یادِ ژاله
به مناسبتِ هشتمِ مارس
عالمتاجِ قائممقامی (ژاله) در ۱۲۶۲ شمسی در خانوادهای از بزرگان به دنیا آمد. مادرش مریمخانم دخترِ معینالملک و پدرش میرزا فتحالله، پسرِ قائممقامِ فراهانی، وزیرِ محمدشاهِ قاجار بود. در کودکی به مکتب رفت و فارسی و عربی آموخت و در ادب مراتبِ فضلی حاصل کرد.
خانوادهٔ عالمتاج در پیِ اختلافاتِ پدر با برادرانش بر سرِ املاکِ موروثی از فراهان به تهران میرود. در آنجا پدر که در جستجویِ متحدانی بود تا حقش را از برادرانش بگیرد، آشنایی قدیمی را بازمییابد که مردی بختیاری بود و قد و بالا و بر و رویی داشت. نظامی بود و زندگیای پرماجرا از سر گذراندهبود تا عاقبت طرفِ لطفِ مظفرالدینشاه شدهبود. همپیمانیِ پدر با او به صمیمیت انجامید. عاقبت آن مرد که چهلسال بیشتر داشت خواستگارِ عالمتاجِ شانزدهساله شد. به قولِ فرزندِ حاصل از آن ازدواج، پژمانِ بختیاری، «سرانجام دخترِ بینوا وجهالمصالحهٔ گرفتاریهایِ پدر و قربانیِ سیاستِ مالیِ او گردید.»
عالمتاج که زنی فاضل و فرهیخته بود از همسریِ مردی زمخت و عامی در اشعارش فراوان شکایت کردهاست. او که در شعر ژاله تخلص میکرد پیش از مرگش در ۱۳۲۶ بسیاری از اشعارش را سوزاند اما باقیماندهٔ اشعار را پسرش گرد آورد و تدوین کرد و در مقدمهای که بر این دیوان نوشت وضعِ زندگیِ ژاله را تشریح کرد.
ژاله در شعر فوقالعاده صریح است و زندگیِ دردناکش را بیپردهپوشی و مجامله روایت کردهاست. همچنین کلیشههایِ تحمیلی جامعه به زنان را نمیپذیرد از جمله در شعرِ زیر که برخوردی کاملاً صادقانه و البته متفاوت با مقولهٔ مادری دارد که اساساً با «دستم بگرفت و پابهپا برد» تفاوت میکند. از این لحاظ دیوانِ ژاله سندی بسیار مهم برایِ فهمِ ستمِ تاریخی به زنانِ ایران و چگونگیِ واکنشِ آنان به این ستم است. از سویی دیگر، روایتِ صادقانهٔ زندگی و اندیشهٔ شاعر و برخوردش با جامعه و سنت و تاریخ و زنبودن در آغازِ ایرانِ مدرن است.
وظیفهٔ مادری
افسانهٔ مهرِ مادران خواندم
وانگه نگهی به خویشتن کردم
دیدم که شبی نه بر مرادِ دل
با شوی موافقت به تن کردم
بنشست مرا از او به دل باری
کش وصف به گونهگون سخن کردم
زان بارِ گران میانِ نازک را
چون گنبدِ سبزِ نارون کردم
با عشق نه، با غریزه پروردمش
وین را نه به عقلِ رایزن کردم
بنهادم و شیر دادم و رفتم
سگ نیز همان کند که من کردم
دیوانِ ژاله را انتشاراتِ ما در سالِ ۱۳۷۴ منتشر کردهاست.