Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
7 minutes in heaven🪽 avatar

7 minutes in heaven🪽

꒰ all the pretty starts shine for you my love 𐙚᭄

@Serphina_bot
🪷
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Jan 07, 2025
添加到 TGlist 的日期
Feb 13, 2025

Telegram频道 7 minutes in heaven🪽 统计数据

订阅者

170

24 小时00%一周
11
-6%一个月
7
-4.1%

引用指数

0

提及0频道上的转发0频道上的提及0

每帖平均覆盖率

6

12 小时60%24 小时60%48 小时6
1.5%

参与率 (ER)

10%

转发0评论0反应0

覆盖率参与率 (ERR)

3.53%

24 小时0%一周0%一个月
0.05%

每则广告帖子的平均覆盖率

5

1 小时9180%1 – 4 小时240%4 - 24 小时00%
将我们的机器人连接到频道以了解该频道的受众性别。
过去 24 小时内的帖子数
0
动态
-

"7 minutes in heaven🪽" 群组最新帖子

فقط قراره یه کوچولو تغییر کنه
تو دلم پروانه بال بال میزنه
جدی مردم
میتونم بگم که مردم
برای همه‌ دونه برفام
تنفس های سردت را به یاد دارم.
همانند آسمانی تیره که گویی اقیانوسی خشمگین است روز هایم را سپری میکنم تا شاید روزی بتوانی همانطور که به تو گرما بخشیدم بیایی و به زندگی ام رنگ ببخشی.
سنگ فرش های خیابان گویی این باران را با کمال میل در اغوش گرفته اند، تا بلکه دیگر احساس تنهایی نکنند؛ همانطور که من بعد از تو غم و خاکستری بودن را پذیرفتم.
بعد از تو در یخبندان قلبم کولاکی شکل گرفته که فقط با وجود تو آرام میگیرد.
میخواهم بگویم که برگردی اما هاله‌ای خاکستری دورم را احاطه کرده که نمیخواهم آن را با تو تقسیم کنم؛ نمیخواهم تورا پژمرده سازم میدانم که تو طاقت نداری.
❀ ‌میشه پنج تا دونه برف بیان اینجا ؟
پروموت میشید 𐙚
خیلی قشنگه✨
و هیچ‌کس نفهمید...


و هیچ‌کس نفهمید که چگونه ناپدید شدم، چگونه در میان صفحات روزها محو گشتم، چگونه نفس کشیدم و در عین حال از هوا تهی بودم. کسی نپرسید که چرا چشم‌هایم دیگر ستاره‌ای در خود ندارند، چرا لبخندهایم همیشه ناتمام می‌مانند، چرا واژه‌هایم در نیمه‌ی راه به خاموشی می‌رسند.

من برای دیگران تصویر بودم، صدایی که گاهی می‌شنیدند و گاهی فراموش می‌شد. برای جهان تنها سایه‌ای بودم که از کنار دیوارها عبور می‌کرد، حضوری که نبودنش تفاوتی نداشت. هر شب، خود را در آینه‌ای که دیگر چهره‌ای را نمی‌شناخت، می‌دیدم. هر روز، در خیابانی که پایم را می‌بلعید، گم می‌شدم.

گفته بودند که زمان زخم‌ها را التیام می‌بخشد، اما کسی نگفت که برخی زخم‌ها زمان را در خود فرو می‌بلعند. کسی نگفت که درد، گاهی نه در فریاد، بلکه در سکوتِ کشنده‌ای خانه می‌کند که حتی پژواکی هم از آن برنمی‌خیزد.

من در میان این همه صدا، خاموش ماندم. در میان این همه رنگ، رنگ باختم. در میان این همه زندگی، بی‌جان شدم. و هیچ‌کس نفهمید… هیچ‌کس نپرسید… هیچ‌کس حتی لحظه‌ای درنگ نکرد که ببیند آیا هنوز هم این سایه، جانی برای زیستن دارد یا نه.
This

记录

16.03.202511:19
231订阅者
24.02.202516:57
100引用指数
08.03.202517:50
26每帖平均覆盖率
16.03.202509:21
24广告帖子的平均覆盖率
18.03.202516:14
25.00%ER
08.03.202516:06
14.53%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
MAR '25APR '25

7 minutes in heaven🪽 热门帖子

02.04.202514:45
01.04.202515:58
❀ ‌میشه پنج تا دونه برف بیان اینجا ؟
پروموت میشید 𐙚
30.03.202515:24
شاید این اخرین پستی باشه که بزارم و اینجارو دیلیت کنم
02.04.202517:20
فقط قراره یه کوچولو تغییر کنه
02.04.202516:31
02.04.202516:30
تو دلم پروانه بال بال میزنه
02.04.202516:29
جدی مردم
02.04.202516:29
میتونم بگم که مردم
02.04.202514:45
برای همه‌ دونه برفام
01.04.202516:09
تنفس های سردت را به یاد دارم.
همانند آسمانی تیره که گویی اقیانوسی خشمگین است روز هایم را سپری میکنم تا شاید روزی بتوانی همانطور که به تو گرما بخشیدم بیایی و به زندگی ام رنگ ببخشی.
سنگ فرش های خیابان گویی این باران را با کمال میل در اغوش گرفته اند، تا بلکه دیگر احساس تنهایی نکنند؛ همانطور که من بعد از تو غم و خاکستری بودن را پذیرفتم.
بعد از تو در یخبندان قلبم کولاکی شکل گرفته که فقط با وجود تو آرام میگیرد.
میخواهم بگویم که برگردی اما هاله‌ای خاکستری دورم را احاطه کرده که نمیخواهم آن را با تو تقسیم کنم؛ نمیخواهم تورا پژمرده سازم میدانم که تو طاقت نداری.
01.04.202516:08
01.04.202513:56
خیلی قشنگه✨
01.04.202513:56
و هیچ‌کس نفهمید...


و هیچ‌کس نفهمید که چگونه ناپدید شدم، چگونه در میان صفحات روزها محو گشتم، چگونه نفس کشیدم و در عین حال از هوا تهی بودم. کسی نپرسید که چرا چشم‌هایم دیگر ستاره‌ای در خود ندارند، چرا لبخندهایم همیشه ناتمام می‌مانند، چرا واژه‌هایم در نیمه‌ی راه به خاموشی می‌رسند.

من برای دیگران تصویر بودم، صدایی که گاهی می‌شنیدند و گاهی فراموش می‌شد. برای جهان تنها سایه‌ای بودم که از کنار دیوارها عبور می‌کرد، حضوری که نبودنش تفاوتی نداشت. هر شب، خود را در آینه‌ای که دیگر چهره‌ای را نمی‌شناخت، می‌دیدم. هر روز، در خیابانی که پایم را می‌بلعید، گم می‌شدم.

گفته بودند که زمان زخم‌ها را التیام می‌بخشد، اما کسی نگفت که برخی زخم‌ها زمان را در خود فرو می‌بلعند. کسی نگفت که درد، گاهی نه در فریاد، بلکه در سکوتِ کشنده‌ای خانه می‌کند که حتی پژواکی هم از آن برنمی‌خیزد.

من در میان این همه صدا، خاموش ماندم. در میان این همه رنگ، رنگ باختم. در میان این همه زندگی، بی‌جان شدم. و هیچ‌کس نفهمید… هیچ‌کس نپرسید… هیچ‌کس حتی لحظه‌ای درنگ نکرد که ببیند آیا هنوز هم این سایه، جانی برای زیستن دارد یا نه.
登录以解锁更多功能。