.
۵. بخاری از عربی (قرن ۱۲ میلادی): و بهترینِ پادشاهان آن بود که کارها خوار فرانگیرد و ای مرد (؟) پیشه نکند که آنگاه مانندِ پیل به گشن آمده بود که به هرچه پیشآید بازنگردد، و اگر هزار دشمن بیند به هیچ نشمرد؛ و از هیچ کاری غم نخورد؛ چون از آن مستی درآید خود را بیند لاغر گشته و گرسنگی در وی اثر کرده؛ و هر دشمنی که باشد وی را زبون گیرد.
امروز از سرِ کنجکاوی یک بند از کلیله و دمنه را در دو ترجمهٔ سریانیِ کهن و نو، ابنمقفع، نصراللهِ منشی و بخاری مقایسه کردم. دو ترجمهٔ سریانی را نیز تحتاللفظی به فارسی برگرداندم. هدفم از این مقایسه صرفاً تتبعی تفننی در شیوهها و صناعتهایِ ترجمه در قرونِ ماضیه بود منتها به نظرم رسید که شاید این تفریحِ مختصر برایِ بعضی خواهندگان خالی از فایده نباشد. اینک آن بندها به ترتیبِ تاریخ:
۱. سریانیِ کهن از پهلوی (احتمالاً نیمهٔ دومِ قرنِ ۶ یا نیمهٔ اولِ قرنِ ۷ میلادی): ܘܗܕܐ ܐܡܝܪܐ ܕܫܠܝܛܐ ܖܡܿܛܐ ܠܨܒܝܢܐ ܕܢܦܫܗ: ܠܐ ܝܘܬܪܢܐ ܕܢܦܫܗ ܝܕܿܥ ܘܠܐ ܚܘܣܪܢܐ ܚܫܝܒ ܠܗ ܡܕܡ. ܐܝܟ ܦܝܠܐ ܪܘܝܐ ܡܬܕܒܪ ܒܨܒܝܢ ܢܦܫܗ: ܘܡܐ ܕܡܛܐ ܚܘܣܪܢܐ ܒܩܪ̈ܝܒܘܗܝ ܡܬܥܕܠ.
گفته شده است که سلطانی که به خواستِ نفسِ خویش رود، نه نفعِ خویش شناسد و نه خسران را به چیزی شمرد چونان فیلی مست که به خواستِ نفسِ خویش رفتار کند و چون خسران افتد اقربایش را نکوهش کند.
۲. ابنمقفع از پهلوی (قرن هشتم میلادی): وأعجز الملوك آخذهم بالهويناء وأقلهم نظراً في مستقبل الأمور و أشبههم بالفیل المغتلم الذی لا یلتقت علی شيء فإن حزبه أمر تهاون به وإن أضیع الأمور غضب الملك بقرابته.
۳. سریانی نو از عربی (بعد از قرنِ نهم): ܘܫܿܦܠܐ ܕܡ̈ܠܟܐ ܐܝܬܘ̱ ܗܿܘ ܕܠܣܘܥܪ̈ܢܐ ܕܒܒܝܫܼܬܐ ܒܛܝܢܼܝܢ. ܘܐܒܕܢܐ ܘܫܓܘܫܝܢܐ ܥܬܝܕ̈ܝܢ ܠܡܥܒܕ: ܠܒܣܬܪܐ ܫܿܕܐ ܘܡܢ ܡܪܢܝܬܗ ܡܿܪܚܩ. ܘܕܡܿܐ ܠܦܝܠܐ ܕܠܐ ܡܕܪܫ. ܕܟܕ ܡܬܒܩܝܐ ܝܕܥܬܗܼ ܘܚܐܪܘܬ ܨܒܝܢܗ ܐܝܟ ܠܐ ܡܕܡ ܚܫܝܒ ܠܗ. ܘܐܢ ܡܿܢ ܘܠܫܦܠܐ ܡܕܡ ܡܿܛܐܼ. ܡܬܬܣܝܡܼܐ ܥܝܪܬܐ ܒܩܪ̈ܝܒܘܗܝ ܘܗܿܘܝܐ ܬܗܠܠܬܐ ܘܨܕܘܐ.
و پستترینِ ملوک آن باشد که کارها که آبستنِ بدی است و ویرانگری و آشوبی را که کرده خواهدشد به پسِ خود افکند و از تدبیر دور شود و چونان فیل ناموخته باشد که چون دانشش و آزادیِ اختیارش آزموده شود چیزی در او به شمار نیاید و اگر بر آن [ملکِ] پست چیزی افتد، کینه از اقربایِ خود گیرد و مایهٔ تمسخر و طعنه شود.
۴. نصرالله منشی از عربی (قرن ۱۲ میلادی): و عاجزترِ ملوک آن است که از عواقبِ کارها غافل باشد و مهماتِ مُلک را خوار دارد، و هرگاه که حادثهٔ بزرگ افتد و کارِ دشوار پیشآید موضعِ حزم و احتیاط را مهمل گذارد، و چون فرصت فایت شود و خصم استیلا یافت نزدیکانِ خود را متهم گرداند و به هر یک حوالتکردن گیرد.
۵. بخاری از عربی (قرن ۱۲ میلادی): و بهترینِ پادشاهان آن بود که کارها خوار فرانگیرد و ای مرد (؟) پیشه نکند که آنگاه مانندِ پیل به گشن آمده بود که به هرچه پیشآید بازنگردد، و اگر هزار دشمن بیند به هیچ نشمرد؛ و از هیچ کاری غم نخورد؛ چون از آن مستی درآید خود را بیند لاغر گشته و گرسنگی در وی اثر کرده؛ و هر دشمنی که باشد وی را زبون گیرد.
显示 1 - 10 共 10
登录以解锁更多功能。